معرفی شکنجه گران منافقین -3

اسماعیل مرتضایی فرزند: علی اکبر با نامهای مستعار مجتبی ،تقوی و جواد خراسان

بازجو – شکنجه گر

 

 

Smaeel1

 

نامبرده در ابتدای پیروزی انقلاب در شهر بازی پارک ملت مسئول یکی از چرخ فلک ها بوده ، سپس کار و زندگی اش را رها کرد و به منافقین می پیوندند ودر بخش امداد سازمان تا مدتهای زیادی راننده بوده است .

بعد از مدتی با روحیه فرصت طلبی ،چاپلوسی و تملق گویی رشد کرده و با پست طینتی، برای رفع کمبودهای شخصی و حقارت درونی اش تن به هر کاری می داده است.

بعد از مدتی به قائم شهر ، بابل و تهران رفته و در سال 1361 به کردستان رفته و در ترکیب تیم های تروریستی سازماندهی شده و با نشان دادن قابلیت هایش در آدمکشی ، هدایت تیم های تروریستی به داخل ایران را بعهده می گیرد و از همان زمان برای خود شیرینی در مقابل رجوی ، افراد مسئله دار و معترض را مورد ضرب و شتم قرار می داده است و بخاطر این روحیه جلادی ،مدتی معاون ابراهیم ذاکری (رئیس معدوم ساواک منافقین) می شود.

در داخل کشور در شهرهای مختلفی که حضور داشت از 30 خرداد سال 1360 تا زمان فرارش به عراق،فرمانده تروریستها بوده و خون بیگناهان بی شماری به گردن وی می باشد.

در عملیات مرصاد باصطلاح فرمانده تیپ منافقین بوده است که به علت بی عرضه گی ، بزدلی و ترس از کشته شدن و بی کفایتی بیشترین تلفات را به تیپ تحت فرمانش وارد کرده است .

این شکنجه گر بزدل حتی بدون هماهنگی با فرماندهانش و با به جا گذاشتن نیروهای تحت امرش در صحنه عملیات، برای حفظ جانش به عراق متواری می شود.

خوشبختانه ترسو بودن وی ، یکی از عوامل شکست تهاجم منافقین در عملیات مرصاد بوده است ،تا آنجا که نیروهای همراه وی با یاد دارند ، به محض این که کوچکترین صدایی می شده است ، دست و پایش را گم کرده و رنگ از رخسارش می پرید.

از خصلت های بارز و مشهور این فرد ، روبه صفتی ،توطئه چینی و نقشه کشی ، فیلم بازی کردن ، به جان هم انداختن دیگران و دروغگویی زیاد وی است.

وقتی کسی اعلام جدایی از منافقین می کرد ، مرتضایی را برای صحبت با وی می فرستادند و وی با این فرد صحبت می کرده و در بین صحبتهایش شروع به گریستن و التماس کردن می کرده و از فرد می خواسته که مسعود را تنها نگذارد و زمانی که متوجه می شود این حیله گریها اثری ندارد ، بلافاصله با گفتن فحشهای رکیک فرد را مورد ضرب وشتم و کتک کاری قرار می داده است و بخاطر همین نوع رفتارهای وحشیانه و هیستریک ، رجوی به او رده تشکیلاتی بالا اعطاء می کرده است.

مرتضایی ، مدتی تحت مسئولیت زنی به نام افسانه ، باصطلاح فرمانده محور بوده است و کارش فریب دادن افراد بیچاره در نشستهای تشکیلاتی بوده است .

در یکی از نشستها یکی از نیروها از وی سئوال می کند ، اگر امام خمینی بد بوده است ، چرا مسعود رجوی رفت و دست ایشان را بوسید که مرتضایی ، پس از مدتی فکر کردن می گوید :

برادر مسعود این کار را به خاطر خلق کرده است!

از نظر اخلاقی فرد کثیفی است و با زنی به نام مریم ... که در دفتر وی کار می کرده ، رابطه غیر اخلاقی داشت.

وی در موقع اعزام تیم های تروریستی به داخل کشور ، لباس گارد ریاست جمهوری عراق را می پوشید و مسئول تنظیم و هماهنگی با استخبارات برای گرفتن سفارش عملیات ترور از عراقی ها بود.

از وی به عنوان یکی از بازجویان و شکنجه گران فعال در زندان های منافقین نام می برند .

مشارالیه با فرهنگ و ادبیات رجوی با زندانی برخورد می کند و بدترین فحشها را می دهد و زندانی را تهدید به اعدام و در برخی موارد تهدید به تجاوز جنسی در انظار عمومی می کرده است، چرا که افراد زیر شکنجه حاضر نبودند فرم ها و برگه های تعهد نامه را امضاء کنند.

در مقطعی از انقلاب ایدئولوژیک بریده ، ولی بعداً یکی از مسئولین برگزاری عمل شنیع و کثیف غسل هفتگی ( که از جمله اعمال مخصوص این گروه می باشد) شده است.

نماز نخواند وی ، باعث مسئله داری بسیاری از نیروها و پی بردن آنها به ماهیت کافر رهبران منافقین شده است.

وی مسئولیت برخورد مرحله به مرحله با نیروهای مسئله دار را بر عهده داشته است که ابتدا با زبان نصیحت و زار زار گریستن ، سپس کتک کاری ،تهدید و زندان و اعدام با افراد برخود می کرده است و به راحتی می توانسته است فرمان قتل افراد را صادر کند.

وی در جریان دستگیریهای باصطلاح نفوذی گری در سال 1373 بوده است و در پروسه بازجویی و شکنجه این زندانیان بی نوا شرکت داشته است.

آقای علیشاهی که از منافقین جداشده است در مورد این جلاد نوشته است :

" جواد خراسان از کادرهای قدیمی مجاهدین است از آنها که دیگر راهی برای بازگشت نمی بیند و از شدت ضعف جسمانی و عقلانی همیشه در اضطراب است روزی که ما درجاده اطراف قرارگاه حبیب درگیر شده بودیم وزیر بارانی از شلیک آرپی جی و نارنجک بودیم با بیسیم از او کمک خواستم او در یک خودروی آماده دیگر بود که میتوانست به سرعت خودش را به ما برساند اما به گفته راننده و فرمانده آن خودرو( که هم اکنون هم حی و حاضر است ) چنان ترسیده بود که با قبض روح شدن فاصله چندانی نداشت و به هر حال به کمک نیامد و از آن خودرو هم برای برگشتن به محل امن قرارگاه استفاده کرد .ولی همین آدم بزدل در سال هفتاد و سه که یکی از بازجویان و شکنجه گران بود چنان با من دست بسته و مجروح دلیری میکرد که پنداری رستم دستان است .شاید این خصلت همه جلادان تاریخ باشد که سگ صفتانه با دیدن ضعیف پارس میکنند وخیز حمله برمیدارند و بلافاصله با برداشتن سنگ زوزه تلخی میکشند و فرار را ترجیح میدهند."

این شکنجه گر شارلاتان و دروغگو ، در عملیاتهای تروریستی سال 1372 در بصره مسئول اجرایی و رابط با بعثی ها بوده است و کلیه هماهنگی ها برای ورود به مرز ایران را انجام می داده است.

این جلاد شکنجه گر ، از سال 1372 به عضویت شورای ملی مقاومت منافقین در می آید.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31