منافقین همسرم را ناجوانمردانه به شهادت رساندند

Khan

گروهک منافقین پس از پیروزی انقلاب اسلامی در 30خرداد1360 به مبارزه مسلحانه روی آورد و با ترورهای گسترده در نقاط مختلف کشور سعی داشت میان مردم رعب و وحشت ایجاد کند تا از این طریق حاکمیت نظام جمهوری اسلامی ایران را زیر سوال برده و قدرت را به دست بگیرد. از طرفی این گروهک تروریستی از هیچ تلاشی برای از میان برداشتن افراد موثر در پیشرفت انقلاب فروگذار نکرد و خوش خدمتی‌اش به ایادی استکبار را به خوبی نشان داد. اکثر اعضای این گروهک که جوان‌های فریب خورده بودند، پس از دستگیری‌شان اعتراف کردند که سران گروهک منافقین با وعده‌های دروغین و ادعاهای پوچ آن‌ها را فریفته و این گروهک با ادعاهای نافرجام و حمایت‌ کشورهای غربی پابرجاست.

شهید نصرالله خاندانی در تاریخ 14آذر1328 در خانواده‌ای مذهبی در کرمان متولد شد. پدرش در حجره فرش فروشی کار می‌کرد و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها 2خواهر و 6برادر بودند.

نصرالله تا مقطع دبستان درس خواند، سپس در کنار پدرش مشغول به کار شد. او 18ساله بود که ازدواج کرد و ثمره این ازدواج 3دختر و 2پسر است.

سرانجام نصرالله خاندانی در تاریخ 27اسفند1365 به دست عوامل گروهک تروریستی منافقین ترور شد و به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی بنیاد هابیلیان با همسر شهید نصرالله خاندانی(فاطمه گوهری):

«همسایه بودیم. من تنها دختر خانواده بودم و مادرم دوست داشت درس بخوانم؛ اما وقتی خانواده نصرالله به خواستگاری من آمدند، پدرم گفت: «نصراالله ایمان دارد، پس همه چیز دارد.دخترم می‌توانی ازدواج کنی و بعد از ازدواج درس خواندن را دامه دهی.»

پدرم فرد بسیار مقید و مومنی بود و خانواده‌ها با هم رابطه دوستانه‌ای داشتند، همین مسائل باعث ازدواج ما شد.

عید غدیر سال 1345 ازدواج کردیم. من و نصرالله، هر دو 18سال داشتیم. چند ماه بعد، در عید نوروز سال1346 جشن عروسی گرفتیم و زندگی مشترک‌مان را آغاز کردیم. اولین فرزندمان در سال1349 به دنیا آمد.

دوران انقلاب:

انقلاب که شد، هر دو در فعالیت‌های انقلابی مانند شعارنویسی و شرکت در راهپیمایی‌ها علیه رژیم پهلوی حضور فعال داشتیم.

در میدان باغ ملی مجسمه شاه بود. شبی نصرالله گفت: «امشب می‌خواهیم با دوستان مجسمه شاه را پایین بیاوریم. من هم اصرار کردم که با آن‌ها بروم. با ماشین برادرم رفتیم. نصرالله پیاده شد تا به اتفاق دوستانش مجسمه را پایین بیاورد، که نیروهای ژاندارمری شروع به تیراندازی کردند. برادرم گفت: «ما باید برویم. نصرالله خودش می‌آید.» نتوانستم بدون او بروم و به برادرم گفتم باید منتظر او شویم. آن شب همگی توانستیم فرار کنیم و برای هیچ‌کس اتفاقی نیفتاد.

دوران بعد از انقلاب:

بعد از پیروزی انقلاب، من از او خواستم دنبال کار دولتی باشد. نصرالله هم به عضویت سپاه درآمد. من نصرالله را بسیاردوست داشتم و می‌ترسیدم به شهادت برسد، از او خواستم که از عضویت سپاه خارج شود. او هم در آموزش‌وپرورش مشغول به کار شد و راننده پایه یک بود. با اتوبوس رزمنده‌ها را به جبهه می‌برد. او 6سال در آموزش‌وپرورش خدمت کرد.

نصرالله بسیار مهمان‌نواز بود و با اینکه وضعیت مالی خیلی خوبی نداشت؛ اما در حد توانش از دیگران دستگیری می‌کرد. او خیلی به نماز اول وقت اهمیت می‌داد.

اهل رعایت حال همسایه‌ها بود. صبح‌ها ماشین را تا سر کوچه هل می‌داد تا صدای روشن شدن ماشین همسایه‌ها را اذیت نکند. هر وقت به گلزار شهدا می‌رفت، می‌گفت: «خوشا به حال شهدا! اینان راه خوبی رفتند.»

کمک در کار خانه:

در کار خانه، مخصوصا شستن لباس‌ها به من کمک می‌کرد و هیچ‌گاه نمی‌گذاشت من کارهای بیرون از خانه را انجام دهم. در 20سال زندگی مشترک‌مان، من حتی از نانوایی سر کوچه نان نگرفتم. اصلا اجازه نمی‌داد که من کوچک‌ترین سختی و ناراحتی را تحمل کنم.

شب قبل از شهادت:

شب قبل از شهادتش در خواب پدر و مادرم را دیدم. آن‌ها به رحمت خدا رفته بودند. پدرم به من گفت: «دختر! همه بزرگترهای تو رفتند و هر دو شروع به گریه کردند. من نیز شروع به گریه کردم و وقتی بیدار شدم، از شدت گریه چشمانم قرمز و ورم‌کرده بود.»

روز شهادت:

هر روز قبل از اینکه سر کار برود با هم به پیاده‌روری می‌رفتیم. آن روز با عجله آماده شد تا برود؛ حتی در حیاط را هم نبست و پسرم را صدا زد که در را ببندد. قرار بود به ماموریت برود.

وقتی به اداره رسیده بود و دیده بود که آقای ایرانمش هنوز به اداره نیامده است، رفت تا او را بیاورد. همکاران گفتند که شما باید به ماموریت بروید. در جواب گفت: «تا شما اتوبوس را آماده کنید، من می‌‌آیم.»

به خانه حاج‌علی ایرانمش رفت. پسر حاج‌علی می‌خواست پدرش را برساند که نصرالله رسید. سوار ماشین شدند که به محل کار بیایند. دختر 4ساله حاج‌علی ایرانمش هم با آن‌ها بود. دو نفراز عوامل منافقین که سوار بر موتور بودند، به سمت آن‌ها آمدند و به آن‌ها گفتند که سوال دارند. به نصرالله می‌گویند که شیشه ماشین را پایین بیاورد. همین که شیشه را پایین آورد، شروع به تیراندازی کردند. حدود 30گلوله به سمت آن‌ها شیلک شده بود. گلوله‌ها به سر و سینه شهید ایرانمنش و همسر من اصابت کرده بود. منافقین آن‌ها را ناجوانمردانه به شهادت رساندند.

 تشییع و خاکسپاری:

مراسم تشییع با استقبال مردم انجام شد و او در گلزار شهدای کرمان به خاک سپرده شد.»


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

جدیدترین مطالب

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

سعید کریمی از مجروحان حمله تروریستی راسک و چابهار عیادت کرد

وضعیت مجروحان حمله تروریستی چابهار و راسک

محمود عباس‌زاده مشکینی عضو کمیسیون امنیت ملی

ورود کمیسیون امنیت ملی به حمله تروریستی راسک و چابهار

معاون امنیتی و انتظامی وزیر کشور:

عناصر تروریستی راسک و چابهار ملیت غیر ایرانی دارند

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان