جنگ آمریكا با عراق آغاز گردید و ما هم مترصد فرصت برای حمله انتحاری به سمت مرزهای ایران بودیم. همه ما از سالها ماندن در قرارگاه اشرف خسته شده بودیم و ترجیح میدادیم كه كشته شویم و دیگربه اشرف برنگردیم. دیگر كسی حوصلهی آن محیط بسته و به شدت حفاظت شده را كه از صبح تا شب میبایست بیگاری پس میدادی و تحت نظر باشی را نداشت.
|
مقدمه
تاریخ معاصر ایران از جمله پیچیدهترین و پرابهامترین تاریخهایی است كه پژوهشگران با آن روبرو میشوند. ایران معاصر به دلایل مختلفی چون: اهمیت جغرافیایی، تلاقی فرهنگها و جاذبههای مادی و معنوی بسیار، در مقاطع زمانی گوناگون شاهد وقوع حوادثی بوده كه بهواسطه تعدد بازیگران و كارگردانان آشكار و پنهان و زمینهها و پیامدهای متفاوت، نه تنها مورد بازشناسی و توصیف دقیق و علمی قرار نگرفتهاند، بلكه احتمال دارد كه در آینده به محاق فراموشی سپرده شوند. در این میان، مقولهی سازمانها و گروههای سیاسی به مشابهی یكی از مهمترین مباحث حوزهی سیاست عملی، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است. سازمان مجاهدین خلق از جمله مشهورترین تشكلهای سیاسی است كه به واسطهی ویژگیهای منحصر به فرد خود در طول عمر قریب به پنجاه سالهاش، به تناوب كانون توجه پژوهشگران و عامهی مردم قرار گرفته و برخلاف بسیاری از گروههای مشابه توانسته است نزدیك به پنج دهه در صحنهی سیاسی كشور باقی بماند، اما علیرغم این امر، چنان حالهای از ابهام، گذشته و امروز این سازمان را فراگرفته كه كمتر پژوهشگری میتواند با شفافیت و دقت به توصیف و بررسی آن پرداخته و بهعنوان بخشی از تاریخ معاصر كشور آن را مورد مطالعه قرار دهد.
در این میان بسیاری از افراد دانسته یا ندانسته به این سازمان وارد شده و جذب سازمان گردیدندوپس از چند سال حضور در سازمان متوجه شدند كه شعارهای سازمان فریبی بیش نیست . یكی از این افراد پرویز درخشان (نام مستعار) میباشد. وی در سال 1380 جذب سازمان شدوبه مدت دو سال و نیم در پایگاه اشرف حضور داشت.وی پس از خروج از پایگاه اشرف مدت چهار سال نزد نیروهای آمریكایی در اردوگاه تیف اسیر گردید. مصاحبه شونده كه نخواسته اسم واقعی خود را اعلام كند با توجه به عفو حضرت آیتالله خامنهای رهبر معظم انقلاب در رابطه با مجاهدین خلق در تاریخ 16 بهمن 1387 از فرانكفورت آلمان وارد فرودگاه امام خمینی میشود.بدین منظور با هماهنگی های صورت گرفته مصاحبهای با آقای درخشان از اعضای جدا شده وتواب سازمان صورت گرفت كه تقدیم خوانندگان فرهیخته میشود.
جناب آقای پرویز درخشان از اینكه مصاحبه با اینجانب را پذیرفتید متشكر هستم. در ابتدالطفاً از چگونگی آشنایی خویش با سازمان مجاهدین خلق و خروج از كشور و آغاز همكاری با این سازمان بفرمایید؟
ـ بنام خدا بنده هم خدمت شمابرادر بزرگ و خوانندگان گرامی سلام عرض میكنم.در بعدازظهر یكی از روزهای گرم تابستان سال 1378 وقتی در خانه مشغول پیچاندن موج رادیو بودم، به یكباره رادیو صدای مجاهد را گرفت، كه مجری آن شمار تلفنی را برای تماس اعلام كرد كه مربوط به كشور آلمان بود و من بلافاصله با آن شماره تماس گرفتم. گوشی را خانم جوانی جواب داد و من از او شرایط پیوستن به سازمان مجاهدین خلق را پرسیدم. او مرا تشویق كرد كه از مرز عراق به شكل غیرقانونی از ایران خارج شوم و به عراق رفته و اعلام پیوستن به سازمان را بكنم. به هر حال در پاییز همان سال من به همراه دوستم به كشور تركیه و سپس سوریه رفتیم و با شماره تلفنی كه داشتیم با آنها تماس تلفنی برقرار كردیم. بلافاصله از تماس و ارتباط ما استقبال كردند و فرمهایی را برایمان فاكس كردند كه بیشتر تعهدنامه بود و در بعضی از فرمها اطلاعات شخصی ما را میخواستند. فرمها را پر كرده و فاكس نمودیم. بعد از ده روز اقامت در شهر دمشق با ما تماس تلفنی گرفته شد و اطلاعات كاملی راجع به چگونگی رفتن به عراق به ما داده شد. به هر حال ما وارد شهر دوبی شدیم و آنجا توسط رابطهای سازمان به هتل لند مارك رفتیم. تقریباً سه روزی در دوبی بودیم تا بلیط درجه یك كشتی برایمان به مقصد عراق تهیه شد. سپس وارد دفتر مركزی سازمان در بغداد شدیم. پس از ورود به دفتر از ما خواستند تمامی پولها و مدارك سفرمان و تلفن همراه را به آنها تحویل بدهم. بعد ریل سؤال و جواب آنها شروع شد و بیشتر میخواستند كه بدانند چگونه با مجاهدین آشنا شدهایم و چگونه خودمان را به بغداد رساندهایم. به هر حال پس از پایان سؤالات ما را به پایگاه اشرف بردند.
پس از ورود به خاك كشور عراق، شما وارد پایگاه اشرف شدید. لطفاً سیر مراحل چگونگی پذیرش و قوانین جذب در پایگاه را توضیح دهید.
ـ پس از ورود به پایگاه اشرف حدود دو هفتهای را در منطقهای مسكونی كه نامش را قرنطینه گذاشته بودند، سپری كردیم و بیشتر وقتمان به پر كردن فرم سؤالات سازمان در رابطه با پروسه گذشته و نحوهی آشنایی و چگونگی آمدن به سازمان گذشت. دو هفته اقامت كه در قرنطینه تمام شد من را به منطقهای ویلایی بسیار زیبایی كه «ورودی» نامیده میشد بردند. افراد واحد ضداطلاعات سازمان در این قسمت بودند و بیشتر وقت ده روزی كه در آنجا بودیم به سؤال و جواب راجع به گذشتهی ما گذشت. لازم به ذكر میباشد كه تعمداً این منطقه را زیبا ساخته بودند تا فرد احساس كند هر چه به جلو میرود با شرایط بهتر مواجه میشود. ده روز اقامت در قسمت ورودی، كه بیشتر به سؤال و جواب گذشت تمام شد و یك روز بعدازظهر برای من لباس فرم نظامی و پوتین آوردند و از من خواستند كه آنها را بپوشم و آمادهی انتقال به واحد پذیرش برای طی دورههای نظامی شوم. من به یگان 823 منتقل شدم و كار و آموزشمان را شروع كردیم. یگان ما 30 نفره بود، فرمانده یگان محمدرضا نقاشی یكی از كادرهای قدیمی سازمان بود، 30 نفر به سه دستهی 10 نفره تقسیم شدیم كه هر 10 نفر یك فرمانده داشت. بیدارباش در پذیرش 6 صبح بود كه نیم ساعت وقت كار فردی و نیم ساعت وقت صرف صبحانه بود و در ساعت 7 صبح میبایست برای گرفتن دستور كار روزانه صف میكشیدیم. در ساعت 12 ظهر با پخش یك آهنگ كه از طریق بلندگوهای قلعه پخش میشد، متوجه میشدیم كه وقت ناهار و استراحت است و كمكم كلاسها و كارهای تعطیل و به طرف سالن غذاخوری میرفتیم. بعد از استراحت ظهر، زمان ورزش بود كه حدوداً دو ساعت طول میكشید. بعد از ورزش هم برنامهی شام و عملیات جاری بود. مدت كوتاهی پس از اقامت در اشرف گذشت تا اینكه یك فرمی را برای ما آوردند و گفتند كه این قوانین پایگاه اشرف است كه ما باید امضاء میكردیم و متعهد به آن میشدیم.این قوانین عبارت بودند از:
1ـ تشكیلات مجاهدین بایستی مثل گارد آهنینی باشد و مناسبات توسط رهبری پیریزی و همهی اعضا بایستی گوش به فرمان مطلق باشند. ضمناً تمام تصمیمگیریها توسط رهبری مسعود رجوی صورت میگیرد.
2ـ هیچ یك از مجاهدین حق داشتن ملك و اموال شخصی را ندارند و حتی ارث نیز به آنها تعلق نمیگیرد و همهی اموال آنها متعلق به سازمان است.
3ـ هر مجاهد خلق باید امضای خون و نفس بدهد. یعنی تمام جان و حتی فكر او متعلق به رهبری است و او از خود هیچ چیزی ندارد.
4ـ غذا و پوشاك در مناسبات مجاهدین مجانی است، لذا در سازمان حقوق و پول نداریم.
5ـ قرآن خواندن در مناسبات ممنوع است و كسی حق تفسیر آن را ندارد و این حق فقط مختص رهبری است.
6ـ رادیو و تلویزیون و تلفن و اینترنت ممنوع است.
7ـ هر كس قصد جدایی داشته باشد، میبایست به مدت دو سال به زندان سازمان مجاهدین برود تا اطلاعاتش بسوزد و سپس مدت هشت سال نیز به جرم ورود غیرقانونی به عراق به زندان ابوغریب میرود و بعد از ده سال دولت عراق وی را با ایران مبادله میكند.
8ـ هیچ كس تا آخر عمرش حق ازدواج و تشكیل خانواده را ندارد.
اینها برخی از قوانین قلعه ی مخوف اشرف بود.
جناب آقای درخشان با توجه به اینكه شما مدت سه سال در پایگاه اشرف حضور داشتید لطفاً موقعیت جغرافیایی و ساختمان هایی كه در آنجا وجود داشت را نام برده و در مورد آن توضیح دهید.
ـ در 90 كیلومتری شمال بغداد، پس از عبور از شهر الخاص قلعهی اشرف قرار دارد. این قلعه با وسعت 8*6 كیلومتر مربع تا سال 1365 شمسی تحت عنوان معسكر الخاص محل استقرار یكی از تیپهای گارد ریاستجمهوری صدام حسین بود. این قلعه از شمال به انبارهای بزرگ مهمات و تسلحیات، از شرق به یك فرودگاه متروكه، از جنوب شرق به روستای شنیف، از جنوب به مرغداری و از غرب به جادهی بغداد ـ كركوك محدود شده است. اشرف زنی كه نامش بر روی این قلعهی مخوف در دل بیابانهای عراق گذاشته شده، همسر اول مسعود رجوی بود كه در سال 1360 در محلهی زعفرانیه تهران در درگیری مسلحانه با نیروهای امنیتی ایران به قتل رسید و نامش را به یادگار بر این قلعه گذاشتند.
از درب اصلی كه وارد قرارگاه اشرف میشوید خیابان اصلی قرارگاه كه 100 نام دارد آن را به دو قسمت اصلی شمالی و جنوبی تقسیم میكند. در قسمت شمالی عمدتاً محل استقرار و سرویسدهی نیروها و مستشاران نظامی عراق و بخشی از خدمات قرارگاه قرار داشت و در قسمت جنوبی یگانهای نظامی، پشتیبانی و خدماتی مجاهدین مستقر بودند.
در كنار درب اصلی و در ابتدای ورود به خیابان 100 یگانی به نام ف. اشرف (فرماندهی خدمات پایگاه اشرف) قرار دارد. رسیدگی به تأسیسات، خدمات آبرسانی، برق و... در این قسمت مستقر است. پری بخشایی و جواد براعی از مسئولان مشهور ف. اشرف بودند.در كنار ف. اشرف، پمپ بنزین و بخشی از ستاد روابط خارجی و رابطان قرارگاه اشرف با افسران استخبارات) قرار دارد.
در قسمت شمالی میدان اشرف، ساختمان صنایع واقع شده است. بخش صنایع مجاهدین، مجری طرحهای نظامی اعم از نصب سلاحهای سنگین روی خودروهای نظامی و زرهی مانند نصب موشكانداز 107 م م و پدافند هوایی روی خودروهای جیپ لندكروز ژاپنی و نفربر زرهی روسی، كوتاه كردن لوله كلاشنیكف ساخت و نصب صدا خفهكن روی كلت برای تیمهای عملیاتی ترور در ایران و... بود.
200 متر پس از میدان اشرف محل مشعل و جایگاه رژه میباشد. قسمتی دیگر در پایگاه اشرف وجود داشت كه مهمانسرا نامیده میشد. این مكان در سال 1365 محل پذیرایی از پیمانكاران عراقی بود كه برای كارهای خدماتی به پادگان اشرف مراجعه میكردند. اما پس از چندی به زندان و محل نگهداری از اعضای ناراضی و خواهان جدایی از سازمان تبدیل شد. در پشت همین زندان، یكی از لشكرهای زرهی مجاهدین به استعداد 120 پرسنل با 45 تانك و نفربر زرهی و 75 خودروی نظامی مستقر بود.
در شمال غربی قرارگاه یك گروه از پدافند هوایی ارتش عراق مستقر بود و حفاظت هوایی شمال غرب پادگان را برعهده داشت. در سمت راست آن انبارهای زیرزمینی سوخت اعم از بنزین و گازوئیل قرار داشت. در همین قسمت محل دیگری به نام مزار یا گورستان مجاهدین قرار دارد. قریب به 95 درصد از افرادی كه در عملیاتهای مرزی یا سوانح داخلی عراق كشته شدند در این گورستان دفن گردیدهاند. در قسمت دیگر رادیو مجاهد می باشدكه برنامههای خویش را از این محل انجام میداد. قسمت دیگر ساختمان مخابرات بود كه مركز ارتباطات ادارهی مخابرات صدام با فرماندههای قرارگاه اشرف بود. از قسمتهای دیگر پایگاه اشرف میتوان از میدان اشرف، پارك مریم، استادیوم و استخر شنای مردانه ساختمان ستاد ارتش مجاهدین، مقر فرماندهی عالی مجاهدین، اقامتگاه مسعود و مریم، خیابان امداد، ساخمان ستاد لجستیك (هشتپر) و ... را نام برد.
لطفاً در ارتباط با گزارش عملكرد روزانه بفرمایید.
ـ عملیات جاری سیستم كنترل و حفاظت سازمان بود كه هر شب در ساعت 9 میبایست افراد هر یگان در محلی تجمع میكردند و گزارشهای روزانهی خود را دربارهی عملكرد دیگران ارائه میكردند. عملیات جاری چتر حفاظتی سازمان بود كه افراد خود را به شدت زیر نظر و تحت كنترل داشت و هر صدای مخالف و ناسازگاری را در نطفه شناسایی و خاموش میكرد و همهی افراد هم ملزم به شركت در آن بودند.
اولین دیدار شما با مسعود رجوی به چه مناسبتی صورت پذیرفت.
ـ در بعدازظهر یكی از روزهای شهریور 1380 از تلویزیونهای مداربسته سازمان مستمر صحنههای حمله چند هواپیمای مسافربری به برجهای دوقلو و ساختمان پنتاگون (وزارت دفاع آمریكا) را نشان میدادند. پس از آن به ما گفتند كه آماده شدیم تا به دیدار رهبر سازمان مسعود رجوی در قرارگاه باقرزاده در غرب بغداد برویم. پس از ورود به اردوگاه باقرزاده نشست با صحبتهای مسعود رجوی و اعلام خبر حملات 11 سپتامبر شروع شد و تصاویر حمله هواپیماها بر روی پردههای بزرگ به نمایش درآمد.
موقعیت اردوگاه باقرزاده را تشریح نمایید.
ـ قرارگاه باقرزاده از پادگانهای اهدایی صدام به سازمان بود. این پادگان برای امنیت بیشتر جان مسعود رجوی به سازمان داده شده بود تا نشستهای چند هزار نفره خود را در آنجا برگزار كند و از ترددهای خطرناك مسعود به سمت قرارگاه اشرف كه در شمال شرق بغداد و در نزدیكی مرز ایران قرار داشت جلوگیری به عمل آید. قرارگاه باقرزاده در غرب بغداد بود و كیلومترها از خاك ایران كه مقر نیروهای 9 بدر در آن قرار داشت فاصله داشت.
قرارگاه باقرزاده حفاظت سنگینی داشت و پیرامون آن منطقه نظامی محسوب میشد. حفاظت این قرارگاه شامل دو بخش بود: بخش اول حفاظت نزدیك یا «چسب رهبری» نام داشت. این افراد آموزشهای مختلفی كه شامل حركات رزمی و تیراندازی بود را از سر گذرانده بودند. افراد این بخش در تمامی مأموریتها و نشستها به همراه رجوی بودند و هر كدام مسئولیت را برعهده داشتند. بخش دوم، حفاظت مقر رهبری محسوب میشد كه شامل چهار تیم پنج نفره بود.
سازمان برای رسیدن به اهداف خویش آموزشهای نظامی شامل خمپارهزنی و ترور افراد و... را به اعضاء آموزش میداد. لطفاً به چگونگی انتخاب اعضا و آموزشهای این افراد توسط سازمان برای عملیاتهای داخل ایران توضیح دهید.
ـ فرماندهی مجاهدین از بین نفرات به دنبال افراد با انگیزهای میگشت تا آنها را برای عملیاتهای تروریستی و خمپارهزنی به داخل ایران بفرستد. بیشتر انگیزه و كینه و عداوت شخصی در وهلهی اول در درون نفر برایشان مهم بود و فاكتورهای سن و سابقه تشكیلاتی و آمادگی جسمانی در رتبههای بعدی قرار داشت. افراد تیمهای ترور یك بار تا زمان عزیمت به خاك ایران با مسعود رجوی ملاقات داشتند. این ملاقاتها جنبهی مشوق و محرك داشت. مریم در این ملاقاتها حضور داشت. رجوی فضا را طوری میساخت كه حتی بعضی افراد تیمها روی پای وی میافتادند و گریه میكردند.
یكی از فاكتورهای انتخاب افراد برای عملیات داخل ایران این بود كه نباید از اعضای قدیمی سازمان باشند. دوم به دنبال پیدا كردن افرادی بودند كه جدای از وظایف تشكیلاتی، نسبت به سوژه كینه و عداوت شخصی داشته باشند. یعنی انگیزههای فردی برای آنها خیلی مهم بود. فاكتور بعد این بود كه این فرد تا چه اندازه نسبت به موقعیت و شرایط آشنایی دارد. اطلاعاتشان از وضعیت عملیاتی به روز است یا نه برای اینكه بتوانند بعد از انجام عملیات خودشان را نجات بدهند و دستگیر نشوند. برایشان خیلی مهم بود كه كسی از موضع انگیزههای شخصی وارد عملیات بشود.
لازم به ذكر است كه سازمان یكی از دلایلی را كه برای انتخاب نكردن اعضای قدیمی داشتند به نظر این بود كه نمیخواستند روی نیروهای كیفی خودشان ریسك كنند از چند جهت: یكی اینكه اینها را از دست ندهند و دوم اینكه در صورت دستگیر شدنشان هزینهی زیادی روی دست سازمان میگذاشتند. هم از جهت اطلاعاتی كه میسوخت و هم از جهت برد و اهمیتی كه این افراد داشتند.
از زمانی كه افراد برای عملیاتهای تروریستی داخل ایران انتخاب میشدند تا زمان اعزام آنها به داخل پروسهی خاصی میگذشت. از لحظهای كه تیم عملیاتی انتخاب میشد میرفتند در مرحلهی آمادگی برای انجام عملیات. در این مرحله ارتباط تیم بهطور كامل با سایر اعضای ارتش و مناسبات و بقیهی افراد قطع و تیم بهطور كلی منزوی میشد. دومین كاری كه در این مرحله انجام میشد بحث تغییر ظاهر افراد بود. مثلاً در آن مرحله داشتن ریش یك پوشش برای عادیسازی بود. بعد روی آمادگی جسمانی كار میكردند. اول تست پزشكی میدادند كه ببینند سلامت جسمانی دارند یا نه. بعد نحوهی عملیات را بارها مرور میكردند. در این مرحله روی نحوهی خودكشیها و اقدامات انتحاری در جریان عملیات تأكید بیشتری میشد ـ روی شكستن قرص سیانور، استفاده از نارنجك برای خودزنی و یا استفاده از سلاح كمری كار میكردند.
پس از اینكه به مدت 10 ماه آموزش نظامی را در اردیبهشت سال 81 در اردوگاه اشرف به پایان رسانید شما را به قرارگاه حبیب اعزام كردند. در ارتباط با قرارگاه حبیب و آموزشهایی كه در آنجا دیدید بفرمایید.
ـ بله از روز بیستم اردیبهشت به نفرات ابلاغ شد كه در كدام قرارگاه افتادند. به من كه بچهی جنوب بودم گفته شد به قرارگاه حبیب در نزدیكی بصره منتقل شدهام. چون اكثر جنوبی ها و خوزستانیها را به واسطهی اینكه بر این منطقه اشراف كامل داشتند به این قرارگاه میفرستادند تا در صورت لزوم برای نفوذ به داخل كشور از مرزهای جنوبی، به مشكلی بر نخورند و نسبت به منطقه توجیه باشند. نام این قرارگاه را نیز مجاهدین به یاد یكی از كشتهشدگانشان، حبیب گذاشته بودند. قرارگاه حبیب در 15 كیلومتری بصره بود. به هرحال تیمهای حفاظتی قرارگاههای مختلف، كه از شمال تا جنوب عراق قرار داشتند، از همان روز بیستم برای بردن نفرات جدیدشان مراجعه میكردند و آنها را میبردند. من و نوزده نفر دیگر سهمیهی قرارگاه حبیب بودیم كه به آنجا رفتیم. ما در آنجا دورهی آموزش توپخانه سنگین 130 میلیمتری، آموزش كلت كمری و نارنجك و... را به انجام رسانیدم.
در بحبوحه حمله آمریكا به عراق اعضای سازمان برای آخرین بار در تاریخ 12 اسفند 81 با مسعود رجوی دیدار كردند كه این دیدار 12 ساعت طول كشید لطفاً در این باره بفرمایید.
ـ پس از اینكه آمریكا آماده حمله كردن به عراق شد ازاعضای سازمان برای دیدار با مسعود رجوی دعوت به عمل آمد .بدین منظور در روز دوازده اسفند ماه 1381 ساعت 3:30 ظهر برای نشست با مسعود رجوی به سالن بزرگ اجتماعات قرارگاه اشرف رفتیم. همه آمده بودند و نشست شروع گردید كه تقریباً 12 ساعت طول كشید و تا 3:30 شب ادامه داشت. رجوی در این نشست آخرین حرفهایش را زد و اتمام حجت نمود در صورتی كه نیروهای ایالات متحده و متحدانش با موشك یا هواپیما به قرارگاههای مجاهدین و مخصوصاً قرارگاه اشرف حمله نظامی بكنند ما نیز بلافاصله به سمت مرزهای ایران حملهور میشویم. ساعت از سه بامداد گذشته بود كه صحبتهایش را با این جملات پایان داد و دیگر هیچگاه او راندیدیم.
پس از حمله آمریكا به عراق چه وضعیتی برای اعضای سازمان و قرارگاه اشرف به وجود آمد. نیروهای آمریكایی چه شرایطی را در قبال حمایت از سازمان گذاشتند.
ـ جنگ آمریكا با عراق آغاز گردید و ما هم مترصد فرصت برای حمله انتحاری به سمت مرزهای ایران بودیم. همه ما از سالها ماندن در قرارگاه اشرف خسته شده بودیم و ترجیح میدادیم كه كشته شویم و دیگربه اشرف برنگردیم. دیگر كسی حوصلهی آن محیط بسته و به شدت حفاظت شده را كه از صبح تا شب میبایست بیگاری پس میدادی و تحت نظر باشی را نداشت. نیروهای آمریكا به پایگاه حمله كردند و آنجا را بمباران كردند. پس از چند روز به یكباره اعلام كردند كه با نیروهای آمریكایی آتش بس امضاء كردهایم و دیگر از تهدیدات بمباران و حملهی هوایی خبری نیست. همه از این مسأله خوشحال شدیم. مسؤلان سازمان گفتند كه باید برای شناسایی نیروهای مجاهدین بر روی تمامی تانكها و نفربرها و خودروها پرچم سفید رنگ نصب كنیم تا آنها بدانند كه این ادوات زرهی متعلق به مجاهدین میباشد و از بمباران آنها امتناع كنند.
در واقع ارتش ایالات متحده دو راهحل را جلوی ما گذاشت. اول اینكه تسلیم شویم و سلاحهایمان را تحویل دهیم. دوم جنگ با آنها را ادامه دهیم. در نتیجه ما بدون قید و شرط تسلیم شدیم و سلاحهایمان را تحویل دادیم.با گذشت زمان كوتاهی و در مدت یك ماه 20 هزار قطعه سلاح و 20 هزار تن مهمات اهدایی صدام حسین به سازمان تحویل نیروهای آمریكایی شد و حفاظت از نفرات مستقر در قرارگاه اشرف به عهدهی نیروهای آمریكایی گذاشته شد.
چه علل و عواملی باعث شد كه شما در 30 آذر 82 از سازمان جدا و به نیروهای آمریكایی در اردوگاه تیف بپیوندید.
ـ پس از دستگیری صدام توسط نیروهای آمریكایی دیگر خبری از حمایتهای او از سازمان در میان نبود. من در 30 آذر 1382 توانستم از سازمان جدا شوم و به اردوگاه تیف كه متعلق به آمریكاییها بود منتقل شدم. درست نمیدانم كه واژهی تیف (Tiph) را تا به حال شنیدهاید یا نه و اگر شنیدهاید چقدر دربارهی آن میدانید. دولت آمریكا پس از سقوط صدام اقدام به ساختن تیف در كنار قرارگاه اشرف مقر اصلی سازمان كرد. اعضای جدا شده از مجاهدین تحت نظر ارتش آمریكا وارد تیف میشدند و این ورود برای اهالی تیف معنایی جز بازداشتی را نداشت. تیف یك زندان بود زندان كه ساختمان نداشت. در بیابانهای برهوت (خان قرفه) گوشهای از زمین قرارگاه اشرف را با انواع سیمخاردار و خاكریز، جدا و محصور كرده بودند و زندانیان (اعضای جدا شده از سازمان) براساس توافقی میان مجاهدین و دولت آمریكا، باید سالیان سال در صحرایی زندانی میشدند.
چه مدت در اردوگاه تیف ساكن بودید و وضعیت شما و سایر اعضای سازمان در آنجا چگونه بود.
ـ مدت چهار سال در زندان تیف بودم.ما را در اردوگاه تیف اسیر جنگی تعریف كردند، اما دریغ از حق و حقوق یك اسیر جنگی، وضع بهداشتی خوبی نداشتیم یك هفته بود كه آب سرویسهای بهداشتی قطع بود و سرویسهای صحرایی هم تخلیه نمیشد و قابل استفاده نبود. بسیاری از اعضاء را كه اعتراض میكردند به زندان و سیاهچال میانداختند.اهانت كردن ،كتك زدن وحبس كردن نیروهای سازمان توسط آمریكائیها بسیار تكرار می شد.
در چه تاریخی از اردوگاه تیف خارج شدید و به كشور تركیه آلمان و سوئیس رفتید.
ـ در زمستان سال 86 توسط نیروهای آمریكایی از اردوگاه تیف آزاد شدیم و توسط قاچاقچیهای انسان به تركیه وارد شدم و سپس به آلمان و سوئیس رفتم. بیشتر وقتم در آلمان به تفریح ومطالعه میگذشت، یا به استخر و پارك میرفتم. اما پس از یك ماه اقامت در كشور آلمان از آنجا خسته شدم و به دلیل سرما و غربت تنهایی تصمیم گرفتم به ایران باز گردم و مابقی عمرم را در كشور خودم سپری كنم. به هر حال در 16 بهمن 1387 چمدانم را بستم تا پس از 8 سال دوباره به وطن بازگردم.
* مدرس دانشگاه و پژوهشگر تاریخ انقلاب اسلامی