طالبان، جوانانی از مکتب دیوبند هستند که با زندگی در نظام قبیلهای و تحصیل در مدارس دینی دیوبندیه افغانستان و یا مهاجرت به پاکستان و تحصیل در مدارس وابسته به جمعیت علمای اسلام پاکستان، رشد یافتند. تا زمان شکست ارتش سرخ شوروی در افغانستان، نام و نشانی از آنها دیده نشده است و بلکه تنها شماری از کسانی که بعدا جزء رهبران آنان قرار گرفتند، با برخی گروهها همکاری نظامی داشتند، اما پس از شکست شوروی و آغاز جنگ داخلی میان اقوام داخلی افغانستان، یکباره در منطقه استراتژیک قندهار، گروهی بهنام طالبان سر برآوردند.
فرایند شکلگیری طالبان
درباره چگونگی شکلگیری طالبان احتمالات زیادی مطرح است: ظهور خودجوش، نتیجه سیاستهای منطقهای کشورهای خارجی و غیره. اما در مجموع، ظهور طالبان با یک نوع تقسیم وظایف عمومی بینالمللی صورت گرفته بود که هرکدام اهداف خاص خود را دنبال میکردند. در این تقسيم بندی، «حمايت مالي مدارس مذهبي» به كشورهاي عربستان سعودي و امارات متحده عربي واگذار شده بود، «حمايت تسليحاتي» را آمريكا و انگليس بر عهده گرفتند و پاكستان «هماهنگكننده كمكها» و «ارائهدهنده آموزشهاي نظامي و جاسوسي» بود. با استفاده از چنین فرصتی، جریانهای دینی مذهبی، از جمله مكتب ديوبندي، وهابیت و سایرین آن هم با حمایت گسترده جریانهای سیاسی، به مسابقه بزرگ تأسیس مدارس دینی و تربیت طلاب جوان روی آورده بودند، تا بتوانند آنها را با مبانی فکری و اصول اعتقادی خاص خودشان بارآورده و به میدان بفرستند. در دوران جهاد افغانستان بر ضد ارتش سرخ شوروی، حزب جمعیت علمای اسلام به رهبری مولانا فضلالرحمن (که متعلق به قوم پشتون بود) و همچنین مدرسه دارالعلوم حقانی که توسط مولانا سمیع الحق اداره میشد، صدها مجاهد طالب جنگ در افغانستان را به این کشور اعزام کردند. پس از پایان دوران جهاد و آغاز جنگهای داخلی این جنگجویان و فارغالتحصیلان جدید مدارس ابزاری شدند برای تشکیل گروه طالبان که با حمایت همهجانبه حکومت پاکستان و برخی قدرتهای جهانی و منطقه بهسرعت شکل گرفت و رشد یافت. هرچند در این زمان، وهابیت بهعنوان اصلیترین جریان مذهبی عربستان نیز وارد صحنه شده است و درصدد بود که حداکثر استفاده را برای ترویج افکار خود ببرد. ایدئولوژی اصلی طالبان از گذشتههای بسیار دور در مکاتب دیوبندیه شکل گرفته بود، وهابیت تنها در دهه شصت با حمایتهای مالی و سیاسی گسترده عربستان و دیگر کشورها به کمک آنان برخواستند. هرچند در این مدت کوتاه نیز آنان در تزریق افکار و اندیشههای خود در میان افراد عادی طالبان موفقیتهایی نیز داشتهاند، ولی رهبران اصلی طالبان با وهابیت میانه خوبی نداشتند و سلفیان را بهنام وهابی گمراه دانسته و محکوم میکردند. حتی در موردی وقتی سفیر عربستان در کابل برخی سیاستهای طالبان را برخلاف توافق آنها با عربستان دانست، نماینده طالبان با ناراحتی ابراز کرده بود که ما تنها بهخاطر وجود قبله مسلمین در عربستان به شما احترام میگذاریم وگرنه هیچ اعتباری برای شما قائل نیستیم.
در دوران حکومت طالبان در افغانستان نیز جمعیت علمای اسلام یکی از حامیان اصلی طالبان در کنار ارتش و اطلاعات پاکستان بود. مولانا فضلالرحمن و مولانا سمیعالحق از رهبران جمعیت، هزاران نفر از طالبان مدارس خود را به افغانستان اعزام کردند تا درکنار طالبان بجنگند. آنها بارها به نفع تحریک شاگردان فتوا صادر کردند تا انگیزه پیوستن جنگجویان مدارس دینی پاکستان را به طالبانِ افغانستان تقویت کنند. در نهایت طالبان، که بیش از 95درصد خاک افغانستان، از جمله پایتخت آن کابل را در اختیار داشتند، پس از چند روز مقاومت، در مقابل نیروهای ناتو به رهبری آمریکا به کلی از صحنه سیاسی افغانستان حذف شدند. پس از آن، این گروه به یک جریان شورشی تبدیل شد و به حملات انتحاری و تروریستی روی آورد، همچنین جریانهای جدید طالبانی پاکستان ظهور کرد که در ادامه به آن میپردازیم.
مهمترین گروههای طالبان افغانستان
طالبان افغانستان همزمان با مبارزه بر ضد آمریکا و پس از سقوط به چند گروه تجزیه شدند:
گروه جیشالمسلمین
این گروه بهدست فردی بهنام «اکبرآغا» تأسیس شد و در آستانه حمله آمریکا به افغانستان از طالبان جدا شد. مقامات پاکستانی وی را در سال 2004 در شهر کراچی بازداشت کردند و تحویل مقامات افغان دادند. بهدنبال آن، یکی از رهبران این گروه بهنام «ملاصابر مؤمن» که ادعا میشود دوباره به طالبان ملحق شده است، با صدور فتوایی، حامد کرزای رئیسجمهور افغانستان را مهدورالدم اعلام کرد و به مردم افغان گفت: هرکس با یهود و نصارا همکاری کند، از آنهاست و قتلش واجب است.
به گفته برخی کارشناسان، «اکبرآغا» بسيار مغرور و مستبد بود و پس از آنکه طالبان تلاش او را برای بهدست گرفتن رهبری نپذیرفتند، او جماعت جیشالمسلمین را تأسیس و با آیاسآی پاکستان رابطه برقرار کرد. بعد از سقوط طالبان، گروگانهای ربودهشده بیگانه را خریداری و خود را بهعنوان مسئول ربودن این افراد اعلام میکرد. این مسئله باعث بروز اختلاف بین وی و آیاسآی شد، تا آنکه آیاس آی او را در کراچی دستگیر و تحویل آمریکاییها داد و از آنجا به زندان «بگرام» در افغانستان منتقل شد.
گروه خدامالفرقان
این گروه از زمان تأسیس دولت مجاهدین در افغانستان وجود داشته است. اعضای اصلیش از عناصر گروه جهادی حرکت انقلاب اسلامی به رهبری مولوی محمدنبی محمدی بودند. این گروه پس از بهقدرت رسیدن طالبان با آنها متحد شد، اما مدتی بعد، از طالبان جدا شد و چند روز پس از سرنگونی طالبان امین جان مجددی و ارسلان رحمانی در کنفرانسی مطبوعاتی، تأسیس حزب خدامالفرقان را اعلام کردند و عبدالرحمن احمد هوتک، معاون وزیر اطلاعرسانی و فرهنگ در دولت طالبان و عبدالحکیم مجاهد، سفیر وقت افغانستان در واشنگتن نیز به این حزب ملحق شدند. آنها تلاش کردند میانهروهای طالبان را جذب کنند، اما موفق نشدند. به گفته هواداران ملاعمر، گروه خدامالفرقان از زمان سقوط طالبان انشعاب خود را اعلام کرد و به این ترتیب جزئی از طالبان محسوب نمیشوند و حتی شماری از اعضای آن از همان آغاز تأسیس این گروه، اقدام به تماس با دولت حامدکرزای کردند، ولی اعلام کردند که به نیابت از طالبان با دولت مذاکره نمیکنند.
طالبان سنتی یا شورای کویته
طالبان سنتی، گروه اصلی طالبان را تشکیل میدهند که در برگیرنده عناصری است که هنوز هم فعالیتهای خود را به رهبری ملا عمر در شورایی معروف به «شورای کویته» ادامه میدهند و سازش با دولت افغان را تا زمانی که اشغالگران آمریکایی در این کشور حضور دارند، همچنان رد میکنند. بيشتر اعضای این گروه طلبههای جوانی هستند که در مدارس دینی درس خواندهاند. آنها ادعا میکنند که در میان مردم افغان نفوذ دارند و با استفاده از قدرت نظامی نمیتوان آنها را از میان برداشت.
مهمترین گروههای طالبان پاکستان
تحریک نفاذ شریعت محمدی
جنبش تحریک نفاذ شریعت محمدی در اوایل دهه 1990 میلادی در منطقه سوات، به رهبری مولانا صوفی محمد از اعضای فعال جماعت اسلامی، با هدف اسلامیکردن دادگاههای محلی بهوجود آمد. مولانا صوفی محمد که در جهاد افغانها علیه شوروی سابق مشارکت فعال داشت، پس از ترک افغانستان در اواخر دهه 1980 به پاکستان بازگشت و در سال 1992 تحريک نفاذ شریعت محمدی را بنیان گذاشت و دستار و پرچم سیاه را بهعنوان سمبل گروه برگزید.
هدف این گروه اجرای شریعت در پاکستان بود و در نتیجه موفق شد از اواسط دهه 1990 نسخهای از نظام حقوقی مبتنی بر شریعت را در این ناحیه به اجرا در آورد. طبق جهانبینی این گروه افراطی، پاکستان نیز باید به شیوه حکومت طالبان اداره شود.
مولانا صوفی محمد در سال 2001 پس از حمله آمریکا به افغانستان، فتوای جهاد علیه آمریکا را صادر کرد. او با ده هزار مبارز جوان و کمتجربهای که گرد آورده بود جهت کمک به طالبان از مرز گذشت و به همکاری با آنها پرداخت. شمار زیادی از نیروهایش نیز بهدست مخالفانِ طالبان، کشته یا اسیر شدند و تنها تعداد کمی از آنها از جمله صوفی محمد به پاکستان بازگشتند. وي نیز در پی بازگشت به پاکستان در سال 2002 توسط مقامات این کشور دستگیر شد و در آوریل همان سال به اتهام تحریک مردم برای نفوذ به افغانستان به هفت سال زندان محکوم و بهدنبال آن فعالیت گروهش نیز ممنوع اعلام شد. او پس از هشت سال تحمل زندان در 2اردیبهشت1387 (21آوریل2008) آزاد شد. پس از دستگیری صوفی محمد، دامادش مولانا فضلالله معروف به «ملا رادیو»که او نیز بهدلیل انجام عملیات تروریستی و هدف قراردادن نیروهای امنیتی پاکستان در مناطق قبایلی تحت تعقیب دولت بود، هدایت تحریک نفاذ شریعت محمدی را بر عهده گرفت. مولوی فضلالله در پی تأسیس و نفوذ تدریجیِ طالبان پاکستان به منطقه شرق فتا، به شورای مرکزی این جنبش نزدیک شد و توانست رهبری طالبان سوات و ملک را در سال 2007 بهدست بگیرد. از طریق ایستگاه رادیویی خود، اجرای خشن دستورهاي شریعت، تعطیلی مدارس دخترانه، بسیج نیروها برای کمک به طالبان در افغانستان را ضروری اعلام کرد.
سرانجام در پی اعمال فشارهای داخلی و خارجی بر دولت آصف علی زرداری، ارتش این کشور دره سوات را از می 2009 هدف شدیدترین حملات هوایی و زمینی قرار داد که نتيجه آن هزاران کشته و زخمی و میلیونها آواره بود. در پی این حملات، صوفی محمد دستگیر و مولوی فضلالله متواری شد.
طالبان هوادار ملا نذیر
ملا نذیر احمد، متولد 1975 در «برمل» واقع در وزیرستان جنوبی، تا هنگام یورش آمریکا به افغانستان در سال 2001، در کنار طالبان افغان حضور فعال در جنگهای افغانستان داشت. سپس نیروهای طالبان پاکستانی را در وزیرستان جنوبی بر ضد واشنگتن سازمان داد و بهعنوان امیر مجاهدین طالبان در وزیرستان جنوبی و عضو شورای مجاهدین (کمیته مرکزی اتحاد طالبان در پاکستان) انتخاب شد.
ملا نذیر براساس باورهای جهادی سلفی خویش برای کشورهای اسلامی، مرزی قائل نیست و اعلام کرده است تا حاکمشدن شریعت اسلامی در تمام کشورهای مسلمان، به جهاد ادامه میدهد.
گروه «بیتالله محسود»
محسود، طلبه گمنامی بود اما پس از قتل نیک محمد وزیر (سرکرده طالبان پاکستان) بهدست آمریکاییها در سال 2004 محسود جای وی را گرفت. محسود در فوریه 2005 قرارداد صلحی با عنوان «ساراروقا» با دولت وقت پاکستان به امضا رساند و پس از آن نام خود را بهعنوان رهبر طالبان پاکستانی مطرح کرد.
بیتالله محسود از نظر ایدئولوژیکی، بیشتر تحت تأثیر ملاعمر قرار داشت تا بنلادن. او همانند ملاعمر، برای تأسیس حکومتی اسلامی در افغانستان و پاکستان میجنگید. وی علیرغم تحصیلات اندکش، با استفاده از مهارتهای تاکتیکی توانست در نقش رهبری کاریزماتیک، ارتش خصوصی بیست هزار نفری از جنگجویان محلی تشکیل دهد و آنها را به پیروی کامل از خود وا دارد. بهطوری که وي بزرگترین آموزشگاه لجستیک عملیاتهای انتحاری در افغانستان و پاکستان را در دست داشته است. به باور آمریکاییها همه شعبههاي القاعده و طالبان در وزیرستان و با هدایت بیتالله محسود به یکدیگر متصل شده بودند. نگرانی آمریکاییها از تحرکات محسود به حدی بوده است که واشنگتن اعلام کرد پنج میلیون دلار بابت اطلاعاتی که منجر به دستگیری وی شود، پاداش تعیین کرده بود. سرانجام محسود در 12مرداد1388 (5اوت2009) در حمله یک هواپیمای بدون سرنشین آمریکایی به روستای زنگارا، واقع در وزیرستان جنوبی در منزل پدر زن خود به همراه همسر دومش کشته شد.
پس از مرگ بیتالله محسود در اوت 2009، تحریک طالبانِ پاکستان، توانایی سازماندهی خود را از دست داد.
طالبان پنجابی
طالبان پنجابی ترکیبی از القاعده و گروه های فرقهگرای محلی پنجاب هستند که عمدتاً در جنوب ایالت پنجاب متمرکز شدهاند و در مراکز پرجمعیت شهری تردد میکنند یا مخفی میشوند. بر خلاف طالبانِ پشتون که نیروهای خود را بيشتر از قبایل محلی استخدام می کرد، طالبان پنجابی بخش وسیعی از طبقه متوسط شهری و روستایی را در بر میگیرد؛ ازاينرو شناسایی آنها میان عموم مردم مشکل است. روند طالبانیشدن پنجاب پس از آن شدت گرفت که افراطگرایان برای استخدام نیرو در مناطق پشتوننشین با مشکل روبهرو شدند.
کانون حضور طالبان پنجابی، توابع لاهور و حوزه عملیاتی آنها مناطق شهری پنجاب است. طرحها و ابزار بهکاررفته در این نوع حملات را القاعده طراحی میکند که قدرت انفجار و تخریب بسیار بالایی دارد.
مناطق تحت نفوذ طالبان افغانستان و پاکستان
طالبان افغانستان هماکنون در مناطق گوناگون افغانستان کموبیش حضور دارند، هرچند تمرکز آنها بیشتر در استانهای جنوبی، همانند هلمند، قندهار و مناطق همجوار آن، همانند غزنی است.
طالبان پاکستان عمدتاً در مناطق سرحد و ایالت «فتا» قرار دارد که مهمترین مناطق تحت نفوذ جریانهای وابسته به تحریک طالبان عبارتنداز: شنگله، بونر، دیر سفلی، وزیرستان جنوبی (پهناورترین منطقه عشایری پاکستان که دو قبیله محسود و وزیر بر آن مسلط هستند)، وزیرستان شمالی، کُرَم (کرم علیا، کرم وسطی و کرم سفلی)، حضور طالبان در کرم علیا کم است. چراکه جمعیت آن شیعهاند، اورکزی: علیا، وسطی و سفلی، طالبان در اورکزی سفلی حضور چشمگیری ندارند؛ زیرا اکثریت شیعیان ضد طالبان در آن منطقه ساکنند، خیبر، مهمند، باجور، چیترال، دیر علیا، ملکند، مردان، سوابی، پیشاور، خوات، هنگو، بانو، دیر اسماعیل خان، دیره قاضی خان، راجان پور، باوال پور، باوال نگر، مظفرگر، جنگ: کانون تنشهای دو دهه در بخشهای مختلف پاکستان بهشمار میرود که در پی تأسیس انجمن سپاه صحابه در این شهر شکل گرفت. باکر، میانوالی، چگوال.
البته مرکز تحریک طالبان پاکستان در مناطق پشتون « FATA » و بخشهایی از خیبرپختونخوا (KP) میباشد، اما سازمانهای مرتبط دیوبندی را که افراد آنها از دیگر گروههای ستیزهجوی دیوبندی، مثل: سپاه صحابه پاکستان، لشکر جهنگوی، جیش محمد، حرکت الجهاد اسلامی (HUJI) میباشند نیز دربر میگیرد. تقریباً پایگاه همه این گروهها در پنجاب است.
ارتباط نزدیک طالبان افغانستان و پاکستان
کارشناسان مسائل منطقه معتقدند، گروههای طالبان افغانستان و پاکستان همگی به نوعی با یکدیگر در ارتباط هستند؛ و همینطور تمامی گروههای آن با سازمان القاعده ارتباط دارند و مرکز این گروهها منطقه وزیرستان شمالی است. بلکه اساساً سازمان القاعده، طالبان افغانستان، طالبان پاکستان، گروههای کشمیری، حزب التحریر ازبکستان، نهضت اسلامی ایالت سین کیانگ چین، جماعتهای اسلامی در مالزی و اندونزی، گروههای وابسته به سازمان القاعده که درحالحاضر در کشورهای عربی فعال هستند، بهدنبال یک هدف هستند و از همکاری یکدیگر استفاده میکنند.
طالبان پاکستان از همکیشان خود در افغانستان پشتیبانی میکردند. آنها گروههای تندرو را در مناطق قبیلهنشین شمال پاکستان پناه میدادند و در پی استقرار حکومت طالبانی و اجرای احکام شرعی در مناطق شمال غربی پاکستان، بهویژه دره سوات بودند. آنان بهشدت مخالفِ آمریکا و اقدامات وی در حمله به گروههای مسلمان تندرو در داخل پاکستان و افغانستان بودند. مخالفت آنها با سیاست دولت مرکزی پاکستان در همکاری با آمریکا در جنگ علیه تروریسم هر روز شدیدتر و ابعاد داخلی و خونینتری بهخود میگرفت.
نویسنده: محمد طاهر رفیعی