تغییر قیافه شهید توحیدی
محرم سال 1357 در اوج قیام مردم به خاطر تعطیلی مدارس، از قم به روستای پدری آمده بودیم. پدر در ماه محرم هر شب چند سخنرانی در مساجد داشت. یکی از این سخنرانیها در مسجد چهلستون امیرکلا، بسیار کوبنده و آتشین بود. مسجد چهلستون درست روبهروی ژاندارمری امیرکلا بود. شبهای اول محرم، وقتی ماموران شنیدند که سخنران بیپروا به رژیم و شخص شاه حمله میکند، تصمیم گرفتند اقدامی انجام دهند. از شبهای بعد با ماشینهای پرصدا اطراف مسجد رفتوآمد میکردند تا هم رعب و وحشت ایجاد کنند و هم مجلس را به هم بریزند. پدرم با علم به این موضوع در شبهای پنجم و ششم و هفتم محرم با صدایی رساتر و صریحتر به ایراد خطابه پرداخت. ماموران ناگزیر تصمیم گرفتند شفاهی به او تذکر دهند و برخورد کنند. شب هشتم مردم طوری اطراف مسجد و دورتادور شهید تجمع کردند که ماموران جرات نکردند به او نزدیک شوند. شب بعد، در مسیر بازگشت او، در منطقه سهراه سجادی کمین کرده و اتومبیلشان را متوقف کردند؛ ولی با کمال تعجب دیدند که راننده، شخصی با کلاه لبهدار و عینکی خاص است. من ترسیده بودم؛ ولی با دیدن این صحنه نتوانستم جلوی خندهام را بگیرم و با پدرم تا رسیدن به مقصد از ته دل خندیدیم. او همیشه یکدست لباس شخصی با کلاه و عینک برای تغییر قیافه در ماشین داشت و با پوشیدن آنها بهحدی چهرهاش تغییر میکرد که حتی چندینبار خانواده هم او را نشناخت؛ چه برسد به غریبه.
به نقل از هادی، پسر شهید حجتالله توحیدی
زیبایی حجاب
پدرم خیلی مقید بود و حجاب من برایش اهمیت زیادی داشت. من از همه دخترهای فامیل کوچکتر بودم؛ اما چادر سرم میکردم. هیچکدام از دخترهای فامیل، آن زمان چادر سرشان نمیکردند. یکم سختم بود؛ ولی پدرم آنقدر با من صحبت میکرد و از زیباییهای چادر و حجاب برایم میگفت که هیچ وقت قشنگی آن دوران از خاطرم نمیرود.
به نقل از دختر شهید شمقدری
نحوه شهادت محمد محسنپور و علی برزگر
شهید محمد فلسطینی در امامزاده عبدالله ستاد فعالی داشت و منافقین از دستش به ستوه آمده بودند. او مانع اصلی فعالیت و تبلیغات آنها بود. هدف منافقین ترور محمد بود. شهید علی برزگر و محمد هممحلی و دوستان صمیمی بودند و در کمیته بسیاری از ماموریتها را با هم انجام میدادند. منافقین فرد کفاشی را که مذهبی بود و کنار امامزاده عبدالله مغازه داشت طعمه قرار دادند تا محمد را ترور کنند. نقشه منافقین نگرفت و محمد هر دو نفرشان را دستگیر کرد. منافقین وقتی دیدند دو نیرو را از دست دادند، وارد عمل شدند. علیآقا و محمد با موتور و منافقین با ماشین به تعقیب و گریز پرداختند. از چهارراه شهدا به سمت میدان کشوری رفتند. درنهایت منافقین به محمد تیر زدند و او از روی موتور افتاد. بعد هم پیاده شدند و چند تیر دیگر به او زدند. علی طوریش نشده بود. محمد را بر روی موتور نشاند تا به بیمارستان ببرد. به محض اینکه راه افتادند، منافقین هر دو را به رگبار گلوله بستند. در آن حادثه هم محمد هم علی به شهادت رسیدند.
به نقل از شمسالدین برزگر، دوست شهید محمد محسنپور