دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران (16)

Terorism

• سیاست خارجی آمریکا و رویکردهای مبارزه با انقلاب اسلامی :

با آغاز انقلاب اسلامی و اوج گرفتن مبارزات مردم و ظهور ضعف و فتور و احتمال در هم شکستن رژیم پهلوی ، ایالات متحده به این نتیجه کاملاً آشکار رسید که تداوم حاکمیت پهلوی ها و تداوم منافع غرب از طریق اعمال حاکمیت خانواده سلطنت و الیگارشی حاکم در پیوند با آمریکا میسر نیست ، هر چند می توان در این میان شاه یا حتی خانواده سلطنت را کنار گذاشت و الیگارشی حاکم را حفظ کرد یا ماهیت آن را تغییر داد .

اما نکته اساسی آن است که باید از اساس وقوع حادثه انقلاب و تغییر نظام سلطنت جلوگیری کرد ، زیرا در غیر این صورت همه امکانات به طور یکجا در اختیار مخالفان منافع ایالات متحده قرار می گرفت و منافع غرب در ایران و خاورمیانه با چالش بسیار جدی مواجه می شد. لذا دستگاه سیاست خارجی آمریکا در برابر این سؤال که در برابر خیزش جدید انقلابی در ایران چه باید کرد ؟ دو پاسخ اساسی داد که مبنای سیاست اعمالی ایالات متحده در ایران شد :

1. پاسخ اول که توسط وزارت امور خارجه به رهبری دکتر سایروس ونس ، وزیر امور خارجه ، و سازمان سیا به رهبری استانسفیلد ترنر داده شد آن بود که:

وقوع انقلاب در ایران حتمی است و سقوط شاه امری گریز ناپذیر است . به همین دلیل باید از ایستادگی در برابر امواج انقلاب خوددداری کرد ، بلکه می بایستی از طریق فعال کردن مخالفان مرتبط با سیا و آمریکا ، و مطرح نمودن جدی تر آنان در فضای انقلابی ، آنان را بر امواج انقلاب سوار کرد و از این طریق بر انقلاب در ایران مهار زد و بر مهمیز قدرت انقلاب در ایران سوار شد .

به همین دلیل می بایستی چهره های سیاسی متمایل یا عضو جبهه ملی یا نهضت آزادی ، که به نوعی با آمریکا در ارتباط های مستقیم یا غیر مستقیم هستند و دارای وجاهت ملی گرایانه نیز هستند ، آرام آرام مطرح نمود تا بر اریکه قدرت سیاسی در ایران سوار شوند . هر چند این امر به حذف محمد رضا پهلوی بینجامد .

اما آنچه بیش از پیش اهمیت دارد ، منافع ایالات متحده است و حفظ ارتش که می تواند حافظ این منافع در ایران و خاورمیانه باشد . به همین دلیل اگر به مطبوعات هماهنگ با رژیم پهلوی و یا همسو با منافع غرب در سال 1357 و در پی آن بنگریم به روشنی می بینیم که شخصیت های غیر انقلابی و غیر فعال ، ناگهان مانند رهبران بسیار مهم مردمی معرفی شدند و در سایه تبلیغات هماهنگ رژیم پهلوی این چهره ها ، برغم هماهنگی واقعی با حکومت پهلوی ، ظاهراً بر طبل مخالفت می کوفتند .

هر چند در طول زمان یکی یکی از گردونه سیاست فعال انقلاب و رهبری آن فرو افتادند ، اما چهره های پنهان تری به سیاست انقلاب نزدیک تر بودند ، مدت زمان و هزینه سیاسی بیشتری می بایست صرف می شد تا واقعیت هماهنگی با ایالات متحده ای که خود از آماج های اصلی انقلاب بود ، روشن گردد .

شاید اشاره به طرح بیش از حد دکتر کریم سنجابی ، رهبر جبهه ملی (1) در مطبوعات و رسانه ها و هیاهو بر سر آراء وی که تعداد اعضای آن در حد مسافران یک اتوبوس هم نبودند ، طرح نخست وزیری دکتر غلام حسین صدیقی و حکومت شاپور بختیار به عنوان یک انقلابی و معترض پیشین که قصد دارد با موج انقلابی مردم هماهنگی نماید و در پی آن چهره سازی درباره ابوالحسن بنی صدر ، رحمت الله مقدم مراغه ای ، دریادار احمد مدنی ، صادق قطب زاده و .... و مهمتر از همه ارائه چهره ضد آمریکایی و بسیار انقلابی افراطی از مسعود رجوی (2) از جمله این موارد است .

قطعاً طرح ادعاهای هماهنگی رجوی با آمریکایی ها در آن زمان برای بسیاری از اذهان ثقیل بود . ولی واقعیتی است ، آمریکایی ها در ایران ارتباطات خاص خودشان را با گروه ها و اشخاص سیاسی داشته اند که این ارتباطات خارج از نظر ساواک صورت می گرفت .

شاید یادآوری این نکته ضروری باشد که ساواک موظف بود ارتباطات و اطلاعات خود را درباره گروه های سیاسی و مسائل مختلف را از طریق اداره کل هشتم ، در اختیار سازمان سیا ، موساد و اینتلیجنت سرویس قرار دهد . اما هیچگاه این سازمان ها موظف به عمل مشابهی در برابر ساواک نبودند .

بازبینی مجدد اسناد لانه جاسوسی به خوبی این نکته را روشن می سازد که آمریکایی ها با تمامی گروههای ملی گرا و حتی مذهبیون تلاش می کردند تماس برقرار کنند و این تماس ها بدون اطلاع ساواک بوده است و بی جهت نیست که در جریان محاکمات اعضای کادر مرکزی سازمان مجاهدین خلق ، همگی آنها تیرباران شدند ، اما مسعود رجوی ظاهراً به توصیه سازمان عفو بین الملل از مرگ نجات یافت .

و جالب تر آن که همه این رهبران گروه های مختلف چپ و لیبرال و ضد آمریکایی در اصل مقابله با اسلام و امام خمینی و رهبری روحانیت و حکومت جمهوری اسلامی ، تحت عنوان مبارزه با ارتجاع وحدت نظر داشتند .

2. پاسخ دوم در مورد چه باید کرد ؟ حفظ منافع ایالات متحده توسط شورای امنیت ملی و رئیس آن ، دکتر زبیگینو برژینسکی ، مشاور امنیت ملی جیمی کارتر داده شد که حمایت وزارت دفاع و پنتاگون و هیئت مستشاری آمریکا در ایران را به دنبال داشت .

برژنسکی که استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد بود ، با استناد به قول استادش کرین برینتون ، استاد تاریخ دانشگاه هارواد ، که در انقلاب اروپا هر گاه دولت ها در برابر موج اعتراض مردم مماشات کردند و با خواسته های آنها همراهی کردند ، نتیجه آن شد که انقلاب به پیروزی رسید ؛ سران دولت محاکمه و تیرباران شدند و دولت انقلابی با شدت هر چه تمامتر مستقر شد .

ولی در نقطه مقابل هر گاه دولت ها در برابر خواسته ها و اعتراضات مردم با شدت برخورد می کردند و جمعی از رهبران مخالف را دستگیر و سریعاً تیرباران می کردند ، مردم در سایه وحشت به وجود آمده و فقدان رهبری دست از ادامه مبارزه می کشیدند و هیجان انقلاب فروکش می کرد . (3)

برژنسکی در این باره می گوید : " من به تدریج و برغم تمایل خود به این فکر افتاده ام که دولت نظامی بدون شاه تنها انتخابی است که برای ما وجود دارد ." (4) به همین دلیل برژینسکی تأکید کرد که در جریان انقلاب اسلامی ایران بایستی دست به اقدامات خشونت آمیز زد تا نیروی انقلابی مردم به انفعال کشیده شود .

شورای امنیت ملی در وزارت دفاع برای ویلیام سولیوان ، سفیر آمریکا و ژنرال رابرت هایزر ، ژنرال اعزامی از سوی جیمی کارتر رئیس جمهور آمریکا ، برای کنترل و در دست گرفتن اوضاع دستورالعملی صادر کرد که مفاد آن بدین قرار است :

الف) تشویق سران ارتش به حمایت از دولت بختیار .

ب) طرح امکان مداخله نظامی مستقیم برای حفظ رژیم غیر نظامی .

ج) پشتیبانی از کودتای نظامی در صورت محو کامل نظم و امنیت .

برای اجرای چنین دستورالعملی شورایی در کاخ سفید مرکب از وزیر امور خارجه ، وزیر دفاع و رئیس شورای امنیتی کاخ سفید روزانه پیگیر اجرای این سیاست بودند و برژینسکی تا آخرین روزهای عمر رژیم پهلوی از سیاست " مشت آهنین " و سرکوب انقلاب شدیداً حمایت و آن را توصیه می کرد . (5)

با توجه به سال های انقلاب اسلامی چه پیش از پیروزی و چه پس از آن ، تعارض رفتار در سیاست خارجی ایالات متحده را به خوبی مشاهده می کنیم ، به عنوان نمونه می توان به موارد پیاپی چون :

" کشتار سینما رکس ، روی کار آمدن شریف امامی ، اعلام سیاست آشتی ملی و مماشات با مردم ، اعلام حکومت نظامی ، کشتار هفده شهریور ، آزاد سازی فضای سیاسی از طریق نطق های پیش از دستور نمایندگان مجلس " اشاره کرد که در طی یک مدت کوتاه شاهد دوگانگی رفتار سیاسی شاه و بالاصاله ایالات متحدته باشیم .

نکته مهمی که امام خمینی هوشمندانه بارها و بارها این تضاد رفتاری آمریکا را به باد انتقاد گرفته بود .

اتخاذ سیاست ترور و نابودی رهبران انقلاب در چند مرحله پیش بینی شده بود ، اولین و مهمترین گام اعزام ژنرال رابرت هایزر معاون سرفرماندهی ناتو در اروپا ، به ایران بود . وی برای حفظ ارتش و سازماندهی عملیات کودتا به ایران اعزام شده بود که تلاش های وی در هماهنگ کردن با فرماندهان ارتش و اجرای عملیات کودتا ناکام ماند و تلاش های جدی وی و برژینسکی برای عملیاتی کردن کودتا در آخرین روزهای 21 و 22 بهمن با شکست مواجه شد.

هر چند ابراهیم یزدی در کتاب " آخرین تلاش ها در آخرین روزها " اسامی تعدادی از کسانی را که به هنگام کودتا آمریکایی ها درصدد نابود کردن آنها بودند ، منتشر ساخت ، اما واقعیت های بعدی نشان می داد که اعضای لیست منتشر شده وی هیچگاه هدف عملیات تروریستی قرار نگرفتند و کسانی که هدف ترور عناصر مرتبط با آمریکا قرار گرفتند به هیچ ریو با عناصر ذکر شده در کتاب آقای یزدی همخوانی ندارد .

و چنین فرضی به ذهن می آید که انتشار و در دسترس قرار دادن این لیست فریبی سیاسی و امنیتی برای گم کردن هدف های اصلی ایالات متحده بوده است ، یا آن که آقای یزدی خواسته باشد با انتشار این اسامی در مسیر تاریخ نگاری اتفاق ویژه ای صورت گرفته باشد . (6)

هر چند هایزر در عملیات خود ناکام ماند و سران ارتش شاهنشاهی توان آن را نداشتند که حتی جان خود را حفظ کنند ، چه برسد به این که در راه منافع آمریکا فداکاری نمایند ، ولی سیاست شورای امنیت ملی پس از مدتی دامن انقلاب را گرفت و در موج اول ترورها چند تن از کلیدی ترین شخصیت های انقلاب هدف ترور قرار گرفتند و این عملیات توسط گروه کوچک و افراطی فرقان صورت گرفت .

اسناد سفارت آمریکا نشان می دهد که اکبر گودرزی ، رهبر گروه فرقان ، به طور مشخص در ارتباط با ایالات متحده عمل می کرده است . پر واضح است انتخاب گزینه ها به قدری دقیق عملیاتی و مؤثر بوده است که به خوبی حکایت از دقت نظر بسیار بالا در انتخاب سوژه ها دارد .

خانم دکتر معصومه ابتکار که خود از فعالان اصلی اشغال سفارت آمریکا و سخنگوی دانشجویان بوده است در کتاب تسخیر به وضوح تصریح می کند :

" در هر ساختمان مرکزی سفارت دهها سند سری و فوق سری مربوط به سلطنت طلبانی یافتیم که در ترور شهروندان عادی و مأموران کمیته دست داشتند . تکان دهنده ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود . فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی ترین شناخت درباره اسلام بی بهره بودند ، چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر .

رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیت های مذهبی موقعیت آنها را بهبود می بخشد ، با همین تفکر دو تن از رهبران برجسته مذهبی _ آیت الله مطهری و آیت الله مفتح _ توسط آنها به شهادت رسیدند .

مردم معتقد بودند که گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می کنند ، اسنادی که در سفارت به دست آمد درستی گمان مردم را ثابت کرد ، این اسناد نشان می داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود ." (7)

با وجود این مدل انتخاب های ترور فرقان بسیار در خور توجه است ، به نظر نمی رسد در زمان دستگیری عوامل جنایات فرقان توجه و تحقیقات کافی در ارتباط با پیوندهای خارجی آنها به اندازه کافی صورت گرفته باشد .

و البته با توجه به نفوذ گسترده سازمان سیا در میان گروه های سیاسی در ایران ، خصوصاً گروه هایی که برخوردهای افراطی تری داشته اند ، بعدها رد پای روشن تری از عوامل مستقیم آمریکا در آنها یافت شده است .

مع ذلک از جمله پدیده هایی که در انقلاب اسلامی باید به طور جدی بررسی شود ، همین پدیده فرقان و مسئله پیوندهای خارجی آن است .

 

پی نوشت:

1. غلام رضا نجاتی ، تاریخ بیست و پنج ساله ایران ، نشر رسا ، ج 2 ، ص 135 .

2. مسعود رجوی در سال 1327 در طبس استان خراسان متولد شد و پس از راهیابی به دانشکده حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران ، به تهران آمد . رجوی در سال 1345 هم زمان با ورودش به دانشگاه به عضویت سازمان مجاهدین خلق در آمد . در سال 1346 همراه محمد حنیف نژاد به گروه ایدئولوژی پیوست ، در سال 1349 برای انجام مذاکرات با سازمان فتح و آموزش های نظامی به فلسطین اعزام گردید . در سال 1350 دستگیر و در دادگاه محکوم گردید . از آن سال تا 1357 در زندان ساواک بود ، ولی با پیروزی انقلاب اسلامی از زندان آزاد شد .

در سال 1358 رهبری سازمان مجاهدین خلق را بر عهده گرفت و در همین سال با اشرف ربیعی ازدواج کرد . رجوی در جریان انتخابات قانون اساسی در سال 58 آن را تحریم کرد ، ولی کاندیدای ریاست جمهوری شد . مع ذلک تلاش رجوی برای کسب قدرت آن هم همه قدرت ، همراه گسترش نیروهای انتظامی میلیشیای مسلح همراه بود که در نهایت در خرداد 1360 اعلام جنگ مسلحانه کرد و همراه بنی صدر رئیس جمهور خلع شده ، راهی خانه تیمی شد و پس از انتخاب محمد علی رجایی به ریاست جمهوری در مرداد 1360 ، به فرانسه گریخت و در آنجا با رهبران کشورهای مختلف به مذاکره علیه جمهوری اسلامی پرداخت .

از جمله با مقامات عالی رتبه عراق دیدار کرد و نقشه ضدیت و حمله به ایران را ریختند و از آن تاریخ به بعد وی عملیات های تروریستی متعددی را علیه جمهوری اسلامی در همکاری با عراق سازماندهی کرد که معروف ترین آن حمله به مرزهای ایران پس از پذیرش قطعنامه 598 بوده است که توسط نیروهای جمهوری اسلامی دفع و سرکوب شد .

طی سال های اخیر و پس از سقوط صدام اسناد ، مدارک ، فیلم های مستندی منتشر شده است که به طرز کاملاً آشکاری هم پیوندی مسعود رجوی با صدام حسین ، رئیس جمهور متجاوز عراق به ایران را به اثبات می رساند ، این سازمان علاوه بر رویکرد تروریستی به طور گسترده به عملیات جاسوسی علیه مواضع و اهداف سیاسی و نظامی ایران اشتغال داشته و در این فعالیت ها با هدایت ، حضور و فرماندهی مسعود رجوی انجام می شده است .

3. هامیلتون جردن ، بحران ، ترجمه محمود مشرقی ، انتشارات هفته ، تهران 1364 ، ص 165

4. زبیگینو برژنسکی ، قدرت و پرنسیب ، ص 368

5. غلام رضا نجاتی ، همان ، ص 27 – 1

6. ابراهیم یزدی ، آخرین تلاش ها در آخرین روزها ، ص متعدد

7. معصومه ابتکار ، همان ، ص146

 

دو نظریه تروریسم و فداکاری در ایران (۱۵)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31