«آفتاب مطهر»(30)

Bookroom.ir File 3945بیداری در برابر بدعت ها

از وقتی که شهید مطهری فهمید اینان درصدد ایجاد چنین انحرافی برآمده اند و می خواهند یک ایدئولوژی ساختگی، التقاطی و همراه با بدعت و تحریف را گسترش دهند و بر پایه آن فعالیت های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود را سامان دهند، بسیار ناراحت شد و بنابر احساس مسئولیت، بسیاری از کارهایش را تعطیل کرد و درصدد برآمد تا برای مقابله با این مرداب متعفن، حرکتی عالمانه و محققانه انجام دهد.

او اعتقاد داشت که این کار به همراهان و همکارانی بسیار نیاز دارد، زیرا پیش بینی می کرد برای خنثی سازی این موج کوشش فرهنگی و علمی گسترده ای لازم است. این افراد سازمان مجاهدین و دیگر گروه های التقاطی با سیمایی فریبنده پیش آمده بودند، شعارهای اسلامی را مطرح می کردند و در لابلای جزوات شان که از مارکسیست ها اقتباس شده بود، آیات، احادیث و برخی مباحث کلامی اسلامی دیده می شد.

بنابراین مطهری برای فضلای جوان درسی را آغاز کرد، زمان کلاس ها روزهای پنج شنبه و جمعه بود. وی با جدیت و انگیزه ای قوی به قم می آمد تا بنیه علمی، قدرت فکری و توان شاگردان خود را چنان بیفزاید که بتوانند در برابر شبهات التقاطی، با توضیحات و پاسخ های منطقی، مستدل و قانع کننده بایستند.

روش ممتاز آن شهید و پاسخ های دندان شکن او چنان مؤثر واقع شد که حتی نظریه پردازان گروهک های مارکسیستی گفته بودند: مطهری سخنان ما را بهتر از خودمان درک، تجزیه و تحلیل می کند!

علامه مطهری به صورت سطحی، تبلیغی، شعاری، مصرفی و موقتی با مسائل روبرو نمی شد، بلکه بسیار ریشه ای، برنامه ریزی شده و با پرهیز از سر و صداهای تبلیغی، نخست تحریفات و مطالب التقاطی را حلاجی می کرد، سپس پیرامون آنها به بحث می پرداخت؛ جوانبش را در نظر می گرفت و با کمال دقت و با بهره مندی از آن توانایی علمی، هوشیاری ویژه و ژرف اندیش، جمله جمله نوشته ها و ادعاهای آنان را ارزیابی و نقد می کرد و بطلان شان را بگونه ای مستدل و منطقی ثابت می ساخت. دشمن نیز به خوبی فهمید که او می تواند نقشه هایشان را نقش بر آب کند و به همین دلیل درصدد برآمد تا او را از میان بردارد.

البته مطهری با مشکلاتی نیز روبرو بود. برخی افراد که نیت شان نیز خیر بود، چنان از  جاذبه های کاذب این گروه ها اثر پذیرفته بودند که نمی خواستند باور کنند چنین تشکل ها و افرادی در باتلاق گمراهی غوطه خورده اند و امکان دارد جامعه را به ورطه های هلاک کننده بکشانند.

من خود در مجلسی شاهد گفتگوی شهید مطهری با نزدیک ترین دوستانش بودم. البته این راز سر به مهری است که نباید از پرده برون افتد. استاد مطهری هر چه کوشید به دوست خود ثابت کند که این سران مجاهدین خلق گمراه اند، اسلام را به نابودی می کشند و خطرناک اند.

آن شخص بزگوار لبخندی تمسخرآمیز به شهید مطهری می زد و می گفت: اینگونه سخن نگویید، اینان مسلمانند، دارند در راه اسلام زحمت می کشند، حافظ قرآن و اهل تهجدند.

اما مطهری خون دل می خورد، می دانست اینان دارند ریشه اسلام را می زنند. کمتر کسی بود که بتواند حرفش را درک و باور کند که این مسلمان نمایان، مصداقی بارز از چهره نفاق و نمونه ای از نهروانیان هستند، او بود که پیشقدم این فتنه را خنثی کند.

گروه هایی که ایدئولوژی التقاطی داشتند، چند دسته بودند. یک دسته شان مجاهدین خلق بودند، برخی کسانی بودند که حتی پیشینه تحصیلات حوزوی داشتند، ولی چون تحصیلات شان عمقی نداشت و به ویژه در مسائل فلسفی و معرفتی تخصصی نداشتند، از افکار مارکسیستی اثر پذیرفته بودند.

یکی از اینان که با استعداد بود و بهترین نمره ها را در کلاس من می گرفت، دچار همین کژروی شد، او مدتی در زندان بود و پس از انقلاب اسلامی به هلند گریخت. او طلبه ای درس خوانده بود و هوشی فوق العاده داشت، اما گرفتار گونه ای بیماری خود کم بینی و حقارت روحی بود که برخی شرایط محیطی این مشکلات را برایش به وجود آورده بود.

با این که شهید بزرگوار، آیت الله قدوسی بسیار کوشید او را درست پرورش دهد و ما نیز به سهم خود برای پرورش او تلاش کردیم، مشکل درونی اش باعث شد تحت تأثیر آن گروهک ها و شبکه های الحادی و نفاق قرار گیرد و خود یکی از افراد آنان شود و اکنون نیز در خارج از کشور به سر می برد .

به هر روی این موج به دلیل آراسته بودن به برخی مسائل اسلامی، حتی طلاب را نیز تحت تأثیر قرار می داد. بنابراین مرحوم علامه مطهری با آن روشن بینی ویژه، تصمیم گرفت حرکتی پایه ای را آغاز کند.

هیچ کس به اندازه آن شهید از سوی این گروه ها احساس خطر نمی کرد، برخی نامه هایی که او برای حضرت امام (ره) نوشته، چاپ شده است. او در این آثار و نیز در کتاب هایش از این احساس مسئولیت حکایت می کند از این که چنین خطر شدیدی از سوی ایدئولوژی های التقاطی وی را رنج می داده است.(1)

کسانی دیگر نیز بودند که با نهایت حسن نیت و با وجود فداکاری در مسائل مبارزاتی و دلسوزی برای انقلاب اسلامی، این توطئه را جدی نمی گرفتند و حتی به اینان کمک مادی نیز می کردند. شهید مطهری به خاطر همین سخت کوشی و مواضع سرسختانه در برابر اینان، بسیاری از دوستان خود را از دست داد.

این مطلبی است که بنده از نزدیک از آن آگاهی دارم، اگر روزگاری مصلحت ایجاب کند، اسناد مربوط به این ماجرا را خواهم گفت، ولی هنوز فکر نمی کنم این شرایط فرا رسیده باشد. اگر استاد مطهری به شهادت نرسیده بود، امروز معرفتی درست درباره اش نداشتیم.

به هر روی این وضع مرارت بار گذشت و او نیز در بحبوحه حوادث و فشارهای درونی و بیرونی به وظیفه خود عمل کرد و از هیچ چیز نهراسید. با این که دوستانش می گفتند: اینان خطری ندارند، بی اهمیت اند، وقتی انقلاب پیروز شود در مشت ما هستند و نقشه هایشان بی رنگ می شود.

شهید مطهری استدلالش این بود که خطر فکری با خطر نظامی تفاوت دارد، یورش های نظامی را می توان با سلاح سرکوب کرد، اما تهاجم فکری را باید با ارائه بینشی درست پاسخ داد و خنثی سازی چنین شبهاتی که امواج التقاطی به وجود می آورند، یک کار منطقی و دراز مدت می طلبد. از آنجا که او یار و یاوری نداشت، خود آستین همت را بالا زده و به تنهایی به مبارزه با این معضل پرداخت. (2)

فراست و سر سختی:

استاد شهید مرتضی مطهری با التقاط و انحراف از اسلام ناب محمدی سرسختانه مبارزه می کرد و تا مدت ها تنها کسی بود که به این خطر توجه داشت. تا سال های 1352 و 53 بسیاری از علما، فضلا و محققان در تهران، قم، مشهد و شهرهای دیگر به این خطر توجه نمی کردند.

آنان نوشته های مجاهدین خلق، غرب گرایان و دیگر گروه های التقاطی را می خواندند، مطالب اشتباه و انحراف را نیز تشخیص می دادند و به خوبی می فهمیدند که اگر این متن با منابع قرآنی و روایی سنجیده شود، دارای مشکلات، نارسایی ها و آفات بسیار است، ولی متأسفانه به این مسئله با دیده اغماض می نگریستند.

در این میان شهید مطهری به طور مطلق و قاطع برخاست، اغماض را روا ندانست و سخت گیرانه و موشکافانه این نقاط ضعف و مطالب انحرافی را بیرون کشید. به تعبیر مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای (مدظله العالی) باید گفت شهید مطهری در مبارزه با التقاط نقش و درجه نخست را دارد.

مقام معظم رهبری درباره این جنبه از تلاش های فکری و اعتقادی شهید مطهری گفته اند:

« ... تا سال 1349 و 50 شمسی، مسائل انحرافی در محیط مبارزه به چشم نمی خورد. وقتی که منافقین دستشان را رو کردند و نوشته های ایدئولوژیک آنها کم کم پخش شد، آقای مطهری بیش از همه ما حساسیت نشان داد و ما باید اعتراف کنیم که ایشان بعد از امام بیش از همه حساسیت نشان داد.

چون من به یاد دارم که در سال 1351 شمسی تلاش فراوانی شد که امام را وادار کنند که این حرکت جوان ها را تأیید کنند که به نام مجاهدین و ... بودند، اما امام سخت ابا کردند و یک بار کتاب های مجاهدین را خوانده بودند و گفته بودند اینها همان حرف های لنین و ارانی است، پس حرف های شما کدام است؟

مرحوم مطهری در معرفی اینها به امام نقش داشتند و خودشان آن قدر حساسیت نشان دادند تا عملاً کنار کشیدند و آن وقت مجاهدین ایشان را متهم کردند به این که سازشکارند و اهل مبارزه نیستند و حال این که کنار کشیدن ایشان حساسیت ایشان را نشان می داد و مؤثر و مفید هم واقع شد و ایشان در آن موقع کار ایدئولوژیک شان را زیاد کردند و اثرش این بود که در سه چهار سال بعد حقانیت حرکت ایشان روشن شد و حرکت صحیح اسلامی دوباره از سال 1354 شمسی رو به رشد رفت و کم کم خط امام تبلور یافت ....»(3)

شهید مطهری در شناخت ماهیت افراد و گروههای مختلف انحرافی و نیز پیش بینی خطرات آنان به چند دلیل موفق بود. نخست این که او به دلیل هوش و ذکاوت ذاتی اش، وقتی کتاب های اینان را مطالعه و بررسی می کرد، به زودی هدف نویسنده را در می یافت و می گفت او می خواهد فلان مسئله مادی و مارکسیستی را در ظاهری اسلامی به اثبات رسانده، آیات قرآن و روایات را با نظریه های ماتریالیستی تطبیق دهد.

دلیل دوم این بود که او به معارف اسلامی آگاهی کامل داشت و آثار انحرافی را با منابع اصیل و متون اساسی شیعه می سنجید. عامل سوم این که وی درباره افکار اروپاییان و مکاتب جدید، مطالعاتی گسترده داشت و با ریشه یابی این تحریفات به درستی تشخیص می داد که هر یک از کدام مکتب وارداتی تغذیه می شود.

او در برخی نشست های خود با علما و نیروهای مؤمن و مسلمان می گفت این سازمان مجاهدین می تواند در آینده خطراتی به مراتب بدتر از استبداد رژیم پهلوی داشته باشد، زیرا یک سازمان مارکسیستی است که اسلام را وسیله ای برای رسیدن به اهداف شوم و پلید خود قرار داده است.

این در حالی بود که سازمان مجاهدین خلق در میان جوانان، قشرهای تحصیل کرده، دانشگاهیان و حتی برخی روحانیان و طلاب طرفدارانی داشت و اگر کسی شهامت به خرج داده، با اینان مخالفت می کرد، او را همکار رژیم قلمداد می کردند.

التقاط و تحریفات اعتقادی این فرقه منحط حتی برای بسیاری از نیروهای مبارز مؤمن و معتقد قابل هضم نبود و به همین دلیل آن حقیقتی را که شهید مطهری در سال های اختناق، بین 1352 تا 54 به آنان گوشزد می کرد، سال ها بعد و حتی پس از پیروزی انقلاب اسلامی دریافتند . (4)

این موضع قاطع و درست شهید مطهری موجب شد منافقان او را مورد تهاجم تبلیغی شدید منفی قرار دهند و با تهمت های بی پایه، برای ترور شخصیت ایشان گام هایی بلند بردارند. تخریب ایشان چنان با بی انصافی همراه شد که در وصف نمی گنجد. در ذهن دانشجویان چنین القا کردند که او در مسیر رژیم پهلوی گام بر می دارد و به همین دلیل است که ساواک برای تدریس وی در دانشکده الهیات دانشگاه تهران هیچ مانعی نمی تراشد.

آنها می گفتند: اصلاً مطهری اسلام مترقی و مبارزاتی را نپذیرفته است، بر پایه بافته های ذهنی و برخی موهومات خشک فلسفی، آثاری می نگارد و به همین دلیل نوشته هایش قابل خواندن نیست، آثار علمی ندارد، ذهن گرایی می کند و از واقعیت های جامعه فاصله دارد.

این تبلیغات منفی بدان سبب بود که آنان می دانستند اگر افشاگری های شهید مطهری برای افراد جامعه جا بیفتد، دیگر آنان راه زوال را خواهند پیمود. آنان حتی در زندان کتاب های آن استاد متعهد را می گرفتند و صفحات میانی آنها را در آورده، کتاب ها را ناقص می کردند، تا مبادا خوانندگان از آنها بهره ای ببرند، حقایق برایشان آشکار شود و خودشان در انزوا و مورد نفرت قرار گیرند.

پی نوشت:

1-شهید آیت الله مطهری در فرازی از نامه ای که در سال 1356 شمسی خطاب به امام خمینی (ره) نوشته است، یادآور می شود: ... شاید به قدر کافی مستحضر باشید که نفوذ افکار مارکسیستی تا برخی محافل مذهبی در میان بعضی از دوستانی که انتظار نمی رفت، پیشروی کرده، لااقل در حدی که با هر گونه موضع گیری، ولو موضع گیری فکری در برابر آنها به استناد این که فعلاً صلاح نیست مبارزه می شود و حتماً به هر وسیله هست باید نظر حضرت عالی به وسیله بیت محترم به افرادی که واقعاً از این جهت در اشتباه اند، ابلاغ شود.

جریان دوم، جریان به اصطلاح گروه مسما به مجاهدین است. اینها در ابتدا یک گروه سیاسی بودند، ولی تدریجاً به صورت یک انشعاب مذهبی دارند در می آیند. درست مانند خوارج که در ابتدا حرکت شان یک حرکت سیاسی بود، بعد به صورت یک مذهب با یک سلسله اصول و فروع در آمدند. کوچکترین بدعت آنها این است که به قول خودشان به خودکفایی رسیده اند و هر مقام روحانی و مرجع دینی را نفی می کنند. از همین جا می توان تا آخر خواند.

دیگر این که در عین اظهار وفاداری به اسلام، کارل مارکس لااقل در حد امام جعفر صادق (ع) نزد اینها مقدس و محترم است. البته اینها آنهایی هستند که بر مسلک سابق خود باقی هستند. آنها که اعلام تغییر موضع کرده اند تکلیف شان روشن است. بنده هم اطلاعاتم درباره آنها مع الواسطه است، ولی افراد متدین و فهیمی که سال ها با آنها زندان بوده اند، هستند و من معتقد حضرت عالی از آنها، نه فقط از یک نفر آنها، جدا جدا بخواهید نظرات خود و مشهودات خود را بنویسند و خدمت تان ارسال دارند و عجبیب این است که هنوز هستند برخی از دوستان ما و ارادتمندان شما که کارهای اینها را توجیه و تأویل می کنند. (سیری در زندگانی استاد مطهری، ص 81)

2-سخنرانی در دانشگاه علوم پزشکی رفسنجان، 12/2/1380. بیانات در حسینیه ارشاد در جمع هیئت ثارالله رفسنجان، همان تاریخ.

3-سید حمید جاوید موسوی، سیمای استاد در آینه نگاه یاران، ص 36 – 35

4-ر.ک: محمد خردمند، شهید مطهری مرزبان بیدار، ص 138

«آفتاب مطهر»(۲۹)


دی 1402
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
5
6
7
8
9
10
11
12
14
15
16
17
18
19
21
22
23
28
29