ترور به جرم اعتقاد!
محمد در ستاد منکرات قائمشهر بود؛ ولی اکثر اوقات در بابل بود. مسئول گرفتن دزدهایی که گاو و گوسفند مردم را میدزدیدند، افرادی که شرابخواری میکردند و... بود. ما در جریان این کارهای او نبودیم و بعدها فهمیدیم. به خاطر همین روحیه سفت و سختی که در مسائل اعتقادی و مذهبیش داشت، درگیریاش با گروهکهای ضدانقلاب نظیر منافقین زیاد بود. در جاده نظامی هدف گلوله منافقین قرار گرفت که گلوله از وسط او و شاگردی که بغلدستش در ماشین نشسته بود، گذشت.
به نقل از عبدالله، برادر شهید محمدتقی گرائیلی
بخشی از وصیتنامه شهید خلیل قربانیان به خانواده
پدرجان! به خدا قسم اینجا پدرانی از شما پیرتر و مسنتر میبینم؛ اما آنها آنقدر ایمان دارند که حتی برادران سپاه و بسیج و ارتش از آنها روحیه میگیرند؛ حتی من یک روز نمیخواستم در عملیاتی شرکت کنم؛ اما دیدم پیرمردانی جلوی صف هستند که از من ضعیفترند. شرم کردم و گفتم: «این شرط وجدان نیست که من بمانم و استراحت کنم.» بله پدر، اینچنین کسانی هستند که به ما روحیه میدهند. امید دارم که شما هم بتوانید پاسخ زحمات یک ملت چنین شجاع را با خدمت در پشت جبهه، یعنی گذشتن از مال و جان و همه چیز، غیر از الله بدهید.
از دوره آموزشی در منجیل/ 1اسفند1360
رعایت انصاف در برخورد؛ حتی با منافقین
همیشه در برخورد با دیگران، حتی ضدانقلاب، رعایت انصاف را میکرد. هنوز به یاد دارم اگر منافقین را میگرفتند، میگفت: «تا دستوری از سپاه نیامده، ما خودمان نباید دخالتی در امر آنان بکنیم و حکمی درباره آنان صادر کنیم.» منافقین هم از این انصاف ابراهیم سوءاستفاده میکردند. یک بار منافقین در چشمش نمک و فلفل ریخته بودند.»
به نقل از اسماعیل، برادر شهید ابراهیم نورانیان