پیشروترین روشنفکران ما ، اولین شهدای انقلاب بودند

Bookroom.ir File 5711

• درآمد :

مروری بر مکانت علمی و اجتماعی شخصیت هایی که هدف ترورهای فرقانیان بودند ، از رهیافت هایی مهم در شناخت ماهیت و اندیشه این گروه است . به عبارت دیگر این بازنگری نشان خواهد داد که در پگاه انقلاب ، دشمنان این پدیده نوظهور چه کسانی را دارای بیشترین سهم در پیدایش و تداوم آن می دانستند .

آنچه در پی می آید خاطرات رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیت الله خامنه ای از کارکرد نظری و سیاسی برخی از شهدای فرقان است که از میان مصاحبه ها و نیز بیانات ایشان در بزرگداشت این شهدا گزینش شده اند .

در اقتباس این خاطرات به سرفصل های مهم حیات اجتماعی استاد شهید مطهری از جمله رابطه دکتر شریعتی با استاد ، نقش این بزرگوار در تأسیس حسینیه ارشاد و علل قطع همکاری با آن و نیز ماجرای اعلامیه مشترک استاد و مهندس بازرگان در موضوع نقد آثار و اندیشه های دکتر شریعتی ، توجهی ویژه مبذول گشته ، زیرا این موارد از جمله دستاویزهای گروه فرقان در ترور استاد شهید مطهری بوده است . امید آن که مقبول افتد .

* * * * *

• یادها و یادمان هایی از استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری :

من خودم را شاگرد آقای مطهری می دانم و با ایشان دوستی صمیمانه و نزدیک داشتم . دوستی ما از پیش از انقلاب خیلی گرم و مهربانانه بود ، بارها اتفاق می افتاد که به منزل یکدیگر (منزل ایشان در تهران و منزل ما در مشهد) می رفتیم و روزها و شب ها با هم بودیم . روزی به ایشان گفتم : " من شاگرد شما هستم ." تعجب کردند و گفتند : " شما پیش بنده درس نخوانده اید ."

حقیقتاً هم بنده پیش استاد مطهری درس نخوانده بودم ، اما یکی از عناصری که بنیه اصلی فکر اسلامی من را پایه گذاری کرد ، سخنرانی های بیست سال پیش آقای مطهری بود. این سخنرانی های استاد مطهری برای کسانی که بخواهند در زمینه های اساسی اسلام چیزی بیاموزند ، مانند یک معلم کاربرد دارد .

می دانید که بیشترین نوشته های رایجی که الان از آقای مطهری در دست هست ، سخنرانی است . البته در اوایل سخنرانی ها شکل دیگری داشت، شاید یک کمی طلبگی تر بود ، بعدها چون حوزه کار ایشان وسیع شده بود و انواع و اقسام افراد به پای سخنرانی های ایشان می رفتند ، استاد ناگزیر مجبور بودند تا مقداری شکل سخنرانی ها را رقیق کنند .

به هر حال باید این نقش را خیلی مهم دانست که در حوزه ها ، تعداد زیادی از افراد و طلاب جوان ، تحت تأثیر تفکرات آقای مطهری بودند . این اواخر چند سالی بود که ایشان به قم رفت و آمد و در قم تدریس می کردند ، جزوه های درسی درست کرده بودند و در زمینه های فلسفی مباحث مربوط به هگل و فلسفه غربی و فلسفه اسلامی را بررسی می کردند .

قبل از انقلاب ، استاد مطهری آرزو داشتند که روزی از دانشکده الهیات بازنشسته شوند و به قم برگردند و در آنجا تدریس کنند ، من نقش ایشان را در جهت دهی به حوزه های علمیه ایران بسیار مهم می دانم .(1)

* * * * *

Motahary2خصویت بارزی که استاد مطهری را از دیگر معتقدان به احیای تفکر اسلامی جدا می کند ، این است که ایشان ضمن این که استدلال محکم و فیلسوفانه را در تمام زمینه ها داشت ، به هیچ وجه از مراجعه به قرآن و حدیث غفلت نمی کرد و لذا در استدلال های ایشان نقش به کتاب رساندن ، نقش بسیار واضح و آشکار است .

به طور خلاصه می توانیم بگوییم که ایشان فیلسوف و متکلمی بود که اندیشه اسلامی جدید را به میزان زیادی احیاء کرد و برای این کار کوشش فراوانی داشت تا اسلام را از منابع اصلی آن دریافت کند و در این راه کوشش می کرد که رگه های تفکر بیگانه به هیچ وجه در برداشت اسلامی ایشان آشکار نشود .

از لحاظ اخلاقی و شخصی ، مرحوم مطهری یک انسان ممتاز ، یک فرد باصفا ، روشندل ، روشن ضمیر و عادل و متین و در روابط شخصی خود با خدا ، انسانی عارف و اهل ذکر ، اهل سلوک و اهل عبادت بود . بارها می گفت که : " من توجه به خدا و عبادت را از پدرم آموخته ام ."

بنده بارها پدر ایشان را دیده بودم ، از علمای فریمان و پیرمردی مؤمن و جزو آن آدم های قدیمی صد در صد متعبد بود ، بیش از نود سال از عمر او می گذشت که فوت نمود . آقای مطهری در کنار این مرد و از معاشرت با این مرد تعبد را آموخته بود ، لذا مقید به نماز شب بود .

آن طور که ما اطلاع پیدا کردیم و شنیدیم ، این تعبد از دوران جوانی ، یعنی از زمانی که ایشان در فیضیه طلبه ای بیش نبود ، وجود داشت ، نه مخصوص سال های اخیر که بنده خودم اطلاع داشتم ، هر شب مقید بود که قبل از خواب قرآن بخواند ، یک عبادت دیرینی بود که آن را ترک نمی کرد . اهل نافله و اهل توجه به حال نماز بود .

یک وقتی در یک حال دل گرفتگی به من و یکی از دوستان مان که در منزل ایشان بودیم و صحبت می کردیم ، گفت : " من دوست دارم که بروم قم و مشغول ریاضت و عبادت و عرفان بشوم ." این کشش روحی او بود .

علاوه بر اینها فردی بسیار خوش ذوق و خوش محضر و خوش مجلس بود ، کسی بود که در دیدار با دوستان و در جمع آنان وجودش کاملاً حس می شد . من این توفیق را داشتم که با ایشان دوستی بسیار نزدیکی داشته باشم ، واقعاً زمانی که استاد مطهری شهید شد این ذوق وافر و توجه ایشان به نکات ، دقایق و ظرایف را در دیگر دوستان خودمان نمی دیدم و نمی یافتم .

استاد مطهری اطلاعات تاریخی زیادی داشت ، به خصوص از تاریخ نزدیک به خودمان و شخصیت های علمی ، روحانی و فلسفی و عرفانی . اطلاعاتی که در هیچ کتابی نوشته نشده است و انسان از اساتید و بزرگان خویش این مسائل را می شنود و به یاد می سپارد و چون اساتید و علمایی که در نجف ، سامرا و اصفهان بودند همه را می شناخت ، از قضایای آنها با خبر بود و در مجالس و دیدارهایی که به مناسبتی برگزار می شد از آنها ذکری به میان می آورد .

این هم خصوصیت دیگری بود که او را به شخصیت های روحانی ما در گذشته شبیه می کرد ، زیرا که شخصیت های روحانی گذشته ما این خصوصیت را داشتند که از داستان های گذشتگان و روایت هایی که در هیچ نوشته ای نیست ، مطلع و متأثر بودند .

وضع رفتار او شبیه عرفای دورانی بود که راه می افتادند تا یک مرشد کاملی را پیدا بکنند ، اصلاً وضع روحانی و اخلاقی او به این صورت بود . تحقیق می کرد تا اطلاع پیدا کند که مثلاً در فلان نقطه عالم یک پیر و مرشد کاملی هست و راه بیفتد برود تا نزد او بماند و معتکف دیار او بشود . اصلاً از نظر روحی به او چنین حالتی می آمد .

منتها ایشان آن مرشد کامل را در خود ایران یافته بود ، به امام و همچنین به مرحوم علامه طباطبایی تا سر حد عشق ، وابستگی قلبی داشت . عاشقانه امام و علامه طباطبایی را دوست می داشت و خیلی مقام اینها را از نظر علمی ، معنوی و عرفانی بالا می دانست.

در اولین فرصت هایی که امکان داشت تا امام را در پاریس ببیند، ایشان رفتند و امام را دیدند. قبلاً هم که امام در نجف بودند حداقل یک بار و شاید هم دو سه بار به نجف رفتند و امام را ملاقات کردند و آن شوق خودشان را از دیدن امام فرو نشاندند .

در زندگی داخلی ، فرد بزرگوار و مهربان و دارای یک حالت معلم گونه بود ، به طوری که همسر ایشان مثل شاگردی که از استادش یاد کند از او یاد می کند و اثر این تربیت در میان فرزندان شان نیز از پسر و دختر مشهود و آشکار است .

انسان بسیار با عاطفه ای بود ، ارتباطات عاطفی او با دوستان و نزدیکانش روابطی بود که در مردان عمل ، کمتر می شود چنین ارتباطی را پیدا کرد و او با این که مرد عمل بود ، این عاطفه ها و رابطه های قلبی را در حد بسیار زیادی داشت .

همان طور که در اول مطالب گفتم ، یک انسان باصفا و صمیمی بود ، می دانید که صمیمیت در افراد خیلی چیز کمیاب و نادری است ، ممکن است یک نفری خوش اخلاق باشد ، یکی گرم باشد ، یکی خوش ذوق باشد و یکی مجلس آرا باشد ، اما صمیمی بودن چیز دیگری است در ورای تمام اینها .

او انسانی بود که وقتی با کسی دوست بود صمیمانه با او دوست بود ، یعنی از ته دل هیچگونه غبار و شائبه ای نداشت ، وقتی که با کسی بد بود باز صمیمانه بود ، یعنی مشخص و آشکار بود که با او بد است و هیچگونه پنهان نمی کرد ، لذا شما می دانید که استاد مطهری در دوستی ها و دشمنی ها تند بود ، شخصیتی بود که نفاق از وجود او بسیار فاصله داشت و اصلاً نمی توانست در او نفاق ببینید . (2)

* * * * *

Motahari.shariatiنوع تأثیر استاد مطهری با دکتر شریعتی متفاوت است . کما این که نوع تفکرات و نوع کارهای آنها هم با یکدیگر متفاوت است . مرحوم شریعتی کارش ، کارهایی بود جوان پسند و متکی به احساس و دیدگاه های او ، دیدگاه های نزدیک به جریان های انقلابی ، لذا در محافل جوانان ، به خصوص جوانان روشنفکر خیلی زود گل می کرد .

مرحوم مطهری تفکرش یک تفکر عمیق فلسفی بود ، او بیشتر پایه ای و بنیانی مسائل اسلامی را بررسی می کرد ، لذا کارش در محافل متفکرین و از جمله در میان حوزه های علمیه و در میان فضلا خیلی جالب توجه بود .

یقیناً اگر به مبانی و اصول کار نگاه کنیم ، می توانیم یک تفاوت های بنیانی را بین این دو نوع تفکر پیدا کنیم ، لیکن در یک برهه ای از زمان ، این هر دو در یک جهت و در یک خط حرکت کردند . دکتر شریعتی به دعوت شهید مطهری یکی از سخنرانان موفق حسینیه ارشاد شد و نیز می دانیم که کارهای مشترکی را اینها با هم داشتند . مثلاً کتاب محمد خاتم پیامبران را مرحوم مطهری طرح ریزی کرد و اقدام اساسی اش را انجام داد و یکی از نویسندگان آن کتاب که دو مقاله در آن دارد ، مرحوم شریعتی بود .

در برهه ای از زمان که هنوز جزئیات مسائل آشکار نشده بود ، اینها در یک جهت و در یک خط حرکت می کردند . آن خط را اگر بخواهیم به طول کلی معرفی کنیم باید بگوییم " خط بازنگری متجددانه اسلام " یا " تجدد حیات فکری اسلام " .

منتها دو مسئله وجود داشت : یکی این که آقای مطهری به مسائل زیر بنایی و فکری و فلسفی و اعتقادی می پرداخت ، مرحوم شریعتی به مسائل اجتماعی و جریان های موجود در جامعه بیشتر اهمیت می داد . کتاب های هر کدام از ایشان ، نشان دهنده این تفاوت است .

مسئله دوم این است که وقتی که این دو جریان پیش رفتند و هر کدام به نقاط تعیین کننده ای رسیدند ، معلوم شد که در پاره ای از مبانی با هم اختلاف نظر داشتند ، یعنی مرحوم مطهری طرفدار مراجعه به استنباط از منابع ناب اسلامی و کتاب و سنت بود ، صد در صد معتقد به این بود که ما بایستی تفکرمان را از کتاب و سنت بگیریم ، در حالی که مرحوم شریعتی تحت تأثیر بسیاری از افکار زمان خودش قرار داشت .

و این افکار در برداشت های اسلامی اش اثر می گذاشت ، بنابراین این دو بزرگوار با وجود وجوه مشترکی که با هم داشتند ، یک مرزهای اختلافی هم با همدیگر پیدا می کردند و این دو مسئله به نوبه خود حوزه تأثیرات را و نوع تأثیرات را تعیین می کرد . (3)

* * * * *

اما در مورد شرکت ایشان در حسینیه ارشاد نباید گفت شرکت ، باید گفت تأسیس . ایشان مؤسس حسینیه ارشاد است . آن وقتی که در تهران جلسات مذهبی درست و حسابی و منظمی نبود ، چند نفر به فکر افتادند که یک کار این جوری بکنند . عنصر اصلی آقای مطهری بود و نیز آقای همایون که بانی مالی آنجا بود ، آنها جزو پیشقدمان این کار بودند .

Forqan10

چند نفری نشستند و زمینی را در یک جایی بالاتر از محل کنونی حسینیه در نظر گرفتند و چادری زدند و دیوار مختصری دورش کشیدند و این شد حسینیه ارشاد و از گویندگان دعوت کردند .

در سال 45 از جمله کسانی که دعوت شد آقای محمد تقی شریعتی بود که از یکی دو سال پیش در تهران ساکن شده بود . آقای مطهری از ایشان دعوت و خیلی هم ترویج کردند ، ایشان در حسینیه ارشاد سخنرانی می کردند ، خود آقای مطهری هم در سال 46 در آنجا سخنرانی داشتند .

در سال 46 فکر تدوین کتاب محمد خاتم پیامبران مطرح شد و آقای مطهری از عده ای خواستند که برای این کتاب مقاله بنویسند . از جمله این افراد مرحوم دکتر شریعتی بود ، دکتر هم تازه دو سه سال بود که از فرانسه برگشته بود ، ابتدا در مشهد بود و در آنجا با گمنامی معلمی می کرد .

آقای مطهری ایشان را دیده و خیلی از او خوشش آمده بود ، یک جوان خوب که خیلی هم هوشمند و با استعداد و نکته سنج و عمیق بود ، مسلماً کسی مثل آقای مطهری از شخصی مثل مرحوم شریعتی خیلی خوشش می آمد و از ایشان خواست که یک چیزی بنویسد .

مرحوم دکتر مقاله مفصلی با عنوان " از هجرت تا وفات پیغمبر " و همچنین مقاله " سیمای محمد " را نوشت . من در جریان این تبادل مقاله بودم ، دکتر در مشهد و آقای مطهری در تهران بودند ، من هم می رفتم مشهد و بر می گشتم قم و گاهی در جریان این مقاله گیری و مقاله دهی به صورت پیغام قرار گرفتم .

مرحوم مطهری وقتی که مقالات دکتر را دید خیلی خوشش آمد ، مخصوصاً از مقاله " سیمای محمد " ، ایشان به من گفت که من سه بار این مقاله را خوانده ام ، از بس از قلم شیرین و شیوای مرحوم دکتر شریعتی خوشش آمده بود و این جریان موجب شد که ایشان از دکتر دعوت کند که برای سخنرانی هم بیاید و دکتر گاهی می آمد .

در سال 49 یک مسئله ای پیش آمد بین آقای مطهری و آقای میناچی و آن به این صورت بود که آقای میناچی که به عنوان مدیر داخلی حسینیه ارشاد شده بود ، عملاً دست آقای مطهری و دیگران را از همه کارهای داخلی حسینیه کوتاه کرد ! انتخاب سخنرانی ، انتخاب مجلس جلسات گوناگون و چاپ و نشر .

آقای مطهری می گفت : خوب ! این طور نمی شود ، ما مؤسسه ای را به وجود آورده ایم و مردم اینجا را متعلق به ما می دانند ، ما نمی دانیم قرار است در اینجا چه کسی سخنرانی کند یا مثلاً چه موقع کتابش چاپ یا چه مطالبی گفته می شود .

استاد مطهری جزو هیئت امنای سه نفره بود و در مقابل ، آقای میناچی به اعتراض های ایشان اعتنا نمی کرد و فریاد آقای مطهری عملاً به جایی نمی رسید ، تا این که اختلافات بین اینها بالا گرفت .

ما مشهد بودیم ، در تابستان آقای مطهری به مشهد آمده بود ، مرحوم دکتر و پدر ایشان هم مشهد بودند ، قرار شد به مسئله حسینیه رسیدگی بشود و دو تا جلسه مفصل چهار پنج ساعته نشستیم و راجع به مسائل حسینیه بحث کردیم .

قرار بود آقای دکتر هر پانزده روز یک بار ، کلاس های اسلام شناسی را تشکیل بدهد ، آقای مطهری به دنبال اختلافاتی که با آقای میناچی داشت ، به عنوان اعتراض حسینیه نرفت و گفت تا وقتی که ایشان خودسرانه در حسینیه کار بکند ، من نمی توانم در حسینیه باشم و عملاً کناره گیری خودم را اعلام می کنم تا همه بدانند که من در حسینیه نیستم .

ایشان با این که برنامه هم داشتند ، هفتم هشتم محرم بود که اعلام کردند که من حسینیه نمی آیم و از حسینیه بیرون رفتند. با کنار رفتن آقای مطهری حسینیه واقعاً از روح خالی شد ! مرحوم دکتر در این زمینه می گفت : " وقتی آقای مطهری گفتند من نمی آیم ، من دیدم که همه آرزوهای من تمام شد ، همه چیز برای من تمام شده بود ، دیگر هیچ چیزی برای من معنی نداشت ."

آقای دکتر عمیقاً به آقای مطهری ارادت داشت و واقعاً خودش را مرید ایشان می دانست . برای این که اعتراض کامل بشود و آقای میناچی به خواسته های مرحوم مطهری توجه کند ، بقیه سخنران هایی که در حسینیه برنامه گذاشته بودند ، برنامه هایشان را حذف کردند .

بنده هم گفتم نمی آیم ، آقای هاشمی رفسنجانی هم گفتند که من هم نمی آیم . حتی آقای محمد تقی شریعتی هم نیامدند و همه برنامه ها را لغو کردند . خود دکتر هم گفت من هم سخنرانی هایم را لغو می کنم و نمی آیم ، یعنی همه این مسئله را قبول داشتند و این حقانیت تصمیم شهید مطهری را نشان می دهد .

من روی این مسئله تأکید دارم که خودم در مشهد با آقای محمد تقی شریعتی صحبت کردم و ایشان گفتند من می روم و علی را نمی گذارم برود ، یعنی آنچنان روشن و واضح بود که همه قبول کردند . هیچ کس نبود که حرف ایشان را که حرف منطقی و حقی بود ، قبول نداشته باشد .

بعد که این طور شد ، حسینیه عملاً بایکوت شد . منتها بعد دوستان برای این که چراغ حسینیه خاموش نشود و برنامه هایش به کل در ماه محرم و صفر تعطیل نشود ، گفتند آقای باهنر هفته ای یک بار سخنرانی کند ، یک کار رقیق مستمر که مانند جوی آب باریکی بود و دیگر آن اجتماع و آن سخنرانی های متنوع نبود .

آقای میناچی بسیار مرد مدیر ، زرنگ و باهوشی است ، ایشان زمینه را برای کلاس هایی که اشاره کردم آماده و دکتر را قانع کرد که این کلاس ها امروز ضروری است و اگر تعطیل بشود آسمان به زمین می آید !

در مشهد در آن جلسات که صحبت شد ، دوستان گفتند که دکتر این کلاس ها را حالا شروع نکند و دو ماه دیگر شروع کند تا مسئله حسینیه حل بشود ، دکتر هم قبول کرد . آقای میناچی و دیگران مرحوم دکتر را محاصره کردند که نه ، دیر می شود ، دین از دست می رود ! این بود که ایشان کلاس ها را شروع کرد و عملاً طرحی که راجع به حسینیه بود متوقف شد .

آقای مطهری هم وقتی دید حاضر نیستند که به نظر او اندک توجهی هم بکنند ، دیگر به سراغ حسینیه نرفت و مجبور شد موجودی را که محصول خودش بود و خود به وجود آورده بود ، رها و آن را ترک کند .

البته حسینیه رونق داشت و مرحوم دکتر به آنجا می رفت . ابتدا جلسات پانزده روز یک بار بود و بعد هفتگی شد ، منتها حسینیه دیگر فردی و فقط قائم به شخص دکتر شریعتی شده بود و اگر یک روز دکتر سرماخوردگی داشت و نمی توانست بیاید ، حسینیه هم دیگر نبود !

این یک نقیصه بزرگی بود و کوشش می کردند این نقیصه را بر طرف کنند . حتی یک بار آمدند پیش من و با یک حرف های خاصی وادارم کردند که در بیست و هشتم صفر همان سال از مشهد به تهران بیایم و در حسینیه یکی دو تا سخنرانی بکنم . بعد دیدم آقایان واقع حقایق را به ما نگفته بودند که ماهها جریان حسینیه به این شکل می گذشت .

البته بعدها مرحوم دکتر شریعتی خودش آمد مشهد و با بنده صحبت کرد و گفت برویم حسینیه را اداره کنیم ، یک طرحی هم ریخته شد . بعد من موافقت کردم با دوستان همکاری داشته باشم .

شاید حدود بیست ساعت یا بیشتر ، بنده با آقای هاشمی و باهنر و آقای شریعتی در تهران و در جلسات مستمر نشستیم و صحبت کردیم و طرحی برای حسینیه ریختیم . طرح بسیار خوبی بود و فقط یک کلمه بله از طرف آقای میناچی لازم بود که دکتر گفت این بله را من از ایشان می گیرم .

ایشان رفت بله را بگیرد و خودش هم نیامد و ما دیدیم همه زحمات ما هدر رفت ! من رفتم مشهد و آقایان هم مشغول کارهایشان شدند ، البته بعدها دکتر گله می کرد که چرا شما نیامدید ؟ گفتیم ما که آمدیم ، قرار بود شما از آقای میناچی بله بگیرید .

غرض بیان ماجرای آقای مطهری و کناره گیری ایشان از حسینیه بود، البته صحبت زیاد هست. ولی بعضی ها ظالمانه و بیرحمانه در این مورد تحریف حقیقت کرده اند . من دیدم آقای علی بابایی در این یکی دو ساله ای که ما سرگرم کار بودیم ، یک چیزهایی نوشته اند ، غافل از این که اقلاً ما هم در حد آنها در متن جریان بودیم ما هم که نمرده ایم ، هنوز هستیم ، اقلاً از روی ما ملاحظه کنند و خیلی خلاف حقیقت نگویند ، من تا به حال چند نفر را دیده ام که در این مورد چیز نوشته اند و همان طور که گفتم ظالمانه با مسئله برخورد کرده اند . (4)

* * * * *

در اواخر سال 56 و اوایل 57 و در مقطع صدور اعلامیه مشترک آقای مطهری و مهندس بازرگان درباره دکتر شریعتی ، من در ایرانشهر تبعید بودم . علیه دکتر شریعتی بحث و حرف و جدل زیاد بود ، کما این که به نفع او هم بحث و حرف و جدل هایی وجود داشت . این آقایان این اطلاعیه را در یک چنین جوی دادند و تصور می کردند ابراز شجاعتی است که با وجود این همه مخالفت ها و موافقت هایی که وجود دارد ، اینها صریحاً وارد میدان بشوند و راجع به دکتر شریعتی حرف بزنند .

می دانید که اعلامیه تماماً علیه شریعتی نیست ، یک مقدار هم به نفع ایشان است ، یعنی چند کلمه تعریف اوست ، بعد هم انتقاد از ایشان . به هر حال یک جو پر غوغا و پر آشوبی بود ، دشمنان هم به این جو دامن می زدند و این جو برای دشمن خیلی خوب قابل بهره برداری بود ، زیرا جمعیت یکپارچه مردم ایران به واسطه مخالفت و موافقت با شریعتی به راحتی به دو گروه تقسیم می شد . جو بسیار ملتهب بود و کسانی علیه دکتر شریعتی و عده ای به نفع او با تعصب حرف می زدند و می نوشتند و شایعه پراکنی می کردند .

بالاخره امام با چند جمله کوتاه به قضیه خاتمه دادند . البته از دکتر اسم نیاوردند ، لکن تعبیری کردند که اشاره به دکتر داشت و همه می فهمیدند . مسئله را تمام کردند ، در یک چنین جوی بود که این آقایان اعلامیه دادند .

همان طور که عرض کردم من آن وقت نه در تهران بودم نه در مشهد و دقیقاً خصوصیات و مقدمه و مؤخره مسئله را نمی دانم ، اما می دانم که در یک چنین جو ملتهبی اعلامیه دادند ، بعد هم از هم جدا شدند ، یعنی آقای بازرگان اعلام کرد که خیلی هم موافق با این اعلامیه نیست ! (5)

* * * * *

• شهید آیت الله دکتر محمد مفتح

شهید بزرگوار مرحوم آقای مفتح در زندگی خود کم تظاهر ، اما پر حضور و پر تحرک بود . اسمش کمتر برده می شد ، اما آثارش خیلی جاها بود . یکی از آنها دانشگاه بود و دیگری حوزه . آنهایی که یاد آن عزیز را گرامی داشتند و با او انس گرفتند ، می دانند که حضور شهید مفتح در سال های تاریک اختناق در پایگاه های مقاومت و معرفت و فرهنگ انقلاب یعنی مساجد ، یک حضور نمایان و کم نظیر بود.

هر جا او بود ، پایگاه بود . آن وقت ها مسجد قبا و مسجد جاوید که از آثار شهید مفتح بودند ، از شهرت بسیاری برخوردار بودند . اسم خود این عزیز کمتر آورده می شد و این که این آثار از برکات وجود او هستند . حالا هم همان طور است ، هفته وحدت حوزه و دانشگاه معروف است ، ولی یاد مفتح در میان یادهای این هفته فراموش می شود . این جزو افتخارات اوست که آثارش همیشه از اظهاراتش و از منیت هایش بیشتر و مشهودتر بوده است .

Dr Mofateh6بد نیست بدین جهت و برای این که بنده به سهم خود مدت های مدیدی آن شهید عزیز را می شناختم و سال هایی چند با ایشان دوست بودم ، برای رفع این قضای غربت آلود چند جمله ای را عرض کنم .

شهید مفتح یکی از مظاهر فرهنگی بود که اسلام را در مرحله عمل به زاویه ها و خلوت ها و در مرحله معرفت و تحصیل به حوزه ها و مسجدها محدود نمی کرد ، اسلام را با همه شمول آن در اعتقاد و عمل و در معرفت و تحقیق می فهمید و برای تحقق آن تلاش می کرد .

بنده در سال 47 از مشهد به قم رفتم و شهید مفتح را شناختم . ایشان در آن موقع جزو فضلا و یکی از چهره های برجسته و از روحانیون متجدد ، یعنی در زمره کسانی بودند که اعتقاد داشتند حوزه علمیه باید این حصاری را که دور خودش کشیده است ، باز کند .

هم دیگران را به حیطه خود راه بدهد و هم خود به عرصه های دیگر راه بیابد و نیز بر ابعاد بینش جهانی خودش بیفزاید . دنیا را ، دانش ها را ، دانشمندها را ، جریان ها را ، مسائل سیاسی را ، مسائل فرهنگی نوین را ، چیزهایی را که دشمنان ما می دانند و ما نمی دانیم ، همه را بداند .

ایشان معتقد به مبارزه بودند ، آن روزها هنوز مبارزه سیاسی قوی و عمیقی در حوزه وجود نداشت و انقلاب و نهضت روحانیت هنوز شروع نشده بود ، اما مبارزه برای گسترش فکر اسلامی و مبارزه برای پیدا کردن مفاهیم جدید در اسلام وجود داشت .

این هم مبارزه بود ، چون یک عده ای با همین هم مخالفت می کردند ، چه در داخل حوزه ها و چه در بیرون آن ، واقعاً یکی از دشوارترین مبارزات همین بود که اسلام شناسان و آگاهان به معارف الهی و قرآنی ، جستجو کنند و آفاق جدید زندگی را ، جهاد را ، جامعه را ، شرایط را و انسان را در قرآن و اسلام پیدا کنند ، این چیزی بود که در آن روزها متخصصین معرفت دینی به آن اهتمام زیادی نداشتند .

عده ای تلاش می کردند افکار جدیدی را که در دنیای اسلام مطرح شده بودند ، دریابند و در قرآن جستجو کنند ، یک عده ای هم با این مخالفت می کردند ، اینها هم بیرون از حوزه ها بودند و با بیداری پرچمداران دین و فقه مخالفت می کردند و هم در داخل حوزه ها بودند که وسعت اندیشه ای را که شایسته معرفت اسلامی بود ، نداشتند .

پیشروان این حرکت همین عده معدودی بودند که اسم آنها در صدر سلسله شهدای انقلاب به صورت افتخارآمیزی ثبت و ضبط شده است . البته علمای بزرگ اسلام و آگاهان از معارف عمیق اسلامی هیچ وقت غافل از معارف انسان ساز و جامعه ساز و جهان ساز اسلام نبودند ، یعنی همان وقت ما در میان چهره های بزرگ ، روشنفکرترین روحانیون را مشاهده می کنیم .

هم مرحوم آیت الله بروجردی یک روحانی روشنفکر و آگاه بودند و هم در میان مؤلفین و محققین مرحوم علامه طباطبایی یک چهره آگاه به مسائل جدید اسلامی و آگاه از مفاهیم نوی اسلامی بودند و از همه اینها روشن بین تر در معارف اسلامی و آمیختگی فکری و محتوایی اسلام با مقتضیات زمانه ، امام عزیزمان بودند که از دوران جوانی برای نهضتی اسلامی و اجتماعی برنامه ریزی کردند ، در این باره کتاب نوشتند ، برای این هدف والا تلاش کردند و برای تطبیق نظام حوزه با این هدف زحمت کشیدند .

اما حقیقت این است که جو و فضای حوزه این طور نبود ، برغم تلاش های طاقت فرسای تمام مشعل داران روشنگری های اسلامی ، حضور حوزه در این عرصه ها چندان مناسب زمانه خویش نبود . افراد فاضل ، مؤمن ، روشن بین ، آگاه ، فعال و نترس و کسانی بودند که با محرومیت های خاص حوزه می ساختند و از خیلی چیزها پرهیز می کردند و اینها در حقیقت پیشروان حرکت فکری جدید حوزه اند .

این شهدای عزیزی که ما از اول انقلاب داریم ، جزو اینها هستند . شهید مطهری ، شهید بهشتی ، شهید مفتح ، شهید باهنر از آن جمله اند و شگفتا که پیشروترین عناصر روشنفکری انقلابی حوزه ها ، به هنگام به ثمر رسیدن این انقلاب ، از اولین شهدای ما هستند و این نشانه ای از صداقت دلها و زبان های ایشان و حقانیت این راه است ، مرحوم مفتح یک چنین چهره ای بود .

بعدها هم هنگامی که نهضت روحانیت و مبارزات روحانیت در سال های 41 و 42 و بعد از آن شکل گرفت ، یکی از روحانیون با نام ونشان که عملاً در صحنه های مبارزه بودند و با سخنرانی های قوی به بیان حقایق می پرداختند ، مرحوم مفتح بودند .

ایشان منبر گرم و گیرایی هم داشتند و زیاد هم مسافرت می کردند ، غالباً به خوزستان و به ویژه آبادان می رفتند که جای حساسی هم بود و رژیم به آنجا توجه خاصی داشت . به جاهای دیگر هم مسافرت می کردند . تهران هم که بودند می آمدند و سخنرانی می کردند ، یکی از گویندگان پرشور فاصل روشنفکر و آگاه به مسائل اسلام و انقلاب بودند .

حضور این شهید عزیز در دوره اختناق در دانشکده الهیات ، حضور بسیار بابرکتی بود ، هم از نظر رشد و اشاعه تفکرات اسلامی عمیق و جدید و هم از لحاظ مقابله با خنثی سازی حرکت دانشکده الهیات !

در خود این دانشکده گرایشات ضد اسلامی وجود داشت ، شاید به عمد در اینجا مراکز فکری ضد اسلامی ایجاد شده بود . برای این که از داخل دانشکده الهیات که برای پرورش عالم علوم الهی ایجاد شده بود ، عالم ضد دینی یا لااقل کم اعتقاد به الهیات بیرون بیاید ! این کار شده بود و چنین کانون هایی در دانشکده وجود داشتند .

بنده همان وقت هم باور نمی کردم که حضور بعضی از اساتیدی که از نظر فکری جزو پایگاه های الحاد شمرده می شدند ، در دانشکده الهیات تصادفی بوده باشد . به نظر من تعمدی بود .

مرحوم شهید مفتح و همچنین شهید مطهری ، ملجاء و پناه دانشجویان جوان مسلمان بودند، آن کسانی که واقعاً می خواستند اسلامی باشند ، معارف اسلام را یاد بگیرند و الهیات را بفهمند ، به اینجا می آمدند و اینها همان اهدافی بودند که دانشکده الهیات برای آن به وجود آمده بود .

این شهدای عزیز سال های متمادی در اینجا ملجاء بودند و فعالیت می کردند و مخصوصاً مرحوم شهید مفتح خیلی هم بی پروا بودند . شهید مطهری برای من از برخورد شدید و ستیزه آمیز بعضی از اساتید با ایشان صحبت می کردند و این که این شهید عزیز بی محابا و بدون رعایت بعضی از ملاحظات و با کنار گذاشتن متانت ظاهری که یک استاد برای خودش قائل است ، برخورد می کردند .

انصافاً هم بسیار نافع و مفید بودند . اگر چه از ایشان کم بهره گرفته شد و عمر با برکت ایشان کفاف نداد که بماند و انقلاب را بهره مند کنند ، لکن شمع وجود ایشان روشنی بخش بود . زندگی ایشان مبارک و مرگ ایشان هم مرگ مبارکی بود ، شهادت مبارک ترین حادثه حیات یک انسان است . (6)

* * * * *

• شهید آیت الله سید محمد علی قاضی طباطبایی :

تبریز در بین شهرهای شهدای محراب ، این امتیاز را دارد که دو شهید محراب دارد ، واقعاً مرحوم آیت الله قاضی رضوان الله علیه را هم فراموش نکنیم و از یاد نبریم . او مردی بزرگ ، روشنفکر ، اهل قلم و اهل مبارزه بود و ایشان بایستی همیشه در یادها زنده بماند . او اولین کسی بود که در تبریز در انقلاب ایستاد و حقیقتاً کاری را که باید بکند ، کرد . با آقای قاضی هم خیلی مقابله و معارضه شده بود .

Ghazi

بنده قبل از انقلاب تبریز رفته بودم و می دانستم که اوضاع تبریز چگونه است . آقای قاضی هم خیلی رنج کشیدند ، شهید اول محراب آقای قاضی است در تبریز و شهید دوم هم آقای مدنی است ، هر کدام واقعاً برجستگی هایی دارند . (7)

* * * * *

• شهید حاج مهدی عراقی :

ما خاطرات شهید عراقی را هیچ وقت فراموش نمی کنیم . واقعاً یکی از چهره های کم نظیرمان مرحوم شهید عراقی بود ... آن حالت پختگی و همراه با شور و مبارزه را من در کمتر کسی از برادرهایمان به قدر شهید عراقی مشاهده کردم .

مرحوم شهید عراقی یکی از چهره های کم نظیر در صحنه مبارزه و خط انقلاب ، پیش از پیروزی انقلاب بود . ایشان عنصر شریف و عزیزی بودند که از دست رفتند . شهید عراقی جوانی ، عمر و نشاط خود را فدای جایگزین نمودن حکومت خدا به جای حکومت طاغوت کرد که همین هم شد و بدین لحاظ بزرگترین حق را به گردن انقلاب و همین گونه اشخاص دارند که در دوران اختناق این چنین فداکاری می کردند .

Eraghi Mahdihesamشهید عراقی و همرزمانش از همان ابتدای شروع حرکت انقلاب و روند مبارزه ، یعنی سال 1342 خیلی جدی به اساسی ترین محور انقلاب یعنی امام تمایل شده بودند و از خط مستقیم خود به هیچ وجه منحرف نگردیدند . (8)

* * * * *

من همین جا باید یاد از شهید عزیزمان مرحوم عراقی بکنم که او هم از چهره های بارز و درخشان این انقلاب بود و همین ایام ، ایام شهادت او و فرزند جوان عزیزش حسام است . این پدر و پسر هم از چهره های درخشان بودند .

مخصوصاً خود مرحوم عراقی کسی بود که سال های سال شکنجه دستگاه را تحمل کرده بود و یکی از پر سابقه ترین و قوی ترین استوانه های این انقلاب بود . (9)

* * * * *

• منابع :

1. گفتگو با روزنامه اطلاعات ، 12/2/1360

2. همان

3. کیهان ویژه نامه شهید مطهری ، 12/2/1361

4. نشریه پیام انقلاب ، اردیبهشت 1360

5. کیهان ویژه نامه شهید مطهری ، 12/2/1364

6. بیانات در دانشکده الهیات دانشگاه ، 27/9/1363

7. بیانات در جمع اعضای کنگره بزرگداشت شهید مدنی ، 20/6/1382

8. بیانات در دیدار با خانواده شهید مهدی عراقی ، 4/6/1363

9. بیانات در نماز جمعه تهران ، 6/6/1366

بازخوانی کارنامه فرقان و فرقان گونگی در تاریخ انقلاب


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31