هیچ هراسی از تهدیدهای منافقین نداشت

Khatere28

راضی به رضای خدا بود

یحیی پسر عمه من بود و حاصل ازدواج ما 2فرزند است. پسرم متولد1358 و دخترم متولد1360 است. فرزندانم هر دو به دلیل ازدواج فامیلی ما ناشنوا هستند. زمانی که متوجه این موضوع شدیم، برایمان خیلی سخت بود؛ ولی یحیی همیشه به من آرامش می‌داد و می‌گفت: «اینان هدیه‌های خداوند هستند.»

همسر شهید یحیی سعیدی

باکی از منافقین نداشت

منافقین در تاریخ 8شهریور1360 شهید رجائی و شهید باهنر را به شهادت رساندند و همان‌شب در مغازه پدرم بمبی کارگذاشته بودند و ما از طریق همسایه‌ها متوجه شدیم. پدرم با کمیته تماس گرفت و آن‌ها بمب را خنثی کردند. منافقین مدام خانواده ما را تهدید می‌کردند و مادرم از این قضیه هراس فراوانی داشت؛ به همین دلیل دوباره عازم خمینی‌شهر شدیم. پدر و مادرم 15روز آنجا ماندند؛ ولی پدرم گفت: «من می‌خواهم به تهران بازگردم. انسان اگر بخواهد بمیرد، هرکجا که باشد، می‌میرد.»

فرزند شهید محمدتقی حاج‌حیدری

مهربانی‌اش همه‌گیر بود

همیشه قبل از شروع سال تحصیلی کتاب و دفترهای ما را تهیه می‌کرد. برایش فرقی نمی‌کرد به چه کسی محبت می‌کند. محبت و مهربانی‌اش همه‌گیر بود. زمانی که برای گرفتن نفت باید در صف می‌ایستادیم حمیدرضا همیشه پیش‌قدم بود. اگر در مسیر خانم پیری را می‌دید که برای گرفتن نفت می‌رفت، پیت نفت را از او می‌گرفت و می‌گفت: «تا من هستم شما چرا این کار را انجام می‌دهید؟!»

خواهر شهید حمیدرضا یثربی

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31