گفت و گو با دختر شهيد دكتر بهشتي

 

Beheshty1

- لطفاً خودتان را براي خوانندگان ما معرفي بفرماييد

● بسم الله الرحمن الرحيم. بنده ملوك السادات حسيني بهشتي فرزند ارشد شهيد بهشتي هستم. پايه ي تحصيلي ام فوق ليسانس زبان شناسي است. توفيق الهي بود تا بتوانم بيشترين مدت عمرم را با شهيد بهشتي بگذرانم، به خصوص اين كه پدرم ارتباط خاص عاطفي با دخترانشان داشتند. علاوه بر اين، ايشان نقش يك استاد را در زندگي من داشتند و ازرفتار و برخوردهاي ايشان الگو مي گرفتم. اميدوارم در اين گفت و گو نه تنها به عنوان دختر، بلكه در مقام شاگرد ايشان، مطالب مفيدي را ارايه بدهم.

پدر عزيزم در سال 1332 با مادرم كه از خانواده ي روحاني، مقيد و معتقد و از اقوام ايشان بودند، ازدواج كردند و صاحب چهار فرزند شدند. دو پسرودودختر. پدرم از فضيلت هاي اخلاقي پدر ِ مادرم خيلي تعريف مي كردند و علاقه ي زيادي به ايشان داشتند. شهيد بهشتي نيز از خانواده روحاني و پدرِ مادرشان از اساتيد حوزه ي علميه اصفهان بودند. پدرِ ايشان سعي مي كردند از كسوت روحانيت ارتزاق نكنند، بلكه از كشت و زرع زميني كه در روستاي نزديك اصفهان داشتند، امرار معاش مي كردند. متأسفانه در حال حاضر روي اين موضوع كه لقمه حلال مي تواند بهترين فرزند صالح را به جامعه عرضه بكند، دقت لازم صورت نمي گيرد. مادربزرگ من وقتي پدرم را باردار بودند خواندن قرآن را جزو فرايض خودشان قرار داده بودند و در تمام دوران حمل روزي يك جزﺀ قرآن مي خواندند.

مادر شهيد بهشتي از اهل علم بودند و حافظه ي بسيار قويی داشتند، و در درس آيةالله ميرمحمدصادق خاتون آبادي ـ پدر بزرگوارشان ـ شركت كرده و جزوات درسي پدرشان را تقرير مي کردند به گونه اي كه اين جزوات بين طلبه ها دست به دست مي شده و مورد مطالعه قرار مي گرفته است. ايشان به خاطر عشق به تحصيل زير بار ازدواج نمي رفتند. تا اين كه در عالم رؤيا پدر شهيد بهشتي به خواستگاري ايشان مي آيند و مي گويند: فرزندي از ايشان به دنيا خواهد آمد كه عالم بزرگواري خواهد شد و تحولات مثمر ثمري ايجاد خواهد كرد. از اين رو بدون ترديد ازدواج با پدربزرگم را مي پذيرند.

- لطفاً اسامي پدر، پدربزرگ و مادر بزرگ تان را براي ما به طور دقيق بفرماييد.

● پدرم سيد محمد حسيني بهشتي بوده كه به اشتباه محمدحسين خوانده شده است. ايشان متولد 1307 ﻫ . ش هستند. پدرشان آقاي سيدفضل الله حسيني بهشتي و مادرشان خانم معصومه بيگم خاتون آبادي فرزند آقاي ميرمحمدصادق خاتون آبادي بودند. مادربزرگم معلم قرآن بودند و در خانه ي محقّرشان كلاس هاي متعدد آموزش قرآن تشكيل مي دادند و به كمك خواهر بزرگتر شهيد بهشتي اين كلاس ها را اداره مي كردند. حتي زماني كه بينايي شان را از دست داده بودند، شاگردان دورشان جمع مي شدند و قرآن مي خواندند. با اين كه بيش از 70 سال داشتند، به لحاظ حافظه ي قوي اشكالات شاگردان را برطرف مي كردند.

 

Beheshty2

- از ويژگي هاي اخلاقي پدر بزرگوارتان بفرماييد.

● در واقع اسم زيبايي كه براي پدرم انتخاب كرده اند، خيلي مناسبت داشته؛ چرا كه خلق و خوي محمدي و رفتار ايشان با همسر و فرزندان، پيروي عملي از پيشواي بزرگوارشان حضرت محمد(ص) است. در ايمان و اعتقاد به دين بسيار راسخ بودند، به طوري كه وقتي به نماز مي ايستادند، لحن و صداي گرم و مهربانشان، حكايت از اعتماد به نفس و ايمان به خدا بود و همين حالت، فرزندانشان را تشويق مي كرد كه پشت سر پدر نماز بخوانند و يكي از مسايل مهمي كه در خانه ما به آن توجه مي شد، خواندن نماز جماعت به امامت پدرم بود. چهره ايشان آن چنان نوراني و همواره و در همه حال به ياد پروردگار متعال بود كه اين حالت را در حين انجام كارهاي ساده و پيش پا افتاده نظير رسيدگي به گل و گياه باغچه و ... مشاهده مي كرديم و در همه حال تسبيح گوي خالق متعال بودند. ايشان به واقع از كساني بودند كه لحظه لحظه عمرشان چه فعاليت هاي اجتماعي و چه علمي و ... را به عبادت گذراندند و هرگز فرصت هايي را كه خداوند در اختيارشان قرار داده بود را به غفلت از دست ندادند. به نظر من توجه به همين نكته رمز موفقيت ايشان در زندگي خانوادگي و سياسي و اجتماعي بود. مسأله استفاده ارزشمند و به جا از عمر آن قدر برايشان مهم بود كه وقتي معترض مي شديم كه چرا جواب تهمت ها و افتراهاي دشمن را نمي دهيد، در پاسخ مي گفتند: اين ها همه ريشه در حسادت افراد دارد، حيف ِوقت است كه صرف پاسخ گويي به اين حرف ها شود.

- به نظر شما رمز موفقيت و تعالي روحي و معنوي شهيد بهشتي چه بود؟

● مهم ترين عامل، تلاش هاي ايشان در امر خودسازي بود تا جايي كه به علم اليقين رسيده بودند. از لحاظ عبادي و فراگيري علم در حد اعلا بودند و كارها را طوري تنظيم و برنامه ريزي مي كردند كه براي 20-30 سال آينده مؤثر باشد.

مثلاً در مورد انقلاب، احتمال اين كه رژيم پهلوي نابود شود و رژيم اسلامي بيايد را خيلي ها نمي دادند. اما ايشان از همان موقع طوري عمل مي كردند كه براي تشكيل حكومت اسلامي مثمر ثمر باشد. اين نگاه نياز به آينده نگري و يقين به راه و كاري كه انجام مي شود، دارد. البته اين نگرش و ژرف انديشي به واسطه ي داشتن استادي همچون حضرت امام(ره) بود كه پدرم و امثال ايشان چنين محكم بودند. اين اعتقاد را در همه حال داشتند؛ چه آن موقع كه معلم بودند و چه در زمان طلبگي و دانشجويي و حتي زماني كه به عنوان استاد و كارشناس و متخصّص علوم درسي آموزش و پرورش و تدوين كننده ي كتب درسي بودند. در زمينه تلاش براي دستيابي به حكومت اسلامي گروه هاي تحقيق و پژوهش تشكيل دادند كه بر روي موضوعات خاص حكومت اسلامي تحقيق مي كردند. تقريباً از سال 42 تا پيروزي انقلاب كار علمي گسترده اي انجام شد و در سال 57 دستشان پر بود. ما كه از نزديك مي ديديم؛ مي دانيم اين عزيزان در زمينه هاي مختلف: جامعه شناختي اسلامي، اقتصاد اسلامي، حقوق اسلامي و ... مطالعه و پژوهش داشتند. ارتباط شهيد بهشتي فقط با يك گروه و دسته ي خاص نبود، بلكه همه ي گروه هاي مبارزاتي با ايشان در رابطه بودند و از پدرم راهنمايي مي خواستند. يادم هست كه يك بار در كتابخانه شخصي خودشان در منزل به خاطر اختلافي كه بين دوستان دانشگاهي پيش آمده بود، دادگاهي تشكيل دادند و سعي كردند كه آن اختلافات را برطرف كنند. بالاخره با اين كه مسأله ريشه اي هم بود، برطرف شد. يكي از ثمرات اين تلاش هاي علمي و پژوهشي تدوين قانون اساسي است كه زيربناي جامعه اسلامي ما مي باشد و حقيقتاً در آن موقعيت حساس اين ها دستشان پر بود.

- مواقعي كه ناراحت مي شدند، چگونه برخورد مي كردند؟

● در اين مواقع با صداي بلند برخورد نمي كردند. من حتي يك بار هم از زبان ايشان حرف ناسزا نشنيدم. تنها علامتي كه متوجه مي شديم ايشان بسيار خشمگين و عصباني اند؛ اين بود كه صورتشان برافروخته مي شد، آن وقت مي فهميديم كه پدر ناراضي اند و رفتار ما نادرست بوده است. متأسفانه بسياري از مشكلات كنوني خانواده ها به خاطر همين مسأله است، چرا كه محبت را فراموش كرده ايم. پدر و مادرها رئوف بودن را فراموش كرده اند. پدر و مادر با پرخاشگري برخورد مي كنند، فرزندان هم عصيان گر و نافرمان شده اند. در حالي كه نبايد بين پدر و مادر اختلاف نظر اصولي وجود داشته باشد، يا اگر وجود دارد، در محيط خانواده بروز نكند. پدر من به اين مسأله خيلي اهميت مي دادند و سر مسايل كوچك ناشي از اختلاف سليقه، صبور و بردبار بودند. اين گونه رفتار واقعاً براي ما جاذبه داشت. البته در رابطه با مسايل كوچك اهل گذشت بودند، اين كه مثلاً فلان لباس چه رنگي باشد، بحث نمي كردند. چون همين اختلاف نظرهاي پدر و مادر روي تربيت فرزندان اثر مي گذارد. با وجود اين، پدرم هيچ گاه بر سر مسايل اصولي كوتاه نمي آمدند.

- نحوه ي برخورد پدر بزرگوارتان با همسرشان چگونه بود؟

● پدرم كارها را بين اعضاي خانواده تقسيم كرده بودند تا خانم بيش از حد خسته نشوند. به طور متناوب كارهايي مانند شستن ظرف ها، آب دادن گل ها، خريد مواد غذايي و ... را بين دختران و پسران تقسيم كرده بودند و خودشان نيز تا زماني كه در خانه بودند، مشاركت داشتند. اين شيوه به مادرم فرصت مي داد تا بتوانند به كارهاي مورد علاقه ي خودشان هم برسند و محيط خانه هم بسيار گرم و صميمي شده بود. هيچ كس بر ديگري رجحان نداشت، ايشان امكانات را براي پسران و دختران به طور يكسان فراهم مي كردند، به خصوص اگر مربوط به تحصيل علم بود. احترام به خصوصي به همسر مي گذاشتند و علاقه و توجه خودشان را به همسر و دخترانشان ابراز مي كردند.

- آموزه هاي رفتاري ايشان در مورد تربيت فرزندان چگونه بود و روي چه مسايلي تأكيد داشتند؟

● با هر كدام از اعضاي خانواده رابطه خاصي داشتند، زماني كه به واسطه ي مسؤوليت هاي پس از انقلاب ساعت 6 صبح بيرون مي رفتند و نيمه شب بر مي گشتند، بچه ها به خاطر برخوردهاي بسيار خوب ايشان سعي مي كردند كه تا ديروقت بيدار بمانند و منتظرشان مي نشستند. وقتي به خانه مي آمدند با آن همه مشغله و خستگي روزانه از تك تك اعضاي خانواده احوالپرسي مي كردند. از بزرگ تر تا كوچك تر مي پرسيدند؛ امروز چه كرده اي؟ چه مشكلاتي داشتي؟ چه كاري از من ساخته است تا برايت انجام بدهم؟ اين رابطه ي عاطفي، براي تك تك افراد خانواده مشكل گشا شده بود. تك تك بچه ها رازهايشان را براي پدر مي گفتند. نسبت به تكاليف و وظايف هم روش آشنا كردن داشتند. حتي براي نماز خواندن دليل مي آوردند، كتاب مي دادند تا بخوانيم، وقتي مطالعه مي كرديم، خودمان به اين نتيجه مي رسيديم كه بايد نماز بخوانيم. ساعت ها مي نشستند و با من به تنهايي صحبت مي كردند و سؤال هايم را جواب مي دادند. يكي از مسايل مطرح در خانه ي ما كه تجربه ي بسيار خوبي براي خانواده ها مي تواند باشد، اين بود كه به تشويق پدرم كتاب زياد مي خوانديم. وقتي دانش آموز دبيرستان بودم، به عنوان هديه براي دوستانم كتاب مي بردم و از اين طريق علاقه به كتاب خواني را به دوستان و آشنايان هم اشاعه مي داديم. به نظر من يكي از مشكلات جامعه ي كنوني ما كمبود مطالعه در بين جوانان است كه ان شاﺀالله بايد برطرف بشود.

- در مورد نحوه ي برخورد ايشان با دخترانشان توضيح بيشتري بفرماييد.

● هرگز در برخورد با من به عنوان دختر خانواده امر به داشتن حجاب و رعايت موازين شرعي نمي كردند. معتقد بودند كه اجبار باعث دوري جوانان از دين و اسلام مي گردد. همواره معتقد بودند كه بايستي با مطالعه و بررسي و تفكر در مسايل، انتخاب را به عهده خود نوجوان گذاشت. در خارج از كشور نيز هرگز مرا وادار به داشتن حجاب نكردند، بلكه همچون معلمي دلسوز و مهربان ساعت ها با من به بحث پيرامون اين مسأله و ديگر مسايل مورد ابتلاي جوانان مي پرداختند كه اين روش براي من در زندگي بسيار راه گشا بوده است. زماني كه به آلمان رفتيم، ده سال بيشتر نداشتم و چون تازه مكلف شده بودم، برايم بسيار دشوار بود كه در آن جامعه ي بي بند و بار اروپا مقيد به حجاب و ديگر موازين اسلامي باشم. اما ايشان با آگاهي دادن و مقايسه ي اسلام با دين مسيحيت و روشن كردن مسأله ي آزادي دختران در جامعه ي اروپايي و بيان وظايف و مسؤوليت دختران در اسلام باعث شدند كه علي رغم دشواري هاي بسيار و دشنام هايي كه از سوي گروه همسن خود مي شنيدم، با آگاهي كامل به حفظ حجاب و رعايت ديگر دستورات شرعي بپردازم و در بود و نبود ايشان پايبند به رعايت حجاب باشم. به دليل موفق بودن اين شيوه من نيز با فرزندانم چنين رفتاري دارم و آنان نيز با آگاهي و علاقه ي كامل از سنّ تكليف چادر مشكي را به عنوان حجاب خود انتخاب كرده و مقيد هم هستند. پدرم در رويدادهاي سياسي، اجتماعي معتقدند بودند كه بايد با آگاهي كامل تصميم گرفت. از اين رو توصيه مي كردند كه كتاب هاي گوناگون را مطالعه كنيم و در جريان عقايد و تفكرات گوناگون قرار بگيريم تا بتوانيم درست را از نادرست تشخيص داده و راه را از بي راهه بازشناسيم و در آينده نيز به عنوان فردي مستقل، سعي در انتخاب صراط مستقيم نموده و گرفتار دسته و گروه بازي ها نشويم. امروزه نيز جوانان ما مي توانند با آگاهي و شناخت كامل نسبت به اسلام راه مقابله با افكار غلط را پيدا كنند و با موضع گيري صحيح در برهه هاي حساس تصميم درست را بگيرند و دستخوش جريانات انحرافي نشوند. البته اين امر مستلزم مطالعه ي فراوان و همگاني شدن فرهنگ كتابخواني، نه به صرف خواندن كتاب هاي داستان و رمان هاي پليسي؛ بلكه كتاب هايي كه هدايتگر نوجوان و جوان جامعه ي ما باشد. امروزه آمار گمراه كننده و غلطي كه از مطالعه ي كتاب و نشريه ها در اروپا داده مي شود، هر چند از حيث رقمي بالاست، ولي راه گشاي زندگي انسان نيست. چرا كه مطالعه زماني مطلوب و ارزشمند است كه موجب رشد و تعالي بشر باشد. رواج خواندن داستان هاي پليسي و مبتذل در جامعه اسلامي مد نظر ما نمي باشد و آمار مطالعه كتاب ها و نشريه هاي مبتذل نمي تواند جزﺀ آمار كتابخواني واقعي تلقي گردد.

- اوقات را چگونه تنظيم مي كردند؟

● بيشترين و بهترين استفاده را از لحظه لحظه ي عمرشان بردند. هيچ وقت نديديم كه فرصتي را تلف كنند. مدت 53 سال زمان كوتاهي است، اما تا لحظه ي شهادت مشغول بودند و حاصلش اين همه دستاورد علمي، اجرايي، سياسي، قانوني و ... است كه واقعاً عجيب است. اگر بتوانيم اين چنين زندگي كنيم؛ از بهترين پيروان ايشان خواهيم بود.

- ارتباطشان با اقوام و بستگان چگونه بود؟

● با اين كه از سن 14 سالگي براي ادامه تحصيل از اصفهان به قم آمده بودند، سعي داشتند در طول سال 2 يا 3 بار به اصفهان بروند و به تمامي اقوام سر بزنند و از آن ها دلجويي كنند. نوروز هر سال به همراه خانواده از تمامي اقوام و خويشان بازديد مي كردند و اين كار را جزو وظايف خودشان مي دانستند به طوري كه هنوز اين خاطره در ذهن تك تك اعضاي فاميل به ياد مانده است.

 

Beheshty5

 

- نظر شهيد بزرگوار آيةالله بهشتي در رابطه با تحصيل علم و آموزش بانوان چه بود؟

● ايشان براي سخنراني به جلسات مختلفي در داخل و خارج كشور دعوت مي شدند، سعي مي كردند كه خانواده را هم با خودشان ببرند، به خصوص نسبت به شركت مادرم تأكيد داشتند. منظورشان از اين كار، تشويق زنان محجبه و مقيد به شركت در جلسات مفيد و سازنده بحث و گفتگو بود. معتقد بودند كه حداقل اين است كه اطلاعات را بگيرند، حتي اگر خودشان هم اهل سؤال و جواب نباشند. و با اين كار مي خواستند اين روش را عملاً آموزش بدهند. براي افراد داخل كشور اين مسأله خيلي عجيب بود. اما ايشان معتقد بودند كه همسرشان حجاب كامل را دارند و مشكلي براي شركت ايشان در جلسات قم و تهران نيست. بچه ها را نيز تا آن جا كه مانع درس و تحصيلشان نبود، مي بردند. در جلسات خارج از كشور هم با همين حجاب شركت مي كرديم، با اين كه در جوّ آن جا توهين و استهزا و تحقير فراوان بود.

هنگامي كه اتحاديه ي انجمن هاي اسلامي اروپا را تشكيل دادند، از همه ي شهرها دانشجوها را جمع كردند و برنامه هاي گردهمايي ساليانه داشتند. در اين گردهمايي ها خانواده را همراه خودشان مي بردند، و قصد داشتند كه الگوي حجاب مطرح بشود. با اين كه بعضي دانشجوها اعتراض مي كردند و علاقه مند به شركت خانواده هايشان نبودند، اما پدرم عملاً با روش هاي نادرست مبارزه مي كردند. مسلمانان اروپا به ويژه آن هايي كه متعصب بودند، هيچ وقت زن هايشان را با خود نمي بردند، ولي ايشان به عنوان يك عالم ديني روي اين مسأله تأكيد داشتند كه زن در اسلام مي تواند هم حجاب داشته باشد و هم كسب علم كند و فعال باشد. پس از اين كه من ازدواج كردم، با وجود دو فرزند پشت سرهم، توصيه داشتند كه در جلسات شركت كنم و اگر به خاطر كوچك بودن بچه ها عذر مي آوردم، مي فرمودند: تو چون زبان مي داني؛ بايد همكاري و خدمت كني. از همين رو با روزنامه جمهوري اسلامي همكاري مي كردم و مقالات را برايشان ترجمه و تأليف مي کردم و مي فرستادم. همچنين نسبت به تدريس نيز تأكيد داشتند، ولي مي فرمودند: مدتش كوتاه باشد تا بچه ها آسيب نبينند. دانشجوياني را هم كه خدمتشان مي رسيدند، تشويق به ادامه تحصيل مي كردند. ايشان يكي از بانيان تشكيل و تأسيس جامعةالزهرا(س)مكتب توحيد سابق بودند و بسياري از خانم هاي گروه اول تحصيل دروس حوزوي كه درحال حاضر جزو اساتيد موفق جامعةالزهرا(س) هستند، از همان دوره اند.

- نگرش ايشان نسبت به زنان چگونه بود؟

● ايشان براي همسر خود احترام وافري قايل بودند و در جريان فعاليت هاي مختلف ايشان را در جلسات گوناگون به همراه مي بردند، به خصوص در اروپا كه زن مسلمان با حجاب بايستي به جامعه اروپايي معرفي مي شد، زيرا در آن زمان شناخت كافي نسبت به اسلام وجود نداشت و پيش داوري ها براساس تبليغات سوﺀ صهيونيسم نسبت به مكتب اسلام حاكم بود. در داخل كشور نيز در اكثر جلسات خانواده را به همراه مي بردند واين خود سبب شده بود كه ديد جامعه تحصيل كرده نسبت به روحانيت و حضور زن در اجتماع تغيير يابد. در بازگشت به ايران جلسات گوناگون سخنراني براي دانشجويان، فرهنگيان، مهندسين، پزشكان و كسبه به صورت هفتگي تشكيل مي دادند كه ضمن تفسير قرآن به بحث و بررسي مسايل سياسي اجتماعي روز مانند مسأله حجاب زنان و انتخاب حجابي كامل جهت محل كار و نيز مسايلي چون تنظيم خانواده و غيره مي پرداختند.

پس از پيروزي انقلاب اسلامي نيز در جلسات هفتگي شناخت مواضع حزب جمهوري اسلامي ما را به همراه خود مي بردند و از اعضاي خانواده هاي ديگر نيز دعوت كرده بودند كه در اين جلسات مشاركت فعال داشته باشند. بنابراين به همسر خود تنها به عنوان فردي كه به امور خانه رسيدگي مي كند نمي نگريستند، بلكه براي وي به عنوان يك مسلمان شخصيت مستقلي قايل بودند كه در واقع اين گونه برخورد ناشي از نگرش ايشان نسبت به زن مسلمان بود.

- شهيد بهشتي چه توصيفي از حضرت امام داشتند؟

● امام عزيز و بزرگوار قبل از هر چيز براي شهيد بهشتي استاد و راهنما محسوب مي شدند و پدرم نيز از شاگردان خاص حضرت امام بودند و قبل از سال 42 به جلسات درس معظم له مي رفتند و در بحث هاي فلسفي و فقهي استاد بزرگوارشان شركت فعال داشتند. نسبت به رهبري حضرت امام نيز صد در صد يقين داشتند و با اين كه خودشان جزو علما و مجتهدين و صاحب نظران ديني بودند؛ تا آخرين لحظه عمر بر رهبري امام تأكيد داشتند و ذره اي در اين مسأله شك نكردند. از اين گذشته نسبت به تقليد ما از حضرت امام حساس بودند و توصيه مي كردند، با اين كه ايشان در سطحي قرار داشتند كه مي توانستيم از خودشان تقليد كنيم.

- فعاليت هاي سياسي شهيد بزرگوار آيةالله بهشتي از چه زماني آغاز شد، و چگونه ادامه پيدا كرد؟

● ايشان از سال 32 در جريان ملي شدن صنعت نفت به عنوان طلبه اي آزادانديش و فعال در صحنه هاي سياسي و اجتماعي حضور يافته و به عنوان مثال در ميدان امام اصفهان به سخنراني پرداختند. بيان شيوا و رساي ايشان تجمع عده ي كثيري را به دنبال داشت كه در پي آن نيروهاي نظامي براي دستگيري ايشان حمله كردند و پدرم را به ساواك بردند. در سال 42 نيز به عنوان شاگرد صديق امام بزرگوارمان، و رهبر فكري جمعي از طلاب و دانشجويان خوش فكر آن زمان در قيام خونين 15 خرداد شركت فعال داشتند كه به علت تأثير فكري بر روي قشر جوان و تحصيل كرده، منزل پدرم در قم به محاصره درآمد زيرا ساواك واهمه داشت كه ايشان و دوستانشان به خيابان آمده و به قيام مردم شور و هيجان تازه اي ببخشند، از اين رو مادرم كه در آن زمان بسيار جوان هم بودند، بدون واهمه براي كسب خبر از منزل خارج مي شدند و به طور مداوم اخبار را به پدرم مي رساندند، ولي بالاخره ايشان را از قم به تهران تبعيد كردند و قصدشان هم اين بود كه چون پدرم در تهران شناخته شده نيستند، خود به خود فعاليتشان كم خواهد شد.

پس از تبعيد پدرم به تهران، در حالي كه حضرت امام هم تبعيد شده بودند، مبارزين مسلمان به ويژه هيأت هاي مؤتلفه اسلامي كه از مقلدين پر و پا قرص امام راحل بودند، جهت كسب تكليف از رهبر كبير انقلاب اسلامي خواستند تا افرادي را به عنوان رابط معرفي فرمايند كه پدرم و شهيد آية الله مطهري انتخاب شدند. از آن زمان جلسات به طور منظم و در قالب جلسه هاي تفسير قرآن از خانه اي به خانه ديگر به صورت هفتگي برگزار مي شد. ساواك كه متوجه شد ايشان بار ديگر به صورت فعال و مؤثر در تهران مشغول شده اند، با دستگيري ها و بازداشت هاي مكرر، پدرم را مجبور به مهاجرت از كشور نمود. ايشان هم به توصيه ي علماي وقت، مديريت جامعه ي اسلامي هامبورگ و اداره و امامت مسجد آن جا را به عهده گرفتند.

- آن زمان كه حضرت امام در تبعيد بودند، پدرتان از چه طريق با معظم له ارتباط داشتند؟

● ارتباط پدرم با حضرت امام در هيچ شرايطي قطع نشد و ايشان با واسطه يا بي واسطه و به طور مداوم رهنمودهاي رهبر عزيز را كسب مي كردند و در جهت گيري هاي سياسي، اجتماعي خود و دوستانشان به كار مي بستند.

سفري هم با توجه به اين كه خود و خانواده شان تحت نظر بودند، به عراق داشتيم و در نجف با حضرت امام ملاقات و مذاكره نمودند و ساعت هاي بسياري را در رابطه با تشكيل حكومت اسلامي و نيروهاي مبارزاتي داخل و خارج از كشور در خدمت حضرت امام بودند. پس از آن نيز اين ارتباط همچنان ادامه داشت.

سال 57 نيز براي ديدار با امام عزيز به پاريس سفر كردند و رهنمودهاي لازم را به طور مستقيم دريافت كردند و در آخرين پروازها به ايران بازگشتند. در جريان انقلاب ارتباط مستقيم با ائمه جماعت شهرهاي بزرگ و كوچك داشتند و از اين طريق آن ها را سازماندهي مي كردند. يكي از افرادي كه پيام هاي حضرت امام را در زمان تبعيد معظم له دريافت و منتشر مي كردند، پدرم بودند. اين سازماندهي تا زمان استقبال از حضرت امام ادامه پيدا كرد.

- در رابطه با نحوه ي ارتباط شهيد بهشتي و فعاليت هايشان با مقام معظم رهبري و ديگر افراد برجسته ي انقلاب بفرماييد.

● آن چه را كه مي خواهم بگويم، خودم در دوران كودكي مشاهده كردم و به خوبي در خاطرم هست. خانواده ي ما براساس علاقه ي خاصي كه به امام هشتم داشتند، حداقل سالي يكي، دو بار به مدت ده روز يا بيشتر به مشهد مقدس مي رفتند. پدرم در مشهد ارتباط مستقيم با حضرت آيةالله خامنه اي داشتند. اين ارتباط هم جنبه ي عاطفي و دوستي داشت و هم به لحاظ مسايل فكري و مبارزاتي مورد توجه بود. علاقه وافري بين اين دو عزيز وجود داشت، به طوري كه احساس مي كرديم دو برادر هستند. شهيد بهشتي علاقه خاصي به حضرت آيةالله خامنه اي داشتند. و از همان موقع به عنوان يكي از نزديك ترين افراد به پدرم مطرح بودند. پدرم از اين فرصت ها استفاده مي كردند و با ايشان به بحث و تبادل نظر مي پرداختند. اين ارتباط و علاقه چه در دوران زندان مقام معظم رهبري و چه در دوران تبعيدشان كاملاً برقرار بود. از لحاظ سليقه هم بسيار به يكديگر نزديك بودند. بعد از انقلاب اين ارتباط نزديك تر شد و در رابطه با تشكيل نظام اسلامي با يكديگر هم فكري داشتند. و در تشكيلات حزب جمهوري اسلامي هم كه اين عزيزان رهبري اش را به عهده داشتند، اين ارتباط بيشتر شد. پدرم همچنين ارتباط بسيار نزديكي با شهداي عزيزي همچون شهيد مطهري، شهيد باهنر، شهيد مفتح و امثال اين عزيزان در تهران داشتند و در قالب جلسات مرتب و منظم، هسته هاي علمي و تحقيقاتي در خانه ی ما و ديگر آقايان به طور گردشي تشكيل داده بودند. از همين رو خانواده هاي اين آقايان هم ارتباط بسيار نزديك عاطفي با يكديگر پيدا كرده بودند. پس از مراجعت از آلمان در محله اي زندگي مي كرديم كه شهيد مفتح، جناب آقاي هاشمي رفسنجاني، استاد مطهري، شهيد باهنر و شهيد دانش در آن جا سكونت داشتند، از آن موقع ارتباط خانوادگي بيشتر شد. براي پدر من مهم بود كه خانواده ها و همسران آقايان هم بتوانند با يكديگر ارتباط داشته باشند.

به خاطر دارم كه آقاي هاشمي رفسنجاني را مرتب دستگير مي كردند و به زندان مي بردند و شكنجه هاي زيادي مي كردند كه وقتي از حد و مرز مي گذشت، به خانواده شان باز ميگرداندند. صحنه اي را به ياد دارم، كه ايشان را شكنجه هاي وحشتناكي كرده بودند، ناخن هايشان را كشيده بودند و از هر نوع وسيله ي شكنجه استفاده شده بود و جناب آقاي هاشمي اصلاً نمي توانستند راه بروند، آن قدر شكنجه شده بودند كه ايشان را به حال مجروح و نزار آوردند و به خانواده تحويل دادند. همسرشان كه واقعاً آدم بردباري بود، فريادش به آسمان بلند شد كه اگر دين نداريد، اقلاً انسانيت داشته باشيد. اين چه شكنجه هايي است؟! همه ي اين شادي ها و غصه ها كه بيشترش غصه بود را ما چند خانواده با هم تقسيم كرده بوديم، ولي با همه ي اين مشكلات، دوران بسيار جالبي بود.

- از رابطه ي ايشان با شهيد قدوسي چه مي دانيد؟

پدرم با شهيد قدوسي هم ارتباط خاصي داشتند. مستحضر هستيد كه يكي از بزرگ ترين اساتيد شهيد بهشتي، علامه ي طباطبايي بودند و پدرم به خاطر سعه ي صدر علامه لذت خاصي از محضر ايشان مي بردند. تعريف مي كردند كه من سؤالات بسياري از علامه مي كردم، اما استاد با سعه ي صدر تمام سؤالات را جواب مي دادند. در همان حوزه ي درسي با شهيد قدوسي آشنا مي شوند و زماني هم كه شهيد قدوسي داماد علامه شدند، ارتباط خانوادگي برقرار شد و هنوز هم الحمدلله با هم ارتباط داريم. همفكري اين دو عزيز باعث تحول دروني در حوزه ي علميه شد. به خصوص در تشكيل هسته ي اوليه ي جامعةالزهرا(س )مكتب توحيد بسيار مؤثر بود. يادم هست كه پدرم هفته اي يك بار به طور مرتب به همراه مادرم به قم مي رفتند. ارتباط و همكاري پدرم با شهيد قدوسي در زمان مسؤوليت قوه ي قضاييه، تقويت شد.

- وقتي سخن از انقلاب مي شود؛ نقش عناصر ارزنده اي همچون شهيد بزرگوار بهشتي عزيز در تداوم مبارزات، پيروزي انقلاب و شكل گيري نظام جمهوري اسلامي ملموس تر مي شود، خواهشمند است در اين رابطه مطالبي بفرماييد.

● پدرم از توانايي بالايي در سازماندهي نيروهاي جوان برخوردار بودند، پس از پيروزي انقلاب و به خاطر اعتقاد راسخي كه به اين مسأله داشتند، به تشكيل حزب جمهوري اسلامي همت گماردند تا بتوان تحت لواي آن از تمامي نيروهاي متعهد و مسلمان و پيرو ولايت فقيه در امور اجرايي و اداره ايران اسلامي كه به عنوان الگويي براي جهان اسلام محسوب مي شد، استفاده كرد. در آن زمان تلاش ايشان اين بود كه تمامي نيروها در اين امر مشاركت داشته باشند. ديدگاه پدرم به معناي واقعي فراجناحي بود و هرگز شيوه برخورد حذفي با نيروها و سليقه هاي گوناگون را نداشتند. ايشان معتقد بودند كه حكومت اسلامي نوپا در كشور ما، بايستي از تمامي نيروهاي متخصص و متعهد به انقلاب اسلامي و پايبند به ارزش هاي اصيل اسلامي، جهت اجراي هرچه بهتر و اداره صحيح كشور، كمك گرفت. هرچند ايشان، هرگز تخصص را بر تعهد به انقلاب اسلامي ترجيح ندادند و اين نكته بسيار ظريفي است كه در انتخاب مديريت ها بايستي بدان توجه وافر نمود. آن كه متعهد به انقلاب است؛ هرگز حاضر نمي شود كه از منافع ملي چشم بپوشد، در حالي كه تخصص داشتن در رشته اي نمي تواند به تنهايي ضامن استقلال كشور باشد، بلكه متخصص متعهد در توسعه كشور و حفظ منافع ملي و استقلال ميهن اسلامي كوشا خواهد بود.

در ارتباط با تشكيل حزب جمهوري اسلامي همان عده اي كه تشكل هاي خاص خود را به طور رسمي و غير رسمي تشكيل داده بودند، با حزب جمهوري اسلامي مقابله مي كردند و چه تهمت هايي را كه به پدرم نزدند. كساني را مي شناسيم كه اصولاً از نزديك با اين شخصيت بزرگوار آشنا نبوده اند، اما به ايشان اهانت روا داشتند و تا جايي پيش رفتند كه ايشان و 72 تن از يارانشان را به شهادت رساندند. اصولاً دشمنان اسلام از تشكل و سازماندهي نيروهاي اسلامي واهمه داشته و دارند. امّا از اين كه نيروهاي خودي هم ايشان را به درستي نشناختند و آن چنان كه بايد از ايشان قدرداني به عمل نياورند، نشانه ي مظلوميت ايشان است. تا جايي كه انقلاب اسلامي به مرحله اي مي رسد كه با كمال تأسف تنها خون اين عزيزان توانست چراغ راه هدايت جوانان ما گردد و آنان را به خود آورد كه مبادا به بي راهه روند. جايي كه سخن حق گفتن كارساز نبود، بلكه بايستي با شهادت خودشان روشنگر صراط مستقيم مي شدند، زيرا ارزش هاي انقلاب اسلامي زير پا نهاده شده بود و بيم آن مي رفت كه بار ديگر بي بند و باري بر اين جامعه حاكم گردد.

- نسبت به اين جمله ي حضرت امام(ره) كه فرمودند: "بهشتي يك ملت بود براي ملت ما و خار چشم دشمنان بود" توضيح دهيد.

● شهيد بهشتي مظلوم بود، زيرا حقيقتاً آن چنان كه بايد و شايد در جامعه ما شناخته نشد و قدرداني از وي به عمل نيامد، هرچند ايشان تنها و تنها براي كسب رضاي خدا كار مي كرد و تمامي فعاليت هايشان با هدف سيرالي الله انجام مي شد و به راستي نيازي به تشكر و تقدير ديگران نداشت.

درباره ي اين كه امام عزيزمان فرمودند: بهشتي يك ملت بود، براي اين ملت شايد بتوان گفت كه ارتباط ايشان با اقشار گوناگون جامعه و به ويژه قشر جوان و تحصيل كرده و نيز شخصيت پر جاذبه اي كه داراي ابعاد گوناگون و مثبت اخلاقي و علمي بودند و به عنوان دانشمند و محققي كه مدير و مدبر در همه مراحل انقلاب بودند و قدرت سازماندهي و بسيج نيروهاي مؤمن و متعهد به انقلاب را داشتند و راهبر و حامي و پشتيبان راستين مردم انقلابي بودند كه سبب شد چنين تعبير زيبايي در كلام امام پديدار شود. مهم تر آن كه دوستان نادان حتي به اندازه دشمنان سعي در شناخت چهره اي با اين عظمت ننمودند و هنوز هم غافلاني هستند كه فكر مي كنند شهيد بهشتي براي خود و حفظ سمت و مقام دنيوي نگران انقلاب بود، غافل از آن كه وي در همه حال و همه جا به فكر حفظ و حراست از ارزش هاي انقلاب اسلامي بود و بس. اما افسوس و صد افسوس كه با سخن حق گفتن تلاش وي به نتيجه ي مطلوب نرسيد و آن جا كه مطمئن شد حفظ انقلاب نياز به ريختن خون عزيزاني چون او دارد، همچون جد بزرگوارش امام حسين آماده ي شهادت شد و با غسل شهادت به استقبال مرگ شتافت.

- نسبت به فعاليت هاي شهيد بهشتي عزيز در خارج از كشور بيشتر توضيح دهيد.

● از جمله فعاليت هاي پدرم در خارج از كشور سازماندهي نسل جوان و نيروهاي اسلامي بود كه حاصل آن تشكيل اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مقيم اروپا در كشورهايي چون آلمان، فرانسه، انگلستان، ايتاليا، شمال اروپا و غيره شد. اين اولين تشكل اسلامي دانشجويان ايراني مقيم خارج بود كه براي اولين بار جوانان تحصيل كرده احساس كردند هويتي مستقل از ديگر نيروهاي به ظاهر مخالف رژيم شاه دارند، و مهم تر اين كه خودشان داراي اهداف والاتري در چارچوب مكتبي سازنده و پويا همچون اسلام هستند و مي توانند با افتخار و عزت ابراز وجود كنند. علاوه بر اين پدرم در آلمان جلسات منظم بحث و گفتگو پيرامون مسايل گوناگون مورد نياز جوانان و نوجوانان مقيم اروپا و به ويژه هامبورگ را به طور هفتگي برگزار مي كردند، و چون به زبان آلماني پرسش و پاسخ داشتند؛ روي جوانان اثر بسيار مثبتي داشت چرا كه شركت كنندگان به طور مستقيم جوابشان را مي گرفتند، از اين رو بسياري به اسلام گرويدند و مقيد به موازين اسلامي شدند. پدرم مسجد هامبورگ را فعال كردند و كتابخانه ي بزرگي هم تشكيل دادند و گروه سمعي و بصري راه انداختند. ناگفته نماند كه برخي از اين جلسات فيلمبرداري مي شد و از طريق تلويزيون آلمان پخش مي شد.

- ارتباط شهيد بهشتي با تشكل هاي خارج از كشور تا چه زمان و از چه طريق ادامه پيدا كرد؟

● در سال 56 قبل از پيروزي انقلاب ايشان براي رسيدگي به انجمن هاي اسلامي دانشجويان مقيم اروپا، آمريكا و كانادا به همراه خانواده به خارج سفر كردند. در بازديد از انجمن ها اعضاي خانواده نيز ايشان را همراهي مي كردند و از كشورهاي آلمان، اتريش، انگلستان، فرانسه، ايتاليا و اسكانديناوي بازديد به عمل آوردند و در جريان مشكلات و مسايل گوناگون دانشجويان قرار گرفتند و نيروهاي كارآمدي كه بتوانند در آينده ي امور اجرايي كشور، مشكل گشا باشند را شناسايي نمودند. به علت صرفه جويي در هزينه ها به تنهايي به آمريكا و كانادا سفر كردند و در آن جا نيز از نزديك با انجمن هاي اسلامي كه در طول سال هاي گذشته به شكل غير مستقيم با پدرم ارتباط داشتند، آشنا شدند.

- آيا با سران تشكل هاي غير اسلامي هم بحث و مناظره داشتند؟

● وقتي فعاليت هاي سياسي، مذهبي ايشان گسترش يافت، در زمينه ي تقريب مذاهب نيز فعاليت هايشان را شروع كردند. علاوه بر آن بحث هايي را با سران كليسا داشتند كه در سطح اروپا مي توانست مؤثر باشد. به عنوان مثال بحثي را با اسقف اعظم اتريش در حضور دانشجويان دانشگاه وين داشتند كه پدرم با منطق و استدلال قوي توانستند اين گفتگو را به نفع اسلام به پايان رسانده و از آن جلسه دانشجويان مسلمان سربلند و مفتخر به داشتن مكتبي كامل و جامع چون اسلام بيرون آمدند.

- آيا در برنامه هاي مركز اسلامي هامبورگ غير مسلمانان هم شركت مي كردند؟

● انجمن هاي آن زمان مختلط بود، مسلمان و غير مسلمان با هم بودند، ولي ايشان تأكيد مي كردند كه ما نمي توانيم با غير مسلمانان كار كنيم، چرا كه اصول ما متفاوت از آن هاست، به همين خاطر سعي مي كردند كه دانشجويان مسلمان را از همه جا فرا بخوانند و براي آن ها برنامه ريزي كنند. برايشان تعداد هم مطرح نبود، از هر شهري ولو 4 يا 5 دانشجو بودند، انجمن اسلامي را تشكيل دادند و براي هماهنگي يكي، دو بار هم در سال گردهمايي داشتند. خوشبختانه بسياري از دانش آموختگان آن زمان، در حال حاضر به عنوان استاد دانشگاه و يا در پست هاي اجرايي جامعه اسلامي خدمت مي كنند. البته مسجد هامبورگ متعلق به ايراني ها بود، ولي ايشان به قدري فعاليت را گسترده كرده بودند كه عرب ها، ترك ها و مسلمانان آلماني هم مي آمدند و در جلسات مخصوص اين گروه ها، شركت مي كردند. برخورد بسيار خوب ايشان با اهل تسنن آن ها را جذب مي كرد. آن ها نسبت به اصول شيعه اصلاً آگاهي و آشنايي نداشتند و پدرم سعي مي كردند كه با روشن گري اختلافات را برطرف بكنند. واقعاً هم در بحث ها با استفاده از دلايل محكم و قوي و بيان بسيار خوبي كه داشتند، پيروز مي شدند.

- آيا با علما و مراكز علمي و ديني كشورهاي اسلامي هم ارتباط داشتند؟

● بلي، حتي سفرهايي را براي آشنايي با كشورهاي اسلامي به تركيه، لبنان، عراق و سوريه انجام دادند. و در آن جا با مراكز مختلف اسلامي آشنايي پيدا كردند. سال 48 كه مي خواستند از طريق لبنان به ديدار حضرت امام به عراق بروند، مدتي را در لبنان براي بحث و تبادل نظر با امام موسي صدر در آن جا به سر بردند. امام موسي صدر از دوستان و هم فكران پدرم و از شاگردان حضرت امام راحل بودند. علاوه بر اين در آن جا نسبت به مسايل گوناگون مربوط به فرق و مذاهب جلسات بحث و گفتگو با سران فرقه هاي مختلف تشكيل دادند.

- فعاليت هاي ايشان بعد از پيروزي انقلاب در چه زمينه هايي بود؟

● پس از پيروزي انقلاب به عنوان عضو شوراي انقلاب و سپس رياست ديوان عالي كشور فعاليت داشتند. قبول مسؤوليت و هدايت و سازماندهي قوه قضاييه كار بسيار مشكلي بود، با اين وجود، پدرم تنها به واسطه پيروي كامل از ولايت فقيه اين كار خطير را پذيرفتند. در ايجاد نظم و اداره مجلس خبرگان تنظيم قانون اساسي كه همواره جلسات بحث آن پر شور و هيجان و در مواردي با درگيري هاي لفظي شديد همراه بود، پدرم نقش مؤثري داشتند و در واقع مي توان گفت اگر مديريت صحيح ايشان نبود، بحث ها به نتيجه نمي رسيد به خصوص در رابطه با تصويب مهم ترين اصل قانون اساسي يعني حاكميت ولايت فقيه بر جامعه كه جزو افتخارات پدرم است و امروزه نيز در تنگناهاي سياسي راه گشاي ملت ماست.

- در رابطه با تشكيل كميته ي استقبال از حضرت امام بيشتر توضيح دهيد.

● پدرم در جريان پيروزي انقلاب، سازماندهي نيروهاي داخلي را به عهده داشتند. البته از خودنمايي و اظهار فعاليت هاي خودشان دوري مي كردند. مطبوعات خارجي با چاپ عكس ايشان در صفحات اول روزنامه ها و مجلات سياسي، ايشان را به عنوان عامل سازماندهي نيروهاي انقلابي معرفي كرده بودند و از همان زمان كينه ي پدرم را به دل گرفتند. از آن جا كه ورود حضرت امام به ايران از حساسيت خاصي برخوردار بود و بيم آن مي رفت كه خطراتي حضرت امام را تهديد كند، پدرم با كمك نيروهاي مردمي از اقشار مختلف، كميته استقبال از حضرت امام و هدايت انتظامات مراسم استقبال را به عهده گرفتند. محل اقامت حضرت امام را نيز تعيين كردند و به سازماندهي نيروها جهت حفاظت و نظم بخشيدن به مراسم هاي ديدار مردم با حضرت امام پرداختند. در اين طرح نظم فكري و انسجام و ساماندهي نيروهاي مسلمان و به كارگيري آنان بي نظير بود.

- از پي گيري ها و مشاركت ايشان در تنظيم قانون اساسي بفرماييد.

● تحقيقات و بررسي هاي زيادي بر روي قوانين مختلف كشورها انجام دادند تا اين كه قانون اساسي تدوين شد، به طوري كه حتي بعضي از اساتيد ما در دانشكده هاي حقوق كه شايد از وضع موجود زياد راضي هم نباشند و انتقادهايي داشته باشند، با اين وجود از قانون اساسي جمهوري اسلامي دفاع مي كنند و اين نكته اهميت زيادي دارد و نشان مي دهد كه پشتوانه ي قانون اساسي جمهوري اسلامي آن چنان محكم است كه حقوقدان متخصص ما هم از آن دفاع مي كند.

- كدام يك از وقايع پس از انقلاب موجب نگراني ايشان شد؟

● شهادت استاد مطهري ضربه ي بسيار بزرگي از لحاظ عاطفي و فكري به پدرم وارد كرد. زماني كه از شهادت ايشان با خبر شدند، اصلاً آرام و قرار نداشتند. مدام قدم مي زدند و افسوس مي خوردند كه چه نعمت و مغز متفكري را از دست داديم.

-با توجه به گسترده بودن نظرات و انديشه هاي شهيد بزرگوار آيةالله بهشتي در زمينه هاي گوناگون به يكي از جهات بارز فكري ايشان اشاره بفرماييد.

 

● يكي از مطالبي كه طرحش را مناسب مي دانم، نظر ايشان نسبت به روشنفكران غرب زده است؛ مستحضريد كه نزديك به 25 سال از انفجار دفتر مركزي حزب جمهوري اسلامي مي گذرد. جايي كه شهيد بهشتي و ياران با وفايش به خاطر دفاع از اصل ولايت فقيه و استحكام پايه هاي اسلام و رهبري امام امت و تداوم حاكميت دين در جامعه جان خود را فدا كردند. با كمال تأسف مي بينيم كه عده اي با وجود شنيدن كلام كوبنده بهشتي در صحن حرم مطهر حضرت معصومه در قم كه فرياد زد: آمريكا آيا مي شنوي چگونه ملت ما فرياد بر مي آورد كه: مرگ بر آمريكا و مرگ بر سازشكار؛ شنيدند، امّا درك نكردند كه چرا بهشتي اين گونه خشمگين و كوبنده بر سر بزرگ ترين دشمن اسلام يعني آمريكاي جنايتكار فرياد مي كشد و مخالفت مي كند.

 

بهشتي دشمن سرسخت حاكميت ظلم و جور در ميهن اسلامي بود. او مخالف سرسخت حاكميت تفكر غربگرايانه در كشور بود و از آن بيم داشت كه استقلال به دست آمده به ازاي خون هزاران جواني كه به دست دژخيمان ريخته شده بود، به تدريج كمرنگ و محو گردد. روشنفكراني كه مظلوميت اسلام، مظلوميت انقلاب، مظلوميت مسلمانان در دنياي حاكميت صهيونيسم را ناديده گرفته و قصد دارند واسطه ي حاكميت تفكر غرب بر ايران اسلامي بشوند، كه اگر چنين شود، ديگر هرگز اسلام در برابر ظلم و جور قد علم نخواهد كرد. خوشبختانه در حال حاضر تمامي مسؤولين آگاه كشور ما معتقدند كه ايجاد ارتباط با آمريكا، به جز عقب نشيني از مواضع شهيداني چون بهشتي و يارانش معناي ديگري نخواهد داشت. حركات آشكار و كينه توزانه ي دشمن در ماه هاي اخير بيانگر اين حقيقت است كه ما هرگز نمي توانيم خوشبين باشيم، زيرا دشمن ماهيتاً با اسلام و انقلاب ما دشمني ديرينه دارد و هدفي جز نابودي ايران اسلامي كه تنها نقطه ي اميد جهان اسلام است، دنبال نمي كند. اميد است كه در صحنه هاي سياسي، اقتصادي و اجتماعي بتوانيم با ياري مردم شريف و دلسوز انقلابي كه همواره يار و ياور مسؤولين بوده­اند؛ بر مشكلات اقتصادي و فرهنگي ناشي از حركات مرموزانه دشمن نيز فايق آمده و اين مرحله دشوار را نيز با پيروزي ملت ايران و امت اسلامي پشت سر بگذاريم.

- به چه مسايلي توجه و عنايت ويژه داشتند؟

● ايشان نسبت به موضوع جدايي دين از سياست كه از سوي دشمنان طرح مي شد، بسيار حساس بودند. شهيد بهشتي با طرح جدايي دين از سياست مخالف بودند و مقابله مي كردند. ايشان با حاكميت فلسفه غرب به جاي فلسفه اسلامي در ايران عزيز مقابله مي كردند. خودشان با توجه به تسلط كاملي كه به زبان هاي عربي، انگليسي و آلماني داشتند، مي توانستند فلسفه غرب را از منابع دست اول بهره برداري كنند، از طرف ديگر با اشراف كامل به فلسفه اسلامي و شناخت دقيق از آن، به دفاع از اسلام و حاكميت تفكر ديني پرداختند. ايشان يك فرد عادي نبودند، بلكه يك فيلسوف، عالم، مجتهد و يك روحاني آگاه بودند كه ميان حوزه و دانشگاه و علوم جديد و قديم پيوند برقرار كرده و از مدافعان پيوند دو قشر حوزوي و دانشگاهي جهت پيشبرد اهداف انقلاب اسلامي بودند. پدرم سال ها قبل از پيروزي انقلاب اسلامي و شايد بتوان گفت از سال 33 و قيام ملي شدن صنعت نفت به فكر ايجاد تشكيلات اسلامي و ايجاد حكومت اسلامي بودند و در راه تحقق اين آرمان، تحقيق و پژوهش فراوان كرده بودند و سال ها با همكاري دوستان عالم و زاهد حوزوي به تحقيق و تفحص در مسايل اسلامي پرداختند و هسته ي اصلي گروه تحقيق را كه شامل شاگردان طراز اول حوزه و امام عزيزمان مي شد، را تشكيل دادند، و تك تك مسايل حكومت اسلامي در حوزه هاي اجرايي و قانون گذاري و قضايي را بحث و بررسي كردند، و قبل از پيروزي انقلاب به نتايج درخشاني دست يافتند. از همين رو پس از انقلاب توانستند با دستي پر به سازماندهي نيروهاي كارآمد، مسلمان و متعهد به انقلاب بپردازند، مجلس خبرگان را تشكيل دهند و با تدبير خاص خود به تدوين قانون اساسي جديد براي نظام اسلامي بپردازند. ايشان مصداق كامل نفس مطمئنه بودند كه با آينده نگري توانستند بهترين بهره برداري را از عمر كوتاه 53 ساله ي خود داشته باشند، و با تلاش و كوشش وقفه ناپذير پايه هاي حكومت اسلامي را در ايران و جهان استوار نمايند. دشمنان انقلاب سخت در اشتباهند كه مي گويند هيچ سازماندهي وجود نداشته و هيچ پشتوانه علمي نبوده و كسي راجع به مسايل فكري نكرده است و فقط يك مشت مردم توي خيابان ها ريختند و زدند و شكستند و بعد هم انقلاب پيروز شد.

- براي نيروسازي در امر حكومت اسلامي چه اقداماتي نمودند؟

ايشان از ابتداي امر به تشكيل حكومت اسلامي در كشورمان معتقد بودند، به همين منظور از سال 33 به تربيت نيروي انساني مورد نياز اداره يك كشور اسلامي پرداختند. با تأسيس دبيرستان دين و دانش براي اولين بار علوم قديم و جديد را تلفيق نموده و در عمل ثابت كردند كه دين از دانش جدايي پذير نيست و نيروي انساني كارآمد بايستي هم به سلاح دين و علوم ديني و هم به دانش امروزي به عنوان مثال تسلط به زبان خارجه مجهز باشد.

 

در واقع معتقد بودند كه متخصصين متعهد مي توانند مجريان و مديران كارآمدي براي نظام اسلامي ما باشند. به همين منظور در داخل و خارج از كشور سعي و تلاش زيادي در شناسايي و تربيت نيروهاي متعهد و كارآمد و مجهز به دانش امروزي داشتند تا بتوان در آينده جهت اداره كشور از اين نيروها استفاده نمود.

- با توجه به حضورتان در غرب و مشاهده ي اوضاع و احوالشان از نزديك، جامعه ي غربي را چگونه تعريف مي كنيد؟

● من در دو مقطع آن جا بودم؛ يكي دوران نوجواني، به و همراه پدر و خانواده ام و بار ديگر دوران دانشجويي به اتفاق همسرم كه در دانشگاه وين )اتريش( تحصيل مي كردم. اگرچه جامعه ي غربي از لحاظ علمي و صنعتي پيشرفت هاي چشمگيري كرده است، اما از جهات اخلاقي در سراشيبي سقوط قرار دارد، آن هم سراشيبي تند. آن جا كمتر خانواده اي را مي توان پيدا كرد كه اعضايش در كنار هم و زير يك سقف زندگي كنند. مرد براي خودش روابطي دارد و زن هم همين طور. دختر وقتي به سن 14 ، 15 سالگي مي رسد در خانه تيمي زندگي مي كند، پسر هم همين طور. پدر و مادرها هم كه سرگرم كار و شغل هستند و چيزي به نام عاطفه و روابط صميمانه ي خانوادگي را كمتر مي توان ديد، و اين همان زنگ خطري است كه در آن جا به صورت جدي به صدا درآمده است.

- چگونه از شهادت پدرتان مطلع شديد؟

● مي دانستيم كه منافقين در پي به شهادت رساندن ايشان هستند. چون چندين بار با مادرم تماس گرفته بودند و تهديد كرده بودند كه منتظر باشيد؛ اين اتفاق خواهد افتاد. پس از انفجار يك بمب در نزديكي خانه ي ما محافظين پدرم اصرار داشتند كه بايد خانواده به جاي ديگري منتقل بشوند. اما پدرم مي گفتند: واقعاً فكر مي كنيد جا به جايي فايده اي دارد؟ اين چه كاري است كه مي خواهيد بكنيد؟! از آن جا كه ما مي دانستيم اين تهديدها جدّي است و بايد براي حفظ جان ايشان كاري بكنيم تصميم به جا به جايي گرفتيم. مقداري از وسايل اوليه را جمع كرده تا به طور موقت به منزلي نزديك حزب جمهوري منتقل شويم. امّا شب آخر پدرم با ما خيلي حرف زدند كه چرا خودتان را به دردسر مي اندازيد؟! صبح فردا ما در حال انتقال وسايل بوديم، در حالي كه ايشان غسل شهادت كرده بودند و لباس نويي را كه از قم آورده بودند، پوشيدند و رفتند. به ما هم گفتند: شب جلسه ي مهمي دارم، وقتي جلسه تمام شد، به خانه مي آيم، ولي هرگز به آن خانه نيامدند.

آن روز مادر و برادرم كه در بين راه منزل بودند، صداي انفجار را شنيدند. من هم كه با بچه ها در خانه بودم، آن صداي مهيب را شنيدم و همان لحظه به ذهنم رسيد كه نكند محل حزب باشد. مادرم در بين راه مردم را مي بينند كه سراسيمه به هر طرف مي دوند و آمبولانس ها رفت و آمد دارند. برادرم ايشان را به خانه آوردند و خودشان رفتند. وقتي به محل حادثه مي رسند، براي جستجوي پدرم تلاش مي كنند، اما ايشان را پيدا نمي كنند. حتي به بيمارستان هاي مختلف هم سر مي زنند. البته ما نمي دانستيم كه ايشان زنده هستند يا نه؟ خانم ها مرتب به منزل ما مي آمدند و مي رفتند، ولي هيچ كس اطلاع دقيقي نداشت كه چه اتفاقي افتاده است؟ فقط مي دانستيم كه مجروحين را به بيمارستان هاي مختلف منتقل كرده اند، ولي كسي خبر نداشت كه عزيزش در كدام بيمارستان است. سرگرداني خانواده ها تا صبح ادامه يافت. هيچ كس قبول نكرده بود كه خبر شهادت پدر را به ما بدهد. خدا رحمت كند شهيد رجايي را، با همان آرامشي كه داشتند، زنگ زدند و به مادرم خبر شهادت ايشان را دادند. از آن زمان رفت و آمد خانواده ها به منزل ما شروع شد و تا چهل روز ادامه پيدا كرد. دوستان و ياران پدرم مرتب مي آمدند، طلبه ها و دانشجوها از سراسر ايران مي آمدند و همه ما را به صبر و آرامش توصيه مي كردند و تأكيد داشتند كه مبادا گريه كنيد و منافقين دلشاد شوند. اين قضيه ضربه ي بزرگي به مادرم وارد كرد، ايشان حتي نمي توانستند آن طور كه مي خواستند عزاداري كنند و عقده هاي دلشان را خالي كنند. در طول اين مدت اعضاي منافقين هم به مجلس ما مي آمدند و منتظر عكس العمل ما بودند. در واقع سخت ترين لحظه هاي زندگي را پس از شهادت پدر عزيزم گذرانديم.

- با اين كه سال ها از شهادت ايشان مي گذرد، چه احساسي نسبت به پدر بزرگوارتان داريد.

● هنوز كه هنوز است ايشان براي من استاد بزرگي هستند. به نظر من لازم است آثار و انديشه هاي ايشان به طور دقيق مورد توجه و مطالعه قرار گيرد. براي نمونه به يكي از تحقيقات و طرح هاي ايشان اشاره مي كنم. طرح تنظيم خانواده كه اخيراً در مجلس مطرح شده است در شرايط اضطراري، آن هم در موقعيتي كه هنوز جنين كامل نشده و در او روح دميده نشده است، در صورتي كه براي مادر خطرساز باشد، پزشك معالج مي تواند اقدامات لازم را به عمل بياورد. اين مسأله را ايشان 30 سال پيش در جمع پزشكان مطرح كردند و خودشان ابعاد مختلف فقهي اش را نيز مورد بررسي قرار دادند و پزشكان ما روي اين پيشنهاد كار كردند و ابعاد مختلف علمي آن را مورد توجه قرار دادند و به همين نتيجه اي رسيدند كه در حال حاضر در مجلس مطرح شده است. در مباحث اقتصادي نيز كارهاي ارزشمندي انجام دادند. طرح بانك داري بدون ربا را تنظيم نمودند و ... . خوب است نسل جوان ما افكار و نظرات ايشان را بازبيني كنند و به دنبال آن بروند، با دقت گوش كنند و نظرات و منابعي كه ايشان مطرح كرده اند را بررسي كنند؛ تا ان شاﺀالله اين نظرات بتواند در جامعه ما راه گشا باشد.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31