«...امام (ره) در پاسخ [یكی از روحانیون] فرمودند: «من اعضای مجاهدین را میشناسم و با مواضع آنها آشنایی دارم و كتابهایشان را هم خواندهام؛ اما تا زمانی كه اینها دست به اسلحه نبردهاند با آنها كاری نداریم.»
یكی از افراد شركت كننده در جلسه گفت: «حضرتعالی میفرمایید كتابهای اینها را خواندهاید؛ آیا اینها خطرشان از منافقین صدر اسلام بیشتر نیست؟» بعد، از این گروه برای اولین بار با تعبیر منافقین یاد كرد. امام مجدداً فرمودند: «من این طور نیست كه اینها را نشناسم؛ ولی تا آنها سلاح را برای جنگ با ما از رو نبستهاند، با آنها كاری نداریم.»
یكی دیگر از اعضای جلسه گفت: «یعنی شما واقعاً از جانب اینها در حال حاضر احساس خطر نمیكنید؟» امام بار دیگر همان جملة خود را تكرار كردند و در واقع به سیرة جدشان در مورد خوارج عمل كردند. بعد از آن، دیگر اجازه ندادند كه در آن جلسه بحث مزبور ادامه پیدا كند...»
این جملات بخشی از خاطرات آیت الله یزدی است که به خوبی بیانگر نوع رویارویی امام خمینی با منافقین است؛ مواجهه ای که با تغییر رفتار سازمان مجاهدین خلق در 30 خرداد 1360 و ورود به فاز مسلحانه تفاوتی ماهوی یافت.
نشست تبریز نقطه آغاز
مقدمات این سازمان در سال 44 آغاز گشت اما در عمل از پاییز 47 و به دنبال نشست تبریز با حضور 3 عضو موسس، محمد حنیفنژاد، سعید محسنی و عبدی نیك بین آغاز فعالیت كرده و در سال 50 نام «سازمان مجاهدین خلق ایران» را برای خود برگزید.
در طول این سالها به فراخور فعالیتهای سازمان بارها اعضای شورای مركزی آن تغییر كرد. پس از مرگ رضا رضایی در سال 52 به پیشنهاد بهرام آرام و با تایید كادرهای بالا، «تقی شهرام» بدون هیچ دردسری به مركزیت سازمان مجاهدین خلق منصوب شد و مسئولیت شاخه سیاسی ـكارگری این سازمان را بر عهده گرفت.
شهرام با مصطفی شعاعیان (رهبر سابق جبهه دموكراتیك و عضو آن زمان چریكهای فدایی) نشستهای طولانی داشت كه در تغییر موضع مذهبی و سیاسی شهرام بسیار موثر بود شهرام از شهریور ماه 52 مذهب را كنار گذاشت وبه فكر تسری آن به سازمان افتاد، سیری كه عامل موثر در ماركسیست شدن سازمان گشت و نقطه عطف رشد روحیه نفاق در آن شد، شاید از همین زمان و دیگر بتوان نام این سازمان را سازمان منافقین گذاشت؛ اگر چه مدتی طول كشید تا تیزبین ترین افراد همچون شهید لاجوردی در سال 54 به این نفاق پی بردند. رهبر كبیر انقلاب، طی دیدار دو تن از نمایندگان این گروه در سال 1351 با ایشان با مواضع ایدئولوژیك مجاهدین خلق از نزدیك و بی واسطه آشنا شده بود. آنان طی جلسات متعددی (حدود 24 جلسه) در نجف نتوانستند نظر امام خمینی (ره) را نسبت به خود جلب كنند. حضرت امام (ره) این دیدار را چنین تشریح كرده است:
بعضی از این آقایانی كه ادعای اسلامی میكنند آمدند در نجف، یكیشان بیست و چند روز آمد در یك جایی؛ من فرصت دادم به او تا حرفهایش را بزند؛او به خیال خودش كه میخواهد من را اغفال كند! معالاسف از ایران هم بعضی از آقایان كه تحت تاثیر آنها واقع شده بودند ـ خداوند رحمتشان كند ـ آنها راهم اغفال كرده بودند، آنها هم به من كاغذ سفارش نوشته بودند... كه اینها «انهم فتیه» ـ قضیه اصحاب كهف. من گوش كردم به حرفهای اینها كه ببینم اینها چه میگویند. تمام حرفهاشان هم از قرآن بود و از نهجالبلاغه.. این آمده بود كه من را بازی بدهد؛ من همراهی كنم با ایشان. من هیچ راجع به اینها حرف نزدم. همهاش را گوش كردم. فقط یك كلمه راكه گفت «ما میخواهیم قیام مسلحانه بكنیم» گفتم «نه، شما نمیتوانید قیام مسلحانه بكنید؛ بیخود خودتان را به باد ندهید.»
طرفه آن كه این نمایندگانی كه در سال 1351 با امام خمینی(ره) در نجف دیدار كردند سه سال پس از آن دیدار (در سال 1354) رسما و علنا به ایدئولوژی كمونیسم پیوستند.
خاستگاه فکری سازمان
در وهله نخست، مفسران و نظریهپردازان سازمان به ویژه حنیفنژاد و رضایی، اسلام را مطابق با دیدگاه نهضت آزادی تفسیر كردند اما به مرور زمان و با گسترش روز افزون فرهنگ ماركسیستی در میان نیروهای رادیكال مخالف رژیم، مجاهدین نیز به سهم خود تحت تأثیر این نفوذ قرار گرفتند و سعی در تبیین و تلفیق برخی از آرای پرطرفدار ماركسیسم در قالب باورهای اسلامی كردند. به نحوی كه صریحاً بیان داشتند: «... این احساس در همه ما مشترك بود كه ...مذهب بدون آمیختن ماركسیسم ـ لنینیسم در متن آن حتی یك سانتیمتر نمیتواند ما را جلو ببرد.»
در واقع دینشناسی سازمان مشتمل بر یك هسته و یك پوسته بود. هسته آن ماركسیستی و پوسته آن اسلامی بود و برخی از اعتقادات آنها با مبانی فكری شیعه مغایرت داشت. به عنوان مثال آنها عصمت پیامبر و ائمه را نفی میكردند و معتقد بودند كه آنها نیز از اشتباه مصون نیستند. آنها همچنین به مقوله معاد با استفاده از نظریات داروین جنبه مثالی میدادند و مسأله تقلید از مجتهدان را نپذیرفتند. در واقع آنها تفسیری ارائه میكردند كه سازمان در رهبری آن قرار میگرفت.
به تدریج ردپای نظریههای ماركسیسم در زمینههای تكامل اجتماعی، تضاد دیالكتیك، ماتریالیزم تاریخی و برخی دیگراز مقولات در آثار و اندیشههای مجاهدین پدیدار و متداول گردید. بالاخص در اقتصاد، مجاهدین نزدیكی زیادی با ماركسیسم پیدا نمودند. ایران را جامعهای نیمه فئودالیـ نیمه استعماری با حكومت بورژوازی كمپرادور و وابسته به امپریالیزم جهانی معرفی میكردند. بدین ترتیب سازمان در بخش آموزشهای سیاسی و اجتماعی تحت تأثیر ماركسیسم ـ لنینیسم قرار گرفت و در نهایت علمی بودن اصول ماركسیسم را تحت عنوان «علم مبارزه» و یا «علم تكامل اجتماعی» به رسمیت شناختند و عملاً مرز بین این جهانبینی و اسلام را محو نمودند.
علیرغم تمام این تلاشها كارگزاران سازمان به خوبی دریافته بودند كه برای به دستآوردن پایگاه مردمی و رخنه در دل تودهها پیش از هر كار باید امام خمینی را به پشتیبانی از سازمان واداشت و از جایگاه امام در میان ملت برای سازمان بهرهبرداری نمود. از این رو نخست در پی ربودن هواپیمای تاكسی ایر از دبی و بردن آن به بغداد، سازمان از راه غیرمستقیم فشارهایی بر امام آورد تا به پشتیبانی از ربایندگان هواپیما و سازمان آنان برخیزد. اما این نقشه به سبب ژرفنگری امام به بار ننشست و با شكست روبرو شد. سپس درخواستهای متعددی برای دیدار با امام مطرح شد، ولی امام در برابر دیدارهای اعضای سازمان، ضمن مخالفت با مبارزه مسلحانه و تأكید بر نابودی این تشكیلات، اعلام نمودند: «من از مجموع اظهارات و نوشتههایشان به این نتیجه رسیدم كه این جمعیت به اسلام اعتقاد ندارد، لیكن چون میداند كه در كشوری مانند ایران كه بیش از هزار سال است اسلام در رگ و پی این ملت ریشه دوانیده است جز با نام اسلام نمیتوان پیشرفت كرد، لذا اسلام را ملعبه كردهاند. بالای نوشته خود نام خدا را میگذارند لیكن ذیل آن همان حرفها و بافتههای ماركسیستها و مادیون است. این فكر در من فقط در حد یك گمان بود لیكن هر چه گذشت و نوشتههایشان بیشتر منتشر شد این گمان در من بیشتر تقویت شد. البته من نمیخواهم بگویم همه آنهایی كه با این جمعیت هستند این جوریاند. ممكن است در میان آنها افرادی باشند كه واقعاً به اسلام اعتقاد داشته باشند و چه بسا افرادی كه فریب آنها را خورده باشند لیكن اساس تشكیلات این جمعیت روی اعتقاد به اسلام نیست.»
به تدریج سازمان مجاهدین پس از سال 1351 به ماركسیسم گرایش بیشتری پیدا كرد. در اواخر سال 1352 اعضای سازمان به مطالعه گستردهای درباره انقلابیون كوبا، ویتنام، چین و روسیه مشغول شدند. در اواسط سال 1353 اعضای فعال خود را به كارخانهها فرستادند و در اواخر همان سال برخی سران آن از ضرورت تركیب ماركسیسم و اسلام سخن گفتند.
اما سرانجام در اردیبهشت 1354 بیشتر رهبران سازمان كه هنوز آزاد بودند در بیانیهای به تغییر ایدئولوژی و پذیرش ماركسیست ـ لنینیست و كنار نهادن اسلام از سازمان رأی دادند. كادر رهبری سازمان در جزوهای با عنوان بیانیه مواضع ایدئولوژیك اعلام كرد كه پس از ده سال زندگی مخفی، چهار سال مبارزه مسلحانه و دوسال بازاندیشی ایدئولوژیكی گسترده، به این نتیجه رسیده است كه نه اسلام، بلكه ماركسیسم فلسفه انقلابی راستین است.آنها نوشتند «ما هرچه پوستین هزار و چهارصد ساله اسلام را با توجیهات علمی وصله مینمودیم، بخش دیگری از آن دچار پارگی میشد.» زیرا اسلام ایدئولوژی طبقه متوسط است ولی ماركسیسم ایدئولوژی «رستگاری و رهایی طبقه كارگر.»
شکاف در سازمان
با این چرخش ایدئولوژیكی كامل، شكاف عمیقی در سازمان مجاهدین پدید آمد. در حالی كه برخی از اعضای سازمان به ویژه در تهران از این تغییر موضع پشتیبانی میكردند، اعضای دیگر بویژه در استانها، اسلامی باقی ماندند. سازمان مجاهدین به دو جناح رقیب تقسیم شد كه هر یك نشریه، تشكیلات و فعالیتهای ویژه خود را داشت و رقبای خود رابه طرح كودتا، كشتن سران و لو دادن یكدیگر متهم مینمود. جناح مجاهدین ماركسیست به فعالیتهای كارگری خود شدت بخشید، خواستار تشكیل یك حزب كارگری جدید شد، نشریه قیام كارگر را منتشر كرد. اما عدم همكاری نیروهای اسلامی با سازمان، اختلافات داخلی و حجم اطلاعات زیادی كه به دست ساواك رسیده بود باعث شد تا ساواك به سرعت سازمان را از هم فروپاشد.
ظرف چند ماه بقایای نیروهای سازمان اعم از ماركسیست و مسلمان به چنگ ساواك گرفتار شدند و از اواسط سال 1355 دیگر عملاً سازمان وجود خارجی نداشت.
جمع آوری سلاح
در جریان پیروزی انقلاب، چند تن از كادرهای قدیمی آن از زندان آزاد شدند، به سرعت شروع به سازماندهی كردند و در روزهای منتهی به پیروزی انقلاب به جمعآوری میزان زیادی اسلحه مبادرت ورزیدند. این گروه از همان روزهای اوج انقلاب به انحاء مختلف در مقابل نظام نوپای جمهوری اسلامی ایستادند و برای جذب جوانان و تودههای مردم و انجام كارهای سیاسی، «جنبش ملی مجاهدین» را تأسیس كردند. سازمان مجاهدین خلق در آستانة پیروزی انقلاب مجموعاً تشكیلاتی با 150 عضو بود؛ در حالی كه در نیمة دوم سال 1359، پراكندگی دفاتر و اعضاء و هواداران تشكیلاتی به چند برابر رسیده بود.
23 بهمن، زمانی که سازمان طی اطلاعیه ای علنی اعلام وجود كرد، کادر مرکزی 15 نفره آن شکل گرفت و ساختمانی در نزدیکی میدان ولی عصر (عج) را به خود اختصاص داد و در آن به سازماندهی نیروهای خود پرداخت. سعادتی یکی از آن 15 نفر نیز شرکت نولکو را برای پوشش فعالیتهای سازمان به وجود آورد، شرکتی که آغاز مواجهه این سازمان با نظام را تسریع بخشید.
محمدرضا سعادتی که به تعبیر خسرو تهرانی حتی از موسی خیابانی نیز به مسعود رجوی نزدیک تر و به عنوان نفر دوم سازمان مجاهدین خلق شناخته می شد، هنگام در اختیار گذاشتن پرونده سر لشکر مقربی به ولادیمیر فنسینکو (دبیر اول سفارت شوروی) در شرکت نولکو در 6/2/1358 دستگیر شد. او در قبال ارائه این اسناد برخی نیازهای سازمان را نیز اعلام کرده بود که از آن جمله اسلحه بود. بر این اساس می توان با اطمینان گفت که سازمان از همان روزهای نخست در راه مقابله مسلحانه با نظام بوده است.
به این موضوع در کتاب " جمعبندی یكساله مقاومت" که منعکس کننده سلسله مصاحبه های مسعود رجوی در سال 1361است مورد اشاره قرار گرفته که مجاهدین (منافقین) حتی قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، میدانستند كه در نهایت با وی كنار نخواهند آمد و كار به جنگ مسلحانه خواهد كشید. رجوی میگوید: " حتی یك سال قبل از ورود [امام] خمینی به ایران، از روی اطلاعیههایی كه میداد، تفكر و ماهیتش را به طور مكتوب، تحلیل نموده ... در این تحلیل كه بعدا خبرش در زندان به گوش رفسنجانی هم رسید ـ آشكارا گفته بودیم كه اگر [آیتالله] خمینی بیاید باز انقلاب دیگری لازم خواهد بود."
بر اساس همین بینش بود که سازمان منافقین در روزهای پرتلاطم بهمن 1357 بیش از هر چیز در اندیشه تخلیه سلاح پادگانها بود.
در کتاب «كا.گ.ب در ایران» که به قلم كوزیچكین یکی از مأموران این سازمان در ایران نوشته شده است، در این خصوص آمده است: «برقراری روابط ما با سازمان مجاهدین خلق، علیرغم توهماتی كه آنها داشتند، به خوبی پیش میرفت و گسترش مییافت. مجاهدین در جریان حمله به سازمانهای رژیم شاه، سفارتخانههای ایالات متحده و بریتانیا، توانسته بودند آرشیو اسناد ساواك را بدست آورند. وقتی این خبر را به مسكو منتقل نمودیم، بلادرنگ خطاب به ما چنین نوشتند: بلافاصله با مجاهدین تماس بگیرید و از آنها اسناد مربوط به دخالت و هدایت مزدوران اطلاعاتی شوروی در ارتش و سایر دستگاهها و به خصوص پرونده سرلشگر مقربی را در ساواك بخواهید...
وی 30 سال عامل K.G.B بود، از زمانی که افسری جوان بود٬ در سال 1945 به خدمت این سازمان درآمد. او بهترین عامل رزیدنسی به حساب می آمد و اطلاعات محرمانه ای را که واقعاً برای اتّحاد شوروی حایز اهمیت بود٬ در اختیار ما می گذاشت. در طی سال ها، ترقّی بسیار کرد و مسئول خرید اسلحه از آمریکا و دیگر کشورهای غربی شد... دیگر جانشینی برای او یافت نمی شد؛ به این علت بدیهی است که مقربی تنها عامل رزیدنسی بـود... با از دست رفتن مقربی٬ در رزیـدنسی یک خـلا اطّـلاعاتی پـیدا شـد؛ اضـافه بـر ایـنها٬ او عـملاً هـمه افسـران PI، [Political Intelligence] را که در زمان های مختلف و در آن دوران طولانی همکاری با او کـار کرده بودند٬ می شناخت...»
بر اساس این خاطرات سعادتی از همان زمان تقاضای پشتیبانی سلاح از سوی شوروی را داشته و در جواب به این سوال که با وجود اسلحه های غنیمتی از پادگان ها چه نیازی به چنین امری است، گفته بوده است که اسلحه های ما تنها برای یکسال کافی است. پروژه ای که با دستگیری سعادتی نیمه کاره ماند.
اولین رویارویی مسلحانه
سران سازمان در اولین واکنش به دستگیری سعادتی به محضر امام (ره) رفتند. از آن دیدار که در همان روز دستگیری اتفاق افتاد در صحیفه نور تنها چند جمله مختصر منعکس گردیده است. امام خمینی (ره) در بخشی از سخنان خود ضمن تاكید بر اهمیت تلاشهای سازنده به خاطر نجات كشور از بازگشت به اوضاع سابق، فرمودند: اسلام بیش از هر چیزی به آزادی عنایت دارد و در اسلام خلاف آزادی نیست؛ الا در چیزهایی كه مخالف با عفت عمومی است.
در این دیدار که در قم انجام شد، مسعود رجوی، موسی خیابانی و تنی چند از اعضای سازمان حضور داشتند. کیهان که آن روزها در سیطره سازمان بود، تیتر بزرگی از صفحه اول شنبه 8 اردیبهشت را به این دیدار اختصاص داد و با ذکر جمله ای از مسعود رجوی از ملاقات یکساعته اعضای سازمان با امام خبر داد و نوشت کلیه ملاقاتهای امام 6 روز متوقف شد.
با این حال، امام (ره) نه تنها ملاقاتها را متوقف نكردند بلكه فردای دیدار با مجاهدین، بیش از هر روز دیگری ملاقات داشتند و در دیدار کارکنان صنعت نفت فرمودند: «عزیزان من! ...توطئهها را، توطئههای بزرگ را، در همه اقشار، در همه موارد، خنثی كنید. من قبلاً گفته بودم كه غائله ایجاد میكنند شیاطین؛ هر روزی به اسمی. ما باید از این غائلهها جلوگیری كنیم، هوشمند باشیم، غائلهها را با هوشیاری توجه كنید و خنثی كنید. ممكن است پس از چند روز دیگر یك غائله دیگر بلند بشود. از اولاد من یكی ترور بشود یا خودم. اینها باید بدانند كه نهضت ما قائم به شخص نیست؛ نهضت ما همگانی است؛ همه ملت رهبرند؛ همه بیدار شدهاند. گمان نكنند كه با ترور، كاری انجام میدهند. ملت ما راه خود را یافته است. ما از این دسیسهها نمیترسیم.» از این جملات به نظر می رسد در آن تاریخ (سه روز پیش از شهادت آیت الله مطهری) گفتگوهایی در میان امام و آنها رد و بدل شده که امام آینده آنها را به آنها تذکر داده و باز تاکید فرموده اند با ترور نمی توانند کاری از پیش ببرند.
نکته جالب تر این دیدار موضوعی است که مسعود رجوی 17 سال بعد بدان اعتراف می کند، سازمان تقاضای این دیدار را قبل از دستگیری سعادتی داده بود، آنها در اواخر فروردین سال 1358 به دلیل شهرت یافتن به خروج از اسلام و نامسلمانی پس از دیدار با مرحوم سید احمد خمینی تقاضای دیدار با امام را کرده بودند تا بدین وسیله کسب اعتبار نمایند و برای بدست آوردن نظر مطلوب امام خمینی شهادتین خویش را در مطبوعات روز اول اردیبهشت منتشر نمودند!
این دیدار نتوانست در تغییر دیدگاه امام و یا آزادی سعادتی اثری بگذارد. دستگیری این عضو ارشد سازمان منافقین برای تکمیل تحقیقات و یافتن دیگر سرنخها کاملا محرمانه انجام گردیده و خبر آن منتشر نگشته بود تا سرانجام دستگیری سعادتی توسط سازمان مجاهدین انقلاب افشا گردید. این امر که بدون هماهنگی رخ داده بود در کنار به نتیجه نرسیدن لابی های محرمانه آنها سبب گردید سازمان مجاهدین خلق از 25 خرداد 58 تا 9 تیرماه آن سال بیش از 7 اطلاعیه در حمایت از وی صادر نماید که به توجیه عمل او در برقراری ارتباط با شوروی و ادعای شکنجه وی می پرداخت.
در ادامه جوسازی ها در مسیر رسیدگی به این پرونده در 17 تیرماه در مشهد مردم به مواضع سازمان اعتراض کردند که اولین تیراندازی اعضاء سازمان به سوی مردم از این نقطه آغاز شد. این حادثه اگرچه تلفاتی نداشت اما نشان از آغاز رو در رو قرار گرفتن سازمان با نظام و ملت داشت.
رویارویی نهایی
آنان سال 1358 را «سال افشاگری ارتجاع» و سال 1359 را «سال مقاومت» اعلام كردند. این پدیده نشان میدهد كه مجاهدین خلق عرصة سیاسی كشور را با دیدگاهی استراتژیك به عنوان صحنة نبرد و رویارویی مینگریستند. در وهلة اول قصد تضعیف پایگاه مردمی روحانیت بالاخص رهبری امام خمینی (ره) داشتند و در وهلة بعد در پی یك حكومت جانشین برای جمهوری اسلامی بودند.
فعالیتهای تبلیغی سازمان مزبور، همواره با توسل به شخصیتهای محبوب مردم انجام میشد. در ابتدا تظاهر به پیروی از امام خمینی(ره)، اظهار نزدیكی به آیتالله طالقانی و بعدها مصادرة آنچه كه توسط مجاهدین خلق «محبوبیت سیاسی بنیصدر» تصور میشد، گویای این فرایند است.
از آنجا كه اختلافات سیاسی به مرور موجب آن شد كه پارههای پراكندهای از انواع مشروعیت سیاسی و اجتماعی، مورد اختلاف، معلّق و تصاحب نشده باقی بمانند و سازمان مجاهدین خلق به مصادرة بخشهایی از این پارههای پراكندة مشروعیتهای فاقد متولّی بپردازد، در مورد مشروعیت مطلق و همهجانبة امام(ره) نیز دچار توهم گردید. سران سازمان از این واقعیت غافل بودند كه جذابیت تام و مقبولیت عام رهبری و گفتمان حضرت امام(ره) هیچگاه در فضای خرده مشروعیتهای سرگردان مبادله نمیشود. عدم درك صحیح این واقعیت، آنان را به ورطة پیوند حیات سیاسی این سازمان با حیات سیاسی بنیصدر و سایر جریانهای ضدانقلاب سوق داد كه درنهایت به واقعة 30 خرداد 1360 منجر شد.
سران مجاهدین خلق، نسبت به میزان توان و امكانات خود، همواره دچار نوعی توهم و خودشیفتگی بودند. برآوردهای ایشان نسبت به سازمانشان، واقعیت را نشان نمیداد. در نتیجة این تحلیل، به سیاست تهدید و عداوت قهرآمیز روی آوردند و با پیروی از رویة «همه یا هیچ» ، در انتظار تصرف كامل حاكمیت سیاسی بودند. سران این سازمان هیچگاه درصدد شناخت نفوذ و محبوبیت فراگیر امام(ره) و نیروهای پیرو وی برنیامدند. این واقعیت كه برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی در 30 خرداد 1360 بر روی آراء میلیونی بنیصدر سرمایهگذاری كردند، نشانگر بیاطلاعی آنان از گسترش عام گفتمان امام خمینی(ره) بود؛ چرا كه عمدة آرای بنیصدر، ناشی از آن بود كه وی خود را پیرو خط امام خمینی(ره) نشان داده بود. مشروعیت بنیصدر نیز همانند مشروعیت دولت بازرگان، تبعی و نامستقل بود؛ زیرا در باور عمومی، رهبری قدسی امام خمینی(ره) تنها عنصر مشروعیت بخش نظام به شمار میرفت.
در اردیبهشت 1360 سازمان مجاهدین خلق طی یك اقدام تاكتیكی و عوامفریبانه از امام خمینی(ره) درخواست ملاقات كرد. امام خمینی(ره) در پاسخ تأكید كرد كه اگر شما اسلحهها را تحویل دهید، من نزد شما میآیم. آشكار بود كه نه تنها هیچ تلاش مناسبی از سوی آنها صورت نگرفت بلكه روند تشدید خشونت و آمادهسازی شورش مسلحانه توسط منافقین گسترش یافت. در نتیجه، نزاعی شكل گرفت كه با آمادگی قبلی و سازماندهی منافقین در روز 30 خرداد 1360 به اوج خود رسید.
در تبیین شرایط و عوامل ورود سازمان منافقین به شورش مسلحانه تمام عیار علیه نظام جمهوری اسلامی در 30 خرداد 60 به این واقعیت نیز بایستی تأكید شود كه سازمان توانسته بود تا پیش از آن به «محور» اصلی كلیه گروههای متخاصم و معاند نظام از طیف چپ تا راست تبدیل شود. سازمان بعد از بركناری بنیصدر از فرماندهی كل قوا توسط امام(ره) رسماً با صدور اطلاعیهای از وی حمایت كرد و با تظاهرات پراكنده در بعضی نقاط كشور مقدمات شورش علیه نظام را آغاز نمود.
پس از تصویب بررسی طرح عدم كفایت سیاسی بنیصدر در مجلس شورای اسلامی، سازمان كه میپنداشت بهانه و فرصت مناسبی برای اعلام شورش علیه امام و نظام جمهوری اسلامی به دست آورده است به سرعت به تدارك و آمادهسازی یك حركت مسلحانه وسیع و گسترده در 30 خرداد 60 پرداخت. سیام خرداد روزی بود كه طرح عدم كفایت رئیس جمهور در جلسة علنی مجلس به بحث و رأیگیری گذاشته میشد.
در رهنمودهای درون گروهی به اعضاء و هواداران تشكیلاتی سازمان در آن زمان، اینگونه اعلام موضع شد: «كارهای پراكنده كافیست و آمادگی لازم در مردم به وجود آمده است. راهپیماییهای مقطعی اثر خود را كرده و مرحله گذار كمی به كیفی رسیده است. زمینه عینی انقلاب آماده است و ما اگر زمینه ذهنی را آماده كنیم انقلاب انجام میشود. این قابل پیشبینی است كه پس از قیام 30 خرداد تمامی امكانات سرخ [= غیرقابل استفادة علنی] ما سفید بشود.»
عصر روز سیام خرداد درگیریهای وسیع و گستردهای توسط دستههای مسلح سازماندهی شدة میلیشیا و هواداران سازمان در سطح شهر تهران رخ داد و در بعضی شهرستانها نیز اقدامات مشابهی از سوی عوامل سازمان انجام شد. با صدور اطلاعیه سیاسی نظامی سازمان مجاهدین خلق (منافقین) از آن تاریخ این سازمان رسماً وارد جنگ مسلحانه و قتل و كشتار مردم وفادار و علاقمند به نظام جمهوری اسلامی گردید.
حضور خودجوش و گسترده مردم نقاط مختلف كشور در تظاهرات خیابانی روزهای 30 و 31 خرداد در تجدید پیمان با رهبری انقلاب و اعلام حمایت از مجلس شورای اسلامی ومخالفت با بنیصدر و سازمان عملیات ارعابی وشورشگرانه سازمان را با ناكامی مواجه ساخت.
بعد از این روز موج ترورهای گسترده سازمان در نقاط مختلف كشور اقشار گوناگون مردم از پیر و جوان و كسبه جزء، كارمند، كارگر، جهادگر، سپاهی، نمازگزاران مساجد، نیروهای بسیجی و نوجوانان و جوانان اعضای انجمنهای اسلامی دانشآموزی و دانشجویی و نظائر آنها را آماج خود قرار داد. در این حملات تروریستی چند هزار تن طی سالهای دهة 60 به شهادت رسیدند. حتی به اعمال فجیعی مانند آتش زدن كانكس نیروهای جهادگر در زاهدان با یك نوزاد شیرخواره، به آتش كشیدن اتوبوس حامل مردم در شهر شیراز، شكنجه و سوزاندن منجر به شهادت سه تن از پاسداران، قتلعام یك خانواده روزهدار بر سر سفره افطار و اقداماتی از این دست كه در تاریخ گروههای تروریستی جهان كمسابقه و بعضاً بیسابقه بود، مبادرت نمودند.
فرار به آغوش دشمن خلق
با ورود سازمان منافقین به فاز مسلحانه، نگاه مدارا محور امام با آنها نیز به پایان رسید و نظام کمر همت به برقراری امنیت بست. عزت مطهری (شاهی) در خاطرات خود می گوید: "در 30 خرداد 1360 آنها راهپیمایی بزرگی در خیابان انقلاب صورت دادند. جمعیت نسبتاً زیادی هم به میدان آوردند، شعارهای تند و احساسی میدادند و اعلان جنگ مسلحانه كردند.
اعلامیه "اعلان جنگ مسلحانه" آنها دو روز جلوتر پخش شد .ما راهپیمایی و اجتماع آنها را غیر قانونی اعلام كردیم. از این زمان به بعد دیگر من به تنهایی نبودم، من به عنوان كمیته و انتظامات شهر و لاجوردی و بهشتی و قدوسی به عنوان دادستان هم بودند.
آنها در30 خرداد 60 در میدان انقلاب، ترمینال و چند جای شلوغ شهر درگیر شدند، اسید و مواد آتشزا و گوگردی به سر و صورت مردم ریختند، نمك به چشمها پاشیدند، با تیغ موكت بری تعدادی را زخمی كردند.
از آن پس تصمیم گرفتیم تعدادی را كه از قبل شناسایی كرده بودیم دستگیر كنیم. آنها را بازداشت ، محاكمه و زندانی میكردیم. نظام تصمیم به برخورد با آنها گرفته بود."
رفتار نابخردانه سازمان در نمازجمعه آن هفته تهران توسط حضرت آیت الله خامنه ای موشکافی شد و معظم له بلافاصله در 6 تیر ماه 1360 مورد سوء قصد قرار گرفت.
برنامه ریزی سازمان با انفجار 7 تیر تکمیل شد که در آن، آیت الله دکتر بهشتی و 72 تن از یاران نظام و انقلاب به خاک و خون کشیده شدند. همزمان با این اقدام که توسط رابطین سازمان پیشتر به اطلاع اعضای زندانی آن رسیده بود، برنامه ریزی شورش در داخل زندان توسط سعادتی صورت گرفت و پس اعلام خبر انفجار حزب جمهوری اسلامی، تعدادی از هواداران و اعضاء مجاهدین در زندان با شنیدن این خبر شروع به خواندن سرود و پایکوبی کردند و جو زندان را ملتهب کرده و به هم ریختند.
آیت الله گیلانی و شهید لاجوردی آنها را به محوطه زندان اوین آوردند و به صحبت و نصیحت آنها پرداختند که در این مرحله افجه ای طبق برنامه ریزی قبلی و با هدایت سعادتی از موقعیت خود در میان نگهبانان زندان سوء استفاده کرده و اسلحه ای را از نگهبانی گرفته و به سوی محوطه خیز بر می دارد تا آیت الله محمدی گیلانی و لاجوردی را ترور کند. در این حادثه شهید کچویی با رفتاری جوانمردانه به شهادت می رسد و ترور افجه ای ناموفق می نماید.
بر خلاف تحلیل سازمان که گمان می کردند با انفجار حزب جمهوری اسلامی، نیروهای حزب اللهی مرعوب می شوند و عناصر آنها فرصت کودتا می یابند و عناصر زندانی نیز با این شورش آزاد می گردند، فضا علیه منافقین تشدید شد و مردم در خیابانها به راهپیمایی و عزاداری پرداختند. در همین روز بود که همزمان با شورش سعادتی از داخل زندان چندین ماشین اسلحه غیر مجاز که توسط اعضای سازمان در خیابانهای تهران به سوی مراکز منافقین در حرکت بودند، شناسایی شد.
با دقت عمل مسئولین و مواضع ارشادی حضرت امام تا قبل از این مرحله، رفتار تروریستی این گروهک به شدت از سوی مردم ترد شد و با ابتکار شهید لاجوردی و تاسیس سلزمان اطلاعات 36 میلیونی بخش زیادی از منافقین به سرعت توسط نظام دستگیر شدند.
مسعود بنی صدر، پسر عموی رییس جمهور معزول و عضو وقت سازمان منافقین در کتاب خاطرات خود با اشاره به این موضوع می نویسد: " وجود انبوه افراد وفادار به آیت الله خمینی ... بیانگر این نكته است كه او در وضعیت غیر قابل تصوری قرار داشت و علاوه بر این می توانست با یك سخنرانی، اطلاعیه یا دعوت عمومی افراد بسیاری را به پای تظاهرات و نمازهای جمعه بكشاند كه به خصوص نمونه های بسیاری از آن در همان حوالی خرداد 1360 اتفاق افتاد و به آن ها اشاره گردید.
حتی بسیاری از خانواده های اعضای فعال سازمان نیز معتقد بودند كه آیت الله خمینی چون هم رهبر مذهبی است و هم از اولاد پیامبر، مخالفت با او یعنی مخالفت با پیامبر(ص) و لذا حتی با وجود بسیاری از مشكلات اقتصادی، مخالفت با او را نوعی فروختن دین به دنیا می دانستند و حاضر به مبارزه با او نمی شدند و بسیاری نیز نقش اطلاعات 36 میلیونی مورد نظر او را بازی می نمودند و حتی فرزندان مجاهد خویش را به حکومت تحویل می دادند"
جالب آنکه مسعود رجوی نیز در بخشی از جمع بندی یكساله، یكی از علل سكوت سازمان در اوایل انقلاب را پایگاه نود و نه درصدی آیت الله خمینی ذكر كرده بود و معلوم نیست از كجا سازمان دریافت كه این پایگاه در طول كمتر از دو سال و نیم یعنی از بهمن ماه 1357 تا خرداد 1360 شكسته شده و از بین رفته باشد تا سازمان بتواند به حركتی ضد امام خمینی دست بزند؟
پس از شکست بزرگ در فراخوان عمومی به جنگ مسلحانه با نظام، بنی صدر که همزمان از مسئولیت عزل گردیده بود به اتفاق مسعود رجوی مخفیانه و با آرایشی زنانه توسط خلبان شاه از کشور گریختند.
یکی از اعضای سابق سازمان منافقین در خاطرات خود می گوید: "رجوی بعد از قدرت نمایی میلیشیایی در 30 خرداد 1360 و عدم سقوط رژیم، از تهران فرار كرد و به فرانسه گریخت. او همه هواداران را بدون هیچ گونه واهمهای گذاشت و فرار كرد... رجوی عاشق دختر بنیصدر شده بود و تصمیم به ازدواج با وی را در پاریس در سر میپروراند كه ضمن آن رابطه بنیصدر را با شورای ملی مقاومت [نامی که سازمان برای فعالیت های اروپایی خود برگزیده بود]، از این طریق مستحكم كند.
با نا امن شدن ایران برای منافقین نیروهای باقی مانده از ترس معرفی توسط مردم و دستگیری به عراق فرار کردند. مجموعة جریان تروریسم ضدمردمی سازمان منافقین به مثابة تكمیل عملیات ارتش بعث متجاوز عراق علیه تمامیت ارضی و استقلال كشور محسوب میگردید. پیوند سازمان و رژیم متجاوز صدام كه به طور محرمانه از سال ۵۹ آغاز گردیده بود و در سال ۶۱ به امضاء پیمان رسمی با طارق عزیزمنجر شد ، تا به آنجا رسید كه سازمان از سال 1364 علناً و رسماً وارد خاك عراق شد و با استقرار در پادگانهای ارتش صدام به عنوان بخشی از سیستم سركوب و جنایت و تجاوز رژیم بعث به ایفای وظایف خویش پرداخت و سرانجام با سرنگونی صدام با دوگانگی رفتار حامیان غربی خود روبرو گردید. همینک ریزش بسیار بالایی در میان اعضای این سازمان رخ داده است که باقیمانده اعضا نیز در مکانهایی همچون پادگان اشرف عراق، تحت فضایی بسیار اختناق آمیز جرات خروج از سازمان را ندارند.
فروریزی مبانی فکری
اعلام جنگ مسلحانه و فرار از ایران نتیجه دیگری نیز در بر داشت، فرو ریختن مبانی متزلزل اندیشه سازمان، زیرا عراق، فرانسه و چند كشور دیگر اروپایی كه متحدان جدی آمریكا بودند پذیرای اعضای سازمان گردیدند، همان غربی كه به ظاهر بزرگترین دشمن آنها بود و تا پیش از آن اندیشه ماركسیستی خود را برا ی مبارزه با آمریكا توجیه میكردند و مبارزه با شاه را نیز در چارچوب مبارزه كلی سازمان با امپریالیسم معرفی مینمودند. اما با این پناهندگیها ناگزیر گام به گام از مواضع خود عدول كردند و حتی مبارزه با آمریكا در زمان شاه و ترور مستشاران آمریكایی را در مواضع رسمی سازمان منتشر شده در نشریات مجاهد، تكذیب كردند.
از سوی دیگر سازمانی که مدعی مبارزه برای رهایی خلق بود به دامان دشمن خلق پناه برده و با جنگ رسمی با آنها به پاخاست، مسعود جابانی عضو سابق سازمان در كتاب روانشناسی خشونت و ترور مینویسد: «جایگزینی جنگ جبههای به جای جنگ چریك شهری، به دلیل شكست جنگ چریك شهری در داخل ایران، ضرورت وابستگی به دولت عراق را كه در حال جنگ با ایران بود میطلبید. پذیرش جنگ جبههای آن هم از مرزی كه دشمن متجاوز، آن را شروع كرده و بمبها و موشكهای آن هر روز بر سر مردم كوچه و بازار فرود میآمد و خانههای مردم را خراب میكرد و مردم را به عزا مینشاندند، بسیار ضد ملی و نامشروعتر از جنگ چریك شهری بود..سال 1365 رسماً و علناً پایان جنگ بی نتیجه شهری اعلام ]شد[ و آقای رجوی در نشستی اعلام داشت كه من بعد جنگ میكروشهری جای خود را به جنگ ماكرو مرزی میدهد و این سرآغاز ادای دین به رژیم بعثی بود و سازمان مجاهدین را در مناسبات رژیم صدام به سمت حل شدگی سوق داد.»
منابع:
1- صحیفه نور ، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی
2- خاطرات آیتالله محمد یزدی، مركز اسناد انقلاب اسلامی
3-شرح تاریخچه سازمان مجاهدین خلق ایران ، احمدرضا كریمی از اعضای اولیه سازمان، مركز اسناد انقلاب اسلامی
4- نهضت امام خمینی، حمید روحانی، مركز اسناد انقلاب اسلامی
5- مجاهدین خلق در آیینه تاریخ، علی اکبر راستگو، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
6- جریانها و سازمانهای مذهبی سیاسی ایران، رسول جعفریان، مركز اسناد انقلاب اسلامی
7- خاطرات احمد قدیریان، محمدرضا سرابندی و سیدحسین نبوی ، مرکز اسناد انقلاب اسلامی
8- تروریسم ضدمردمی، دفتر سیاسی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
9- سازمان مجاهدین خلق/پیدایی تا فرجام،موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی
10- خاطرات عزت شاهی،محسن کاظمی، دفتر ادبیات انقلاب اسلامی
11- وصیتنامه شهید لاجوردی ، بنیاد فرهنگی شهید لاجوردی
12- روانشناسی خشونت و ترور، مسعود جابانی (عضو سابق سازمان مجاهدین خلق)، چاپ در هلند
13- «خاطرات یک شورشی ایرانی» ، مسعود بنی صدر (عضو سابق سازمان مجاهدین خلق)، چاپ در فرانسه
14- آرشیو روزنامه های جمهوری اسلامی، اطلاعات، کیهان، شرق، خراسان، هفتهنامه های صبح صادق، جام هفته و شما ، نشریات چشم انداز ایران، مجاهد، پیكار و نگاه نو و سایت موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی