پیدایش و شكل گیری هویت
چکیده: پدید آمدن فضای جدید در فرهنگ سیاسی نسلی كه طی تحولات 39 تا 43 بالیده بود، میتوانست پدید آمدن جریانهایی مانند مجاهدین را توجیه كند. بیشتر این افراد از اعضاءیا سمپاتهای نهضت آزادی بودند كه بتدریج از مشی سیاسی آنان روی گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه بر ضد شاهجستجو كردند. عامل مؤثر دیگر در رویكرد جدید این گروه، تأثیر پذیری از جنبشهای انقلابی - ماركسیستی معاصر بود. این نوشته به چگونگی پیدایش و شكل گیری هویت سازمان مجاهدین خلق (منافقین) می پردازد.
چند نفر از شاگردان جوان مهندس بازرگان، عمدتا از طیف دانشجو، كه در دهه سی در نهضت مقاومت ملی و سپس در نهضتآزادی تجربه سیاسی اندوخته بودند، در سال 1344 سازمان مجاهدین خلق(1) را پایهگذاری كردند. محمد حنیفنژاد(2) و سعیدمحسن(3)، و حسن نیك بین معروف به عبدی(4) هسته اولیه سازمان مجاهدین را تشكیل دادند. اندكی بعد بدیعزادگان، باكری، علیمشكینفام، ناصر صادق، علی میهندوست، حسین روحانی و شماری دیگر به آنان پیوستند. در سال 48 مركزیت سازمان عبارتبود از: حنیف نژاد، سعید محسن، بدیعزادگان، علی باكری، بهمن بازرگانی، محمود عسكری زاده، ناصر صادق، نصراللهاسماعیل زاده، حسین روحانی و علی میهندوست.
پدید آمدن فضای جدید در فرهنگ سیاسی نسلی كه طی تحولات 39 تا 43 بالیده بود، میتوانست پدید آمدن جریانهایی مانند مجاهدین را توجیه كند. بیشتر این افراد از اعضاءیا سمپاتهای نهضت آزادی بودند كه به تدریج از مشی سیاسی آنان روی گردان شده و چاره را در مبارزه مسلحانه بر ضد شاهجستجو كردند. آنچه در جریان قیام پانزدهم خرداد پیش آمده بود، در ایجاد نوعی مبارزه قهرآمیز كاملا مؤثر بود و دقیقا همین امرسبب شد تا گروههایی مانند مؤتلفه، حزب ملل و سازمان مجاهدین استراتژی جدیدی را در پیش گیرند. به عبارت دیگر،پیدایش این گروه به لحاظ سیاسی، معلول برخوردهای خشن حكومت شاه با مخالفان در جریان رویدادهای نهضت اسلامیاست كه در رویارویی با آن، پاسخها و روشهای سیاسی نهضت آزادی، در نگاه آنان، پاسخهای معقول و راهگشا به حسابنمیآمد. عامل مؤثر دیگر در رویكرد جدید این گروه، تأثیر پذیری از جنبشهای انقلابی - ماركسیستی معاصر بود.
فعالیت گروهی آنان به طور رسمی از شهریور سال 44 آغاز شد و مؤسسین در قدمنخست، به دلیل ناكافی دانستن تفسیر رسمی از دین، با ایجاد گروههای بحث، به تدوینایدئولوژی دینی و سیاسی خود پرداختند و كوشیدند تا متونی را تدوین كنند كه بتواند بهعنوان متن آموزشی در سازمان مورد استفاده قرار گیرد.(5)
منابع مطالعاتی سازمان
كسانی كه به سازمان پیوستند، به طور عمده عبارت از دانشجویان یا فارغ التحصیلاندانشگاهها بودند. بیشتر اینان در جریان فعالیت انجمنهای اسلامی و شاخه دانشجویینهضت آزادی طی سالهای 44 - 40 با مسائل مذهبی آشنا شده بودند. آشنایی آنان با مذهببه طور معمول از طریق آثار مهندس بازرگان بود؛ به طوری كه بنا به نوشته خود سازمان، پس از قرآن و نهج البلاغه، آموزشهایدینی، بر محور كتاب راه طیّ شده بود كه مورد بحث و بررسی قرار میگرفت.
محمد حنیف نژاد كه در واقع، تئوریسین اصلی سازمان به حساب میآید در باره منابعمطالعاتی خود مینویسد: «كتابهایی كه مطالعه كردهام، عبارتند: از راه طی شده، خدا دراجتماع، بینهایت كوچكها، ذره بیانتها، كار در اسلام، اسلام و قرآن راشد، تفسیر پرتوی از قرآن،اقتصاد كشورهای توسعه نیافته... ویتنام در آتش، تحلیل انقلاب الجزایر، حقوق بین الملل، نهج البلاغه فیض الاسلام… و در جایدیگری مینویسد: «ما حدود سه سال و نیم با عده معدودی مطالعه میكردیم و سپس تا سال 47 تعداد افراد ما بیشتر شد ... ابتدافقط قرآن و گاهی هم نهج البلاغه میخواندیم و برای بالا بردن سطح اعتقادات افراد از كتابهای آقای مهندس بازرگان و طالقانیاستفاده میكردیم... ما برای وارد شدن به نظریات ماركسیستها، كتابهای آنها را هم مطالعه میكردیم.»(6)
یكی از نخستین مسائلی كه در این مطالعات به چشم میآمد، آشنایی با آثار ماركسیستیبود. این آشنایی سبب شیفتگی سران مجاهدین نسبت به این تفكر شد و افزون بر مسائلفكری، روشهای سازمانی آنان را پذیرفته بودند. حنیف نژاد در سال 50 در زندان گفته بود: یك ماركسیست خوب نمیتواندمسلمان خوبی نباشد ]یعنی میتواند باشد بلكه الزاما هست. [در شرح آن محمد محمدی گفته بود: مثلا به نظر ما مائو یك موحداست و فی سبیل الله گام بر میدارد! در واقع حنیف نژاد محو اندیشههای مائو شده بود. وی در كتاب راه انبیاء راه بشر (ص 241) نوشت: «بدون آشنایی با فرهنگ انقلابی عصر حاضر، درك عظمت آیات قرآن هیچ ممكن نیست. در اینجا حتما كتب زیر رابخوانید: كتابچه سرخ مائو، امپریالیسم و كلیه مرتجعین تاریخ ببر كاغذی هستند، دو نوع همزیستی مسالمتآمیز به كلی متضاد.» هر سهكتاب از مائو است.
نجات حسینی كه سالها مأمور سازمان در سوریه و لبنان بوده است، پس از نام بردن از متون مورد مطالعه و نقش آثار بازرگان وطالقانی كه میكوشیدند دین را با علوم جدید تطبیق دهند، مینویسد: «با یك نگاه كوتاه به فرهنگ آموزشی و پرمحتوای سازمان،مجموعهای از دو دیدگاه متضاد، یعنی ماتریالیسم و مذهب در آن به چشم میخورد. این فرهنگ مختلط، نه ماتریالیستی بود و نهمذهبی. در آموزش ناهمگن سازمان، هركجا كه مذهب از پاسخ منطقی به سؤالی عاجز بود، با توسل به ماتریالیسم علمی جوابداده میشد و هر وقت كه مسألهای احساسی و عاطفی مطرح بود كه در قالب ماتریالیسم مجرد نمیگنجید، با توجیه مذهبی ووظیفه شرعی پاسخ میگرفت. این دوگانگی در آموزش، خواست یك فرد و یا تصمیم خودسرانه یك سازمان نبود، بافتاجتماعی و سرشت عناصری كه به تشكیلات پیوسته بودند، چنین اختلاطی را ایجاب میكرد.« همین نویسنده، از هیئتی ازسازمان یاد میكند كه قرار بود با نمایندگان یك سازمان مبارزاتی غیر ایرانی دیدار كنند. اینان در حالی كه نامهای به همراه داشتندكه در آن نوشته شده بود كه «ما در مبارزه خود از سرچشمه فیاض قرآن بهره میگیریم« قرار گذاشتند كه اگر آنان از ایدئولوژیسازمان سؤال كردند، خود را ماركسیست -لنینیست معرفی كنند. به نظر وی انشعاب - كه به غلبه مرتدین انجامید - در سازمانامری كاملا طبیعی بوده است. در آن زمان »كسانی كه از این دگرگونی در حیرت شده بودند، آنهایی بودند كه از ساختار سازمانمجاهدین اولیه و بافت اجتماعی آن برداشتی نادرست و اطلاعاتی اندك داشتند.»(7)
حسین روحانی عنصر فعال و ایدئولوژیك سازمان، فهرست كتابهایی كه در جلسات مطالعه میشد، چنین آورده است: راه طیشده، خدا در اجتماع، عشق و پرستش، مسأله وحی، اسلام مبارزه ومولد (همه از مهدی بازرگان) جهاد و شهادت و تفسیر پرتوی از قرآن(آیت الله طالقانی)، خلقت انسان و قرآن و تكامل (یدالله سحابی) آیا انسان زاده میمون است (محمود بهزاد)، انسان و كهكشانها (جانففر) منشأ تكامل و حیات (اپارین)، علم به كجا میرود (ماكس پلانك)، چهار مقاله فلسفی (استالین)، دوزخیان روی زمین، مبارزاتمردم الجزایر، سرگذشت ویتنام، تاریخ مشروطه ایران (كسروی)، چه باید كرد (لنین)، و تألیفات متعدد مائو از قبیل: علیه لیبرالیسم،اصلاح سبك كار حزبی، آموزش خود را از نو بسازیم و كتابهایی مانند: چگونه میتوان یك كمونیست خوب بود از شائوچی. (از پروندهروحانی).
كتاب دیگری كه بویژه در ادامه تحلیلهای طبقاتی - ماركسیستی مطالعه میشد، و به نظرمیثمی در تحول درونی سازمان در فاصله 52 تا 54 مؤثر بود، كتاب سیر تحولات اجتماعی بود كه ادوار پنجگانه تاریخ را بر اساسدیدگاه ماتریالیسم تاریخی تشریح كرده بود. این كتاب، متن آموزشی در درون سازمان بود.(8)
حسین روحانی باز در جای دیگری مینویسد: آموزش سازمان در چهار قسمت خلاصه میشد: یك قسمت ایدئولوژی كه ابتدا «راهطی شده» و «انسان و خدا» و «ترمودینامیك انسان» و سایر كتابهای مهندس بازرگان و سپس پرسش و پاسخی راجع به همینكتابها و تفسیر قرآن و نهج البلاغه تدریس میشد.(9) یكی از اعضای مجاهدین در باره آموزش متون دینی مانند قرآن و نهج البلاغهمینویسد: در این راستا متون مذهبی (قرآن و نهج البلاغه) از دیدگاهی روشنفكرانه، بازشكافی میشد، به طوری كه برداشتنوینی از مفاهیم اسلامی ارائه میداد. این برداشت غالبا با تفاسیری كه در مساجد و توسط روحانیت سنّتی تبلیغ میشد همساننبود.(10)
آثار و آراء سازمان
پس از انجام كارهای مطالعاتی، تدوین ایدئولوژی در سازمان آغاز شد. این تدوین كه بهنوعی حاصل كار جمعی بود، در هر بخش، توسط یكی از چهرههای سازمان تدوین میگردید:
نخستین كتاب سازمان متدولوژی یا شناخت(11) نام داشت كه دیدگاههای ارائه شده دركتاب، به گونهای آشكار تفاوتی با دیدگاههای ماركسیستی نداشت. این كتاب پس ازمطالعات جمعی توسط حسین روحانی(12) تألیف شد. جزوه یادشده حاصل كار مطالعاتی جمعی كادرهای اصلی سازمان طیسالهای 44 تا 47 بود. در واقع بحث شناخت در مباحث فلسفی، نخستین بحث اساسی است كه دایره معرفتی را معین میكند.این كتاب كه بر اساس مبانی ماركسیستی - اسلامی نوشته شده بود، به لحاظ بینش معرفتی دقیقا مبانی ماركسیستی را پذیرفته بود.این مسأله برای كسانی كه حتی اندكی مطالعات فلسفی داشتهاند قابل تشخیص بود، چه رسد به كسانی كه در این زمینه دانشبیشتری داشتند. جلال الدین فارسی كه طی سالهای فراوانی روی اندیشههای ماركسیستی كار كرده و كتاب سه جلدی درسهاییدرباره ماركسیسم را نوشته، در خاطراتش مینویسد كه در سال 1351 جزوه شناخت را در بغداد و نجف در دست برخی اشخاصو حتی طلاب دیده است. وی شرحی از حاكمیت اندیشه ماركسیستی بر این كتاب به دست داده و چنان از دیدن آن بهتزده شدهاست كه تصور كرده ساواك این كتاب را ساخته و با آرم مجاهدین منتشر كرده تا آنان را بدنام كند. وی میگوید به طلبهای كه آن رادر دست داشت گفتم: این یك كتاب ماتریالیستی است با جامه مذهبی! اما او پرخاش كرد كه این »ثمره خون پاك شهدای مجاهداست. هر كس حرفی علیه این كتاب بزند، به خون پاك حنیف نژاد خیانت كرده است«. وی پس از آن كوشیده است تا از چاپ آندر بغداد جلوگیری كند، اما محمد منتظری به او گفته است كه چاپ این كتاب به دستور سازمان انجام میشود و برگشتپذیرنیست. آقای فارسی كتاب را نزد امام میبرد و امام هم پس از مطالعه، نظر او را تأیید میكند و میگوید آقای مطهری هم به اشارهاز من خواست تا مجاهدین را تأیید كنم، اما من نكردم.(13) این ممكن است كه در سال 49 و 50 همراه بسیاری از روحانیون، آقایمطهری هم از امام خواسته باشد آنان را تأیید كند، اما استاد اولین باری كه كتاب شناخت را دید در برابر آن موضع گرفت. از سال54 به بعد كه در قم مبحث شناخت را مطرح میكرد، هدفش پاسخگویی به انحراف فكری موجود در سازمان و جزوه شناختآنان بود. در ارتباط با كتاب شناخت مجاهدین، گفته شده است كه استاد مطهری برای حل دشواریهایی كه به سبب نشر اینكتاب به وجود آمده بود، در سال 1356 در كانون توحید اقدام به برگزاری درس شناخت كرد كه با ممانعت ساواك مواجه شد.(14)محمد منتظری هم متوجه وجود افكار مادی در كتاب شناخت مجاهدین بوده و در همان عراق این مسائل را مطرح میكردهاست.(15) زمانی كه جزوه شناخت با جلدی دیگر به داخل زندان رفت، بلافاصله آقای عسكراولادی آن را یك كتاب ماركسیستیخواند. شهید رجایی هم در بازجوییهای خود در سال 52 پس از بیان ارتباطش با بهرام آرام و این كه جزوه شناخت را به او داده،شرحی از این كتاب و این كه اصول دیالكتیك را در آن آورده، به دست میدهد و سپس به انتقاد از آن پرداخته، محتوای آن، بهخصوص اصل تز و آنتی تز و سنتز را در تحلیل مسائل اجتماعی، نافی نقش انسان وصف میكند.(16)
دومین متن تدوین شده در سازمان، كتاب راه انبیاء ، راه بشر - كار محمدحنیفنژاد - است كه بر اساس تئوریهایبازرگان در كتاب راهطی شده نوشته شد؛ با این افزوده كه لباس ماركسیستی یا به اصطلاح مجاهدین، لباس علمی بر آن پوشانده شد.(17) در واقع درتدوین بخشهایی از این اثر به طور روشن از منابع ماركسیستی بهره گرفته شده و به عنوان شاهد مثال، چندین صفحه مطلب، ازمنابع ماركسیستی با لحنی جانبدارانه نقل میشود. برای نمونه از كتاب ببرهای كاغذی، سیر مبارزات مردمچین آمده و ضمن آنروشهایمائو در مبارزه آموزش داده شده است: رفیق مائو به ما آموخته است كه در مطالعه مسائل باید به ماهیت و كنه آنهادست یابیم، نه این كه شیفته و مفتون ظواهر گردیم... رفیق مائو، امپریالیسم و كلیه نیروهای ارتجاعی را كه به ظاهر نیرومند ولیدر باطن ضعیف و ناتوانند به ببر كاغذی تشبیه كرده است...(18) در ادامه پس از چهل صفحه بحث قرآنی در اثبات حركت تكاملیقطعی همه جهان - اندیشهای كه در اصل از فلسفه جدید غربی گرفته شده وهگل وماركس و دیگران هر كدام آن را قالبی برایاندیشههای خود كردهاند - به خوانندگان چنین توصیه میكند: در اینجا حتما كتب زیر را بخوانید: 1 - كتابچه سرخ مائو؛2-امپریالیسم و كلیه مرتجعین تاریخ ببر كاغذی هستند؛ 3 - دو نوع همزیستی مسالمتآمیز به كلی متضاد.(19) همان گونه كه گذ شت، ایناثر، در پی كتاب راه طی شده مهندسبازرگان نوشته شده و ایده آن، همان گونه كه در صفحه 2 كتاب آمده، این است: »به زبانسادهتر راه بشر (راه علمی) در نهایت خود باید به راه انبیاء برسد. راه انبیاء راهی است كه در آن حقایق مستقیما از منبع اصلیاخذ گردیده است و راه علم، راهی است غیر مستقیم كه در طول زمان بشر به آن میرسد و از آنجا كه وجود نامتناهی است، بشرفقط پس از زمان بینهایت میتواند به راه انبیاء كامل نایل آید.» بدین ترتیب در عین حال كه به راه انبیاء اعتبار داده میشود؛ اما بهنوعی آن را با مفهوم علم آن هم علم تجربی پیوند میزند.
سومین اثر تدوین شده در سازمان، كتاب تكامل – كار علی میهندوست(20) – است. این كتاب نیز از آثاری بود كه بینش ماركسیستی درتدوین آن سخت مؤثر بود. در این كتاب «راه خدا» و «راه تكامل» یكی دانسته شده است. این یكی از نظریههای بنیادی سازمانبود كه در تعریف كفر هم به كار میآمد. سازمان كه اصولا شیفته ماركسیسم بود، تلاش میكرد تا از ماركس و مائو هم یك موحد بسازد. برای این كار لازم بود تا معنای كفر و ایمان عوض شود. اگر راه خدا همان راه تكامل است، ماركس و مائو هم در راه خداگام بر میدارند چون در راه تكامل بشر قدم میگذارند. حنیفنژاد در راه انبیاء مینویسد: منظور از مؤمنین در آیه سوم سوره جاثیهچیست؟ از نگاه اول چنین به نظر میرسد كه منظور، مؤمنین مسلمان باشد، در حالی كه چنین نیست؛ زیرا با در نظر گرفتن آیاتبعدی مخاطب این آیات ضمنا كسانی هستند كه ایمان به خدا ندارند.(21) وی همچنین در تفسیر آیه «و من یتبع غیر الاسلام دینا فلنیقبل منه و هو فی الاخرة من الخاسرین» (آل عمران، 85) مینویسد: هر كه جز اسلام، هماهنگی و خودسپاری به راه كمال( دینی)راه و رسم دیگری پیش گیرد، پس هرگز از وی پذیرفته نگردد (جز به شیوه حق كه مطابق با واقعیت باشد، كارها حاصل وفرجامی ندارند) و در آخرت (عاقبت، در آخرین تحلیل و در مجموع در این دنیا و به ویژه در دنیای دیگر كه محل دروكشتههاست) از زیانكاران است.(22) در این عبارت كه به روشنی دین اسلام به عنوان تنها دین مقبول نزد خداوند تكیه شده، كوشششده است تا راه كمال یا راه تكامل - آن هم تكامل اجتماعی مطابق نظریه ماتریالیسم تاریخی كه در جاهای دیگر شرح آن آمده(23) -به عنوان راه خدا تفسیر شود.
درست پیش از شروع مبارزه نظامی در سال 49 حنیف نژاد جزوه شناخت و راه انبیاء راه بشر و تكامل را در یك جزوه خلاصه كرد تااعضای پایین سازمان، سریعتر دورههای آموزش را پشت سر بگذرانند.(24)
افزون بر آنچه گذشت، چندین كتاب و جزوه دیگر نیز تهیه گردید. یكی كتاب اقتصاد بهزبان ساده بود كه به روشنی نوعی اقتصاد ماركسیستی بود. این كتاب توسط محمودعسكریزاده نوشته شد.
كتاب امام حسین تحت سرپرستی احمد رضایی تألیف گردید. سعید محسن نیز جزوهای تحت عنوان مقدمهای بر مطالعاتماركسیستی نگاشت كه بعد از انقلاب دستمایه تألیف كتاب دینامیزم قرآن شد. به گفته حسین روحانی، وی این كتاب را در بارهضرورت مطالعه آثار ماركسیستی نوشت. اولا برای شناخت «علم مبارزه». ثانیا برشمردن اصول مثبت این مكتب از قبیلماتریالیسم تاریخی و... و سوم این كه فهم آن كتابها ما را برای فهم بهتر قرآن و ایدئولوژی اسلامی آماده میكند.(25) علم مبارزهتعبیری بود كه از جزوه مبارزه چیست به دست آمده بود. این جزوه، كار حسن عبدی نیك بین از جمله سه نفر بنیادگزار سازمانبود كه نخستین جزوه آموزشی سازمان به حساب میآمد. فرد مزبور سال 47 ماركسیست شد واز سازمان كناره گرفت. وی دراین جزوه با رد مبارزات رفورمیستی و تأكید بر حركت دادن به تودهها از طریق نبرد مسلحانه تأكید كرده بود كه میبایست علممبارزه را كه همان ماركسیسم است، فرا گرفت.
به گفته یكی از اعضای مركزی مجاهدین، تحلیل سازمان در آن شرایط این بود كه «برایمبارزه جدی علیه امپریالیسم و دست نشاندگان آن در ایران و سایر نقاط میبایست اینمبارزه مبتنی بر یك ایدئولوژی اسلامی و از نوع اسلام راستین باشد... از این رو قبل از هرچیز باید اسلام را از حشو و زوائد و پیرایههایی كه بر آن عارض شده پاك كرد... اینوظیفهای است كه تاكنون روحانیت به دلیل ضعفهای حاكم بر آن از عهدهاش بر نیامده وبالعكس، اگر موارد استثنایی را كنار بگذاریم در كلیت خود نقش بارزی نیز در تعمیقانحراف داشته است. لذا تنها نیرویی كه قادر است به این وظیفه مهم و اساسی پاسخ گوید،سازمان متشكل، انقلابی و مسلمان است كه عناصر آن را افراد دلباخته و شیفته اسلام وآزادی مردم از قید هرگونه ستم و محرومیت تشكیل میدهد و این سازمان، جز سازمانمجاهدین نمیتواند باشد».(26) وی در ادامه مینویسد: سازمان در به انجام رسانیدن این وظیفهاساسی، معتقد بود كه باید اسلام اصیل و بیپیرایه را از سرچشمه زلال آن، یعنی قرآن وتاحدودی نهج البلاغه و آن هم نه بر اساس استنباطات مفسرین، بلكه بر پایه استنباط خودسازمان كه به اصطلاح مجهز به علم مبارزه و تشخیص صحیح از سقیم در شرایط پیچیدهامروز است، به دست آورد... سازمان اصول پنچگانه دین و مذهب را قبول داشت با اینتوضیح كه در مورد نبوت و امامت قائل به عصمت حضرت رسول (ص) و ائمه هدی (ع) نبوده و معتقد بود كه آنها نیز دچار خطا و اشتباه میشدند. در مورد غیبت حضرت مهدی (عج) نیز در عین حال كه سكوت اختیار كرده و روی آن بحثی به عمل نمیآورد،لیكن در مجموع به آن اعتقادی نداشت... سازمان از نظر فلسفی، در عین حال كه اصل اول و در واقع مهمترین اصل ماتریالیسمیعنی تقدم روح بر ماده را رد میكرد... لیكن اولا اصول دیالكتیك و از جمله اصل تضاد را به همان شكل مورد نظر ماتریالیسمدیالكتیك مورد قبول قرار میداد و ثانیا اصل ماتریالیسم تاریخی، یعنی حركت مادی تاریخ كه نتیجه منطقی پذیرش ماتریالیسمفلسفی است.(27)
از سوی دیگر، نگاه روحانیون سنتی و در عین حال مبارز كه در جریان برخی ازفعالیتهای فكری این گروه بویژه از سال 50 به بعد بودند، آثار ایدئولوژیك مجاهدین،آثاری ماركسیستی به حساب میآمد كه لعاب اسلامیت بر آنها زده شده بود. در ادامه بهمبارزه آنان بر ضد مجاهدین، درست زمانی كه این قبیل افكار آنان خود را نشان داد، اشاره خواهیم كرد.
در بخش آموزشهای سیاسی و اجتماعی، بیشتر آنان به نوعی تحت تأثیر ماركسیسم-لنینیسم قرار داشته و به دلیل ضرورت آشنا شدن با تجربه برخی از انقلابهای كمونیستیبیش از پیش با اندیشههای چپ آشنا شدند و به مطالعه آثار كمونیستی پرداختند. جاذبه اینایدئولوژی در آن زمان، بسیار زیاد بوده و در برابر موضع ضعیف مذهبیها در دانشگاه، به راحتی میتوانست توجه دانشجویان فعال را به خود جلب كند. مجاهدین نخست، به اینمیاندیشیدند تا جاذبههای فكری ماركسیسم را به نوعی در اسلام و تفكرات اسلامیجستجو كنند. میثمی میگوید: از حنیفنژاد پرسیدم: فرق ما با ماركسیستها چیست؟ آنها اصول دیالكتیك را قبول دارند ما هم قبول داریم. گفت: بابا، اصل حركت اصلاً از ما مذهبیها بوده است. هراكلیت هم در یونان اصل حركت را مطرح كرد و اصلاكاری به ماركس ندارد. این دیالكتیك مال ماست!(28)
بیتردید گرایش آنان به علم، یكی از مسائلی بود كه سازمان را به ماركسیسم نزدیك كرد.آنان حتی علوم اجتماعی و در رأس آن، دیدگاههای چپ را به عنوان مسائل علمیمیپذیرفتند. حرمت علم و اجازه یافتن برای اظهار نظر در حوزه علوم انسانی و حتیمعارف دینی، مسألهای بود كه پیش از آن در نوعی اسلامشناسی كه در كتابهای بازرگان و شماری دیگر آمده بود، به عنوان یكمبنا پذیرفته شده بود.
اعضای سازمان، یك قدم از بازرگان جلوتر گذاشتند. آنان علمی بودن ماركسیسم را تحت عنوان «علم مبارزه» آن هم برای تحلیلطبقات اجتماعی و رویارویی آنان و پیروزی طبقه كارگر پذیرفتند؛ چرا كه به دنبال مبارزه قهرآمیز بودند و علم این مبارزه را درنهضت آزادی نمییافتند. بنابراین به دنبال علم گرایی، به ماركسیسم علاقمند شدند. اما به هر روی، چون تربیت سنتیِ مذهبیداشتند و بیشتر در خانوادههای مذهبی بازاری بار آمده بودند، تلاش میكردند تا تلفیقی میان دو گرایش ایجاد كنند. این تلفیق،استراتژی اصلی آنان در تدوین ایدئولوژی جدیدی بود كه برای سازمان مورد نظر خود مینوشتند. و در واقع، درست تناقضاصلی در همین جا نهفته بود كه میبایست زمانی خود را نشان میداد.
پذیرش دیدگاههای ماركسیسم در باره طبقات جامعه و مناسبات آنان با مسأله تولید واساساً نظریه ماتریالیسم تاریخی، مهمترین اصل در تحلیل روند حركت جامعه توسطمجاهدین خلق بود. در واقع در این بخش، ایدههای آنان با ماركسیسم كمترین تفاوتینداشت. به عبارت دیگر یكی از اصول اساسی نگرش ماركسیستی كه سازمان پذیرفته بود،نظریه طبقات اجتماعی بر اساس نگرشی بود كه در ماتریالیسم تاریخی ارائه شده بود.تحلیل تاریخ بر اساس حركت طبقات مختلف در تقسیمبندی ادوار تاریخی، بحث زیر بنا روبنا، و به ویژه تحلیل مبارزه با رژیم پهلوی در قالب مبارزه طبقه كارگر با بورژوازیوابسته، مسائلی بود كه به طور دربست در سازمان پذیرفته شده بود. در این باره، آیات قرآننیز بر همان نظریه تطبیق داده میشد. برای نمونه در باره آیه «و لولا دَفْعُ الله النّاس بعضهمببعض لفسدت الارض» چنین معنا میشد: اگر نبود دفع كردن (نفی) خدا بعضی مردم را به واسطه دیگر (طبقهای با طبقه دیگر) تباه میشد زمین (فساد طبقه حاكم انسان را منقرضمیكرد) ولی خدا بر جهانیان كرامت دارد. از این آیه منشأ تكامل اجتماعی و آن هم از درونبه خوبی پیدا میشود.(29)
بعدها پیكاریها كه امتداد جریان ارتداد سازمان بود، چنین نوشتند: جزوه اقتصاد به زبان ساده و جزوه شناخت كه چكیده جهانبینی،ایدئولوژی، خواستهها و آرمانهای این سازمان را منعكس میكند، مشخصا نفی استثمار طبقات انقلابی و زحمتكش جامعه،قبول قوانین دیالكتیكی، مبارزه اضداد، قبول مبارزه طبقاتی به عنوان قانون حركت تاریخ، و حتی قبول ماتریالیسم تاریخی(صرف نظر از این كه آنها را به شكلی به جهان بینی مذهبی ارتباط میداد) تأكید دارد.(30)
پذیرفتن دیدگاههای ماركسیستی تحت عنوان علم مبارزه یا علم انقلاب، مطلبی بود كهحتی در ذهن مجاهدین نخست نیز كاملا مطرح بود. در دفاعیات علی میهن دوست كه به خاطر كارهای ایدئولوژیك او درسازمان به علی عقیدتی معروف شده بود، در برابر اتهام رژیم به این كه مجاهدین عقاید اشتراكی و سوسیالیستی دارند، چنینآمده است: پایه مشترك ایدئولوژیها محو استثمار است؛ ولی دارای اختلافاتی هم هستند. انقلابیون باید «علم انقلاب» زمان رافراگیرند. علم و تئوری و دانش بشر در اثر برخورد با دنیای خارج و كار (عمل) به وجود میآید... علم انقلاب زمان ما چنین متد و روش انقلابی را تجویز میكند.(31) آقای بجنوردی هم در زندان از مسعود رجوی كه از كادرهای ایدئولوژیك سازمان بود، چنیننقل میكند كه میگفت: از نظر ما ماركسیسم لنینیسم علم است، علم اجتماع و علم مبارزه است، درست مثل قوانین فیزیك، ربطیبه دین و اسلام ندارد. ما نمیتوانیم بگوییم فیزیك اسلامی یا فیزیك سرمایه داری، فیزیك فیزیك است و قوانین خودش را دارد.ماركسیسم هم همین طور.(32)
نتیجه این قبیل اندیشیدن، از آن «شناخت» آغاز كردن و اینچنین «تكامل» را تفسیر كردن،چه میتوانست باشد؟ در واقع دینشناسی سازمان، مشتمل بر یك هسته و یك پوسته بود.هسته آن ماركسیستی و پوسته آن اسلامی بود. این نكتهای است كه از دید چهرههای منصف دور نمانده است؛ چنان كه حمید عنایت مینویسد: جسارت آنان در این تلفیق ایدئولوژیك (ماركسیسم و اسلام) از بكار بردنآنها (تعبیر) ماتریالیسم دیالكتیك را در تفسیر قرآن و بعضی از فراز و نشیبهای زندگی پیامبر (ص) و علی (ع) بر میآید. كاریكه آنها كردند این است كه این مفهوم و مقولات فرعی آن را به عنوان یك ابزار تحلیلی به كار میبردند بی آن كه اساسا اسمی ازآن به میان آورند. بدین سان مفهوم سنتالله را كما بیش به معنای تكامل به عنوان یكی از قوانین عمده و اساس آفرینش بكارمیبردند. وی میافزاید: این ماوراء الطبیعه زدایی و خلع قداست از اصطلاحات قرآنی، بیشك منحصر به این مسلمانان رادیكالعصر اخیر نیست.(33)
پینوشت:
1) سازمان تا زمانی كه اولین قربانی خود، احمد رضایی را كه بر اثر مصرف سیانور در خیابان درگذشت، از دست نداد، نامی برای خود انتخابنكرده بود. تا آن زمان ساواك این تشكیلات را سازمان آزادیبخش ایران وابسته به نهضت آزادی میشناخت. (بنگرید: یاران امام به روایت ساواك، آیت الله ربانی املشی، ص 146) همچنان كه رژیم رضایی را یك عضو مهم نهضت آزادی معرفی كرد. بنگرید: برفراز خلیج فارس، ص309. سازمان مجاهدین، اكثریت قریب به اتفاق نیروهایش از دانشآموختگان دانشگاه بودند و طلبه و بازاری میان آنان، جز به ندرت، دیده نمیشد.
2) محمد حنیف نژاد (متولد 1317) دوره دبیرستان را در تبریز گذراند و سپس به دانشكده كشاورزی كرج آمد. در سال 40 وارد نهضتآزادیشد و در آنجا با سعید محسن آشنا گردید. به دنبال دستگیری سران نهضت در سال 41 آنان نیز برای مدتی به زندان افتاده و در آنجا، بابررسی و جنبش ایران، زمینه را برای فعالیت بعدی خود آماده كردند. یكی دیگر از افراد وابسته به نهضت، حسین روحانی دانشجویدانشكده كشاورزی كرج بود، در شمار نخستین افراد سازمان بود. وی نیز با عضوگیری توسط حنیف نژاد، به سازمان مجاهدین پیوست. جالباست كه شهید رجایی در بازجویی خود، ضمن نام بردن از اسامی چهرههای نخست نهضت آزادی، در كنار نام بازرگان، سحابی و طالقانی، ازحنیف نژاد نیز یاد میكند. بنگرید: یاران امام به روایت... شهید رجایی، ص 573) وی نواده آیت الله میرزا یوسف اردبیلی است كه مجتهد و مدرس بزرگی در نجف اشرف، در حوالی مشروطه بود و از نزدیكان آیت اللهآخوند خراسانی به حساب میآمد. پدر سعید محسن، شیخ سلیمان در زنجان اقامت داشت و از موجهین این شهر بود. در جریان غائله پیشه وری وی به مخالفت با حكومت وی برخاست و گریزان به تهران آمده مدتی برای سرنگونی او، در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) مقیم ومتوسل شد. نام خانوادگی این خانواده، به مناسبت نام نیایشان آیت الله میرزا محسن اردبیلی، انتخاب شده كه فقیه و مجتهد خطه اردبیل در دورهناصری بوده است. شرح حال زندگی این خانواده توسط آقای یوسف محسن (برادر سعید محسن) در فهرست منشورات كنگره مقدس اردبیلیآمده است. (یادداشت آقای ابوالحسنی).
4) این فرد در مقایسه با دو نفر دیگر فوق العاده به ماركسیسم نزدیك بود و بیشتر كار تهیه جزوات سیاسی را در سازمان بر عهده داشت. وی به مرور از سازمان كناره گرفت و بعدها نیز كمتر از وی یاد میشد. كنارهگیری او از سازمان توسط سران، چنین تحلیل شد كه سازمان به لحاظ ایدئولوژیك ضعیف است و باید در این باره كارهای بیشتری صورت گیرد.
5) گروه ایدئولوژی رسما در سال 1346 پدید آمد كه یكی از افراد فعال آن علی میهندوست بود كه به علی عقیدتی شهرت داشت و كتاب تكاملرا نوشت. وی در فروردین سال 51 به همراه شماری دیگر از مجاهدین اعدام شد. پس از تدوین متن اولیه ایدئولوژیك، از سال 1347 به بعد درسازمان بحث استراتژی پیش آمد كه طی آن، نبرد مسلحانه را برای ساقط كردن نظام پهلوی انتخاب كرد و قدم در این راه گذاشت.
6) نهضت امام خمینی، ج 3، صص 558 - 557 از پرونده حنیف نژاد.
7) برفراز خلیج فارس، صص 419 - 415
8) بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج 1، ص 279.
9) از پرونده او كه در مركز اسناد انقلاب اسلامی نگهداری میشود
10) بر فراز خلیج فارس، ص 1
11) این كتاب یك متن مفصل و یك متن مختصر داشت كه آنچه در دسترس بود و چاپ شد همین شناخت مختصر بود كه خود روحانی آن راتلخیص كرده بود.
12) وی متولد 1320 در مشهد بود، مدتها درس طلبگی خواند و بعدها به دانشگاه كشاورزی كرج رفت به دعوت حنیف نژاد به سازمان پیوست.وی مدتها در عراق زندگی میكرد و در آنجا به كارهای سازمان میرسید. زمانی كه بحث تغییر مواضع ایدئولوژیك مطرح شد، با آن برخوردكرده و ومقاومت میكرد. اما پس یك سفر یك ماهه به ایران و بازگشت به بغداد، به طور كامل تغییر را پذیرفته و ماركسیست شده بود. بنگرید:برفراز خلیج فارس، ص 422. وی در 14 بهمن سال 60 در حالی كه مسؤول كمیته تهران سازمان پیكار در راه آزادی طبقه كارگر بود دستگیرشد. اندكی بعد در زندان از گذشته خویش اعلام انزجار كرده باز مسلمان شد و ادعا نامهای هم علیه سازمان منافقین تنظیم كرد كه در پرونده ویموجود است. روحانی در زندان همكاری زیادی با عوامل فرهنگی دست اندركار داشت و بارها در برنامههای سخنرانی جاری در زندان و حتیتلویزیون به ایراد از مشی گروه خود پرداخت. وی در 1362/5/22 به دلیل مشاركت در كشتار پاسداران در كردستان و نقاط دیگر اعدام گردید.تراب حق شناس دیگر عضو سازمان كه در سوریه و عراق فعالیت داشت نیز از كسانی بود كه به عضویت سازمان پیكار درآمد. تراب سابقهطلبگی داشته و آقای گرامی به بنده فرمودند كه در سال 38 - 37 نزد وی معالم خوانده است.
13) بنگرید: زوایای تاریك، ص 315. در باره مواضع آقای مطهری در سال 56 نسبت به سازمان بنگرید: سیری در زندگانی استاد شهید مطهری،ص 77 - 76
14) بنگرید: همانجا، ص 69. كانون توحید كه در اختیار آقای اردبیلی بوده و در نزدیكی میدان توحید فعلی قرار داشت، از مراكز تبلیغی روحانیونانقلاب بود. گویا ممانعت با طرح بحث شناخت از طرف برخی از مسؤولان كانون توحید نیز بوده است كه صلاح نمیدانستند اینچنین در برابرمجاهدین موضعگیری شود.
15) خاطرات آیت الله منتظری، ج 1، ص 386
16) بنگرید: یاران امام به روایت اسناد ساواك، شهید رجایی، ص 238 - 237
17) حبیب الله پیمان (متولد 1314) در جایی با انتقاد از فضای علم زدگی حاكم بر اندیشههای بازرگان و مجاهدین، پس از توضیحاتی مینویسد:نتیجه آن كه بنیانگذاران سازمان در ادامه راه پیشینیان كاملا متأثر و محصور در چهارچوب تفكر نویسنده «راه طی شده» به مطالعه اسلام پرداختند و هستی را عملا به دو قلمرو ماده و معنا تقسیم كردند. در جهانی كه ما با آن سروكار داریم، ماده را حاكم دانستند، گفتند جهان یك واقعیت مادیاست (ابتدای كتاب تكامل) و پدیدههای مادی با روش علمی قابل شناخت اند و ما وظیفه داریم در هر مورد قانونمندیهای آن را بهدست آوریم و عمل خود را بر آن اساس استوار كنیم؛ حقیقت همان است كه از راه شناخت علمی پدیدهها به دست میآید. البته خدایی وجود دارد كه این جهان را خلق كرده است؛ اما سروكار ما در عمل فقط با این جهان است كه مادی است و قانون مندیهای علمی بر آن حماست.بنگرید: ریشههای نارسائیهای مكتبی در روش شناخت، صص 34 - 33 ؛ دكتر پیمان خود از سوی دیگر متهم بود كه در تفسیر برخی آیاتقرآن و نیز استفاده از قرآن برای تحلیل مسائلی مانند تضاد دیالكتیكی، تحت تأثیر اندیشههای ماركسیستی قرار دارد. )بنگرید: در باره مسلمانان مبارز، صص 151 - 83) آرمانیها نیز كه پس از انقلاب مجاهدین را رقیب خود میدیدند، در انتقاد از آنان، همین مسائل را مطرحمیكردند. برای مثال در باره جزوه شناخت میگفتند: جزوه شناخت شما... در پی آنست تا آیات و احادیث اسلامی را بر تئوریهای ماركسیسم انطباق دهد... این حقیقت كه متن اصلی جزوه مزبور را چهار اصل دیالكتیك تشكیل میدهد و پاورقیهای آن را آیات قرآن و احادیث اسلامی،خود نشان دهنده این است كه شما تئوریهای ماركسیستی را زمینه اصلی كار خود گرفتهاید و قرآن و نهج البلاغه را اموری جنبی و ضمنی. ص 38 - 37
18) راه انبیاء یا راه بشر، ص 50
19) بنگرید: همانجا، ص 96
20) حسین روحانی در بازجوییهای خود نوشته است: «اولین جزوه گروه را كه متدولوژی بود پس از بحثهای جمعی گروه من تدوین كردم و پساز آن جزوه تكامل توسط شهید علی میهندوست و جزوه راه انبیاء راه بشر توسط خود شهید حنیف نژاد تدوین گردید. (از پرونده) وی در جایدیگریافزاید كه جزوه شناخت بعدا كاملتر شد و به صورت جدید آن درآمد كه البتهمن در این قسمت آن دخالتی نداشتم.« جزوه تكاملچیزی جز خلاصه كتاب »حیات، طبیعت، منشأ و تكامل آن« از اپارین، تئوریسین ماركسیست نیست. در این زمینه از كتاب »از كهكشان تا انسان«جان ففر، كیست انگلیسی هم استفاده شده است.
21) راه انبیاء، ص 27
22) همان، ص 199
23) . در ص 195 همین كتاب راه انبیاء از زبان حنیف نژاد چنین میخوانیم: علت اساسی امید به پیروزی چیست؟ درك عمق حركت تكاملی جهانو این كه سیستمهای كهنه رو به زوال میروند و به جای آنها سیستمهای نو مینشیند ... نظیر مطالب فوق را تنها پس از عصر پیشرفت عنیك و رشد كافی تفكر علمی برای اولین بار از ماركس میشنویم ... و این یكی از مهمترین امتیازات مكتب مارکس نسبت به مكاتب فلسفی دیگر است. ماركس بدون آن كه نقش اساسی انسان را فراموش كند )این هم یكی دیگر از امتیازات مكتب ماركس به مكاتب فلسفی دیگر است(زوال سیستمهای كهنه را جبری میداند ... توضیح این كه ماتریالیسم تاریخی كه ماركس آن را بیان كرده حاوی یك حقیقت مهماست و آن این كه تاریخ مجموعهای از حوادث بیسروته و بدون جهت و هدف نبوده بلكه در مجموع حركتی است یك جهته، غیر قابل برگشت و در حال تكامل ماركس در این بوده است كه برای اثبات نظریه فوق شواهد مهم تاریخی را ذكر میكند و نشان میدهد كه چگونه سیستمهای كهنه زوال پذیرند و سیستمهای نو جانشین آنها میگردند و به قول ماركس آنچه او اهمیت زیادی به آن میداده است جبری وضروری بودن این تحول میباشد دیگران هم از زوال حكومت كم و بیش گاهی اوقات صحبت كردهاند. ملاحظه میشود كه علت اصلیامید فراوان كلیه انقلابیون راستین جهان نسبت به پیروزی حق و شكست باطل و ارتجاع درك عمیق تكامل تاریخ بوده است و همواره این بینشدر حال عمیق شدن است24) بنگرید: از نهضت آزادی تا مجاهدین، ص 400
25) از پرونده حسین روحانی 2/15. در مقدمه این كتاب شرح این نكته آمده است كه ما میبایست از نقاط قوت مكتبهای دیگر استفاده كنیم؛ درغیر این صورت »خود ما نیز به عقب رانده، و رهسپار مواضع ارتجاعی« خواهیم شد. دینامیسم قرآن، ص 12 واقعا تغییر نام چنین جزوهای ادامهای بر مطالعات ماركسیستی به دینامیزم قرآن شگفت است! در نوع متون ایدئولوژیك سازمان هركا از «فرهنگ انقلابی عصر حاضر» یادشده، به خصوص مقصود ماركسیسم است. برای مثال در ص 73 كتاب شناخت آمده است: خطبه 234 بیان بسیار جالبی راجع به استفاده ازتجربیات گذشته داردكه بدون درك فرهنگ انقلابی عصر حاضر نمیتوان به عمق این مطالب پی برد. 26) به نقل از دستنوشته حسین روحانی در تاریخ سازمان مجاهدین، ص 43.
27) همان، ص 47
28) از نهضت آزادی تا مجاهدین، ج 1، ص 340. وی در آنجا شرحی از كارهای آموزشی كادرهای اصلی سازمان در مطالعه آثار اسلامی و آثارجدید ارائه داده است.
29) بنگرید: راه انبیاء راه بشر، ص 65
30) بنگرید: تغییر و تحولات درونی سازمان مجاهدین خلق ایران، صص 15 - 14
31) بنگرید: اسناد منتشره سازمان مجاهدین خلق، مدافعات، ص 59
32) مسی به رنگ شفق، ص 147
33) اندیشه سیاسی در اسلام معاصر، صص 267 - 266