رساله ی ناتمام (7)

Resale Paknejad01

از همین زمان نیز تدابیر امنیتی درباره ی دکتر پاک نژاد از طرف ساواک بیشتر وبیشتر شد . تا آنجا که اعمال و عملکردها وحتی تماس های تلفنی دکتر نیز کنترل ودر برخی موارد به صورت کتبی به مرکز گزارش می شد . در این زمان موقعیت مسجد حظیره (به عنوان قدیمی ترین و مهم ترین پایگاه مبارزاتی انقلابیون یزد) ، از نظر مأموران ساواک ونیروهای شهربانی وژاندارمری وقت مهم به حساب می آمد ودر مواردی هم مأموران با دستور گرفتن از مقامات ، آنجا را تفتیش وبازرسی می کردند .

در یک مورد تفتیش مسجد حظیره از طرف مأموران ، مقداری وسایل واشیاء از قبیل بمب دست ساز و ... از آنجا کشف می شود . پس از این کشف ، سرهنگ هاشمی ــ رئیس شهربانی وقت یزد ــ در گزارشی بسیار محرمانه از دکتر پاک نژاد به عنوان پزشکی که در استخدام دولت شاهنشاهی است و موظف به اجرای اعمال واوامر دیگر نهادها و ارگان های دولتی می باشد (البته به زعم خود آنها) ، در خواست می کند تا دکتر پاک نژاد ضمن برقراری ارتباط تلفنی با آیت الله صدوقی ، از وی بخواهد که به دستور ساواک باید لیست وسایلی را که مأموران در مسجد حظیره کشف کرده اند یا مخفی می باشد به آنها گزارش کند . در این شرایط پیش آمده ، آیت الله صدوقی در کمال شجاعت ، ضمن رد کردن تقاضای آنها با تندی اعلام می کند که وی دیگر هیچ گونه صحبتی با آنها نداشته است ونخواهد داشت وهر چه می خواهند بنویسند .

دکتر پاک نژاد در سال های پیروزی انقلاب ، با به کار گیری ترفند ها واز راه های مختلف ، در حمایت از مبارزان و انقلابیون سعی داشت . مداوا ودرمان هر چه سریع تر زخمی ها وبازداشت شدگان در مراکز درمانی وزندان ها ، راهنمایی اطرافیان وخانواده های مجروحان دوران انقلاب در تهیه ی دارو وحتی اقدام شخصی خود او در این زمینه وبا مخفی کردن برخی از مجروحان راهپیمایی ها در خانه ی خویش ، به بهانه ی مداوا ، با دیگر مبارزان همکاری داشت . برخی از همکاری های دکتر در این زمان سبب می شد که وی حتی از سوی ساواک به اصفهان تبعید شود واو در لحظاتی که در اصفهان تبعید بود به اطرافیان خود می گوید به صدوقی پیام بدهند که وی برای کار خود به اصفهان رفته است .

ابعاد دیگری از زمینه های همکاری وهمراهی دکتر پاک نژاد با انقلاب ومبارزات انقلابی ، مربوط به فعالیت های فرهنگی ، علمی وتبلیغاتی وی در قالب جلسه ها سخنرانی ، بحث ومناظره ، جلسه ها تفسیر قرآن ، نوشتن مقاله ، تألیف کتاب وعملکردهای دیگر وی در این ابعاد است . برخی اسناد ساواک که درباره ی پاک نژاد وآیت الله صدوقی موجود می باشد ، این ادعا را مستند وحتمی کرده است .

ابعادی دیگر از عملکردهای مثبت دکتر پاک نژاد ، وجهه ی اجتماعی والای ایشان بوده است که حتی مأموران شهربانی وقت را نیز در برخی موارد تحت تأثیر شخصیت خود قرار داده بود.

در یک ماجرا ، گروهی از کماندوهای شاه در اوایل سال 1357 ، از اصفهان به یزد اعزام شدند ودر یک شب معین طبق دستور مقامات بالاتر ، روبه روی شاهزاده فاضل (در خیابان امام خمینی فعلی یزد) مستقر شدند ومردم را با باتوم ووسایل دیگر می زدند .

در این لحظات ، دکتر پاک نژاد بدون خبر از این موضوع ، در مطب خویش مشغول معالجه ودرمان بیماران خود بود .

در همین لحظه یکی از مراجعه کنندگان به مطب ، با حالت نگران وبدون توجه به سخنان منشی اتاق دکتر ، به طرف درب اتاق دکتر رفت وبا شدت هر چه تمام تر وبا واکنشی سریع درب اتاقش را باز کرد:

«آقای دکتر پاک نژاد ! بیید (1) ببیند کماندوهای اصفهونی ، تو خیابون روبه روی شازده فاضل (2) ، به جون مردم افتادن و دارن اون رو مزَنَن ، آقای دکتر شما را به خدا کومک کند ...» .

دکتر پاک نژاد با خونسردی هر چه تمام تر از جایش بلند شد وبه طرف درب رفت ودستی بر روی شانه ی او گذاشت . بیمارانی که در اتاق انتظار مطب روی صندلی ولو شده ودر نوبت معاینه بودند ، وحشت زده از جای خود بلند شده بودند . دکتر از اتاقش بیرون آمد وبیماران خود را ــ در کمال خونسردی ــ به آرامش دعوت کرد وسپس لحظاتی را با منشی دفتر خود صحبت کرد وسفارش هایی به او نمود .

منشی نیز با تکان دادن سر ، سفارشات دکتر را تأیید می کرد .

در یک فاصله ی کوتاه ، دکتر پاک نژاد خودش را به میان ژاندارم ها رسانید ومقابل ارشد آنها ایستاد وپس از معرفی خود شروع به نصیحت او و مأموران تحت امرش نمود .

لحن جذاب وکلام گیرایش ، ژاندارم های تندخو وخشن را نرم کرد . به طوری که آنها پس از گزارش این رویداد به سرهنگ ژاندارمری ، قانع شدند وگروه خویش را جمع کردند واز آنجا رفتند .

محبوبیت وپایگاه اجتماعی دکتر وابهت ویژه ی او ، حتی در نظر مأموران و رؤسای شهربانی وژاندارمری وحتی عوامل ساواک یزد تا آن اندازه بود که حتی تماس تلفنی او به سرهنگ ها ورؤسای این مراکز نیز بسیار مؤثر بود وبه همین دلیل همشهریانش که دکتر پاک نژاد را می شناختند ، در هو موقعیت دشواری به او متوسل می شدند .

در ماجرایی دیگر که توسط یکی از همشهریان دکتر نقل شده است ومربوط به همین زمان ها می باشد ، چنین آمده است :

«در یک روز که نزدیک انقلاب بود ، ژاندارم به دستور رئیس وفرمانده خود از هنگ ژاندارمری ــ واقع در ابتدای خیابان مهدی یزدی ونزدیک به مسجد حظیره ــ بیرون آمده وباتوم به دست ماشین هایی را که عکس حضرت امام به شیشه ی خودروی خود چسبانده بودند را متوقف کردند وبا باتوم شیشه های آنها را خُرد وعکس امام را پاره می کردند .

شخص عابری که با دیدن این صحنه وحشت کرده بود ، به فکر چاره افتاد :

تلفن خصوصی اتاق دکتر در بیمارستان به صدا در آمد .

دکتر خودش گوشی را برداشت . از آن طرف صدای وحشتزده ی فردی به گوش می رسید :

«... الو با آقا...ی پاک نژاد ... کار داشتم ...».

«پاک نژاد خود من هستم ، بفرمایِد» . «آقای دکتر ! ]تو رو[ به خدا کومک کند ، ژاندارم ها ... آقای دکتر ... ژاندارم ها از توی هنگ بیرون اومدن وتو خیابون ، جلوی ماشین مردم را مگیرن وبعد هم شیشه های ماشین اونا رو خُرد مُکنن وحتی مردم را هم مزنن ، هرچی مردم به اونا مِگن چرا این کارا مُکند ؟ محل نُمکنن (3) وفقط مگن که دستور سرهنگ سمیعی یه ، شما را به خدا قسم ، شما رو به جدتون قسم آقای دکتر ، دسمون به دومنُد (4) ، کاری بکنِد ...».

دکتر پاک نژاد با خونسردی هر چه تمام تر ودر حالی که صاحب صدا را از پشت تلفن به آرامش دعوت می کرد ، در جواب گفت :

«شما نگرون نباشد ، من همین حالا تماس مگیرم و درسش (5 ) مَکُنم ...».

«دستون درد نکنه آقای دکتر ، ایشالله خدا به شما و بچه هاتون عمر بده ، سایه تون از سر اونا کم نشه ! خیلی ممنون ! کاری ندارد ... خداحافظ ...».

دکتر پاک نژاد تلفن را قطع کرد وسریع شماره گرفت :

«الو ... دفتر رئیس هنگ ژاندارمری یزد ! خسه نباشد جناب».

«بله ... خیلی ممنون ! بفرماید...» دکتر پاک نژاد بودم ! از اداره تأمین اجتماعی یزد تماس مگیرم ، با جناب سرهنگ سمیعی کار فوری داشتم» . «گوشی چند لحظه ...» رئیس دفتر گوشی را روی میز گذاشت ودم درب اتاق سرهنگ با حالت احترام وخبردار گفت : «جناب سرهنگ تلفن با شما کار داره ... آقای دکتر پاک نژاد هسن ...».

چند لحظه بعد صدای زمخت وخشن مردی از پشت تلفن جواب داد :

«بفرمایِد آقای دکتر !... امری داشتِد؟»

آقای دکتر چند لحظه ای از طریق تلفن با سرهنگ سمیعی صحبت کرد . لحظاتی بعد سرهنگ سمیعی در حالی که نگرانی از چهره اش می بارید ، از اتاقش بیرون آمد وبه رئیس دفتر خود که به حالت خبردار مانند چوبی خشک ایستاده بود گفت :

«... جناب سروان ! سریع با راننده تماس بگیر وبگو فوری دم درب هنگ آماده باشد ».

«... چشم جناب سرهنگ ! اطاعت مشه».

هنوز یک ربع از تماس دکتر پاک نژاد با هنگ ژاندارمری نگذشته بود که سرهنگ سمیعی همراه راننده اش به محل وقوع حادثه آمد ودستور برگشت داد . در یک چشم به هم زدن همه ی ژاندارم ها سوار ماشین شدند وبه هنگ بازگشتند.

به طوری که لحظه ای بعد وضعیت عادی برقرار شده بود .

عابران متعجب وشگفت زده در این فکر بودند که چه فرد یا عامل مؤثری نیرومندتر از سرهنگ سمیعی توانسته است در یک لحظه ی کوتاه این دستور را به او داده باشد . در میان جمع عابران ، فقط فردی که با دکتر پاک نژاد تماس گرفته واز او خواسته بود که کاری انجام دهد ودر این مدت چند دقیقه نیز در کنار خیابان ایستاده ومنتظر تأثیر تلفن دکتر پاک نژاد بود ، خبر داشت که ماجرا از چه قرار است .

با شروع مدارس ودانشگاه ها در پاییز سال 57 ، به دلیل اوجگیری تظاهرات ، راهپیمایی ها وفعالیت های ضد رژیم ، این مراکز در بیشتر اوقات توسط دانش آموزان ، دانشجویان ، دبیران واولیای مدارس به حالت نیمه تعطیل در می آمد ودر همین زمان حتی قبل از مهرماه نیز سخنرانی های دکتر پاک نژاد وهمفکران او نیز در این مکان ها ، از رونق خاصی برخوردار شده بود . به طوری که جوانان ونوجوانان دانش آموز ، دانشجو ، دبیران ، قشرهای مختلف مذهبی ــ فرهنگی ــ علمی وطبقه های مختلف دیگر از زن و مرد ، برای شنیدن سخنان دکتر پاک نژاد به جلسه سخنرانی او در مراکز مختلف هجوم می آوردند . در برخی مواقع ، ازدحام جمعیت به اندازه ای بود که جایی برای افرادی که دیر به جلسه می رسیدند ، وجود نداشت وآنها مجبور بودند در پشت درهای بسته بمانند یا در ازدحام سالن در وضعیت کاملاً دشوار ، اما با شور وشوق به سخنان دکتر پاک نژاد گوش دهند .

درست در هفته های اول مهرماه 57 ، گزارش اقدامات و عملکرد های دکتر پاک نژاد توسط مأموران ساواک گزارش شد . سندی که با تاریخ گزارش نوزدهم مهرماه 57 بود ، موجود است . اصل این سند مربوط به گزارش دو تماس تلفنی دکتر پاک نژاد با آیت الله صدوقی در چهاردهم وهفدهم مهر 57 است.

بند یک ، راجع به نقل گفته ها و عملکرد «هوشنگ مجلسی» ــ مدیر کل وقت آموزش و پرورش یزد ــ درباره ی وقایعی است که شایع بود مدیر کل می خواهد آنها را انجام دهد تصمیمات شایع شده در ظاهر ، مورد پسند حاج آقا صدوقی نبود.

بند دوم نامه نیز تماس دوباره ی دکتر پاک نژاد با صدوقی در 17/7/57 است که در آن تماس ، دکتر در خواست شرکت در مجلسی می کند که به نمایندگی از طرف آیت الله صدوقی در هنرستان صنعتی برگزار می شود وایشان نصیحت هنرجویان برای لغو تظاهرات شان به دلیل ناامنی ، را به عهده بگیرد وایشان نیز موافقت خود را بر رفتن دکتر پاک نژاد به آن هنرستان اعلام کرد.

در بخش نظریه ی این سند ، از دکتر پاک نژاد به عنوان رئیس انجمن تبلیغات اسلامی ضد بهایی یزد واز یاران حاج محمود صدوقی نام برده می شود .

در ادامه این نظریه ، به شدید شدن روز به روز اعتصابات وتظاهرات دانشجویان تربیت معلم وانستیتوی تکنولوژی یزد وهمچنین دانش آموزان هنرستان ها و دبیرستان های یزد وبعضی از اولیای مدراس ، دبیران و معلمان اشاره شده است .

در این نظریه ی مأموران ساواک دلیل تشدید تظاهرات مراکز علمی ــ آموزشی یزد بی کفایتی هوشنگ مجلسی ــ مدیر کل وقت آموزش و پرورش یزد ــ عنوان می شود . حال آنکه با دقت در افرادی که در سند ، نام برده می شوند وعامل تظاهران هستند ، مشخص می شود که این افراد تظاهرات کننده شاگردان و افرادی هستند که در پای سخنرانی های دکتر پاک نژاد حاضر می شدند به همین دلیل ، علت اصلی تلاش ها وفعالیت های برنامه ریزی شده ی عناصر اصلی مبارزات انقلابی در یزد ، همچون : آیت الله صدوقی ، دکتر پاک نژاد ودیگر همکاران آن ها بوده اند .

 

پی نوشت:

1 ــ بیائید

2 ــ شاهزاده فاضل به موسی به جعفر ، یکی از امازادگان مدفون در یزد ، مقبره ی او در خیابان امام خمینی (ره) یزد ، محل زیارت عاشقان عصمت و طهارت می باشد .

3ــ توجهی نمی کنند

4ــ دست مان به دامنت

5ــ درستش

 

 

رساله ی ناتمام (6)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31