کنیزکان سازمانی

Zz6

بررسی نقش و کارکرد «هژمونی زن» در سازمان منافقین

چند وقتی بود که شاهد تبلیغ فیلم مستندی با عنوان(گرگها) از شبکه های مختلف صدا سیما بودیم.این فیلم مستند به بررسی فعالیت های سازمان تروریستی منافقین در عراق می پرداخت و … اما نکته ای که در همین چند دقیقه تبلیغ این فیلم وبعد دیدن فیلم برایم کاملا مشهود بود حضور پررنگ زنان در فعالیت ها و برنامه های آن سازمان بود و همین بهانه ای شد برای نوشتن این مقاله و بررسی چگونگی جذب دختران و زنان به این سازمان و نقش و کارکرد آنان در عملیاتهای مختلف. اما هدف اصلی سازمان از جذب این طیف از نیروها چه بوده است؟...!

در سازمان ها و فرقه های متعصب و معروف به « cult » در تمامی دنیا،عنصر زن به عنوان اصلی ترین ابزار و عنصر همیشه مورد بحث بوده است. فرقه ها به عنوان ابزار کار مهم، از زنان و دختران در همه زمینه ها بهره می گیرند. به ویژه آنکه فرمان برداری و انجام بی چون و چرای دستورات توسط زنان در همه مراحل بهترین عامل بهره کشی از زنان و دختران به شمار می آید. این عامل در کنار عوامل دیگر چون نفوذپذیری قوی زنان در افراد و گروه ها،کسب اطلاعات مهم از طریق روابط عاطفی،احساسی و جنسی و همچنین نداشتن تحلیلهای قوی از مسایل مبهم و داخل شدن احساسات در تصمیم گیریها، زنان و دختران را به عنوان طعمه ای برای سازمان منافقین با شعار « آزادی و اعطای مسوولیت وشخصیت به زنان » قرار داده و زشت ترین و سیاه ترین صحنه های شرم آور را در تاریخ معاصر، نصیب زنان عضو در گروههای سیاسی ضد انقلاب کرده است و این چیزی نیست جز سوءاستفاده از زنان در مسایل سیاسی همچنان که در مسایل اجتماعی و اقتصادی و تبلیغاتی و …

نوشتار زیر نمونه هایی از این واقعیت تلخ تاریخ است :

« رجوی رجوی،

ایران ایران ،

مریم مریم ،

ایران ایران ،

بدو بدو ،

آتش آتش »

این شعار دخترکان جوانی است که با لباسهای خاکی رنگ و روسری های لجنی، کلاشینکف در دست، در دسته های کوچک و بزرگ در میدان کمپ اشرف می دوند و هر روز شعارهای سازمانی خود را تکرار می کنند تا روز تحقق آرمان های سازمان به فرمان ملکه رویاهای دخترکان منافق،یعنی مریم،فرا رسد! کمپ اشرف با مساحتی حدود ۳۰ کیلومتر مربع واقع در چند کیلومتری بغداد در کویری بی حاصل واقع شده که بیشتر اعضاء رسمی و فرماندهان آن را زنان تشکیل می دهند .در این کمپ زنان و دختران مشغول به تمرین و آموزش و سرویس تانکهای کاسکاوال برزیلی و BMPهای روسی و اسلحه های انگلیسی هستند که توسط صدام در اختیار آنها گذاشته شده اند …

داستان این جمعیت کوچک از زنان که در کمپ اشرف و ۱۲ پادگان مستقر در عراق زندگی می کنند و تنها ارتش دارای فرماندهان عالی رتبه زن در دنیاست؛ از زمانی آغاز می شود که منافقین در دهه ۴۰ پس از تاسیس سازمان خود بر آن بودند تا از دختران و زنان مبارز در عملیات های خود بهره برند .

در دهه ۷۰ میلادی اهالی خیابان های پاریس،نیویورک و لندن دخترانی را می دیدند که تصاویری از شکنجه های شاه را در دست گرفته اند و نظیر این دختران در پایان دهه ۷۰ میلادی در خیابانهای تهران و شهرهای بزرگ دیگر با اسلحه های کمری عملیاتهایی را انجام می دادند که به «نبرد مسلحانه زنان دلیر» علیه طاغوت معروف شده بود. پس از پیروزی انقلاب این دختران با چهره هایی آرایش کرده و ظاهری نامناسب در سر چهارراه ها فروش و توزیع بیانیه ها،جزوات و روزنامه های سازمان را بر عهده داشتند. دو سال از پیروزی انقلاب گذشته بود که آنان( نیروهای عملیاتی و انتحاری علیه انقلاب) شدند و سرانجام به رژیم عراق و فرانسه پناهنده شدند و هم اکنون نیز تحت حمایت امریکا هستند .

کادر رهبری سازمان برای منظورها و اهداف مختلفی، زنان و دختران مجرد را در تیم های دو و سه نفره و بیشتر از آن در کنار پسران پمپاژ میکرد. دختران در این تیمها نقش های گوناگون ایفا می کردند: جاسوسی ،

مراقبت از اعضا،جذب هواداران و سمپات ها با استفاده از روحیات دخترانه،اغفال و انحراف،گفتگوهای سیاسی با جوانان پسر،توزیع بیانیه ها، فروش روزنامه ها،حمل و نقل سلاح و مواد منفجره و ده ها هدف و نقش دیگر که در حین عملیات اقتضا می کرد !

این دختران در جذب دختران دیگر به سازمان از طرق مختلف نیز نقش می آفریدند. کشاندن همکلاسی ها و دوستان محله به خانه تیمی و تجاوز اعضاء سازمان و تصویربرداری و عکس برداری از صحنه های شرم آور، تهدید و در تنگنا قرار دادن دختران بی گناه یکی از راهکارهای اصلی سازمان برای جذب دختران جامعه بود که از نظر سازمان منافقین برای عملیات های مختلف می توانستند مفید باشند. سازمان منافقین و کلیه گروههای اقماری آن با به کارگیری دختران، هدف بلند مدت تاثیرگذاری بر زنان مسلمان را دنبال می کردند، غافل از اینکه عنصر عفاف و حیا همواره مهمترین عامل بقاء و سربلندی شخصیت زن مسلمان ایرانی بوده است .

پس از انقلاب ایده ئولوژیک و نهضت اعتقادی درون سازمانی، منافقین در عمل، تمام حصارها و دیوارهای ارتباطی دختران و پسران را شکستند .ارتباطات جنسی وحشتناک و اخبار تکان دهنده در سالهای ۵۰ تا ۵۷، مهمترین عاملی بود که گروههای مبارز مسلمان در تبلیغات علیه سازمان منافقین استفاده می کردند ؛ حوادثی که منافقین و هواداران و حامیان آنها چه در زندان و چه بیرون از زندان برای آن توجیهی نداشتند !

پس از پیروزی انقلاب «مسعود رجوی» به عنوان یکی از اعضاء رسمی کادر رهبری منافقین، عاشق و دلباخته «مریم قجرعضدانلو» شد. این زن که همسر پسرخوانده مسعود به شمار می آمد! در یک دستور تشکیلاتی و سازمانی!!! همسر مسعود شد. رجوی که برای رسیدن و وصال به معشوقه اش برنامه سیاسی کاملی را ترتیب داده بود قصد داشت مریم را به ملکه انقلابی سازمان! تبدیل کند و از او الگویی برای همه دختران دنیا در نهضت های آزادی بخش و مبارز !!! بتراشد.

رجوی ادعا میکرد:« زن باید با مرد مساوی باشد و مریم باید در کنار او رهبریت مساوی داشته باشد اما کارکردن در کنار او هم بدون ازدواج خلاف اسلام است!!!» بر همین اساس «هژمونی زن» در دستور کار سازمان منافقین قرار گرفت. این نگرش مبتنی بر آن بود که اگر قوای خفته و استعدادهای سرکوب شده زنان با اعطا مسوولیت و آزاد گذاشتن آنان در اجتماع بیدار شود می توانند طوفان اجتماعی به راه اندازند! رجوی با این عمل که آن را( انقلاب فرهنگی) می نامید در حقیقت روحیه حیوانی خود را آشکار ساخت. روحیه ای که دوست داشت زنها در کنارش باشند و بر همین اساس بود که در ساختار فرماندهی زنان را جایگزین مردان کرد و آن ر(ا انقلاب اصولی) نامید .

در این حادثه شرم آور « ابریشمچی » که همسر نخست مریم بود با خوشحالی و رضایت، تن به این جدایی و طلاق داد و با بی غیرتی تمام در محافل خصوصی با زدن کف و بشکن! اظهار می داشت:« زنم و دادم به سازمان !!! مریم و دادم به مسعود … » این صحنه از تاریخ سازمان منافقین نشان دهنده اوج سقوط اخلاقی و اعتقادی آنان بود که در آغاز حرکت آنان از سوی عالمان دین به خوبی پیش بینی شده بود .

پس از مناظرات کوبنده شهید مظلوم دکتر بهشتی و آیت الله مصباح یزدی و دیگر عالمان دینی با سازمان منافقین و افشای تفکرات التقاطی و منحرفانه،آنان به نبرد مسلحانه جهت براندازی انقلاب روی آوردند. آغاز این روند در حقیقت شروع زندگی مخفی و تیمی بود اما این بار با توجه به اینکه اعضا سازمان هرگونه اعتقادات دینی و پایبندی اخلاقی را دگماتیسم کور و اسقف بازی! می دانستند در ورطه تعفن و لجنزار ابتذال و مسایل جنسی هولناکی افتادند که با گذشت سالها هر روز به تعفن آن افزوده میشد. هنگامی که پاسداران و نیروهای حزب اللهی برای مقابله با بحران منافقین در گنبد،سنندج و یا شهرهای مرزی اعزام شده بودند،صحنه ها و تصاویری که مشاهده میشد عمق فاجعه اخلاقی حاکم در میان گروههای ضد انقلاب را آشکار میکرد. قرار گرفتن یک دختر و پسر جوان در هر سنگر،آنهم به صورت شبانه روزی،اختلاط سرویس های بهداشتی و … ، آموزشهای مختلط ،استراحتهای دو نفره دختران و پسران در کیسه خوابهای مشترک،استفاده از مجلات مبتذل و سکس و دهها صحنه شرم آور دیگر حقایقی است که باید آیندگان آن را به خوبی در حافظه تاریخی خود حفظ کنند و فاصله حق و باطل را به خوبی بازشناسند .

« دخترکی خودفروخته با انداختن خود در کنار آیت الله دستغیب عارف و عالم وارسته و امام جمعه شیراز ضامن نارنجک را کشید و ایشان و خود را قطعه قطعه کرد … » این خبر و نظیر آن در صفحه اول روزنامه ها و مطبوعات هر روز هفته در سالهای ۵۹ تا ۶۱ منتشر میشد پس از خروج سازمان منافقین از کشور ایران آنان به عنوان ستون پنجم رژیم صدام سازماندهی شدند و تحت آموزش های نظامی افسران عراقی قرار گرفتند . در این دوره از تلاش سازمان در عراق نیز از نقش دختران منافق کاسته نشد.کنیزکان سازمانی و دخترکان خود فروخته ای که با مرام مارکسیستی خود قصد آزادی همه زنان دنیا از قید بندها را داشتند به عنوان کالاهای جنسی افسران عراقی درآمدند و تن فروشی و فاحشگی خود را «مبارزه» می نامیدند .

شاید منافقین در هیچ دوره ای به اندازه این دوره از حیات خود که در عراق می گذراندند دچار مسایل ضد اخلاقی و دیکتاتوری های جنسی نشده بودند. سران منافقین طی یک دستور العمل خشن به همه زنان و مردان ازدواج کرده دستور دادند که باید برای همیشه از همدیگر جدا شوند. این در حالی بود که رجوی در مدت زمانی که در فرانسه حضور داشت با ازدواج سازمانی!!! با دختر بنی صدر و سپس طلاق او پس از ورود به عراق استفاده ابزاری سازمان و خود را از دختران برای بسیاری آشکار کرده بود.با این وجود منافقین باید از این پس، پیمانی جاودانی مبنی بر «طلاق همیشگی» می بستند و جوانان هرگز نباید ازدواج کرده و بچه دار می شدند. دوست داشتن و عاشقی گناه بزرگ و نا بخشودنی به شمار می آمد و هیچ دونفری هم نمی توانستند بنشینند و تنهایی صحبت کنند .حتی زوج های شرعی !!!به وِیژه درباره زندگی گذشته شان.سازمان منافقین در حقیقت همه هویت و شخصیت اعضا را در سیطره خود می خواست. جاسوسان همه جا بودند و کوچک ترین روابط را گزارش می دادند. این ایده ملکه چشم سبز سازمان منافقین بود ، ملکه شومی که بر این باور بود که هر رابطه احساسی باید کشته شود تا عملیات های سازمان به بهترین شکل و به دور هر گونه احساسات انجام شود …

منافقین، خود، این دستور را « منشور خشکاندن ریشه » نامیدند . درواقع اعضا باید کانالیزه می شدند و احساسات و عواطف باید از کانال مسعود! به آنان منتقل می شد . به ویژه آنکه زنان بیشتر از مردان نیازمند احساسات بودند!!! اعضا موظف بودند تمام روز خود را گزارش کنند و به احساسات درونی و رویاهاشان اعتراف می کردند. مردان حتی در صورتی که از استشمام عطر یک زن تحریک میشدند باید مسوول مربوط را آگاه می کردند …

در حقیقت مریم و مسعود نیازمند چنین اهرم فشار و کنترلی بر اعضا خود بودند تا از سویی جلوی جمعیت فراوان به وجود آمده و کودکان ناخواسته روابط نامشروع سازمانی را بگیرند و از سویی همه قوا و احساسات اعضا را در استثمار سازمان قرار دهند. پس از انقلاب طلاق و جدا افتادن مادران از فرزندان خود، پرورشگاه های سازمان که عموما در فرانسه هستند از کودکان بی سرپرست نگهداری میکنند. کودکانی که حتی مادرانشان را نمی شناسند. ولی این فرزندان منافق هر روز صبح باید در مقابل پوستر مسعود و مریم بایستند و به آنها سلام بفرستند!!! دولت های اروپایی بارها خواسته اند این کودکان را تحت نظام آموزشی خود قرار دهند اما سازمان معتقد است که آنها سربازان آینده سازمان هستند و باید تحت آموزش و کنترل سازمان باشند .

در زمانه ای این صحنه ها در برابر دید بشریت قرار گرفته که گروههای سیاسی با توجیهات گوناگون علمی و فلسفی پوچ، کارکرد اخلاق و دین را در جامعه نفی و حضور غیر مقید و به دور از اخلاق زن را در همه صحنه ها با شعار « آزادی زن » سر می دهند! اگر چه سازمان منافقین در این سالها در کنار همه فجایع و جنایت های خود در میان مردم مسلمان ایران هیچ جایگاهی نداشته و ندارد اما رهبران سازمان در پی برنامه ای هستند تا آبروی از دست رفته شان را بازسازی کنند . در راستای بازسازی حیثیت سازمان نیز زنان و دختران هستند که مورد استفاده سازمان منافقین قرار می گیرند آن هم در برنامه ای تحت عنوان « اشک تمساح!!! ». همسران و فرزندان و مادران منافقین معدوم در سالهای اخیر با سازماندهی دقیقی در شب جمعه آخر هر سال به تپه های مسگرآباد و دیگر قبرستان های متروکه اعزام می شوند و بر سر قبری ناشناس یا درختی نورسته، مویه کنان! و اشک ریزان در برابر دوربین رسانه های جمعی دنیا عکس فرزند معدوم خود را نشان می دهند و از سازمان های حقوق بشر خواستار براندازی حکومت اسلامی می شوند !!!…

امابه راستی جنایت ها و خروارها خروار صفحات سیاه کارنامه فعالیت سازمان منافقین را چه کسی باید در برابر دید دنیا قرار دهد ؟! آیا رسانه ها جرات و انصاف انتشار و انعکاس جنایت ها ، آدم کشی ها ، ستم های درونی سازمان و شکنجه ها و قتل های منافقین را دارند ؟!! …


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31