مصاحبه بابرادر، سید احمد هاشمی نژاد

پیرامون سازمان مجاهدین خلق ایران

مهر ماه 1358

متنی که در پیش روی داریدمصاحبه ای است باحجت الاسلام سید احمدهاشمی نژاد (برادرشهید آیت الله هاشمی نژاد) که در مهر ماه 1358چاپ وتکثیر شده است وارزش آن از این جهت است که به خط ِتفرقه ونفاق منافقین قبل از آغاز عملیات مسلحانه30خرداد1360وتضعیف نظام نوپای اسلامی امان و تاریخچه گروهک منافقین،ایدئولوژی،نگرش آنهانسبت به حضرت امام(ره)،مواضع سیاسی،بررسی حوادث سال1354،رابطه سازمان باچریک های فدایی خلق،رابطه سازمان باشوروی،جریان سعادتی،بررسی مواضع ضدامپریالیستی وضدصهیونیستی!وجریان فتوای علما درسال1354اشاره شده است.

*********************************************************************

مقدمه

 

Hasheminejad B

" ان هذه امتکم امه واحده و انا ربکم فاعبدون "

" این نوع انسانی ، اجتماع متشکل و هم هدف شما بشر است و همه در انسانیت یکی بوده ، پس امت واحدی می باشید و من پرورش دهنده شما هستم ، بنابراین تنها مرا بپرستید . "

طبیعت مجموعه ای واحد است که کلیه اعضایش با همبستگی تام تحت رهبری واحد به سوی بی نهایتی واحد شناورند . اگر عضو یا زیر مجموعه ای از آن خود را کنار کشیده و تکروی آغاز کند ، با سقوط ِشتاب گیر به وادی فساد و نابودی سرازیر می شود .

چنانچه در طول تاریخ شاهد بودیم چگونه واحد زیر مجموعه نوع انسان انحصار طلبانه راه خود را از متن خلقت جدا کرد و راه نفاق پیمود. او هر بار که این سم مهلک وی را از پا در می آورد روح حاکم بر نظام بر پیکر بی جانش دمیده می شد و به وی جانی تازه می بخشید .

و اینک که روح خدا در پیکر متلاشی شده جامعه ما دمیده شده و قطعات آن را به هم پیوند داده و درصدد است تا دیگر اعضا جدا شده را نیز پیوند داده و امت واحده جهانی مستضعفان را بر پا ساخته و زمینه را برای وراث عباد صالح معبود واحد و استقرار نظام توحیدی به رهبری آن موحد واقعی آماده سازد ، زمان آن است که گروه ها و روشنفکران بازگشت به خویشتن نموده و عوامل انحراف و عقب افتادگی شان را از حرکت جهش دار و یکپارچه خلق ِ به پاخاسته، چه در مبارزات قبل از سرنگونی رژیم شاه و چه در سازندگی پس از آن، در بنیان ها و مواضع گروهی شان جستجو کنند .

با این ایده بر آن شدیم تا با یکی از برادرانی که آگاهانه و شجاعانه خود را از بند وابستگی های گروهی رها کرده و پیوند خویش را با خلق تجدید نموده است ، نشستی داشته باشیم ، باشد که وجدان بی آلایش مان بر اغراض و امیال مان چیره گشته و آگاهی مان را به باور متکامل نماید .

به امید آن روز ، جمعی از دانشجویان مسلمان دانشگاه تهران

 

* * * * * * *

- برادر سید احمد هاشمی نژاد آشنایی شما با سازمان مجاهدین از چه تاریخی بوده و علت کناره گیری تان چیست ؟

در سال 51 به علت جذابیتی که این سازمان روی جوان ها داشته ، حتی در بین طلبه ها، من هم جذب سازمان شدم و با مطالعه و بخش نوشته ها و اعلامیه هایشان آغار به کار کردم ، ولی در حین پخش اعلامیه و کتابهایشان توسط پلیس دستگیر شده و به زندان شهربانی مشهد منتقل شدم .

پس از طی مراحل بازجویی و شکنجه و نیز به علت شهرت خانوادگی که خود عاملی بود به این که بتوانند جنبه تبلیغاتی خود را تقویت کنند ، یکی از اعضای کادر مرکزی با من تماس گرفته و برایم برنامه گذاشت، که در طی دو سالی که در زندان بودم با برنامه های اینها آشنا شدم .

هر چند که مسائلی پیش آمده بود که اواخر زندان از اینجا جدا شدم ، ولی در عین حال جذبه اینها آنقدر زیاد بود که انسان به خود اجازه تردید، که به دنبالش تحلیل است، نمی داد ، البته آنچه را که ارائه می دادند و با آنچه که در درون شان بود تفاوت های زیادی داشت که بعدها کم کم مسائل روشن شد ، شاید هم آنها نمی خواستند ماهیت خود را رو کنند .

پس از اتمام زندان بعد از دو ماه مجدداً بازداشت شدم که علتش تشکیل گروهی بود که محمد دزیانی هم عضو آن گروه بود ، هر چند که سازمان بعداً عکسش را منتشر کرد و به عنوان کسی که وابسته به سازمان مجاهدین بوده ، و علت این کار هم به خاطر این بود که محمد دزیانی کسی بود که شکنجه های بی سابقه فراوانی را تحمل کرده بود .

من می خواهم نکته ای را متذکر شوم و آن این است که الان که من از اینها جدا شده ام اظهار می کنند که هیچ رابطه ای با آنها نداشته ام ، من سؤال می کنم که اگر دزیانی جزو شما بود ، پس من هم در ارتباط با شما بودم ، چون محمد در گروه ما بود و با هم کارمی کردیم ، حتی من دنبال او رفتم و او را آوردم و با او مشغول کار شدیم . اگر جزو شما نبود پس کاذبانه یک چنان انسانی را که حماسه ای از مقاومت آفرید به خودتان نسبت می دهید تا در بین مردم محبوبیت کسب کنید .

به هر حال در دومین بازداشت پس از اتمام شکنجه و بازجویی از کمیته به زندان قصر و سپس به اوین منتقل شدم که در آنجا حدود دو ماه در بند یک ، شخصیت های مذهبی همچون آقایان طالقانی ، منتظری ، هاشمی رفسنجانی ، مهدوی کنی ، لاهوتی هم بودند که افتخار هم بندی با آنها را داشتم و در آنجا بود که با موضع گیری غلط و نادرست مجاهدین با علمای مزبور مواجه شدم .

تعبیری که بچه های سازمان داشتند این بود که با آقای منتظری برخورد عاطفی داشته باشیم نه برخورد ایدئولوژیکی ، چون ظرفیت ندارد و ممکن است برداشت های نادرستی از حرف های ما بکند و سوء استفاده نماید .

در مورد آقای طالقانی نظرشان این بود که سعی کنیم او را نگه داریم شاید به دردمان بخورد و برخوردی که با منتظری می کنیم با طالقانی نکنیم و سعی کنیم که برخوردمان با طالقانی برخوردی سیاسی و عاطفی باشد ، ولی برخورد ایدئولوژیکی هرگز ، چون آقای طالقانی آنها را می شناختند و اگر مجاهدین می خواستند با ایشان بحث کنند شکست می خوردند و نمی توانستند مسائلی را که داشتند به عنوان نظر اسلامی به آقای طالقانی تحمیل کنند .

آقای طالقانی علیرغم دروغ پردازی های مجاهدین خلق چه در داخل زندان و چه در خارج آن نه تنها آنها را تأیید نکردند که گاهی مورد انتقاد شدید قرار می دادند . مطلبی را که به خود من در اوین ابراز داشتند این است که ایشان ایدئولوژی مجاهدین را یک ایدئولوژی صد در صد اسلامی نمی دانستند.

زمانی که از بند یک به بند دو منتقل شدم مورد استقبال شدید آنها واقع شدم تا بدین وسیله مرا بیشتر به خود جذب کنند ، در اینجا آنقدر مورد اعتماد آنها قرار گرفتم که مهمترین تحلیل ها و نقطه نظرهایشان را با من، حتی تحلیل های بسیار بچه گانه و غیر منطقی خود را نسبت به شخص رهبری انقلاب بعد از بیرون آمدن از زندان، در میان می گذاشتند.

روز عاشورا طبق تقاضای سازمان، آرم مجاهدین خلق را با لباس روحانیت بالا بردم و بدین وسیله سازمان توانست حداکثر سوء استفاده تبلیغاتی را نموده و خود را در بین توده ها جا بزند ، گنجه ای هم آنجا بود .

همین لطف الله میثمی ،که البته میثمی به خاطر شرکت در راهپیمایی آمده بود، که از میثمی تجلیل می کردند که حتی پدر شهید رضایی ها هم زیر بغل میثمی را به جهت نابینایی او گرفته بود ، حتی گنجه ای او را بوسید که البته بعداً مورد انتقاد شدید سازمان قرار گرفتیم که چرا از عنصری تصفیه شده و مرتجع تجلیل کرده و بین خود راه دادید .

به هر حال این گذشت تا این که زندانیان از زندان آزاد شدند و من از مشهد به تهران آمدم به جهت دیدن زندانیان آزاد شده و به منزل رضایی ها رفتم (قسمتی را که می خواهم تذکر دهم بدین جهت است که مشخص شود روابط من با اینها تا چه حدی بوده تا بتوانیم مسائلی را بازگو کنیم) .

آنها در منزل رضایی ها در طبقه دوم در جلسه خصوصی که در آن جلسه موسی خیابانی ، مسعود رجوی ، احمد حنیف نژاد و تنی چند از اعضای دیگر نشسته بودند. من وقتی وارد اتاق شدم مسعود رجوی دولا شد تا دست مرا ببوسد و صراحتاً گفت : تو رسالت تاریخی خود را انجام دادی و تجلیل مفصلی در ارتباط با راهپیمایی عاشورا از من نمود ، همچنین موسی خیابانی .

روابط صمیمانه و نزدیک ما همچنان ادامه داشت ، تا این که شبی را به عنوان بازدید آیت الله طالقانی با رجوی و خیابانی و سایرین به منزل آقای طالقانی رفتیم و دسته جمعی با آقای طالقانی عکس برداشتیم تا بعداً از این عکس بهره برداری کنیم ، پس از پیروزی انقلاب سازمان، ارگان سیاسی خود را به عنوان" جنبش ملی مجاهدین" رسماً اعلان کرد و سپس در دانشکده علوم دانشگاه تهران مستقر شدند .

البته چریک های فدایی خلق هم قبلاً در دانشکده فنی مستقر شده بودند ، در داخل جنبش اولین نماز جماعتی که با شرکت رجوی ، خیابانی و سایر اعضا سازمان برگزار گردید روی اعتمادی که به من داشتند و صداقتی که من نسبت به اینها نشان داده بودم (هر چند که از این صداقت سوء استفاده کردند) به عنوان پیش نماز انتخاب شدم و تمامی کادر مرکزی و اعضا با من نماز گزاردند و بارها رجوی می گفت : آقای ما این است . (اشاره به من) .

چندین بار برای تبلیغ، رسماً از طرف جنبش به شهرستان های مختلف سفر کردم. از آن جمله به تربت حیدریه و بابلسر، که در اثر عدم پذیرش مردم با درگیری مواجه شد، که از این جهت از مردم تربت حیدریه پوزش می طلبم . در این رابطه سازمان رسماً اعلانیه داد که یکی من بودم و دیگری فردی به نام مصباح که هم اکنون در جنبش ملی مجاهدین مشهد است .

من در طرح دفاعی مخفی مجاهدین در مشهد شرکت داشتم ، حتی در جلسات خصوصی شرکت داشتم ، ازجمله در جلسه ای که در جنبش ملی مجاهدین قم با رجوی و موسی خیابانی برگزار شد که صحبت های مفصلی در آن مجمع مطرح شد که در جای خود به آن اشاره خواهم کرد .

اینها که ذکر نمودم به خاطر تعریف از خود نیست ، بلکه به خاطر مشخص شدن گستردگی روابطم با سازمان و درجه اعتمادشان به من است و بعد از این " معتمد ، آقا ، پیش نماز ، مبلغ " و بالاخره " علمدار عاشورایشان " را از دست دادندو با همان صداقت انقلابی !! که همیشه از خود بروز داده اند اظهار داشتند : وی یک فرد عادی بوده و در مورد رابطه ام با جنبش گفتند : فقط گهگاهی دو سه دقیقه ای به جنبش می آمد و می رفت و پیش از این در رابطه با ما نبود .

آری کناره گیریم از هنگامی آغاز شد که احساس کردم خاطر نشان کردن انحرافات سازمان و به دنبال آن بحث های مفصل چاره ساز نیست و من که به شهادت شاهد مطلق صرفاً به خاطر مکتب و هدف زندان ها و شکنجه ها را متحمل شده بودم دیگر حاضر نبودم خود را ملعبه مغرضانه و منحرفانه گروهی قراردهم و علیرغم طرح مسائل ایدئولوژیک از جانب من به جای پاسخ به آن، طبق معمول به یک سری مسائل فرعی اشاره کردند که جز فرار از زیر بار ِ پاسخ به آن نبود و شاید چیزی از نظر اسلامی در دست نداشتند که عنوان نمایند .

لذا ابتکار عمل را شخصاً در دست گرفتم تا طبق معمول نگویند وی را تصفیه کردیم ، چنان که در مورد بسیاری از افرادی مثل محمدی ها ، میثمی ها ، که خودشان به خاطر وجود انحراف در سازمان از آنها جدا شدند و سازمان در بیرون مسئله تصفیه را مطرح کرد ، در حالی که در جلسات خصوصی سران جنبش و به خصوص رجوی با تأسف فراوان می گفت : محمدی ها را از دست دادیم و این نشان می دهد محمدی در سطح بالایی بود .

و این مطلب را رجوی هنگام قدم زدن در حیاط زندان اوین زمانی که دسته دسته افراد را در اثر فشار مردم آزاد می کردند ، عنوان نمود ، زیرا که احتمال می داد من زودتر از آنها به جهت سبکتر بودن پرونده ام آزاد شوم و به اصطلاح می خواست نشان دهد که ایدئولوژی برایمان مهم است نه فرد ، که البته در قضیه جدائیم، این من بودم که از آنها جدا شدم نه این که آنها به اصطلاح تصفیه ام کرده باشند .

چنان که به دروغ ابراز داشته اند و ضمناً محمد محمدی با رضا رضایی در یک خانه تیمی می زیست ، آری اینها بچه نبودند که به خاطر چند تا انتقاد و چند مسئله جزئی کنار بکشند ، بلکه مسئله اینها مسئله ایدئولوژی بود و حتی محمدی به یکی از برادران که به من در شمال گفت و من در اوین مطرح کردم که رجوی صلاحیت رهبری سیاسی و ایدئولوژیکی جنبش ایران را ندارد و به دروغ از این مسئله دم می زند .

- اشاره کردید که باعث کناره گیری تان از سازمان مجاهدین خلق مسائل ایدئولوژیکی بوده است ، ممکن است دراین مورد توضیحات کافی بدهید تا ابهامات بر طرف گردد ؟

من به خاطر مخالفت با تحلیل های منحرفانه آنها، مسائلی در ارتباط با اعتقاد به غیب و خدا و قیامت مطرح کردم ، ولی مسئول من جوابی نداد و رفت و مذاکراتی با اعضاء کادر مرکزی سازمان در داخل زندان انجام داد ، بعد برگشت و گفت از این تاریخ به بعد تمام کلاس های تو تعطیل و هیچگونه ارتباطی با هم نداریم که من بسیار ناراحت شدم .

گفتم : فلانی چطور احساس مسئولیت می کنید در مقابل مسائل ایدئولوژیکی بچه ها و این قدر دم از ایدئولوژی می زنید ، مگر غیر از این است که باید به سؤالات من پاسخ دهید ؟ آیا جواب سؤالات و اشکالات من این است که کلاس های مرا تعطیل کرده و با من قطع رابطه نمایید ؟

پس از مدتی تقاضای ملاقات با رجوی را کردم که در زندان هم جزو کادر مرکزی و رهبری سازمان بود و کارگردان همه مسائل که اینها زمانی که امام به علت انحراف ایدئولوژیکی که در تعلیمات آنها می بینند حاضر به ملاقات نمی شوند ،بعد می گویند اصلاً نمی شود ایشان(حضرت امام) را دید ، انسان با سران و پادشاهان زودتر می توانست تماس بر قرار کند تا با ایشان! .

اما خود را فراموش می کنند که از رجوی ها و خیابانی ها بتی ساخته و حصاری به دور آنها کشیده و امکان دیدن آنها را به کسی نمی دهند و انسان اصلاً در منطق آنها نباید به خود اجازه چنین کاری را بدهد ، بالاخره با اصرار زیاد یک شب از ساعت ده تا یک بحث کردیم .

در آخر بحث گفت : زیر بنای فکری تو با دیدگاه ما فرق دارد و ما هیچگونه بحثی با هم نداریم و طبق معمول هر چیزی که از پاسخ به آن عاجزند و یا نمی خواهند دیدگاه های غیر اسلامی خود را رو کنند ، بلافاصله می گویند طرف مسئله خصلتی دارد و باید اول مسئله خصلتی خود را حل کند تا این مسائل برایش روشن شود .

من آن قدر ناراحت شدم که با عصبانیت گفتم : چطور وجدان اسلامی و انسانی شما این اجازه را به شما می دهد که شما در مقابل یک سؤال اسلامی این چنین برخورد کنید ؟ شما پس چه ادعایی دارید که می گویید می خواهیم افرادی را که تازه وارد جریانات شده و به زندان افتاده اند به طراز او ل مکتبی تبدیل کنیم ؟

و اضافه کردم با این کارتان عده ای را به مارکسیسم سوق می دهید ، با بی تفاوتی گفت : به جهنم مارکسیست شدند ، گفتم : ممکن است عده ای بروند با ساواک همکاری کنند ، گفت : بکنند و حتی گفتم : همین بی منطقی شما باعث موضع گیری های دیگران شده که طبق معمول پاسخ داد ما با نیروهای راستگرا و ارتجاعی هیچگونه برخورد ایدئولوژیکی نداریم . (مطلب اخیر را در کتاب رهنمودهایی درباره کار تعلیمات مجاهدین نیز آورده اند و اضافه کرده اند به جای بحث های فلسفی و کلامی و ایدئولوژیکی آنها را به مبارزه علیه رژیم و امپریالیزم بخوانیم) . و بر فرض این که فردی مسائل خصلتی داشت آن را می توان در برخوردی صادقانه حلش کرد ، چه ربطی به پاسخ ندادن شما دارد .

و اصولاً نکته ای را که لازم به تذکر می دانم این است که اگر شما به تمامی سخنرانی ها و بیانیه ها و نوشته های آنان دقت کنید ، در خواهید یافت که متأسفانه به جای این که به شناساندن اسلام راستین که خود را مدعی آن می دانند بپردازند ، بیشترین کوشش خود را در تالیغات، برای تحکیم و موقعیت سیاسی و معرفی سازمان به کار می برند و این خود جای تأمل دارد ، اینها از مکتب فقط جنبه مبارزاتیش را درک کرده اند که تازه آن هم ادراک دقیقی نیست .

پس از مدتی مجدداً گفتم : موضع سیاسی شما را قبول دارم ، لذا روابط سیاسی با من برقرار کردند و مرا در جریان تحلیل ها و تصمیمات سیاسی خود قرار می دادند ، در بیرون هم که دیدند به نفع شان کار کردم چهره شان را عوض کردند و حمایت از مرا پیش گرفتند ، البته فکر کردم که شاید نظرشان عوض شده باشد و بتوانیم با هم کنار بیاییم که متأسفانه این تفاهم مقدور نگردید .

یکی دیگر از انحرافات عقیدتی سازمان مسئله شناخت شان است ، زیرا اینها چهار اصل دیالکتیک را پذیرفته اند ، به اضافه اصل هدفداری که آن را هم اپارین که خود یک مارکسیست است در کتاب منشاء حیات به تضمنی مقصود تعبیر می کند و به این ترتیب فرقی بین شناخت اینها و شناخت مارکسیست باقی نمی ماند .

و من نمی دانم با چه رویی رهبران سازمان در نامه ای که به امام می نویسند ایدئولوژی خود و سازمان را صد در صد اسلامی قلمداد می نمایند و عجیب است که با امام هم می خواهند مثل همیشه منافقانه برخورد کنند .

غافل از این که شخص امام، زمانی که در نجف بودند یکی از تئوریسن هایشان خدمت امام رفته و مسائل خود را عنوان می کند ، امام بعد از حدود یکماه و هر روز دو ساعت به حرف های آنان گوش داده و زمانی که خواستند تأیید بگیرند امام فرمودند : مسائلی را که عنوان نمودید حرف های بسیار جالب و زیبایی است ولی خیلی از آنها ربطی به اسلام ندارد .

 

- در خلال صحبت هایشان اشاره کردید به این که مجاهدین در داخل زندان تحلیل خاصی نسبت به شخص امام داشته اند ، آن تحلیل را مشروحاً بیان کنید ؟

 

دو تحلیل داشته اند یکی تحلیلی بود که در زندان ارائه دادند و دیگری تحلیلی که پس از پیروزی انقلاب مطرح کردند ، تحلیل اولیه شان نمی دانم که این تحلیل از کجا به بند یک اوین و به گوش آقایان طالقانی و منتظری و دیگر شخصیت های علمی و دینی رسیده بود که ایشان در ملاقات شان با بعضی از اعضا راجع به تحلیل مزبور سؤال کرده بودند که آنها هم انکار کردند،البته محتوای تحلیل برای آقایان علما مشخص نبود ، فقط این که تحلیلی مجاهدین انجام دادند و بعد در داخل بند خودمان یعنی بند دو که مجاهدین بودند بچه ها را تحت فشار قرار داده تا بفهمند چگونه تحلیل مزبور به بند یک رفته است ، زیرا تحلیل بسیار غیر صادقانه و غیر منطقی و دور از واقعیت بوده و از این که به گوش توده مردم و علما برسد وحشت داشتند.

آن تحلیل به طور خلاصه این است که " آیت الله خمینی فردی است راستگرا و به طرف ارتجاع در حال حرکت است و علت و دلیل آن هم این که چون امام مواضع ضد مارکسیستی دارند و علیه مارکسیست ها صحبت می کند و علت دیگر قبول مالکیت خصوصی و به دلایل دیگر امام را راستگرا می دانند . "

فکر می کنم این تحلیل برای اولین بار افشا می شود ، هر چند که فکر می کنم افشای این مسئله خطراتی را هم در بر دارد ، ولی وظیفه اسلامی من حکم می کند که صورت منافقانه اینها را به خلقی که به دروغ از آنها دم می زنند نشان دهم؛ خلقی که عاجزانه می خواستند برای رفتن به مجلس خبرگان به آنها رأی بدهند ، ولی زمانی که توده علیرغم همه گونه تقلبات و دروغ ها به آنها رأی ندادند ، فریادشان برآمد که توده ها آگاه نیستند که باید به آقایان گفت : نه برادر! توده ها کاملاً آگاهند و آگاهانه راه و رهبر خود را انتخاب نمودند .

و اعلام کنم برادران و خواهران مسلمان! مسائلی که سازمان مجاهدین خلق و جنبش ملی مجاهدین با شما در میان می گذارند غیر از آن چیزی است که در درون سازمان و تشکیلات مجاهدین خلق مطرح است ، اینها در اعلامیه ها ، سخنرانی ها و مجامع عمومی و روابط درون خلق به رهبری امام اذعان و اعتراف دارند و در روابط درون سازمانی عکس واقعیت را مطرح می کنند .

تحلیل دوم سازمان راجع به شخص امام چنین است که " مسعود رجوی در یک جلسه بسیار خصوصی در محل جنبش ملی مجاهدین قم به طور خیلی ظریف گفت : شخص امام قبل از دیکتاتوری و سرنگونی رژیم گذشته می توانست و صلاحیت رهبری جنبش را داشت ، ولی متأسفانه از این به بعد نمی تواند انقلاب را رهبری کند چون مرحله کنونی مبارزه ما مبارزه علیه امپریالیسم است " .

و چون امپریالیزم در مبارزات ضد خلقی خود در جهان تجربیاتی به دست آورده و از پیچیدگی خاصی برخوردار است ، طبیعی است که رهبری انقلاب هم باید در مقابل آن از چنین پیچیدگی برخوردار باشد و چون این پیچیدگی در رهبری وجود ندارد ممکن است جنبش را به انحراف بکشاند و به عنوان نمونه مسئله گوشت یخ زده و مسئله حجاب را مطرح کرد .

در صورتی که امام هیچگاه به آن صورتی که اینها طرح می کنند عنوان ننموده اند ، مثلاً امام نفرموده اند حتماً باید با حجاب بر سر کار حاضر شوند ، بلکه گفتند : اگر چنین بکنید بهتر است و این ضد انقلابیون و فرصت طلبان و پس مانده های رژیم و بوالهوسان بودند که هوچیگری به راه انداختند و می خواستند با راهپیمایی و تظاهرات خود باعث تضعیف رهبری گردند .

ولی کاملاً در اشتباه هستند ، بنابراین دیدید چگونه قضاوت شان در درون سازمان با شعارهایشان در درون خلق تضاد دارد ، لابد این هم از منتهای صداقت انقلابی اینهاست !! یعنی آنچه را که با توده مردم در میان می گذارند و با آنچه که برای اعضا و هواداران خود مطرح می کنند کاملاً متفاوت و متضاد می باشد .

 

- اشاره کردید که به مواضع سیاسی سازمان انتقاد دارید ، ممکن است چند نمونه از آنها را ذکر کنید؟

 

یکی این که عنوان می کنند رهبری امام را قبول دارند ولی متأسفانه در عمل خلاف رهبری امام عمل می کنند ، به عنوان نمونه از اول پیروزی انقلاب که شخص رهبری انقلاب در رابطه با ارتش مسئله تصفیه را مطرح کردند ، اینها انحلال ارتش را خواستار گردیدند و بعد که دیدند مسئله خیلی حاد شده و عکس العمل شدیدی بین توده مردم به وجود آورده ، بلافاصله مشی خود را به طور تاکتیکی عوض کردند و گفتند : منظور ما از انحلال ارتش تصفیه ارتش بوده است .

در حالی که این خیلی مسخره است ، چون مفهوم انحلال نابودی ارتش است و تصفیه بدین معنی است که شکل ارتش حفظ شده ولی در کادر آن پاکسازی انجام شود . و متأسفانه باید بگویم مجاهدین با چریک های فدایی خلق هم صدا شدند ، زیرا که آنان هم انحلال ارتش را خواستار شده بودند .

نمونه دیگر مسئله مجلس مؤسسان بود که امام ابتدا مجلس مؤسسان را مطرح کردند و این در زمانی بود که هنوز توطئه ای در کار نبود ، ولی تا زمان شروع مجلس و انتخابات امام احساس کردند توطئه های وسیعی در کار است ، به عنوان نمونه مسئله گنبد پیش آمد که حتی دست چریک های فدایی خلق در آنجا دیده شد .

لذا تصمیم خویش را عوض نموده و مجلس خبرگان را پیشنهاد کردند و این مطلب صداقت انقلابی و اسلامی امام را نشان می دهد که آنچه برای ایشان اهمیت دارد اسلام است و انقلاب ، نه چیز دیگر .

و نه همانند گروه ها و سازمان های به اصطلاح انقلابی که علیرغم این که دیدند و می بینند که دارند اشتباه می کنند ، ولی صداقت و شهامت انقلابی ندارند که به اشتباه خود اعتراف کرده و خط خود را تصحیح کنند .

چون اشکال مجلس مؤسسان این بود که گروه ها و تیپ های مختلف با طرز فکرهای گوناگون به مجلس مؤسسان راه می یافتند و می توانستند آن قدر مجلس را طولانی کنند که ضد انقلاب بتواند نقشه های اربابانش را عملی سازد و دیدیم که مجاهدین تا آخرین لحظه ای که حتی مجلس در شرف آغاز به کار بود دم از مجلس مؤسسان می زدند .

و بدتر از آن برای توجیه مسائل انحراف خود دست به تحریف احادیث و روایات زدند ، چنانچه روایتی از نهج البلاغه حضرت علی (ع) در جزوه ای که به نام مجلس مؤسسان است ، آورده اند به این مضمون که " سنت صالحه را ترک نکنید " . و بعد به رأی خودشان سنت صالحه را مجلس مؤسسان تفسیر می کنند .

و به قول امام که به جمعی از دانشجویان مسلمان فرموده بودند که عده ای می آیند قرآن و نهج البلاغه را به رأی خود تفسیر می کنند و قرآن و اسلام و نهج البلاغه را تا به آن حد قبول دارند و می خواهند که به نظر ما را تأیید کند و در جهت خواسته های آنها باشد .

مطلب دیگر اظهار تأسف آنها از تعطیلی روزنامه آیندگان که دولت اسرائیل هم از آن حمایت می کرد و شدیداً رادیو اسرائیل طی تفسیری به رهبری انقلاب و انقلاب ایران اهانت کرده و از آیندگان حمایت و در این رابطه بود که شنیدم آن مجاهد نستوه و عالم عظیم الشأن در شبی که یکی از سران جنبش در خانه یکی از وزراء بودند خود را بی اطلاع جا زده بودند و چون دنبال آن معلم بزرگ می گشتند او را در آن خانه یافتند ، آقا ضمن صحبت های تندی که کرده ، شدیداً به وی حمله کردند و گفتند تو دروغ گفتی و نفاق افکنی کردی و مرا اغفال کردید .

موضوع دیگر در رابطه با دستگیری تقی شهرام که از افراد اصلی و یکی از سردمداران این خیانت بزرگ یعنی ضربه سال 54 بود اعلانیه دادند و به دادگاه انقلاب حمله کردند که باید گفت چشم آمریکا روشن که چنین انقلابیونی از او حمایت می کنند ، زیرا که آمریکا هم به دادگاه های انقلاب حمله کرد و گفتند کسی حق ندارد دست به ترکیب وی بزند و حتی کوچکترین اهانتی به او کند .

کسی که بهترین بچه های خلق ما را (شریف واقفی) ناجوانمردانه کشت و بعد هم سبعانه و ددمنشانه پیکر بی جانش را با بمبی که داخل شکمش کار گذاشت متلاشی ساخت تا این سند محکومیت و رسوایی ظالم ، قابیل پنهان بماند ، غافل از این که دست انتقام قاصم الجبارین و مدرک الهاربین از آستین خلق بیرون خواهد آمد و این ظالم را چون دیگر ظالمین به نکال و کیفر اعمالش خواهد رساند .

حمایت از این مفسد دقیقاً حق السکوتی بود که جنبش به وی داد ، چنان که یکی از هواداران جنبش که با من در رابطه است و جنبش از این موضوع بی اطلاع است، گفت : یکی از اعضاء جنبش ملی مجاهدین در تهران به من گفت : این بستگی به وجدان تقی شهرام دارد که چه مسائلی را افشا کند و چه مسائلی را افشا نکند .

پس معلوم می شود مسائلی در پشت پرده اند که از دیدگاه خلق مان مخفی نگه داشته شده و هنوز در میان نگذاشته اند ، چنان که در همین بحث هم مطالبی را افشا نمودم که شاید بسیاری از آنها را تا به حال نشنیده باشید .

 

- به نظر شما علت ضربه سال 54 چه بوده و از کجا منشأ می گیرد ؟

 

تحلیل هایی که در این باره کرده اند مختلف است ، اعضاء سازمان که در زندان مشهد بودند چنین تحلیل می کردند که این خیانت که از ایدئولوژی مارکسیستی بر می آید که سال های سال به جنبش ایران خیانت کردند ، ولی زمانی که به زندان تهران آمدند از این نظر برگشتند و گفتند این نتیجه خیانت اپورتونیست های چپ نماست نه مارکسیست ها .

ولی در زندان تهران چنین تحلیل کرده بودند که خیانت تعدادی از اپورتونیست های چپ نما باعث شد که عده ای تغییر موضع ایدئولوژیکی بدهند ، افرادی که از سازمان کناره گیری کرده اند عامل اصلی را انحراف ایدئولوژیک سازمان می دانند و معتقدند که درست است که تعدادی آمدند و بچه ها را مارکسیست کردند ولی با در نظر گرفتن وضع سال 50 که تشریح شد مشخص می شود که اشکال کار در ایدئولوژی سازمان است نه فقط خیانت تعدادی که البته سازمان این تحلیل را قبول ندارد .

در اینجا سؤالی را که در اوین از یکی از اعضاء کادر مرکزی سازمان کردم و بی جواب ماند مجدداً تکرار می کنم : اگر ضربه 54 در رابطه با بنیان های ایدئولوژیک سازمان نبود ، پس چرا سال 50 عده ای از کادر مرکزی سازمان مارکسیست بودند ؟ مارکسیست های مزبور حتی در بین 17 نفر عضو کادر مرکزی که در فلسطین هم دوره دیده بودند دیده می شوند مانند : بهمن بازرگان ، حسن راهی ، حسین آلادپوش ، کاظم شفیعیها ، علیرضا تشدد و چند نفر دیگر و همچنین تعدادی هم در سال 50 در ابتدای دستگیری در زندان مارکسیست شدند مانند : علیرضا زمردیان ، مهدی و هادی محصل و تعدادی دیگر .

اینها در حالی مارکسیست بودند در زندان مشهد و تهران گاه به نماز می آمدند و دعای " ربنا اننا سمعنا منادیا ینادی للایمان ان آمنوا بربکم فامنا " می خواندند و به هیچ کس غیر از کادر مرکزی مارکسیست بودن خود را ابراز نمی داشتند ، چه بسا بارها به حسن راهی گفتم نظرت درباره فلان موضوع اعتقادی یا فلان نوشته و تحلیل سازمان چیست ؟ و در جواب می گفت : این تحلیل ها به درد شما می خورد نه به درد ما .

حتی یکی دیگر از اینها که الان اسمش را افشا نمی کنم و با اینها در سال 50 دستگیر شده و با کمال تأسف علیرغم این که مارکسیست بوده وی را به عنوان مسئول کار ایدئولوژی اسلامی برای یکی از بچه ها گذاشته بودند

کدام وجدان ایدئولوژی و احساس مسئولیت به شما اجازه داد که یک مارکسیست را بگذارید به عنوان مسئول کار ایدئولوژی اسلامی برای یک بچه ای که تازه وارد زندان شده بود و زمانی که در اوین به یکی از اعضاء کادر مرکزی انتقاد کردم که چرا آن وقت اعلام نکردید و آنها نماز می خواندند ؟ گفت : ما به اینها گفتیم نماز را تاکتیکی بخوانید ، چون در شرایطی بودیم که اگر قضیه افشاء می شد ضربه می خوردیم .

و بین خلق هم انعکاس منفی می داشت و برای این که مردم نفهمند که این خود خیانت بزرگی به خلق است و نشان دهنده عدم صداقت انقلابی خیانتی بود که به افراد تازه وارد مسلمان به زندان که نادانسته با آنها ارتباط بر قرار کرده و حتی دیدگاه های ایدئولوژی خود را از آنها بگیرند ، چون قابل تشخیص نبود .

چطور می خواست تشخیص داده شوند در حالی که در یک جا باهم دسته جمعی زندگی کرده و حتی در جلسات خصوصی و تصمیم گیری آنها شرکت داشتند ، آیا می شد تشخیص داد ؟ این مسئله را چطور می شود توجیه کرد ؟ این شما و این قضاوت خلقی که نخواستید با آنها صادقانه برخورد نمایند !

ضربه سال 54 که وارد شد اینها یعنی بهمن بازرگان ، حسین آلادپوش و حسن راهی و کاظم شفیعیها گفتند ما دیگر نمی توانیم نماز تاکتیکی بخوانیم ، دیگر نمی توانیم این قدر تحمل کنیم و ماسک از چهره زدودند و سیرت غیر مذهبی و ضد اسلامی خود را هویدا ساختند و شدیداً در برابر افراد به اصطلاح مذهبی مجاهدین موضع گیری کردند و حتی تا مرز زد و خورد جلو رفتند .

-چند نفری که اسم بردید که جزو کادر همه جانبه بودند و در سال 50 عقاید مارکسیستی داشتند ، آیا این نظر را نسبت به بنیانگذاران سازمان ازجمله محمد حنیف نژاد هم دارید یا نه ؟

البته من نسبت به بنیانگذاران اظهار نظری نمی کنم که اصولاً در چه حدی بودند ، ولی آنچه می توانم بگویم به خصوص نسبت به شخص محمد حنیف نژاد این است که آدم پاک و صادقی بود و برای اسلام حرکت کرد و اگر هم اشتباهی را بعداً اعضای دیگرش متوجه شدند که در ایدئولوژی وجود دارد و یا این که دیگر اسلام شناسان متوجه آن گردیدند گمان می کنم روی تعمد و غرض ورزی نبوده ، بلکه روی عدم آشنایی با اسلام بوده و در آن محدوده ای که آنها کار می کردند و در آن شرایط خفقان که نمی توانستند با بسیاری تماس بگیرند و زمینه تماس شان و یا تحقیق شان بیشتر از آن وجود نداشت ، طبیعی بود که اشکال دیده شود .

اما روی صداقت و پاکی محمد آقا بحثی نیست ، ولی بحث سر آنهایی است که خود را ادامه دهنده راهش می دانند که البته باز نه روی همه ادامه دهندگان ، چون اینها تا کنون هشت انشعاب پیدا نموده اند .

چنان که امام هم در صحبت شان خطاب به دانشجویان مسلمان فرمودند : " ممکن است فردی یا کسی از آنها باشد که آدم خوبی باشد ، ولی به طور کلی نمی شود به آنها اعتماد کرد ." و مرحوم آقای طالقانی هم در پیامی که به مناسبت چهارم خرداد سالگرد شهادت بنیانگذاران فرستادند فقط از محمد حنیف نژاد ، ناصر صادق ، اصغر بدیع زادگان ، سعید محسن و چند تنی دیگر تجلیل نمودند و به هیچ وجه خطاب شان سازمان نبود .

هر چند که سازمان از این کار سوء استفاده کرد ، نوار را تکثیر کرد و اعلان کرد که آقای طالقانی ما را تأیید می کند و برای سازمان پیام فرستاده ، در حالی که این بزرگترین دروغ اینها را ثابت می کند ، و لابد زمانی که می گویند طالقانی ما را تأیید می کرده از این نوع تأیید ها بود که آقا به شخص خاصی احترام قائلند و آنها به تمامی اعضا و حتی جمع فعلی سازمان گسترش می دهند .

در مورد مارکسیست بودن عده ای از کادر اولیه که شاید اولین بار نامشان را افشا می کنم باید بگویم که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و بسط ارتباطات افراد و گروه ها ماهیت آنها هم حتی برای بسیاری از اعضاء خود سازمان هم رو شد ، از جمله آن مارکسیست ها نام صدیقه رضایی و محبوبه متحدین را می توانم با اطمینان ذکر کنم و از ذکر نام چند نفر دیگرشان تا حصول اطمینان کامل خودداری می کنم .

اگر دقت کنید در عکس هایی که منتشر شده خواهر رضایی ها را با برادرانش با هم منتشر می کردند ، ولی بعد عکس ها را جمع کرده از بین بردند و خود من در جنبش ملی مجاهدین مشهد ناظر آتش زدن عکس صدیقه رضایی و محبوبه متحدین بودم تا غیر مستقیم اینها را از صحنه خارج کنند و مردم متوجه قضیه نشوند .

حتی یکی از اینها به من گفت : مبادا فلانی (یکی از روحانیون را اسم برد) بفهمد که بدین وسیله بخواهد علیه ما حرفی بزند و اینها وحشت دارند که هنوز صادقانه با مردم برخورد کنند ، هنوز اینها صداقت انقلابی ندارند که آنچه در درون هست با مردم در میان گذارند و رسماً صف شان را از مارکسیست های درون شان جدا نمایند و در حضور مردم از آنان برائت جویند و تبرای خود را اعلان نمایند که نتیجه این عدم صداقت ها باعث شده و می شود که روز به روز تعداد زیادی مارکسیست شده و بشوند .

- به نظر شما رابطه ای بین سازمان مجاهدین خلق و چریک های فدایی خلق وجود دارد یا نه ؟ اگر هست چگونه ؟

در این زمینه مسائل زیاد است پس از توضیحی که خواهم داد یک نمونه را ذکر می کنم ، از سال 50 در اکثر زندان ها مجاهدین با مارکسیست ها در یک کمون یعنی در سر یک سفره غذا می خوردند و حتی خریدشان ، کارشان ، میوه شان ، جایشان یکی بود و در همه مسائل باهم بودند .

بعد از ضربه سال 54 به طور تاکتیکی گفتند برای این که مردم حساسند و بیرون هم سر و صدای زیادی راه افتاده بود ، به طور ظاهری هم که شده از یکدیگر جدا می شویم ، ولی آنچه که مهم است و تذکرش لازم به نظر می رسد این است که به خصوص در زندان اوین خود من شاهد تماس های غیر مستقیم و مکرر رجوی و رهبران چریک های فدایی خلق بودم که به خصوص در مسائل سیاسی با هم مشورت می کردند و هر گونه موضع گیری سیاسی را که بنا بود علیه رژیم انجام شود قبل از این که با کسی در میان بگذارند با یکدیگر مطرح می کردند و پس از تصمیم گیری بر دیگران تحمیل می کردند .

مجاهدین در تماس هایشان با فدایی ها گاهی از آنچنان موضع ضعف و پایین برخوردار بودند که ناچار به انتقاد می شدیم و شاید همین برخوردهای توأم با ضعف بود که به مارکسیست ها میدان داد ، به طوری که حتی جسارتاً به امام هم توهین می کردند .

ولی آنچه که برایم خیلی مهم است و شاید برای اولین بار افشا می شود و آن هم به خاطر موضع گیری غلط اینها نسبت به مسائل جاری کشور و رهبر انقلاب و آن هم دقیقاً دو روزی بعد از پیروزی انقلاب تماس های پی در پی بین مجاهدین و فدایی ها در دانشگاه تهران برقرار گردیدو به نظر من همین تماس های مستمر بود که نتیجه اش تصمیم مشترک آنها درباره انحلال ارتش شد .

در جریان گنبد که چریک های فدایی دست داشتند مجاهدین برای این که دیگر خیلی مسئله به وجود نیاید و صدای مردم بلند نشود ، چون مردم می گفتند چرا مجاهدین انتقاد نمی کنند و چرا موضع شان را مشخص نمی نمایند ؟

پس از این بود که مجاهدین برای فریب خلق انتقادی به چریک های فدایی کردند که بیشتر به یک برخورد پدرانه و دوستانه شبیه بود تا یک انتقاد سیاسی نسبت به گروهی سیاسی که در کنار ضد انقلابیون موضع گرفته بود . زیرا که مجاهدین معتقد بودند و هستند که آنها یعنی چریک های فدایی خلق جزو نیروهای انقلابی می باشند .

بنابراین به طوری که در داخل و خارج زندان شاهد بودم تماس های دائم بین مجاهدین و فدایی ها برقرار بوده و متأسفانه هیچگاه حاضر به موضع گیری قاطع انقلابی علیه آنها که در کنار ضد انقلابیون بودند ، نشدند .

- به نظر شما رابطه سازمان با شوروی چگونه است و جریان سعادتی چه بوده است ؟

اینها اصولاً کشروهای سوسیالیستی و کمونیستی را به عنوان کشورهای مترقی و انقلابی قبول دارند و هر گونه موضع گیری در مقابل آنها را غلط و ارتجاعی و راست گرایانه می دانند ، به همین جهت هم نسبت به امام یک چنین نسبتی دادند و نیز تمامی روحانیت را راست گرا می دانند و هر کس علیه کمونیزم سخنی ابراز دارد آن را یکی از دلایل راست گرایانه اومی دانند ، زیرا دوست ندارند به رفقای به اصطلاح انقلابی و مترقی آنها لطمه ای وارد شود !!

پس شوروی را یک کشور سوسیالیستی و انقلابی می دانند هر چند که به مواضع سیاسی اش در مقابل انقلاب اسلامی ایران انتقاداتی داشتند ، ولی هدف نباید امپریالیست های شرق و غرب باشد و معتقدند که فقط باید امپریالیزم غرب کوبیده شود ، به خصوص آمریکا .

برای ملت های ستم دیده و زجر کشیده و استثمار شده فرقی ندارد که این امپریالیزم غرب باشد یا سوسیال امپریالیزم شرق ، مسئله موضع استثمار و ظلمی است که ملت ها از آنها دیده و می بینند و ملت ما هم خون نداد که غرب برود و شرق به جای آن جایگزین گردد .

در مورد ارتباط سعادتی با شوروی قبل از کناره گیریم بارها سؤال کردم و حتی خبرش را از بیرون شنیدم که آنها ابتدا انکار می کردند ولی در اثر اصرار و انتقادات مکرر من که چرا مسائل را از افراد سازمان کتمان می کنید ، گفتند : خبر دروغ بود و در حد یک مصاحبه مطبوعاتی ساده با یک خبرنگار خارجی بیش نبوده است و می خواهند بدین وسیله سازمان را بکوبند .

ولی آنچه که سازمان هم ناچار از اعتراف آن شده اصل روابط است که اذعان داشتند یک سازمان انقلابی باید چنین روابطی داشته باشد .

من دو سؤالی را که آن موقع از خود سازمان پرسیده بودم مجدداً مطرح می کنم ، من کار ندارم سعادتی جاسوس بوده یا نه ، ولی به طور کلی آیا امکاناتی را که از شوروی می خواستیم بگیریم طبعاً می بایست در مقابل یکسری اطلاعات در اختیار شوروی بگذاریم ، آیا گمان نمی کنید این اطلاعات هر چند هم به نظر ما ناچیز باشد ، شوروی از همان اطلاعات هم حداکثر استفاده را بکند و نسبت به انقلاب ایران توطئه نماید و نقشه بریزد ؟

دوم این که یک گروه سیاسی در کشوری که دولتی حاکم است و انقلابی انجام شده است و قوانینی حاکم بر کشور است چه حقی دارد با یک کشور بیگانه یک چنان روابط نزدیک و دوستانه ای برقرار کند و بعد هم که اسرار افشاء گردید دست به توجیه زده و برای این که مسئله پشت پرده را بپوشانند تظاهرات به راه انداخته و سر و صدا و اغتشاش و درگیری ایجاد کنند تا حدی که پسر آیت الله غفاری را کتک زده و مجروح نموده و مسائل دیگری را که در این ارتباط به وجود آوردند .

اصولاً انتقادی که وارد است این است که چرا باید با یک کشور بیگانه ارتباطی برقرار باشد ؟ چرا باید آنچنان اطلاعات وسیع در اختیار کشوری که دشمن مکتب و انقلاب ماست قرار گیرد ؟ و ما آیا در طول چندین ده سال مبارزه خلق ایران از میرزا کوچک خان گرفته تا جریان توده ایها و موضع گیری های توده ایها علیه مصدق و حتی ضربه سال 54 که تعدادی از مارکسیست ها به خود مجاهدین زدند برای ما تجربه نخواهد بود که مقداری به فکر فرو رویم ؟

تا چه اندازه و تا کی می خواهیم با مارکسیست ها کنار آمده و همکاری کنیم و به اینها فرصت رشد و نمو دهیم ؟ و چرا ملت ما باید به خود اجازه دهد که یک گروه به اصطلاح مذهبی در داخل یک دولت ، دولتی تشکیل دهند و در کنار رفقای فدایی خود با یک کشور بیگانه آنچنان ارتباطی وسیع برقرار نمایند و باید به این آقایان گفت که چرا زمانی که دادگاه انقلاب اسلامی می خواهد سعادتی و تقی شهرام را به محاکمه بکشد حمله کرده و آن را غیر صالح دانسته و تن به محاکمه عادلانه نمی دهید و باز انتظار دارید که ملت شما را بپذیرد .

- با توجه به این که سازمان مجاهدین خلق موضع ضد امپریالیستی و صهیونیستی دارد ، آیا مخالفت با آنها در این شرایط صحیح است ؟

قبل از این که توضیح دهم مواضع ضد امپریالیستی آنها چه بوده و کجا هست و اصولاً بوده یا نه یک نکته را تذکر دهم و آن این است که مسئله برای ما مسئله انقلاب است ، بنابراین هر کسی که در برابر انقلاب موضع گیری کند ضد انقلاب محسوب می شود .

در جریان آنگولا سه نیرو علیه انگلستان مبارزه می کردند ، یک نیرو پیروز شد و رأس کار قرار گرفت دو نیروی دیگر علیه آن نیرو موضع گرفتند و حتی جنگ چریکی راه انداختند ، پس بنابراین اینها بگویند چون ما دیروز علیه انگلستان مبارزه می کردیم ، شکنجه دیدیم و شهید دادیم بنابراین ما هم انقلابی هستیم ؟

ما اینها را ضد انقلاب نمی گوییم ، ولی حداقل می خواهیم چهره شان را برای مردم مشخص کنیم ، علی ابن ابیطالب (ع) در یک لحظه و در یک شرایط هم با معاویه می جنگند هم با طلحه و زبیر و هم با خوارج نماز شب خوان ، چرا ؟ به خاطر این که برای علی (ع) مسئله اسلام و انقلاب مطرح بود و ضد انقلاب .

ما هم می گوییم دشمن اصلی خلق ما امپریالیزم آمریکاست ، امپریالیزم غرب است و صهیونیزم دشمن خلق ماست و نیز پس مانده های رژیم ، ولی نکته ای را تذکر می دهم ، این که ما نمی توانیم سوسیال امپریالیزم و توطئه های داخلی را فراموش کنیم ، ولی این را نیز نباید فراموش کنیم که اینها هم در مقابل انقلاب موضع می گیرند و مسئله ایجاد می نماید .

و از آن گذشته اینها به عنوان یک گروه اسلامی دارند در بین مردم فعالیت می کنند و آیا من به عنوان یک طلبه حق ندارم مواضع اینها را برای خلق مشخص کنم ؟ چرا آنها حمله بکنند مارک بزنند و اهانت کنند ، ولی ما حق دفاع نداشته باشیم ؟ هیچ انسان منصفی چنین مسئله ای را نمی گوید ، بلکه این اجازه را به ما می دهد که از اسلام و مسائلی که مطرح می شود دفاع کنیم ، از تحریف هایی که انجام می شود ممانعت به عمل آوریم . بنابراین علیرغم این که علیه امپریالیزم ، صهیونیزم و پس مانده های رژیم مبارزه می کنیم باید چهره کسانی را هم که از درون به ما ضربه می زنند مشخص کنیم .

البته با آنها درگیر نمی شویم و عکس یا آرم شان را پاره نمی کنیم ، ولی وظیفه ما افشاء ماهیت اینهاست تا از درون تهی شوند ، وقتی اینها پایگاه توده ای خودشان را از دست دادند با آرم چسباندن و عکس و اعلامیه پخش کردن نمی توانند در بین خلق نقشی داشته باشند .

به نظر من هر گونه درگیری با سازمان ، اینها را در موضع مظلومیت قرار می دهد و می توانند از این موضوع علیه نیروهای دیگر و علیه کسانی که دلشان برای اسلام و قرآن و انقلاب و رهبر انقلاب می سوزد بهره برداری سوء کنند ، بنابراین هر گونه درگیری به نفع آنها تمام می شود .

اما این که می گویند ما با امپریالیزم و صهیونیزم مبارزه می کنیم ، سؤالی که برای ملت ما مطرح است این است که ما مبارزه ضد امپریالیستی و ضد صهیونیستی آنها را در کجا باید ببینیم ؟ آیا غیر از این است که در مرحله عمل باید نشان بدهند ، مگر در جریان کردستان چهار نفر اسرائیلی را بازداشت نکردند ؟ مگر عوامل پالیزبان ها و دیگر پس مانده های رژیم و عمال امپریالیزم نبودند ؟ مگر دیگر ضد انقلابیون و حزب منجله دموکرات دخالت نداشتند ؟

مگر دست چریک های فدایی خلق که ضد خلقند و خرمن ها را به آتش می کشند و کسانی که ما تنها در آرم شان داسی می بینیم نه در دست شان که در دست شان مسلسل است که بر سینه خلق رگبار خالی می کنند و در دست دیگرشان شعله ای است که به خرمن های همین خلقی که به دروغ از آن دم می زنند ، می افکنند . آری دستان خیانتکارشان در تمامی اغتشاشات مگر دیده نشد ؟

پس چرا سازمان مجاهدین خلق همچون مجاهدین انقلاب اسلامی و دیگر احزاب و سازمانها و توده های مردم خودشان را در اختیار دولت قرار نداده و اعلان آمادگی نکردند تا از نیرو و تجربیات نظامی اینها برای سرکوبی ضد انقلابیون استفاده شود ؟ پس مبارزه علیه صهیونیزم و امپریالیزم کجاست ؟

ما در این مورد فقط از شعار آنها برخورداریم و عملی در کار نیست ، پس خلق حق دارد اعتراض کند که چرا مجاهدین خلق را خلع سلاح نمی کنید ؟ چرا گروه های سیاسی خلع سلاح نمی شوند ؟ و من این سؤال را مطرح می کنم که مجاهدین خلق و یا دیگر گروه های به اصطلاح خلقی اسلحه های ضد تانک ، ضد موشک و ضد نفربر را می خواستند چه بکنند ؟ و برای کجا استفاده کنند ؟ و با کی می خواهند مبارزه کنند ؟

آیا حق دارم بگویم اینها را نگه داشته اند تا در آینده با دولت مبارزه کنند ، والا چرا در جریان کردستان نرفتند تا از این سلاح ها استفاده کنند و برادران ما را نجات دهند ؟ ای کاش به اینجا اکتفا می کردند و دیگر به جانبازان پاسدار و برادران ارتشی ما نسبت فالانژ نمی دادند و نمی گفتند اینها راست گرایانی هستند که دارند مردم را می کشند یا ضد انقلابیون را ؟

این مطلب را همان فردی که در رابطه با من است و با جنبش هم رابطه دارد و آنها از این جریان بی اطلاعند که مسائل درونی آنها را با ما در میان می گذارد و یا مهدی ابریشمچی در سر یکی از کلاس ها در ستاد تهران گفت که مسئله کردستان راه حل نظامی راه حل آن نیست ، ایشان لابد بهتر از امام تشخیص داده و می دهند که واقعیت امر نزد وجدان هر منصفی روشن است .

- جریان فتوای سال 54 که علما در زندان راجع به مجاهدین داده بودند چه بوده و عکس العمل مجاهدین در این باره چه بود ؟

علمای زندانی در اوین ازجمله آقایان طالقانی ، منتظری ، لاهوتی و چند نفر دیگر فتوایی دادند تحت این عنوان که مارکسیست ها نجس هستند و حتی تماس با اینها درست نیست و ما نباید هیچگونه رابطه ای با اینها داشته باشیم . فتوای دوم این بود که ما نسبت به مجاهدین گذشته هیچگونه اظهار نظری نمی کنیم ، ولی آنهایی که بعد کشته شدند شهید نمی دانیم و ایدئولوژی آنها را التقاطی اعلان نمودند .

نظر خود مجاهدین درباره قسمت اول یعنی نجس بودن مارکسیست ها و قطع رابطه با آنها این بود که این یک اشتباه مهلک سیاسی است و باعث می شود رژیم بتواند نیروهای انقلابی با به شدت سرکوب کند و از بین ببرد .

در مورد نظر دوم یعنی اسلامی نبودن ایدئولوژی مجاهدین اینها گفتند این یک سند سازش و تسلیم طلبی نسبت به رژیم است ، در حالی که رژیم نتوانست هیچ یک از مارکسیست هایی که برادران مجاهد از رفقای مارکسیست خود دلسوزی کرده و نگران آنها بودند بکشد .

و مسئله دیگر این که چطور شد آقایان علمایی که به خاطر شما شکنجه دیدند ، به زندان افتادند و انقلابی ترین نیروها بودند و عالی ترین مقاومت ها را کردند ، حالا این چنین درباره آنها قضاوت می کنید ؟ آیا علمای مبارز و نستوهی چون طالقانی ، منتظری ، هاشمی رفسنجانی ، لاهوتی ، مهدوی کنی و دیگران خود شان را به رژیم تسلیم کرده بودند ؟

و حتی موسی خیابانی در بندسه قصر که یکی از علما صحبت می کرد عصبانی شد و گفت : " ما احتیاج به شما روحانیون نداریم و شما بودید که دنباله رو ما بودید و الان هم شما هستید که باید به دنبال ما حرکت کنید . " آیا واقعاً چنین است ؟

اگر این باشد پس چرا شما دنبال کسی می گردید که حتی حاضرید فقط عبا و عمامه بر سر داشته باشد و این مطلبی است که همگی بر آن آگاهی دارند، آری همین رهبران جنبش بودند که مفاخر مذهبی جامعه ما را مرتجع و همکار با رژیم و هر گونه مارک و اتهامی به این شخصیت های اسلامی می زدند و با اینها قطع رابطه کرده بودند ، به طوری که حتی به تعدادی از اینها سلام هم نمی کردند و یا بدتر از آن یعنی ارتکاب حراب خدا که همان پاسخ ندادن به سلام باشد می شدند و حاضر نبودند پاسخ آنها را بدهند .

و در عوض با دشمنان خدا و دشمن خلق یعنی چریک های فدایی و دیگر مارکسیست های آنجا روابط بسیار گرم و برادرانه ای داشتند و حتی دوست شان هم داشتند پس متوجه می شویم که رفتار مجاهدین خلق کاملاً ضد اسلامی بوده و موضع بسیار بد آنها را نسبت به علماء می فهمیم هر چند که اخیراً قدری ماسک عوض کرده و به دروغ دم از روحانیت مبارز و مترقی می زنند ، زیرا منافع شان چنین ایجاب می کند که از روحانیت متعهد و رهبر انقلاب که در بین خلق با نفوذترین افراد هستند تجلیل نمایند .

و حتی سازمان مجاهدین خلق در آخرین بیانیه خود درباره باز شدن مدارس اعلان کردند که ما هرگز روحانیت مبارز و مترقی را تنها نخواهیم گذاشت ، آری آنها بعد از شکست های پی در پی و از دست دادن نفوذ جزئی توده خود تازه متوجه شدند که نمی توانند و نخواهند توانست که بدون روحانیت مبارز و مترقی کاری انجام دهند .

و به قول حجت الاسلام احمد آقای خمینی که در مصاحبه خود گفته بود که این آخوند و روحانی است که می تواند مغازه ها را ببندد نه شما پس چرا با روحانیت این چنین مبارزه می کنید ؟

در حالی که خود نقش اساسی و ارزنده این قشر مبارز را عملاً شاهد و به شکست تئوری مبارزاتی خود رسیده اید ؟ ولی ما بارها و ماه ها قبل به شما گفتیم نکنید این قدر مرتجع نگویید گوش نکردید و حالا اینچنین با عجز و ناله هل من ناصر ینصرنی سر می دهید ، امیدوارم هر چه زودتر به راه مردم و روحانیت مبارز و رهبر انقلاب باز گردید .

آخرین صحبت

در آخرین لحظاتی که مصاحبه آماده چاپ بود ، برادرمان آقای سید احمد هاشمی نژاد مطالب زیر را برایمان ارسال داشتند :

همان طوری که برادران و خواهران مسلمان در جریان حوادث و رخدادهای کشور هستند مسائل تازه ای از جانب گروه ها و سازمان های مختلف مطرح شد ، از جمله سازمان مجاهدین خلق و جنبش ملی مجاهدین که هر دو یکی است منتها با دو نام ، اعضاء آن همان اعضاء سازمان و کادر آن هم همان کادر سازمان است .

و آن این که در دانشکده الهیات که به دکتر علی شریعتی نامگذاری شده از جانب محصلین سال اول اعم از دختر و پسر خواستار جدایی کلاس های دختر و پسر شدند و این مسئله از جانب گروه ها و دستجات مذهبی هم تأیید شده ، ولی با کمال تأسف جنبش ملی مجاهدین طرفداران خود را به دانشکده فرستاده و به دفاع از مختلط بودن کلاس ها پرداختند .

و حتی زمانی که جناب آقای مهندس بازرگان به مسجد دانشگاه رفته بود یکی از طرفداران جنبشی طی پیامی با طرح مسئله جدایی دختر و پسر به شدت به افراد مسلمان تحت نام مرتجعین حمله کرده و دولت را تهدید به تعطیلی کلاس ها و دانشکده نمودند .

من کاری ندارم به این که آیا طرح این مسئله درست است یا نه ؟ و اصولاً این مسئله ربطی به جنبشی ها ندارد که به این اختلاف دامن بزنند زیرا که دولت خود باید تصمیم بگیرد و خود دانشجویان سال اول نه این که سال دومی ها بیایند و بخواهند از حقوق سال اولی ها دفاع کنند که متأسفانه بعد طی اعلامیه دو صفحه ای به شدت طراحان این طرح با عناوینی و کلماتی همانند راستگرا و مرتجع حمله نمودند .

که از یک گروهی که خود را به اصطلاح مذهبی می داند جای بسی تأسف است و ملت باید قدری در اینباره تأمل نماید ، که البته جناب دکتر پور اکل ضمن رد بر نظرات جنبشی ها اصل مسئله را بیان نمود و جناب نخست وزیر را در جریان گذاشتند .

مطلب دومی که لازم به تذکر دانستم این که جنبش ملی مجاهدین نواری را تحت عنوان دیداری با پدر تکثیر و به افراد مختلف می دهند و در دبیرستان و دانشکده ها دست به دست می چرخانند که بدین وسیله بتوانند افراد را به خود جذب کنند ، ولی من وظیفه اسلامی و انقلابی خود می دانم که خواهران و برادران خود را به نکات زیر آگاهی دهم :

1) نوار مال شش ماه قبل است و ربطی به موضوعی که آقای طالقانی در چند روز قبل از فوت شان علیه مجاهدین در ارتباط با روزنامه آیندگان که از نحوه تعطیلی آن اظهار تأسف نموده بودند ، ندارد .

البته ما به دنبال آن هستیم که اگر نواری از آن مجلسی که تعدادی از برادران مان در آنجا بودند به دست بیاوریم و در صورت بودن نوار آنرا در اختیار مردم مسلمان قرار خواهیم داد .

2) آقای طالقانی بعد از این که دیدارشان با آقایان مجاهدین به پایان رسید ، از رجوی و خیابانی خواستند که نوار پخش نشود و زمانی که من از رجوی خواستم که چرا نوار را پخشنمی کنید این مطلب را گفتند .البته خودم نوار را از منزل رضایی های شهید محسن رضایی گرفتم که در آنجا گفتند که تکثیر نشود ، زیرا که آقای طالقانی راضی نیستند .

پس شما که به اصطلاح معتقد به آقای طالقانی بودید که البته به دروغ ، پس چرا نوار ایشان را پس از مرگ شان تکثیر و برای فریب و جذب افراد به خودتان در بین دانش آموزان و دانشجویان پخش کردید ، من از تمامی گروه های مذهبی در تکثیر این مصاحبه کمک می خواهم . والسلام


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آستانه پرست در دیدار با دبیرکل بنیاد هابیلیان خواستار شد:

باید انتقام خون شهدای ترور از منافقین سفاک گرفته شود

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان