در روزگار معاصر، آمریکا کشوری است که انحصار بمباران را در اختیار دارد. برای فهمیدن اینکه چرا آمریکائیها به بمباران روی میآورند و چرا این عرصه در جهان جدید همچنان کارآمد میباشد، لازم است زمینههای تاریخی بمباران را بررسی کنیم.
در اواسط قرن پانزدهم میلادی، پادشاهان کشورهای غربی بهمحضِاینکه به اندازه کافی توپ بهدست میآوردند صحنهای عظیم از دود و آتش خلق میکردند.
در طول پانصد سال، از زمانی که سلطان محمد دوم ملقب به محمد فاتح(2) در سال 1435 میلادی قسطنطنیه را به توپ بست، دولتهای مسیحی سرزمینهای اسلامی را بمباران میکردند. بمباران از دریا در قرن هجدهم به بیشترین حد خود رسید.
در سال1784، ائتلافی از چند کشور غربی در فاصله 9 روز (از 12 تا 21 ژوئیه) با ناوگانی بهنام «جهنم به راه افتاده»، شهر الجزیره، پایتخت الجزایر را که در آن زمان از شهرهای مهم اسلامی بود، بمباران کرد. ناوگان غرب که به فرماندهی ناو اسپانیایی و با حمایت مالی مقام پاپ اعزام شده بود، شامل اسکادرانهایی از پادشاهی پرتغال و فرق مذهبی ناپل و مالت از ایتالیا بود. در این حمله بیستهزار بمب بر روی الجزیره فرود آمد و این شهر ویران شد.
با شروع قرن نوزدهم، بمباران جزء حوادث اصلی جهان نبود، اما با برافروختهشدن آتش جنگ جهانی اول بهوسیله امپریالیسم اروپایی، بمباران دوباره در مرکز توجهات قرار گرفت. در دو جنگ جهانی، قدرت پیروز در نبرد دریایی را جنگ ناوها تعیین نمیکرد؛ بلکه بمباران شهرها تعیینکننده بود. حتی دویست سال قبل هم، مانند بمباران الجزیره، کشتیهایی که در یک خط آرایش گرفته بودند میتوانستند سی تا شصت توپ، اعم از توپهای دوربرد که قادر بود یک شهر را با کل مردمش ویران کند، بهطور همزمان بر روی اهداف نشانهگیری کنند.
کشورهای غربی برای بمباران همیشه یک دلیل واهی درست میکردهاند: جلوگیری از دزدی دریایی در دریای مدیترانه، جلوگیری از کودتای محمدعلی (محمود دوم)(3) در امپراتوری عثمانی، مجبورکردن مکزیک برای پرداخت قرضهایش و دفاع از «منافع ملی»، اما در اصل تمام این عوامل اقداماتی فرصتطلبانه و برای رسیدن به هدفی ملموس و در دسترس انجام شده است.
تمام این بمبارانها با هدف بسط نفوذ و قدرت بازدارندگی اروپا یا بهمنظور اشغال یک کشور دیگر انجام شده است. بهعبارتِدیگر منطق توسل این حملات برخاسته از «واقعگرایی» بوده است؛ مثلاً برآوردهکردن منافع اروپاییها.
پرسشی که پیش میآید این است: بمباران آمریکا با دیگر توپاندازیهای مشهور در زمانها و مکانهای دیگر چه فرقی میکند؟
کشور واقعگرایان؟
نکته اینجاست که برخلاف اروپای دیروز، آمریکای امروز سرزمین واقعگرایان نیست. توقع دارم این حرف، بسیاری را در واشنگتن (پایتخت امپراتوری آمریکا) ناامید کند، اما حتی روزنامهنگاران واقعبین و مخالف امپریالیسمی مانند «هنری آلن»(4) در واشنگتنپست مطلب میزنند که آمریکائیها «برای ارزشها میجنگند»(5)؛ بنابراین در آمریکا احساس، حکومت میکند نه منطق.
میتوان گفت ارزش جدید آمریکائیها تنبیه به حق، یا بهعبارتی عدالت کیفری است؛
بنابراین توسل آمریکا به بمباران، با بمباران اروپاییها تفاوت ماهوی دارد. وقتی کشورهای اروپایی اسکادران مسلح اعزام میکردند تا یک شهر ساحلی را بمباران کنند، تمام هدفشان بهدستآوردن امتیاز یا وادارکردن طرف مقابل به تسلیم بود. درحالیکه آمریکا با شعار عدالت، اما با همان نیات به یک کشور، جنگنده میفرستد تا به آن ضربه واقعی و رسانهای وارد کند تا آن کشور را تنبیه کند.
افزون بر آن، آمریکا درحالحاضر ناخدای جهان و تنها دارنده حق اختصاصی بمبارانکردن کشورهاست.
همچنین، آمریکائیها قائل به مأموریتی هستند که خدا به آنها محول کرده است تا بشریت را نجات دهند. حتی اوباما نیز که تلاش کرد از سلطهطلبی آمریکا بکاهد، نمیتواند از هالة جذاب این شعارها فرار کند. وی به آمریکائیها یادآوری میکند تنبیه دیگر کشورها پیامی خیرخواهانه است! پرزیدنت اوباما در سخنرانی 10سپتامبر2013 (19شهریور1392) خود خطاب به مردم آمریکا درباره موضوع سوریه اعلام کرد: «به دیکتاتوری که صدها کودک را با گاز شیمیایی به کام مرگ میفرستد چه پیامی خواهیم داد؟» اما آمریکائیها همیشه اینگونه نبودهاند. عدالت کیفری در مقام مؤلفه رسمی دولت الهی آمریکا تا پیش از جنگهای داخلی هرگز وجود نداشته است.
بمباران کل یک کشور که صنایع و زیرساختهای حیاتی و سیستم حملونقل راهبردی جزئی از آن است، کسبوکار نشاندار و حق انحصاری آمریکا در سراسر جهان است.
نویسنده: مایکل ولاهاس، عضو ارشد بخش «مطالعات امنیتملی» دانشگاه جان هاپکینز، ترجمه هابیلیان
پینوشت:
- Michael Vlahos .