جستارهایی در منش تربیتی و قضائی شهیدآیت الله قدوسی

Ghodoosi04

تصفیه‌های انقلابی او از پایبندی به اصول بود

شهیدوالامقام آیت الله حاج شیخ علی قدوسی از دو جنبه نقشی بارز درتكوین نظام جمهوری اسلامی دارد:‌‌اول به عهده گرفتن مسئولیت خطیر دادستانی انقلاب در حساس‌ترین فراز حیات نظام اسلامی و دیگر، تربیت بسیاری از نیروهای كادری كه دربسیاری از مناصب مهم به ایفای نقش پرداختند. این گفت وشنود پرنكته رادر سالروز شهادت آن عالم مجاهد و در بازشناسی منش مؤثرش به حضورتان تقدیم می‌كنیم و شادی روح مطهرش را امید می‌بریم.

* چگونه و از چه زمانی با شهید قدوسی آشنا شدید؟

مدرسه‌ حقانی برای پذیرش طلبه، امتحان كتبی ورودی داشت. امتحان كتبی را آیت‌الله جنتی برگزار می‌كردند و مصاحبه را هم آیت‌الله قدوسی شخصاً انجام می‌دادند‌. من پس از آنكه در امتحان کتبی قبول شدم، مصاحبه‌ حضوری با آیت‌الله قدوسی داشتم و این اولین برخورد من با ایشان بود. مرحوم قدوسی روانشناسی خاصی داشتند و هنگام مصاحبه با افراد،آنها را ارزیابی می‌كردند تا ببینند اصلاً به درد طلبگی می‌خورند یا نه و اگر پاسخ مثبت بود، آیا به درد درس خواندن در مدرسه حقانی می‌خورند یا نه؟

این توانایی در ایشان ذاتی بود و خودشان هم به این توانایی واقف بودند. ما بارها دیدیم که شهید ‌قدوسی در مورد افرادی حساسیت‌هایی را به خرج دادند و بعدها همانطور که ایشان پیش‌بینی کرده بودند، از آب در می‌آمد! مثلاً در مورد چند نفر از طلبه‌ها حساسیت داشتند و آینده خوبی را برای آنها پیش‌بینی نمی‌کردند و بعد از انقلاب ثابت شد که پیش‌بینی‌هایشان درست است، چون آنها به بعضی از گروهک‌‌ها پیوستند.

* آیا با فعالیت‌های سیاسی طلبه‌های مدرسه موافق بودند؟

ایشان یک آدم سیاسی بودند و با فضلای سیاسی حوزه‌ علمیه‌ قم از جمله آیت‌الله خامنه‌ای‌، آیت‌الله‌هاشمی‌رفسنجانی‌، آیت‌الله امینی، مرحوم ‌ربانی شیرازی و دیگران جلسات مشترک سیاسی داشتند و به همین‌ دلیل هم دستگیر شدند و مدتی در زندان بودند. شخصاً آدم سیاسی بودند، بنابراین بدیهی است كه با سیاسیون مخالف نبودند و به همین دلیل از بسیاری از کسانی‌ که ساواک دنبالشان بود، حمایت می‌کردند، از جمله علی جنتی، پسر آیت‌الله جنتی كه از سوی ساواك تحت تعقیب بود و یک بار شهید قدوسی با زیرکی خاصی او را از مدرسه فراری دادند.

در اسناد ساواک گاهی خلاف این حرف شما آمده، از جمله در مورد علی عرفا كه شهید قدوسی او را به دلیل فعالیت‌های سیاسی از مدرسه بیرون كردند.

آقای‌عرفا مسئله‌ خاص خودش را داشت و بعد از انقلاب هم به منافقین پیوست. علی‌آقای ‌جنتی که همواره تحت تعقیب بود و حتی در آن زمان‌ها با نیروهای فلسطینی در ارتباط بود، تا آخرین لحظه در مدرسه‌ حقانی و مورد حمایت آقای ‌قدوسی بود. بسیاری از دوستان بارها دستگیر شدند و به زندان رفتند. خود من وقتی از زندان بیرون آمدم، اولین کسی که با من ملاقات‌ و مرا تشویق كرد، مرحوم ‌قدوسی بود. ایشان حتی ما را راهنمایی هم می‌کردند زمانی که دستگیر شدید، نباید کاری كنید که جرمتان سنگین‌تر شود و در صورت ضرورت حتی لازم است كه تقیه هم بكنید.

* شهید قدوسی در مدرسه‌ حقانی برای تربیت طلاب انقلابی چه برنامه‌ای داشتند؟

مرحوم ‌قدوسی مدیر مدرسه‌ای بود که با توجه به اهدافی که برای مدرسه‌ حقانی تعریف شده بود، وظیفه‌ اصلی‌اش تربیت طلاب جوابگوی مسائل روز و مجهز به تفکر و زبان روز بود. قهراً ایشان نمی‌توانستند در خیلی از مسائل سیاسی به شكلی علنی موضع‌گیری یا شرکت کنند، اما هیچگاه به بهانه‌ اینکه مدیر مدرسه‌ حقانی هستند و باید مدرسه را حفظ کنند، حمایت خودشان را از نیروهای مبارز و انقلابی دریغ نكردند. نزدیکی‌های انقلاب در اوایل سال 57، آقای قدوسی می‌گفت باید آمادگی مبارزه‌ مسلحانه را داشته‌ باشیم، بنابراین پول داد و دوستان از سیستان و بلوچستان اسلحه تهیه‌ کردند و این نشان می‌داد که نه تنها آیت‌الله ‌قدوسی انقلابی بود، بلکه برای پیروزی برنامه‌ریزی داشت.

در بعضی از اطلاعیه‌ها، از جمله اطلاعیه‌ای که بعد از دستگیری امام(ره) و روی‌ کار آمدن حسنعلی ‌منصور نوشته ‌شد، یکی از امضاکنندگان‌ نامه‌ای که فضلای حوزه علمیه‌ ‌قم نوشتند، آیت‌الله ‌قدوسی بود.

* به گروهی از مبارزان اشاره كردید كه مخفیانه جلسات سیاسی داشتند. آیا فعالیت‌های آنها در مدرسه هم نمود و بروزی داشت؟

11 نفر از علما گروهی به نام «هیئت اصلاح حوزه‌ علمیه» را تشكیل داده بودند، منتها مجموعه‌ برداشت طلبه‌های مدرسه‌ حقانی از آیت‌الله‌ قدوسی این بود که ایشان یک شخصیت انقلابی و از شاگردان امام‌(ره) و مورد توجه ایشان است. امام‌(ره) روی این مسائل حساس بودند و به همین جهت وقتی که انقلاب به پیروزی رسید، آیت‌الله‌ قدوسی را به عنوان دومین دادستان انقلاب اسلامی منصوب فرمودند. قطعاً اگر آیت‌الله ‌قدوسی فردی غیرانقلابی بود یا به دلیل مدیریت مدرسه‌ حقانی، سکوت خودش را توجیه می‌کرد‌، امام‌(ره) ایشان را به عنوان دادستان کل انقلاب منصوب نمی‌کردند.

* آنچه در اسناد آمده با اسامی مورد اشاره‌ شما مشترک است، منتها خودشان آن را به عنوان جمعیتی که اسم نداشت، مطرح می‌کردند.

در بازجویی‌ها هیچگاه نمی‌گفتند این همان گروهی است که آقای‌رفسنجانی فرد فعالشان است. این تشکیلاتی بود که اطلاعات و پژوهش در آن پیش‌بینی شده‌ بود و یک چارت تشکیلاتی تهیه كرده بودند که ساواك اساسنامه‌ آن را در منزل آیت‌الله‌ آذری به دست آورده ‌بود و همین منجر به تحت تعقیب قرارگرفتن سایر اعضا شد.

* آیا ایشان همچون شهید بهشتی نگاه تشکیلاتی هم داشتند یا بعد از آنكه جمعیت مخفی‌شان آشکار و به ساواک اعلام شد، به فكر این كار افتادند؟

شهید بهشتی چه از نظر خصلت و چه از لحاظ تجربه، با آیت‌الله ‌قدوسی متفاوت بود. آیت‌الله ‌بهشتی سیاسی‌تر، اجتماعی‌‌تر و جهاندیده‌تر بود، اما جنبه‌ حوزوی آیت‌الله‌ قدوسی بیشتر بروز و ظهور داشت. البته نباید این دو نفر را باهم قیاس کرد. شهید بهشتی اعتقاد داشتند که نیروهای مذهبی حتماً باید دارای ‌سازمان و حزب باشند. آیت‌الله ‌قدوسی هیچگاه وارد حزب یا‌ سازمانی نشدند، هر چند مجموعه‌ کار ایشان بر مبنای تشکیلات و‌ سازمان و ‌سازماندهی بود، یعنی اعتقاد به ساختار داشتند، به همین جهت هم مدرسه حقانی برمبنای ساختاری شکل گرفت که دارای مدیریت و معاونت‌های مخصوص بود كه هر كدام جایگاه و تعریف خاصی داشتند. بعد از انقلاب هم که به عنوان دادستان انقلاب منصوب شدند، واقعاً دادستانی انقلاب را از آن لجام‌گسیختگی و بی‌تشکیلاتی خارج کردند و انسجام و هماهنگی بسیار قدرتمندی را ایجاد کردند و توانستند بر بسیاری از بحران‌های درونی فائق آیند و بسیاری از نیروهایی‌ راکه در دادستانی انقلاب نفوذ کرده‌ بودند، تصفیه و نیروهای متدین و وابسته به انقلاب و نیروهایی را‌که نسبت به امام (ره) خلوص بیشتری داشتند، منصوب و جایگزین نیروهای سابق كنند و این به خاطر روحیه تشکیلاتی و‌ سازمانی آیت‌الله‌ قدوسی بود.

* بعد از انقلاب، نقش استادان و طلاب مدرسه‌ حقانی در حکومت، پررنگ‌تر بود. آیا مسئولان مدرسه حقانی از سال‌های قبل از انقلاب به فكر ساختار و تشكیلات بودند یا عوامل دیگری موجب شد كه فارغ‌التحصیلان این مدرسه در پست‌های حساس به خدمت مشغول شوند؟

مسئولی که برای جایی انتخاب می‌شود، قطعاً از نیروهایی که قابل اطمینانش باشند، استفاده خواهد کرد، خصوصاً در شرایط خاص اوایل انقلاب. بدیهی است زمانی که آیت‌الله‌ قدوسی دادستان کل انقلاب شدند، از شاگردان قابل اطمینانی که سال‌ها‌ تربیت کرده‌ و پرورش داده‌ بودند و آنها را از نزدیک می‌شناختند و به آنها اطمینان داشتند، استفاده كردند. اینکه نیروهای مدرسه‌ حقانی بیشتر در تشکیلات آمدند، دستاورد یک تصادف و نیز واقعیت‌های موجود بود، وگرنه تعمدی در كار نبود یا از قبل چنین برنامه‌ای پیش‌بینی نشده بود و نمی‌توانیم بگوییم آیت‌الله ‌قدوسی این نیروها را از قبل برای تزریق در بدنه‌ حکومت آماده كرده بودند.

* آیت‌الله ‌جنتی که امروز یکی از عناصر اصلی کشور در بسیاری از ابعاد هستند، جزو مدرسین مدرسه حقانی بودند. حضور این افراد در جای جای حکومت امروز ما به خاطر ساختار و‌سازمند بودن آن روز مدرسه حقانی و تفکر سیستماتیک آن است که شاگردان و استادان آنجا توانستند چنین نقشی در حكومت پیدا كنند یا عوامل دیگری هم در مدرسه بود که منجر به حضور بهتر و مؤثرتر آنها در عرصه‌های گوناگون سیاسی و اجتماعی شد؟آیا در مدرسه حقانی نگاه جدیدی به مسائل فقهی و برنامه‌ها و آموزش‌های ویژه‌ای برای این نوع آماده‌سازی‌ها وجود داشت؟

وقتی حکومتی تشکیل می‌شود، قطعاً به نیروهایی نیاز است که حکومتی فکر بکنند و این یکی از شرایط لازم مدیریت در مناصب حكومتی است و این با تفکری که در حوزه حاکم بود، فرق دارد. در آنجا بسیاری، نظم را در بی‌نظمی می‌دانستند، درحالی که در مدرسه‌ حقانی این چنین نبود، بلکه در آنجا موفقیت یک طلبه مرهون نظم و انضباط شخصی و اجتماعی او بود. شاید این یکی از عوامل مؤثری بود که چون طلبه‌های مدرسه‌ حقانی دیدگاه حکومتی و نگاه ساختاری داشتند، در ارکان حکومت تأثیر و نفوذ بیشتری پیدا كردند. اما شهید بهشتی، آیت‌الله‌ قدوسی و آیت‌الله ‌جنتی شخصاً مورد اطمینان امام(ره) بودند. طلبه‌های مدرسه حقانی هم وابسته به این سه بزرگوار بودند و لذا این نكته را نباید نادیده بگیریم که شاید اگر این سه بزرگوار در حکومت نمی‌آمدند و مورد اعتقاد و اطمینان امام(ره) نبودند، کسی طلاب مدرسه حقانی را به خاطر آن درس‌هایی که خوانده یا نظم و انضباطی که با آن پرورش یافته بودند دعوت به کار نمی‌کرد و اینها فراموش می‌شدند و چندان جایگاهی پیدا نمی‌کردند.

* چه كسانی تعیین خط‌مشی و برنامه‌ریزی مدرسه حقانی را به عهده داشتند؟

آیت‌الله ‌بهشتی استراتژی و اهداف و راهبردهای مدرسه‌‌ حقانی را مشخص می‌کردند و کار آیت‌الله‌ قدوسی بیشتر مدیریت اجرایی و تربیت طلبه بود، یعنی به زبان امروز، آقای ‌بهشتی نرم‌افزار مدرسه را فراهم می‌کرد و آقای‌ قدوسی وظیفه‌ سخت‌افزاری داشت، به همین جهت تأثیرگذاری آیت‌الله‌ بهشتی و آیت‌الله ‌قدوسی را نباید جدای از یکدیگر مطرح کرد، بلکه شرط لازم و کافی وجود هر دو بود.

* شاخص‌ترین ویژگی آیت‌الله ‌قدوسی از نظر شما چیست؟

اخلاص. من با بزرگان، شخصیت‌ها، روحانیون و افراد زیادی سر و کار داشته‌ام و هیچ کس را خالص‌تر از آقای ‌قدوسی نیافتم. ایشان فکر، ذکر، عمل و حتی نفس‌کشیدنشان برای خدا بود. آقای ‌قدوسی شخصیت بسیار بزرگوار، عالم مورد تأیید حوزه، از شاگردان امام(ره)‌، حافظ بسیاری از خطبه‌های نهج‌البلاغه، در آن زمان از شاگردان علامه طباطبایی در فلسفه و در تفسیر یک شخصیت به‌تمام معنا كامل و جامع بودند، اما این شخص با آن همه عظمت، برای ما گلستان سعدی را تدریس می‌کردند، چون اعتقاد داشتند طلبه‌ها باید با ادبیات فارسی آشنا باشند. در حوزه برای تدریس ملاك‌هایی وجود داشت و می‌توانم بگویم یکی از تبلورهای خلوص آقای ‌قدوسی، پذیرفتن تدریس چنین درسی در سطوح پایین حوزه بود. یا مثلاً ایشان استاد حفظ قرآن ما بودند. حفظ قرآن را یک طلبه‌ معمولی هم می‌تواند مدیریت و تدریس کند، اما به دلیل اینکه اعتقاد داشتند طلبه‌ها حتماً باید با قرآن آشنا باشند و قرآن را حفظ بکنند خودشان مدیریت و تدریس این کلاس را نیز به عهده گرفته ‌بودند. اینها نمونه‌هایی از خلوص ‌نیت آقای‌ قدوسی است. ایشان درس‌اخلاق می‌گفتند که ما روح آقای ‌قدوسی را در آن کلاس‌ها درک کردیم. ایشان در روزهای پنجشنبه، نیم ‌ساعت طلبه‌ها را نصیحت می‌کردند و ما واقعاً تا هفته‌ دیگر از نظر معنوی شارژ بودیم. درس‌های اخلاق آقای‌قدوسی آنچنان تأثیرگذار بود که به عنوان یک قوه‌ مانعه از تحت تأثیر غرایز قرارگرفتن برای ما کاربرد داشت، یعنی اگر ما جایی وسوسه می‌شدیم و شیطان می‌خواست در ما نفوذ بکند، صحبت‌های آقای ‌قدوسی مثل یک پتک ما را بیدار و وسوسه‌های شیطانی را دور می‌کرد. هنوز هم وقتی درس‌های اخلاق ایشان را یادآوری می‌کنیم، شاداب می‌شویم و هنوز هم در ما نشاط ایجاد می‌کند. یکی از اصرارهایی که آقای ‌قدوسی داشتند و تکرار می‌کردند این بود‌: «آقا! اگر آمده‌ای که امام‌جماعت جایی بشوی یا آقای یک شهری بشوی، تو به درد طلبگی نمی‌خوری. از هم ‌اکنون بگذار و برو. اما اگر آمده‌ای برای خدا و اسلام کارکنی، بدون توقع و انتظار پاداش و تشویق مردم بمانی، برای طلبگی مناسب هستی. » این نوع دیدگاه آقای‌ قدوسی به طلبگی و دروس حوزوی همیشه راهنمای ما بود. ما بعد از انقلاب، هروقت کاری را می‌خواستیم انتخاب بکنیم، همین دیدگاه را در اعمال خودمان در نظر می‌گرفتیم که آیا برای خدا هست یا نیست؟ اگر برای دنیا بود، آن را انتخاب نمی‌کردیم. نمی‌گویم که شیطان ما را وسوسه نمی‌کرد، ولی این نوع نگاه و القای چنین دیدگاهی از آیت‌الله‌ قدوسی در شاگردانشان بسیار مؤثر بود. حتی امروز هم كه گاهی برسر دنیا و آخرت قرار می‌گیریم، درس‌های آقای‌ قدوسی راهنما و راهگشای ماست.

* شهید قدوسی برای تربیت طلاب و ترویج زی‌ طلبگی چه روش‌هایی را به کار می‌بردند و شیوه تربیتی و آموزشی ایشان چگونه بود؟

زی ‌طلبگی در همان زمان‌ها هم تعاریف مختلفی داشت. بعضی از علمای سنتی، زی ‌طلبگی را به این می‌دانستند که انسان موهای سرش کوتاه باشد، محاسن نسبتاً بلندی داشته‌‌ باشد یا معمم باشد یا اگر معمم نیست پالتوی بلندتری را که نشانه هویت طلبگی افراد باشد، بپوشد. آقای‌ قدوسی این نوع افكار را قبول نداشتند. یکی از خاطراتی که از آقای ‌قدوسی یادم هست این است كه در دوران جوانی سرم را تراشیده بودم. آقای‌ قدوسی مرا صدا کردند و گفتند: «چرا سرت را تیغ زده‌ای؟» گفتم: «همین طوری.‌» ایشان مرا نصیحت کردند و گفتند: «آقای‌حسینیان! ما در میان مردم زندگی می‌کنیم. نباید کارهایی بکنیم و رفتارهایی از ما سربزند که متفاوت از مردم باشیم. نباید از عرف جامعه خارج شویم. طلبه باید لباس خوب بپوشد، قدری موهایش را بلند بگذارد، شیک باشد، شلوار خوب بپوشد، کفش خوب بپوشد و آن حالتی که باعث مضحکه مردم شود و در عرف به دید استهزا به او نگاه کنند، انجام ندهد.» گفتم:‌«من برای این موضوع این کار را نکردم. خواستم موهایم تقویت شوند. » گفتند: «باشد. به هرحال این کار درستی نیست».

در مورد مسائل اخلاقی و نحوه‌ زندگی، آقای ‌قدوسی خیلی به زی‌ طلبگی اعتقاد داشتند و می‌فرمودند طلبه نباید اهل دنیا باشد. اگر طلبه‌ای برای دنیای خودش چانه بزند، باید طلبگی را رها کند و برود. اگر رفت داخل شهری و احساس کرد باید فلان محراب را به خاطر اعتبار و شخصیتش حفظ كند، باید طلبگی را رها کند. اگر جایی رفت که کسی منبر می‌رود و او هم خواست منبر برود و دید که منبر او بهتر هست و مردم به او توجه می‌کنند، اگر وسایل لازم را فراهم نکند برای اینکه او منبرش بیشتر مورد استفاده قرار بگیرد و شروع به ‌کارشکنی کرد، بداند که زی ‌طلبگی را مراعات نکرده و باید طلبگی را رها کند. اگر درجایی طلبه‌ای را دید که از طلبه‌ دیگر جلو زده و احساس کرد که چرا او رعایت ادب را نکرده و با من در جلو نیفتادن و رفتن همراهی نکرده است، بداند که زی ‌طلبگی را مراعات نکرده و باید طلبگی را رها کند. اگر طلبه‌ای خواست با اشرافیت زندگی کند و اگر دستش به‌جایی رسید، با تمایز با مردم زندگی بکند، باید طلبگی را رها کند و برود دنبال دنیا و آیت الله قدوسی تا آخر عمر، همه این نكات را رعایت می‌کردند.

یادم هست اوایل انقلاب، زمانی که ترورها شروع شده ‌بود، در دانشگاه تهران سمیناری بود که مجموعه‌ شخصیت‌ها جمع می‌شدند. آقای ‌قدوسی تنها شخصیتی بود که با یک راننده و یک پیکان در آن جلسه حضور پیدا کرد. یادم هست که دانشجویان ماشین آقای ‌قدوسی را با بسیاری از شخصیت‌ها قیاس كردند و بسیار تأثیر مثبتی روی آنها گذاشت. حتی تا اواخر هم که ترورها به‌شدت زیاد شده بود و هر آن احتمال ترور آقای ‌قدوسی هم می‌رفت، ایشان محافظ و اسکورت نپذیرفتند. در آن اواخر، ما خودمان احساس می‌‌کردیم که باید از آقای‌ قدوسی محافظت بکنیم.

در این زمینه خاطره‌ای را نقل کنم؛ آقای ‌قدوسی فقط با یک راننده که پسر محمدحسین خادم مدرسه‌‌ حقانی بود، رفت و آمد می‌کرد، بدون محافظ و با همین یک راننده به منزل می‌رفت. من با دوستان صحبت کردم و گفتم دنبال ایشان می‌روم که از ایشان مواظبت کنم. ایشان از اوین حرکت کردند. در خیابان سئول باران آمده بود، ایشان آمد که بپیچد، ترمز کرد و ماشین من لغزید و به ماشین آقای‌ قدوسی خورد. ماشین آنها رفت و ماشین من خراب شد. ماشین را بردم تعمیرگاه و صد و بیست تا تک‌تومانی خرج ماشین من شد. فردایش رفتم پیش آقای‌ قدوسی و گفتم: «دیروز آمدیم شما را اسکورت بکنیم، به ماشین شما زدیم و صد و بیست تومان خرجش شد. » ایشان به‌شدت ناراحت شدند و گفتند: «برای چه؟ اولا کار بد و بدون ضابطه‌ای کردید و بنابراین من خسارت نمی‌دهم. به دید خودتان تشخیص دادید، خودتان هم بپردازید. » کمی با ایشان بحث کردم که این طور که نمی‌شود شما بدون محافظ ‌بروید، ایشان شروع به صحبت کردند و گفتند: «آقای‌حسینیان! کدامیک از این محافظین توانسته‌اند از شهادت شخصیت‌ها جلوگیری کنند. آقای‌مفتح محافظ داشت و همراه با محافظینش به شهادت رسید. آقای‌بهشتی هم همین طور، محافظ داشتند، ولی به شهادت رسیدند. هیچ کدام از این شخصیت‌ها را محافظین نتوانستند از شهیدشدنشان جلوگیری کنند، بنابراین شما هم کار خوبی نکردید. یک روزی اگر من هم شهید شدم می‌خواهم بدون اینکه مسئولیت گروهی دیگر به عهده من باشد به شهادت برسم.» بالاخره با چانه‌های زیاد توانستیم آن صد و بیست تومان را از آقای ‌قدوسی بگیریم و ایشان از من تعهد گرفتند که دیگر اسکورتشان نکنم و آقای ‌قدوسی تا آخر این طوری زندگی کردند.

* رابطه شما با شهید قدوسی در دوران بعد از انقلاب چه بود؟

اوایل دادستانی کل آقای‌قدوسی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات دادستانی کل بودم و بعد از آن عنوان مسئول شهرستان‌های دادستانی کل آقای ‌قدوسی شدم.

* در آن مقطع رسانه‌ها مخصوصاً در مورد مصادره‌ها علیه ایشان زیاد سمپاشی می‌كردند. واكنش ایشان چگونه بود؟

اتفاقاً من روزی به عنوان مسئول روابط عمومی و بررسی مطبوعات منصوب شدم که کارمندان دادستانی کل در اعتراض به مخالفت آقای ‌قدوسی با مصادره‌ اموال یک نفر، تحصن كرده بودند. آقای‌قدوسی با مصادره اموال بدون ضابطه، بسیار مخالف بودند. ایشان می‌فرمودند که مالكیت مسلمان و حتی اهل کتاب در اسلام به رسمیت شناخته شده است، مگر اینکه خلاف قضیه در جایی ثابت و آن اموال به شكلی ظالمانه و غاصبانه جمع شده‌‌ باشد والا به صرف اینکه یک نفر ثروتمند است، نباید اموالش مصادره شود. ایشان کاملاً با این كار، مخالف بودند. یادم هست یک بار بحث سپهبد کاتوزیان بود که از زندان با ضمانت ایشان آزاد شد و کارمندان اوین، به قول خودشان، در اعتراض به عدم قاطعیت آقای قدوسی نسبت به مصادره اموال طاغوتی‌ها و آزادی کاتوزیان دست به اعتصاب زدند. ما خدمت آقای‌ قدوسی بودیم و ایشان توضیح دادند: «من حاضر نیستم به خاطر سمت و پست خودم حتی یک ریال هم به صورت غاصبانه مصادره و به‌زور از کسی گرفته و به دیگری داده شود، چون نه اینهایی که پولشان به‌زور گرفته می‌شود و نه آنهایی كه پول غصبی به آنها داده می‌شود، نمی‌توانند در قیامت از ما شفاعت كنند و خود ما دلیل و حجتی برای این كارمان نداریم. اگر این اعتصاب برای این است که من تغییر رویه بدهم، هیچ کس نباید امیدوار باشد كه چنین چیزی روی می‌دهد، چون من هرگز از این اعتقاد اصولی خودم دست برنخواهم داشت. » اتفاقا از همین جا هم بود که ایشان در دادستانی کل، تصفیه را شروع کردند.

* با رسانه‌ها چگونه برخورد می‌كردند؟

در جایی که ضرورت ایجاب می‌کرد که با رسانه‌ها صحبت بکنند، این كار را می‌کردند. حتی من یک برنامه هفتگی برای ایشان تدارک دیدم و هر هفته ایشان یک مصاحبه مطبوعاتی و رادیو تلویزیونی داشتند که ضبط شده آنها حتماً در صدا و سیما هست.

* آیا از انتقاد می‌رنجیدند؟

فرق می‌کرد. آقای‌ قدوسی در مسائل مالی خیلی سختگیر بودند. چند مرتبه که دوستان به ایشان انتقاد کردند، رنجیده‌خاطر شدند، اما وقتی دیگران انتقاد می‌کردند كه چرا آقای ‌قدوسی در مصادره اموال با قاطعیت رفتار نمی‌‌کند، چندان حساسیتی نشان نمی‌دادند و حالتشان این طور بود كه سری بالا می‌انداختند و ابروها را در هم می‌کشیدند و فقط با همین حالت عکس‌العمل نشان می‌دادند كه یعنی اعتنا نکنید. ما وقتی در مسائل مالی از ایشان انتقاد می‌كردیم، ناراحت می‌شدند. من مسئول امور شهرستان‌ها بودم. یکی از کارهای امور شهرستان‌ها این بود که باید هزینه‌های دادگاه‌ها و دادسراهای انقلاب شهرستان‌ها را محاسبه و هر ماه ارسال می‌کردم. کل مخارج دادسراهای انقلاب در هر ماه آن زمان از یک میلیون تومان قدری بیشتر می‌شد که مثلاً خرده آن دو ریال می‌شد. صورت را می‌آوردم پیش آقای‌ قدوسی و ایشان به عینه همین را می‌‌نوشت، یعنی آن دو ریال را هم در چک می‌نوشت. زمانی که چك را به بانک می‌بردیم، ایراد می‌گرفتند و می‌گفتند هشت ریال به این دو ریال اضافه کنید یا این دو ریال را کسر کنید که سرراست شود و برای محاسبات ما سخت نباشد چون قرار است این را به چهل- پنجاه شهرستان ارسال بکنیم و تقسیم آن برای ما مشکل ایجاد می‌کند. آقای‌ قدوسی می‌گفتند نه! همان که شده است، من نه یک ریال حق کسی را می‌توانم ضایع کنم و نه حق دارم یک ریال از بیت‌المال اضافه بردارم. یادم هست که یکی از دوستان، آقای‌معصومی رئیس دادگاه رشت که فوت کردند، از من گله کردند که: «چرا شما این قدر سختگیری می‌کنید؟ چرا این قدر هزینه‌ها را کم می‌دهید؟» گفتم: «همین هزینه‌ها را هم که می‌گیرم، می‌گذارم وقتی که آقای‌ قدوسی خسته شده، یعنی ساعت یازده دوازده شب، از ایشان چك می‌گیرم که خیلی نگاه نکند!» این دوست‌ ما این حرف را به آقای‌ قدوسی گفت و ایشان خیلی رنجیده‌خاطر شدند که چرا من چنین چیزی را گفته‌ام. بعد به من گله کردند که مگر بیت‌المال مال پدر من است که شما این گونه پیش دوستان صحبت می‌کنید.

یک مرتبه آقای‌قدوسی جلسه‌ای گرفتند که در حضور خودشان از ایشان انتقاد کنیم. یکی از دوستان به طنز، البته طنزی که واقعیت داشت، گفت: «آقا! شما خیلی در مسائل مالی سختگیری می‌کنید. این طور نمی‌شود کشور را اداره کرد. بالاخره کشور خرج و هزینه دارد. شما گاهی وقتی خودکاری می‌خواهید به ما بدهید، می‌گویید پوست خودکار قبلی را بیاورید، خودکار جدید بگیرید. » ایشان خیلی گله‌مند شدند که چرا این دوست ما چنین طنزی را نسبت به آقای‌ قدوسی مطرح کرد و آزرده‌خاطر شدند و بارها این گله را مطرح کردند که دوستان در مورد من گاهی این گونه قضاوت می‌کنند. البته ایشان نمی‌گفتند که پوست سابق را می‌خواهم، ولی به‌قدری سختگیری می‌کردند که شباهت به همین مسئله داشت.

* از كسی توصیه هم می‌پذیرفتند؟

آقای‌قدوسی به هیچ عنوان تحت تاثیر هیچ کس قرار نمی‌گرفتند. بسیاری از شخصیت‌ها توصیه‌هایی داشتند و آقای‌ قدوسی سفت و سخت بر موازین خودش ایستاد و به حرف هیچ کس گوش نمی‌کرد.

* واكنش ایشان نسبت به ملی‌گراها و دولت موقت چه بود؟

مرحوم ‌قدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند. یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح می‌كردند، درباره او چنین نظری داشتیم. در اوایل سال 57، یک روز جبهه ملی اطلاعیه‌ای داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مَدرَس‌ها الصاق می‌کردم و متوجه نبودم كه آقای ‌قدوسی داشتند از پشت سر من می‌آمدند. ایشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند:«آقای‌حسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیت‌الله‌کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقای‌کاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقای‌کاشانی دارد محور قرار می‌گیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند. » من تا آن زمان حتی به گوشم هم نرسیده بود که جبهه‌ملی‌ها منزل ایشان را سنگباران کردند یا از رفتارهای مصدق چیزی نمی‌دانستم. ایشان مفصلاً راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروه‌های مذهبی آن روز برای من توضیح دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که اتفاقاً باز هم به خاطر دستگیری دو نفر از نیروهای ملی‌گرا، این صحنه‌ها تکرار شدند، ایشان مفصل با ما صحبت کردند و گفتند برای دستگیری‌شان بروید.

یکی از اینها امیرانتظام بود كه بعداً از لانه‌جاسوسی، اسنادش به دست آمد. آن روز من و آقای‌پورمحمدی و آقای‌اکبریان و دو، سه نفر دیگر بودیم و آقای قدوسی ما را توجیه کردند که برای دستگیری امیرانتظام باید چه کار بکنید. یکی دیگر هم دستگیری مقدم‌مراغه‌ای بود که ایشان باز حرف‌هایشان را تکرار کردند. البته یادم نیست دستگیری مقدم‌مراغه‌ای چه وقت و برای چه بود و اصلاً حکم دستگیری او را آقای‌ قدوسی دادند یا نه، ولی یادم هست که از تیزهوشی امام(ره) خیلی صحبت کردند و گفتند که فرق بین آیت‌الله کاشانی و امام(ره) در این است که آیت‌الله کاشانی نردبانی شد برای ترقی جبهه‌ ملی و وقتی که بالای پشت‌بام رفتند،، نردبان را ‌انداختند و پرت کردند، ولی امام (ره) هیچگاه اجازه ندادند ابزاری برای ملی‌گراها باشند. آنها تا زمانی که خودشان را تحت پوشش و پرچم امام(ره) به ظاهر حفظ کردند، امام(ره) هم آنها را حفظ کردند، اما همین که خواستند در مقابل امام (ره) بایستند، امام(ره) هم با اینها برخورد کردند. ایشان نسبت به مسائل، حساسیت خاصی داشتند، به همین جهت به آقای ‌یزدی و بازرگان و کلاً حتی به نیروهای مذهبی وابسته به جبهه ‌ملی که نوعی ملی‌گرایی داشتند، همواره حساسیت داشت، حتی نسبت به مهندس بازرگان.

* آیا خود ایشان دستور دستگیری امیرانتظام را دادند؟

بله. من و آقای‌پورمحمدی و آقای‌اکبریان و دو سه نفر از دوستان دیگر بودیم که یک شبی هم ایشان این مطلب را گفتند که ما جا خوردیم که چطور چنین كاری ممکن است، چون امیرانتظام در آن ‌موقع عضو دولت بود.

* در مورد تسخیر لانه ‌جاسوسی چه نظری داشتند؟

آقای‌قدوسی هم در صحبت‌هایشان و هم در عمل، به‌شدت حمایت می‌کردند، مخصوصا آقای‌ سیف‌اللهی که یکی از شاگردان ایشان بود و در لانه‌جاسوسی حضور داشت، با آقای‌قدوسی روابط حسنه‌ای داشت و رفت‌وآمد داشتند و گزارش‌هایی را از آنجا برای ایشان می‌آورد. یادم هست که می‌گفتند اگر این سفارت می‌ماند، برای انقلاب مشکل ایجاد می‌کرد و به همین جهت این كار را مورد تایید قرار می‌دادند و می‌گفتند یکی از خطراتی که انقلاب را تهدید می‌کرد، الحمدلله از بین‌رفت.

* برخورد ایشان با گروهک‌ها چگونه بود؟ آیا آنها را محارب می‌شناختند یا اجازه‌ مبارزه برای آنها قائل بودند؟

قبل از اینکه‌سازمان مجاهدین کار نظامی را شروع بکنند، فقط گروه‌هایی مثل چریک‌های فدائیان خلق در اول انقلاب خرمن‌های گندم مردم را آتش می‌زدند. آقای‌قدوسی نسبت به این مسائل بسیار سختگیر بودند و توصیه‌شان این بود که به هیچ‌ عنوان کوتاه نیایید. بعد از شروع جریان فاز نظامی منافقین، آقای‌ قدوسی در این مسائل تندتر شدند. یادم هست بلافاصله بعد از شروع فاز نظامی، در سپاه پاسداران برای رؤسای دادگاه و دادسراهای انقلاب، سمیناری را ترتیب دادند و ایشان سخنرانی و تاکید كردند كه اینها محارب هستند و باید به عنوان محارب با آنها برخورد کنیم. ایشان در برابر هر اقدامی که خطر براندازی نظام را در برداشت، شدت عمل به خرج می‌دادند.

ایشان می‌گفتند برای ثبوت اتهام باید دقت شود، اما اگر محارب بودن و مفسد بودن کسی ثابت شد، نباید کمترین تردیدی به خود راه داد. به عنوان نمونه عرض کنم وقتی جریان بنی‌صدر پیش‌آمد، چندتا از دوستان هم بودند كه ایشان فرمودند: «من تصمیم دارم یک شب بنی‌صدر را دستگیر کنم و اعدامش کنم و صبح اول وقت هم در رادیو اعلام کنم که بله من دیشب بنی‌صدر را دستگیر و اعدام کردم و اکنون هم در مقابل امام، انقلاب و شورای انقلاب خاضع هستم. هر تصمیمی که در مورد من می‌خواهند، بگیرند. » ایشان معتقد بودند که بنی‌صدر با کارهایش دارد اساس نظام را به هم می‌زند و بنابراین باید اعدام شود.

* در مورد شبكه‌ای كه به نقاط حساس نفوذ كرد و آن فجایع را به بار آورد، چه دیدگاهی داشتند؟

ایشان در عین حال كه در مورد منافقین بسیار سختگیر بودند، همان احتیاط‌هایی را که در مورد مسائل مالی و مصادره‌ اموال داشتند، اعمال می‌کردند. در رابطه با کسی که آقای ‌قدوسی را ترور کرد حدود یک هفته یا10 روز قبل از شهادت ایشان خدمتشان رسیدم و گفتم: «آقای ‌قدوسی! ما احتمال قوی می‌دهیم كه آقای‌ فخار از منافقین است و باید اخراجش کنید. » آقای‌ قدوسی فرمودند: «شما در مورد این موضوع مطمئن هستید؟» گفتم: «مطمئن که نیستیم، ولی از شواهد و قرائن بر می‌آید كه باید دستگیر و تهدید شود تا بالاخره معلوم شود كه وابسته هست یا نیست. » ایشان فرمودند: «آقای حسینیان! آقای فخار تازه ازدواج کرده. كاری را که به صحت آن یقین نداریم، نباید انجام بدهیم. » دوستان دیگر هم وقتی راجع به فخار با ایشان صحبت کرده بودند، آقای ‌قدوسی همین احتیاطات را کرده بودند که متاسفانه منجر به شهادت ایشان شد. ایشان در تشخیص موضوع و اینکه از مصادیق باید اطمینان کامل داشت، باز همان احتیاط را داشتند.

* از رابطه شهید قدوسی و امام(ره) چه خاطراتی دارید؟

رابطه آنها مرید و مرادی بود و همواره نظر امام(ره) را بر نظر خودشان ترجیح می‌دادند. از جمله مسائلی که من یادم هست این بود كه وقتی از خدمت امام(ره) برگشتند، فرمودند: «من امروز رفتم و راجع به آقای‌ قطب‌زاده با امام(ره) صحبت کردم و گفتم آقا این قطب‌زاده به درد رادیو - تلویزیون نمی‌خورد. این اصلاً لات است، فقط به درد این می‌خورد که یک زنجیری به دست بگیرد و آن را بگرداند و یک تصنیف هم بخواند و سینمایی را اداره کند. » امام(ره) فرمودند: «آقای‌قدوسی! اگر بنا باشد به خاطر نواقص افراد، آنها را کنار بگذاریم، همه را باید کنار گذاشت. کیست که نقص نداشته باشد؟» ایشان می‌گفتند: «امام (ره) حرف درستی زدند. ما همه‌مان نقص داریم، منتها نقص‌ها فرق می‌کنند. گاهی اوقات ما به دلیل وابستگی به دنیا، نفسمان از شخصی‌ها بیشتر است، منتها به چشممان نمی‌آید. » دیدم آن چنان تحت‌تاثیر امام(ره) قرار گرفته که واقعا تفکر و ‌اندیشه‌شان راجع به مدیریت‌ها تغییر پیداکرده است. آقای‌قدوسی با امام(ره) چنین رابطه‌ای داشتند، در عین‌حال اگر انتقادی به نظرشان می‌رسید، صریحاً به امام(ره) می‌گفتند.

باز یکی از خاطراتم این است که در آن زمان در قم وضع مدارس و دبیرستان‌ها كمی آشفته بود. ایشان خدمت امام(ره) رسیده بودند. امام(ره) پرسیده بودند: «آقای‌قدوسی! از وضع قم چه خبر؟» آقای قدوسی جواب داده بودند: «وضع قم خوب است به شرطی که نوه شما بگذارد. » امام (ره) هم پرسیده بودند: «مگر او در آنجا کاری می‌کند؟» شهید قدوسی گفته بودند: «بله، وضع دبیرستان‌ها را به هم می‌ریزد» امام(ره) فرموده بودند: «همان طور که با بقیه برخورد می‌کنید، با او هم برخورد کنید. » یعنی آقای قدوسی حتی با امام(ره) هم رودربایستی نداشتند و نظرشان را مطرح می‌کردند، ولی تابع نظر امام هم بودند و گاهی نظر امام(ره) ، مبنای نظری آقای ‌قدوسی را تغییر می‌داد.

* چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟

تقریباً دو روز قبل از شهادت آقای‌قدوسی بین ما برخوردی پیش‌آمد. یکی از دادستان‌های شهرستانی کاری را انجام داده‌ بود و من او را توبیخ کردم. آقای‌ قدوسی در حضور جمع گفتند: «آقای حسینیان! چرا بدون مشورت با من با دادستان برخورد کردید؟» گفتم: «من مسئول امور شهرستان‌ها هستم و وظیفه‌ام حكم می‌كرده كه با او برخورد کنم. » آقای‌قدوسی مقداری تند شدند که«نخیر، شما بدون مشورت با من حق نداشتید این کار را انجام دهید. » به من بر خورد و قهر کردم و به شاهرود رفتم. دو یا سه روز در آنجا بودم که یکمرتبه رادیو خبر شهادت آقای‌ قدوسی را اعلام کرد. من بلافاصله به دادستانی کل زنگ زدم و گفتم: «آیا از آقای‌فخار خبر دارید؟» گفتند: «بله، دنبالش هستیم، اما متواری شده است. » من فردا صبح حرکت کردم و به تهران آمدم و با دوستان، جنازه آقای ‌قدوسی را از سردخانه تحویل گرفتیم و به بهشت‌زهرا بردیم و از آنجا تشییع کردیم و به قم رفتیم و تدفینشان کردیم.

* به نظر شما علت ترور ایشان توسط منافقین چه بود؟

ایشان دادستان کل انقلاب بود و بعد از اعلام فاز نظامی، دادستانی کل انقلاب مسئولیت برخورد با نفاق را به عهده داشت. از سوی دیگر شهید ‌قدوسی از یاران امام(ره) و واقعاً مصداق اتم «إذا مات العالم ثـلم فـی الإسلام ثلمة لا یسدها شیء» بودند. هم شخصیت حقیقی آقای ‌قدوسی و هم شخصیت حقوقی و هم مدیریت و رهبری برخورد با منافقین، موجب شد آنها چنین تصمیمی بگیرند و ایشان را متاسفانه به شهادت برسانند. به نظر من آنگونه كه شایسته است درباره شخصیت و زندگی ایشان كار نشده و به ‌درستی معرفی نشده‌اند. ایشان هنوز ناشناخته مانده‌اند.


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31