منافقین سه بار سوء قصد به جان شهید سلطانی کرده بودند

Khaterat169

شرح شهادت

سه مرتبه از طرف منافقین مورد سوء قصد قرار گرفت و با وجود همه تهدیداتی که می‌شد، باز هم دست از فعالیت برنمی‌داشت. منافقین از طریق یکی از دوستانش به‌نام سعید، فهمیده بودند که او در سپاه کار می‌کند و او را شناسایی کرده بودند؛ در یکی از این سوء قصدها، تیر به دوستش خورده بود؛ خودش زنده ماند و دوستش شهید شد.

بیست‌وششم شهریورماه 1360، منافقین سر چهارراه دکتری، چراغ راهنمایی و رانندگی را قطع کردند. محسن به همراه چهار نفر از همکارانش داخل ماشین، پشت چراغ مانده بودند که منافقین با نقشه قبلی، دیواری در نزدیکی چهارراه را خراب کردند تا توجه مردم به آن جلب شود. منافقین مسلح با دو ماشین، یکی جلو و دیگری عقب ماشین محسن و دو موتور در دو طرف ماشین آن‌ها بودند و ناگهان ماشین محسن و همکارانش را به رگبار گلوله بستند. همکارانش همان‌جا شهید شدند؛ ولی او مجروح شد و با همان وضعیت اسلحه همکارش که شهید شده بود را برداشت و به طرف موتورسواران شلیک کرد. منافقین که متوجه شدند او زنده است، دوباره برگشتند و محسن را به رگبار گلوله بستند.

به نقل از خواهر شهید محسن سلطانی

مهر خواهری

حجت خیلی دوست داشت یک خواهر داشته باشد. گاهی به پدرش می‌گفت: «دوست داشتم یک خواهر ‌داشتم! آخر خواهر دلسوز برادر است. دوستانم تعریف می‌کنند که وقتی می‌خواهند به سربازی بروند، خواهران آن‌ها پشت سرشان گریه می‌کنند.» پدرش در جواب به او می‌گفت: «ان‌شاءالله خودت که داماد شدی و زن گرفتی، برای خودت دختر بیاور!»

به نقل از مادر شهید حجت کاظمی

زندگی ساده

شهید حسینی معتقد بود، زندگی را نباید سخت گرفت. به یاد دارم، یکی از دوستانمان تازه ازدواج کرده بود و بلافاصله بعد از اینکه به همسرش محرم شد، دست همسرش را گرفت و سر خانه خودشان رفتند. سیدقاسم از این حرکت خیلی خوشش آمد و می‌گفت:«آن‌ها کار درستی کردند، ببینید چقدر راحت زندگی‌شان را شروع کردند. چرا اینقدر سخت می‌گیرید؟»

به نقل از آقای صلح دوست(دوست شهید سیدقاسم حسینی)

بیشتر بخوانید:

ماجرای سیلی‌های ساواک و گونه‌های قرمز شهید غیبی

بازگشت مرزبان ناجا بعد از 476 روز اسارت


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31