مصاحبه با محمد شيشهگر، تهيه كننده مستند ملاقات پشت ديوارهاي اشرف
تهيهكننده فيلم مستند «ملاقات پشت ديوارهاي اشرف»، در بيان انگيزه خود از تهيه اين فيلم، به حضور برخي از اعضاي اين گروهك در اغتشاشات سال 1388 اشاره كرده و ميگويد كه بهخاطر اينكه نسل جوان از جنايات آن ها اطلاع چنداني ندارند، براي روشنگري، اقدام به ساخت اين مستند كرده |
جنايتهاي گروهك تروريستي منافقين، جزو مسائلي است كه در حافظه همه ملت ايران ثبت شده و گذشت زمان نيز تأثيري در محو اين جنايات نداشته و نخواهد داشت. محمد شيشهگر، تهيهكننده فيلم مستند «ملاقات پشت ديوارهاي اشرف»، در بيان انگيزه خود از تهيه اين فيلم، به حضور برخي از اعضاي اين گروهك در اغتشاشات سال 1388 اشاره كرده و ميگويد كه بهخاطر اينكه نسل جوان از جنايات آن ها اطلاع چنداني ندارند، براي روشنگري، اقدام به ساخت اين مستند كرده. او معتقد است كه اعضاي اين گروهك با بحران هويت مواجه هستند و از سوي ديگر با تبليغات سعي دارند چهره تروريستي خود را بپوشانند.
* بهعنوان اولين سئوال، بفرماييد انگيزهتان از تهيه مستند ملاقات پشت ديوارهاي اشرف چه بود؟
در جريان اغتشاشات سال گذشته اسم گروهك منافقين بعد از مدتها كه خبري از آنها نبود، دوباره در رسانهها مطرح شد. طرح نام اين گروهك پس از مدتي طولاني صورت مي گرفت، بهخصوص اينكه نسل جوان اطلاعي از سابقه ترورهاي اين گروهك نداشتند؛ آنها 12 هزار نفر را كه تقريبا حدود 70 درصد آنها از مردم عادي بودند، طي سالهاي ابتدايي انقلاب ترور كردند و اين براي نسل ما كه در آن سال هاي بحراني با اين گروه درگير بود، خيلي نگرانكننده به نظر مي رسيد. از طرفي اعضاي اين گروهك در سال گذشته اقداماتي تحريكآميز و تلاشهايي براي عملياتهاي تروريستي برنامهريزي شده كرده بودند. اين كه چنين گروهي بدون هيچ سابقهاي در ذهن مخاطب جوان، دوباره مطرح شود، موجب نگراني فردي مانند من شد. و اين مطرح شدن، خيلي از سوي آنها بزرگ جلوه داده مي شد به اين نحو كه ما هنوز زندهايم و مخالفتهايمان را ميتوانيم در قالب تظاهراتهاي خياباني و اعتراضات مردمي ساماندهي كنيم؛ از يكسو با تبليغات سعي ميكردند چهره تروريستي خود را بپوشانند و از سوي ديگر هم روح تازهاي به جان هواداران خود ميدميدند كه بگويند ما زندهايم.
همان طور كه مي دانيد اين گروهك بسيار رفتار فرصت طلبانه اي دارد و همواره تلاش كرده است تا همه اعتراض ها و حركت هاي كوچك و بزرگ را كه در كشور رخ مي داده به نام خود بزند بدون اين كه واقعا دخلي در آنها داشته باشد.
* با توجه به اين كه اعضاي سازمان منافقين در اردوگاه اشرف، ظاهرا از رويدادهاي خارج اردوگاه اطلاع ندارند، حال به چه صورت آنها براي زنده نگه داشتن نام خود تبليغات ميكردند؟
اعضاي اين گروهك با بحران هويت مواجه هستند و بهخصوص طيفي از آنها كه خارج از اردوگاه مستقر بوده و از اخبار دنيا مطلع هستند، بر اين موضوع واقفاند كه اين گروهك ارزشي ندارد، اما كساني كه در اردوگاه اشرف حضور دارند، از همهجا بريده و بيخبرند و فقط هواداران آنها در خارج اردوگاه كه هزينههاي سازمان را نيز ميپردازند؛ مواجه با بحران هويت هستند. از ساخت اين مستند انگيزهام اين بود كه بتوانيم يك معرفي اجمالي از گروهكي كه مخاطب، آنها را نميشناسد، ارائه داده شود.
* فكر ميكنيد در رسيدن به اهدافي كه براي ساخت مستند دنبال ميكرديد موفق بودهايد؟
براي ساخت اين مستند اولين كاري كه كرديم اين بود كه با مديران تلويزيون به توافق رسيديم كه از ادبيات رايج و نگاه رسمي به اين گروهك كمي فاصله بگيريم و بتوانيم از زبان كساني كه در مقطعي اين گروهك را تجربه كرده و در حال حاضر پشيمان هستند، مسائل را در ميان بگذاريم و در فيلم ما هيچ فرد حكومتي و دولتي وجود ندارد و همه كساني كه در مستند حضور دارند، افرادي هستند كه رفتار فرقهاي اين گروه را تجربه كردهاند و حتي براي برخي افراد، اتفاقي افتاده كه همان اتفاق و بلا را بر سر افراد ديگر در زمانيكه عضو گروه بودند، ميآوردند. در واقع ما خاطرات شاهدين اصلي ماجراها را مي شنويم و قضاوت نهايي توسط خود بيننده شكل مي گيرد.
* به صورت نمونه، يكي از اين افراد را نام ميبريد؟
مثلا آقاي محمدحسين سبحاني كه بهعنوان شاهد در فيلم ما صحبت ميكند، خودش فردي است كه از اعضاي مركزيت سازمان منافقين بوده و تا سالهاي پس از جنگ هم تماما همراه مناسبات اين سازمان با صدام بوده و حتي اكنون نيز با جمهوري اسلامي مرزبندي دارد. آن طور كه او ماجراي دستگيرياش را در كتاب «روزهاي تاريك بغداد» تعريف ميكند، فقط بهخاطر اينكه معتقد بود عمليات مسلحانه راه مبارزه و مخالفت نيست، در مقابل رهبريت منافقين قرار گرفت و هشت سال در زندان انفرادي با شكنجه روبه رو شد و در نهايت هم به زندان ابو غريب صدام تحويلش دادند. او موفق شد كه از آنجا فرار و خودش را به آلمان برساند كه در كتاب خود هم ماجرا را توضيح داده است.
او در واقع زخم خيانت گروهي را خورد كه روزي آنها را تمام عيار منطبق با آرمان هاي خود يافته بود. او به همراه بسياري از افراد جدا شده كه به نظرم به بيش از هزار نفر هم مي رسند منافقين را به عنوان يك فرقه معرفي مي كنند كه به آنها آموزش داده شده كه فقط بايد ابزار پيش برد اهداف آنها باشند و اراده اي از خود ندارند. به ويژه اين كه اين گروهك حتي عشق به خانواده و همسر و فرزند را منفي مي داند و معتقد است خانواده لانه فساد است! سبحاني از آنوقت تاكنون نه تنها هيچ اقدامي عليه جمهوري اسلامي نكرده بلكه تمام زندگي خود را گذاشته تا سازماني را كه عضو آن بوده، افشا كند و با تغيير آرمان سعي دارد اين گروهك فرقهاي و منحرف را معرفي كند .
* در فيلم به ماجراي عضويت چه افراد ديگري در اردوگاه پرداختهايد؟
در اين فيلم داستان زندگي افراد مختلفي را بررسي كردهايم، مثلا آقاي آتش افزون اهل روستايي نزديك بندرعباس كه نوجواني روستايي بود. او براي كار در سال 1364 به دبي ميرود و از سوي اين گروهك فريب ميخورد؛ با اين وعده كه اگر در انگليس كار كند، پول بيشتري به دست ميآورد، در نهايت اسير اردوگاه اشرف مي شود، 22 سال آنجا از او بيگاري ميكشند و با سقوط رژيم صدام فرصتي پيدا ميكند كه با فرار به ايران بازگردد.
* يعني افرادي كه وارد اردوگاه اشرف ميشدند حتي اگر ناراضي هم بودهاند، امكاني براي خروج از آنجا را نداشتهاند؟
خير، به هيچوجه اين امكان وجود نداشته است و كسانيكه ناراضي بودهاند، پس از مدتي ناپديد شدهاند و آمار زيادي از افرادي وجود دارد كه ناپديد شدهاند و در كتاب آقاي سبحاني اسم برخي از افرد برده شده است. در گزارش ديدهبان حقوق بشر سازمان ملل در سال 1385، گزارشي به اسم «خروج ممنوع» تهيه شده است كه در آنجا توضيح داده مي شود كسي كه داخل اشرف برود ديگر نميتواند از آن خارج شود. در آنجا سيستم مغزشويي وجود دارد كه پس از مدتي فرد، منزوي ميشود و ديگر فكر بيرون رفتن نميكند. با اين شستوشوي مغزي اعتقادات و نگاه افراد فوق به دنيا تغيير پيدا ميكند كه نتيجه آن بيخبري و كاناليزه شدن اخباري است كه به آنها ميرسد، پس با اين اوصاف بايد گفت كه عدهاي از افراد را با استفاده از شستوشوي مغزي و عدهاي ديگر را كه قصد خروج دارند، با زور و تهديد در آنجا نگهداري ميكنند.
* شما اسم مستندتان «ملاقات پشت ديوار اشرف» است، آيا واقعا به پشت ديوار اردوگاه هم سر زديد؟
در واقع فيلم ما معرفي پدر و مادرهايي است كه توانستهاند خود را به پشت ديوارها برسانند تا پس از گذشت ساليان دراز حداقل موفق به ديدار فرزندان خود شوند. ما گروهي داشتيم كه همراه گروههاي خبري ديگر در بهمنماه 1388 به آنجا سفر و فيلمها را تهيه كردند و چون با شرايط كار كاملا آگاه نبوديم، تجهيزات غيرحرفهاي برديم تا كساني كه ميخواهند با ما صحبت كنند بتوانند راحتتر ارتباط برقرار كنند و البته از بخشهايي از فيلم هايي كه خود آن افراد ضبط كرده بودند هم استفاده كرديم مانند آقاي محمدي كه فيلم هاي دوربين دستي اشان ساعت و تاريخ به وقت كانادا دارد.
* روند انتقالي كساني كه از اردوگاه خارج ميشوند، به ايران چگونه است؟
آن قدر كه ما متوجه شديم تاكنون بيش از 250 نفر از بعد از حمله آمريكا توانستهاند به ايران بيايند. آنها فشار زيادي را تحمل ميكنند چون اگر كسي بخواهد اردوگاه را ترك كند، در جلسهاي همگي به صورتش آب دهان مياندازند و او را فردي خائن و وطنفروش معرفي ميكنند. ظاهرا دولت ايران هم اعلام آمادگي كرده تا آنهايي كه فريب خورده اند بتوانند به خانواده هايشان ملحق شوند.
* چه تبليغاتي داخل اردوگاه براي عدم خروج از آن ميشود؟
در اردوگاه تبليغ ميشود كه اگر شما وارد ايران شويد يا اعدام ميشويد يا از شما سوءاستفاده سياسي ميشود، به اين معنا كه تير خلاص زن زندان اوين ميشويد!
اردوگاه اشرف با 2 هزار و 500 نفري كه داخل آن ساكن هستند، مسئلهاي بغرنج است. دولت عراق به هيچوجه حاضر نيست كساني را كه زماني عليه ملت عراق عمليات كردند، نگه دارد و از سوي ديگر بهخاطر تبليغات و سيستم مغزشويي آنجا خود ساكنين اردوگاه اشرف نميتوانند به ايران بازگردند و كشورهاي خارجي هم حاضر به پناه دادن به آنها نيستند و در گزارش مؤسسه رند و بسياري از گزارش هاي ناظران بين المللي آمده بهخاطر اينكه ايران با آنها كاري ندارد، اكثرا ميتوانند بازگردند و بهزودي بايد تصميم نهايي در مورد آنها گرفته شود.
* ساخت مستند شما چه مدت زماني طول كشيد؟
ما از اوايل بهمن 1388 كار را شروع كرديم، در ارديبهشت 1389 كار تدوين فيلم تمام شد و در خردادماه به پخش رسيد.
* بعد از پخش اين مستند شما و ساير همكاران تان از سوي اين گروهك تهديد نشديد؟
ما براي ساخت فيلم به صورت آزادانه از اسامي مستعار استفاده كرديم، ولي فردي مانند سبحاني بارها كتك خورده و توسط افراد ناشناس، تهديد به مرگ شده است. حتي آقاي آنتوان گسلر كه ما در فيلم با او هم صحبت كرده ايم در سي سال گذشته با آنها بسيار در گير بوده است. او يك روزنامه نگار بسيار دقيق و جدي سوييسي است و سي سال است كه راجع به اين گروهك تحقيق مي كند. اين سازمان نميتواند علنا كسي را تهديد كند و به محض يك عمليات، دوباره اسمشان را جزو تروريستها ميگذارند. آن ها خود را سازماني كه فقط فعاليت سياسي ميكنند معرفي كردهاند در حاليكه همه از چهره خشن اين گروهك مطلع هستند و خوب است بدانيد در اغتشاشات اخير نيز در تهران گروهي دستگير شدند كه بنا داشتند در ميدان انقلاب بمب گذاري كنند.
ما پس از پخش مستند مستقيما تهديد نشديم، ولي از طريق تلويزيونشان مفصل مورد توهين قرار گرفتهايم و خيلي از كساني را كه پدر و مادر آنها پشت اردوگاه آمدهاند به تلويزيون آورده و گفتهاند كه اصلا پدر و مادر نبودهاند و اينها دروغهايي است كه جمهوري اسلامي براي تأثيرگذاري در دنيا، پخش كرده؛ در حاليكه هركسي فيلم را با دقت نگاه كند، متوجه ميشود كه آنها از ته دل خواهان ديدار نزديكان خود هستند.
* تا حالا كسي هم موفق به ديدار با فرزندش شده؟
خير، اولا آنها تحت فشار رواني شديد هستند و اگر كوچكترين شكي بكنند كه كسي براي ديدار تمايل دارد، در مراسم غسل روزانه، تفباران ميشوند؛ در اين مراسم كه شكل خودانتقادي دارد، افراد مورد توهين قرار ميگيرند و اغلب خيلي از اين مسئله ترس دارند. آن ها به اين شكل تربيت شدهاند كه فكر كنند دنيا به همين شكل است و اگر اطرافيان خود را هم از دست بدهند، كشته ميشوند. بنابراين بهشدت نگران وضعيت خود هستند يا خواستههاي خود را پنهان ميكنند و يا اصلا اعتقاداتشان مسير ديگري پيدا ميكند.
* يعني اصلا با خانوادههايشان ديدار نكردند؟
ديداري انجام نشد و حتي پدر و مادرها براي اينكه صدايشان را به فرزندانشان برسانند، بلندگو ميآوردند كه توسط آن بتوانند فرزندشان را صدا كنند.
* دو هزار و 500 نفري كه در اردوگاه حضور دارند، وضعيت ازدواجشان به چه صورت است؟
بعد از شكست سنگين منافقين در عمليات مرصاد، رجوي نيروهاي خود را جمع ميكند و ميگويد كه علت شكست شما اين بود كه ميخواستيد پيروز شويد و برويد دنبال زندگيتان، اگر ميخواهيد دنبال آرمان ما باشيد، بايد زندگيتان را در صورت پيروزي و شكست به كناري بگذاريد و همه را مجبور ميكنند كه همسرانشان را طلاق بدهند؛ به اين معني كه در ذهنشان چيزي نباشد و حتي مجردها هم بايد اعلام طلاق ميكردند، به اين معني كه در ذهن خود هم به جنس مخالف فكر نكنند و پس از آن هم بچههايشان را به نهادهاي اروپايي ميفروشند و يا در نوانخانه هاي تحت نظر خودشان تربيت سازماني مي كنند. اسم اين را گذاشتند انقلاب طلاق و بعد تبديل شد به انقلاب طلاق دائم يعني كسي كه عضو تشكيلات است تا آخر عمر نبايد به فكر ازدواج باشد. حتي در گفتگوهايمان با افرادي كه زماني آنجا بودند متوجه شديم آنها رحم زنان را خارج كرده اند تا آخرين اميد آنها به داشتن بچه و خانواده قطع شود. اساسا ازدواجي وجود ندارد و هر روز طي مراسمي بهنام غسل همه بايد فكرهايي را كه راجع به جنس مخالف كردهاند، براي جمع بگويند و اگر كسي فكري نكرده باشد، وي را مزدور خطاب ميكنند تا جملهاي را بهعنوان خودانتقادي بگويد كه بتوانند ارتباطات را با گذشته خود پنهان كنند. آنها هر روز بايد افكارشان را بنويسند و حتي خوابهايشان را تعريف كنند تا مطمئن شوند هيچ چيزي آنها به بيرون از تشكيلات وصل نمي كند.
* آيا دوباره بنا داريد راجع به اين گروهك فيلم بسازيد؟
راستش از وقتي تحقيق درباره آنها را شروع كرديم موارد بسياري به ذهنم خطور كرده كه دوست دارم راجع به آنها فيلم بسازم. داستان بچه هايي كه از والدينشان جدا شدند و اكنون بيش از بيست سال سن دارند، داستان زن هايي كه همه وجود خود را براي اين گروهك فدا كردند و الان پشيمان و سردرگم به افشا گري پناه آورده اند و بسياري موارد ديگر.