گرفتار لذتهای دنیا نشویم
سال دوم دانشگاه بود. شبی در خوابگاه با دوستان دور هم نشسته بودیم و شوخی میکردیم. تازه صحبتمان گرم شده بود که مهران از راه رسید. به جمعمان نگاهی کرد و گفت: « میدانید امشب چه شبی است؟ شب شهادت یکی از ائمه است. اسم خودمان را گذاشتهایم شیعه در حالی که شب شهادت است و حواسمان نیست! دور هم نشستهایم و میخندیم.»
اشک از چشمان مهران جاری شد. ما هم بیاختیار اشک میریختیم. آن شب تا دیر وقت دور هم نشستیم و مهران برایمان صحبت کرد و حدیث خواند.
در آخر گفت: «نگذاریم به لذتهای دنیا دچار شویم که یادمان برود امشب شب شهادت است.
اسماعیل ادهمی (دوست شهید مهران اقرع)
حق مردم
فرزندان روستا معمولا از همان سنین کودکی، با کار و زحمت عجین هستند. محمدناصر هم از این قاعده مستثنی نبود.
پنج شنبه و جمعه که مدرسه تعطیل میشد برای جمعکردن علوفه و آوردن خوراک برای گوسفندان به اطراف روستا میرفت.
از همان زمان مسئولیتپذیر بود. گاهی مرا کیلومترها راه میبرد تا میرسیدیم به جایی که میشد علوفه جمع کنیم. به یاد دارم اولین دفعه که با هم برای انجام این کار رفتیم، زمینهای سرسبز و دیمهزاری سر راهمان بود. به او گفتم: «محمد! از علفهای اینجا بکنیم و ببریم.» با ناراحتی گفت: «مگر نمیدانی این زمینها مال کسی است؟ ما اجازه این کار را نداریم.»
نگاهی به اطراف انداختم و گفتم: « الان کسی اینجا نیست، برای چه کارمان را زیاد کنیم و راه دور برویم؟»
او با آن سن کمش در جوابم گفت: «خدا که هست!»
بعد از آن یکبار به او پیشنهاد دادم و گفتم: « لااقل بیا از زمین های کشاورزی عبور کنیم تا راهمان نزدیکتر بشود.»
گفت: «اینها صاحب دارند، نمیشود بدون اجازه پا در زمینشان گذاشت.»
با آن حال و هوای به ظاهر کودکانهاش، راضی می شد یک مسیر طولانی و پر فراز و نشیب را برود؛ ولی مراعات حقوق مردم را بکند.
خداداد هاشمیزاده (دایی شهید محمدناصر نصری)
قبولی در دانشگاه
روز اعلام نتایج کنکور روزنامهای خریدم و به خانه برگشتم. داریوش دانشگاه تبریز رشته الکترونیک قبول شده بود. از خوشحالی نمیدانست چه کار کند، فقط بالا و پایین می پرید. من که راضی به دوری و غربت او نمیشدم، گفتم :«اگر به تبریز بروی شیرم را حلالت نمی کنم. من اینجا غریبم اگر تو هم بروی که دیگر کسی برای من نمیماند.» قبول کرد که نرود؛ اما از من خواست برگه قبولی را نگه دارم و بعدا به بچههایش نشان دهم که گواه باشد پدرشان دانشگاه قبول شده و فقط به خاطر دل مادرش نرفت.
مادر شهید داریوش عزتیان