مروری بر تفکرات و تاریخچه سازمان منافقین (قسمت پایانی)

 

Monafeqinalqaede

در قسمت قبل، مروری داشتیم بر زمینه‌های تشکیل سازمان مجاهدین خلق (منافقين) و ضمن بررسی اجمالی برخی متونی که توسط بنیانگذاران و كادرهاي اوليه سازمان نوشته شده بود، نشان دادیم که در همان نوشته ها هم تفکرات غلیظ التقاطی مارکسیستی وجود دارد. سپس با بررسی تاریخچه سازمان تا زمان روی کار آمدن بنی‌صدر، تأثیرات عملی آن تفکرات التقاطی را هم نشان دادیم. در این قسمت ادامه بحث را تا عملیات مرصاد پی می گیریم:

 

گره خوردن متقابل سرنوشت بنی‌صدر و منافقین

 

نزديكي تشكيلاتي بني صدر و منافقين روز به روز بيشتر مي شد؛ به نحوي كه آنها سرنوشت خود را گره خورده به هم مي ديدند. يكي از نقاط اوج اين تلاقي و تقابل هماهنگ آنها با انقلاب، مراسم 14 اسفند 59 دانشگاه تهران بود که طي آن و پس از آن (در بخشي از ماجرا با آمريت شخص بني صدر از پشت تريبون مراسم) درگيري شديدي بين نيروهاي حزب اللهي و طرفداران منافقين به وقوع پيوست. این ماجرا نقش مهمی در آشکار شدن چهره بنی صدر و منافقین برای مردم داشت. سير خرابكاري هاي منافقين و اعمال خلاف قانون آنها (كه انبار كردن اسلحه و پس ندادن آنها تنها يك نمونه اش بود) به موازات حركات ساختارشكنانه بني صدر نهايتاً نظام را به لزوم برخورد قانوني با آنها رساند، لذا مجلس شوراي اسلامي در روزهاي 30 و 31 خرداد 1360 طرح بررسي عدم كفايت سياسي بني صدر را در دستور كار قرار داد و نهايتاً آن را تصويب نمود. از چند روز پيش از آن، بني‌صدر متواري شده و در خانه هاي تيمي منافقين پنهان شده بود و منافقين هم مرتباً به نفع او بيانيه صادر مي كردند. آنها در يكي از اين بيانيه‌ها در 27 خرداد 60، با كودتا قلمداد كردن عمل قانوني مجلس، درخواستي كه كاريكاتوري از وقايع انقلاب اسلامي بود از مردم نموده بودند كه شب‌ها در حمايت از بني‌صدر بر روي بام‌ها الله اكبر بگويند! (سازمان مجاهدین خلق، كتاب پیدایی تا فرجام، جلد 2، صفحات 559 و560)

 

اعلام جنگ مسلحانه منافقین علیه نظام

 

در هر حال وقتي سازمان برايش مسجل شد كه از اين طرق نمي تواند اهداف خود را محقق كند و متحد خود را در قدرت حفظ نمايد، با تحليلي كاملاً‌ مضحك و بر گرفته از همان مباني التقاطي اش به اصطلاح وارد فاز نظامي شد و رسماً عليه نظام اعلام جنگ مسلحانه نمود.

نقطه بروز اين عمل جنون آميز هم تظاهرات گسترده و مسلحانه اعضا و ميليشياي منافقين در 30 خرداد 60 بود كه در آن با انواع اسلحه سرد و گرم به مردم حزب اللهي هجوم برده و تعداد فراواني را به شكلي بسيار فجيع زخمي و شهيد نمودند. ولي اين اعمال خشن و تلاش‌شان براي قدرت نمايي و ايجاد جو رعب و وحشت، با حضور خودجوش و فوق العاده گسترده مردم در صحنه، تا غروب همان روز جمع شد و اعضاي دستگير نشده سازمان از خيابان ها به خانه هاي تيمي گريختند. پس از آنكه امام نيز در يك تير 60 و بنا به رأي مجلس شوراي اسلامي به عدم كفايت سياسي بني صدر او را از رياست جمهوري عزل نمودند، ‌مسعود رجوي و بني صدر در مرداد 60 و با هواپيمايي كه خلباني آن را سرهنگ معزي بر عهده داشت به فرانسه گريختند. معزی همان خلباني كه در 26دي 1357 شاه را نيز از ايران خارج كرده بود (ر.ك به: پرواز در خاطره ها،‌ خاطرات سرهنگ خلبان بهزاد معزي، انتشارات نشر ندا- وابسته به سازمان مجاهدين خلق ايران).

30khordad02

تروریسم کور منافقین و فجایع حاصل از آن

 

از اين زمان دوره اي در حيات جمهوري اسلامي آغاز شد كه مخالفان نظام، بي محابا دست به قتل و ترور و انفجار مي زدند. جالب آنكه نشريه مجاهد (ارگان رسمي این سازمان) در هر شماره آمار انفجارها و ترورها و قتل هاي صورت گرفته توسط اعضايش را با افتخار رسماً اعلام مي‌كرد و مسئوليت آن را بر عهده مي گرفت. طبق مندرجات اين نشريه، بيش از 16000 (شانزده هزار) نفر از مردم ايران طي سال‌هاي 60 تا 68 توسط منافقين به شهادت رسيده اند (آمار دقيق و حتي اسامي كامل اين شهدا در پايگاه اينترنتي هابيليان قابل مشاهده است)

 

اما تروريسم سازمان را بايد به دو گونه تقسيم كرد. قسمت اول بر مي گردد به بخشي كه آنها (باز هم طبق همان تحليل هاي كپي برداري شده از ديگر كشورها كه از همان ايدئولوژي التقاطي‌شان سرچشمه مي گرفت) دست به ترور گسترده مسئولين و افراد بلندپايه فكري و عملي جمهوري اسلامي زدند. در همين مرحله آيت‌الله خامنه‌اي ترور شد و شهيدان بهشتي و رجايي و باهنر و مدني و دستغيب و صدوقي و اشرفي اصفهاني و هاشمي نژاد و قدوسي و ... به شهادت رسيدند. طبق پيش بيني سازمان (با توجه به علم مبارزه!) با اين ترورها بايد نظام سقوط مي كرد؛ ولي از آنجا كه ديدند نظام سقوط نكرد، خود را از تك و تاب نينداخته و ضمن ادامه اين كشتارهاي خود مدعي شدند نظام اگرچه به سرعت سقوط نكرده، ولي «بي آينده» شده است؛ يعني (به زعم آنها) تمام كساني كه مي توانستند در آينده و در بحران‌ها كشور را اداره كرده و نجات دهند، حذف شده اند و نظام چند سال بعد سقوط خواهد كرد!

 

در همين حال سازمان نوع ديگري از تروريسم را هم عملي مي نمود. اين نوع تروريسم تحت عنوان «قطع سرانگشتان ارتجاع و اختناق» عملي مي شد. طبق اين نظر، ارتجاع و اختناق (يعني نظام حاكم بر جمهوري اسلامي!) به منزله قلب و مغز بود و عمل و نيت آن مستقيماً‌ توسط خودش انجام نمي شد بلكه ساير اندام هايي كه بدان متصل بودند آن كارها را عملي مي كردند و خود آن اندام ها (مثلاً بازوها) هم اعمال خود را به وسيله سرانگشتان انجام مي دادند؛ لذا لازم بود براي ضربه زدن به آن مغز و قلب و بازوها و براي جلوگيري از عملي شدن خواست آنها، اين سرانگشتان را قطع نمود. منافقين اين نظر خود را به آيه شريفه «واضربوا منهم بكل بنان» مستند مي كردند. از نظر آنان كساني كه در سطح جامعه موجب دلبستگي و جذب مردم به نظام مي شدند، يا در نهادهاي انقلابي (نظير بسيج) فعال بودند، يا منافقين را در صورت شناسايي به مسئولين معرفي مي كردند، يا موجب انگيزش مردم جهت رفتن به جبهه مي شدند يا حتي اگر ظاهري حزب اللهي داشته و يا عكس مسئولان را در محل كار خود نصب كرده بودند، همه جزو سرانگشتان ارتجاع و اختناق محسوب مي شدند و خونشان هدر بود و قتل‌شان واجب!

 

بدين ترتيب بود كه آمار وحشتناك 16000 (شانزده هزار) شهيد توسط منافقين در عرض چند سال به وجود آمد كه عموماً كاسب و پيشه ور و... بودند و جرم‌شان يكي از موارد فوق بود (از قبيل صرفاً داشتن ظاهر حزب‌اللهي يا نصب عكس امام در مغازه). جالب بود كه سازمان در هر شماره نشريه مجاهد، ‌ستوني با همان عنوان «سرانگشتان رژیم را در هرکجا قطع کنید» داشت و اسامي و مشخصات كشته شدگان را اعلام می کرد و مسئوليت آن را مي پذيرفت و لذا هم اكنون هم به رغم ژستهاي حقوق بشري‌اش نمي‌تواند آنها را كتمان نمايد.

 

جاسوسی برای صدام و دریوزگی برای پول و سلاح

 

چندي پس از فرار رجوي از ايران،‌ محل استقرار منافقين از فرانسه به عراق تغيير يافت و از سال 65 اين سازمان رسماً در عراق و در پادگان اشرف مستقر شد و با كمك هاي اعطايي صدام دست به تشكيل «ارتش آزادي بخش ايران» زد. طبق اسناد و فيلم‌هايي كه پس از سقوط صدام از مراكز امنيتي عراق به دست آمد (و خوشبختانه بخش هاي جالبي از اين فيلم‌هاي مخفي در مجموعه‌اي به نام گرگ ها منتشر هم شده است) رابطه منافقين با صدام به سال 59 (يعني حتي قبل از ورود رسمي به فاز نظامي) بر مي گردد. اما به موازات خروج و فرار سازمان از ايران و شروع جنگ مسلحانه آنها علیه نظام، ‌اين سازمان به طور رسمي به عامل جاسوسي براي صدام بدل شد و حاصل آن جاسوسي‌ها را طي جلساتي منظم به اطلاع مقامات امنيتي و نظامي عراق مي رساند و در قبال آن، پول و اسلحه و امكانات دريافت مي‌كرد. حتي كار رذالت منافقين بدانجا كشيده بود كه رسماً درباره ميزان تلفات بمب‌هاي شيميايي صدام برروي رزمندگان تحقيق مي كرد و به بعثي‌ها گزارش مي داد تا آنها در بمباران های شیمیایی بعدي از حاصل آن گزارش ها استفاده كنند و ضمناً همنوا با صدام (كه به كاربردن بمب‌هاي شيميايي را تكذيب مي‌كرد) سازمان منافقين هم وجود و كاربرد اين بمب ها از سوي صدام را تكذيب مي‌كرد و آن را دروغ رژيم ايران مي خواند. در يكي از همان جلسات (كه فيلم مخفي آن در مستند گرگ ها منتشر شده است) نماينده سازمان در عين ارائه آماري از ميزان شهدا و جانبازان و ديگر اثرات يكي از بمباران هاي شيميايي صدام، همين مطلب را علناً متذكر مي‌شود كه سازمان هم طي موضعگيري‌هايش وجود اين بمباران‌هاي شيميايي را تكذيب كرده است!

 

طنز كار در اينجاست كه منافقين گرچه درقبال اين خيانت ها از صدام پول و سلاح و امكانات مي گرفتند ولي نه تنها تمام آن جلسات بلكه حتي مراحل تحويل سلاح و پول به منافقين هم با دوربين مخفي ضبط مي شد.جالب آنكه بعثي ها هرگز حاضر نشدند آن پول ها را از طريق ساده حواله يا چك به حساب سازمان واريز كنند (زيرا امكان داشتن حساب‌هاي فرعي جهت رد گم كردن و پولشویی از طرف سازمان وجود داشت) بلكه در تمام آن سال‌ها آن ميزان هنگفت پول را هميشه نقداً و جلوي دوربين مخفي به نمايندگان سازمان تحويل مي دادند تا سند محكمي از اين موضوع براي روز مبادايشان در دست داشته باشند و الحمدلله امروز فيلم اين دريوزگي منافقين در دست ملت ماست.

 

جنگ کلاسیک منافقین علیه نظام و عملیات سرنوشت ساز «فروغ جاویدان»

 

البته سازمان منافقين به موازات جاسوسي‌هاي گسترده براي صدام، پس از تشكيل «ارتش آزاديبخش ايران» جنايات خود را از سطح عمليات ترور و خرابكاري، به سطح جنگ كلاسيك گسترش داد و از ميانه جنگ، رسماً وارد عمليات‌هايي (هرچند محدود، ولي كلاسيك) عليه نيروهاي رزمنده ايران شد. اما اوج اين كارها در انتهاي جنگ بود. سازمان طبق تحليل هايي برگرفته از همان مباني التقاطي‌اش معتقد بود كه سرنوشت جنگ و نظام به هم گره خورده است و نظام بردو پايه جنگ و اختناق استوار است و تنها وقتي با پايان جنگ (يعني با نابود كردن يكي از پايه‌هاي استواري خودش) موافقت مي‌كند كه واقعاً‌ به نازلترين مرتبه اقتصادي سياسي و نظامي رسيده باشد.

با قبول قطعنامه 598 از سوي امام(ره)، سازمان چنين تحليل كرد كه جمهوري اسلامي در حضيض قدرت خود است كه قطعنامه را قبول كرده و ضمناً از پايه هاي سرپا ماندن نظام، يكي از بين‌رفته و تنها پايه اختناق باقي مانده است لذا اگر يك حمله نظامي توسط ارتش آزاديبخش صورت بگيرد، ‌اولاً نظام توان مقابله نخواهد داشت و ثانياً جو اختناق شكسته شده و مردم دسته دسته به سازمان خواهند پيوست و نظام به سرعت سقوط خواهد كرد. لذا سازمان تصميم به انجام عملياتی با عنوان «فروغ جاويدان» گرفت و قصد كرد با یک عملیات سریع و به سرعت کشور را فتح کرده و به تهران برسد و شعار خود را «امروز مهران، فردا تهران» قرار داد. مسعود رجوي در سخناني كه در جمع نيروهاي سازمان (كمتر از يك هفته قبل از شروع عمليات فروغ جاويدان) در تاریخ عصر جمعه 31تیر 67 ايراد مي كرد و در حقيقت حكم جمع‌بندي نهايي پيش از عمليات را داشت در همين مورد ابراز داشت: «کارهای بزرگي در پیش داریم. مگر ما نگفته بودیم که «اول مهران، بعداً تهران؟» [دست زدن حضار همراه با شعار «امروز مهران، فردا تهران»] ... اگر ما به تحلیل‌هایی که در مورد رژیم داشته ایم معتقد هستیم زمان مناسبی برای ما به وجود آمده است. ما در تحلیل از جنگ گفتیم که رژیم در منتهای ضعف حاضر به توقف جنگ می شود و دلیل قبول قطعنامه از طرف آنها هم همین است. ما نباید این فرصت تاریخی را از دست بدهیم. باید حمله کنیم و کارش را یکسره کنیم. رژیم دیگر نیروی جنگی لازم را ندارد و نمی تواند نیروی جبهه را تأمین کند. ... در این عملیات مردم به حمایت از ما برمی خیزند. کسانی [از مردم] که حاضرند با ما بیایند را از پادگان‌ها و مراکز سپاه [پس از فتح آنها] مسلح کنید و هرچه خواستند تا تهران بیایند آنها را با خودتان ببرید. در این عملیات نیروهای زیادی به ما کمک خواهند کرد. ازطرفی در زندانها که باز شود آنها [یعنی زندانیان سیاسی] هم با ما هستند و با ما خواهند آمد. نیروهای زندان بالقوه با ما هستند.» (سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، جلد 3، صفحات305 تا 312، پیاده شده از فیلم سخنان رجوی)

 

عملیات «مرصاد» و «فسیل» شدن منافقین

پس از شروع اين عمليات، ابتدا نيروهاي منافقين با توجه به غافلگيري نيروهاي ايراني و با پشتيباني گسترده ارتش صدام توانستند پيشروي‌هايي داشته باشند ولي با اطلاع يافتن مردم و هجوم سيل آساي آنان به جبهه براي مقابله با منافقين و با درايت شهيد سرافراز سپهبد صياد شيرازي عملياتي به نام مرصاد در تقابل با منافقين صورت گرفت و اكثر نيروهاي منافقين در 5 مرداد 67 كشته یا اسير شدند و سازمان در حقيقت نابود شد و پس از آن بود كه براي سرپوش گذاشتن بر اين شكست ها و روند رو به نابودي اش، سازمان روز به روز بيشتر به سمت «فرقه» شدن حركت كرد.در همان نشست 31 تير 67 رجوي با منافقين پيش از عمليات فروغ جاویدان، ‌مسعود رجوي سخني گفت كه چند روز بعد به حقيقت پيوست و هم اكنون هم آن حقيقت ساري و جاري است: «بایستی آخرین تلاش خودمان را هم بکنیم ویک بار دیگر کل سازمان را به صحنه بفرستیم... تصمیمی که ما گرفتیم تصمیم بسیار حساس و مشکلی بود و ما چاره ای جز عمل نداریم و اگر الآن اقدام نکنیم فرصت از دست خواهد رفت. زیرا بعد از اینکه بین ایران و عراق صلح شود ما در اینجا قفل می شویم و دیگر نمی توانیم کاری انجام بدهیم و از لحاظ سیاسی تبدیل به فسیل می شویم.» (سازمان مجاهدین خلق پیدایی تا فرجام، جلد 3، صفحه 305)

و اين چنين بود روند تبديل شدن اين گروهک به يك «فسيل سياسي» كه تلاش‌هاي مذبوحانه امروزي اين فسیل در ضدیت با نظام اسلامی و در همراهی با امریکایی که قبلاً آن را امپریالیسم و مانع تکامل بشریت می خواند، ديگر حتي ارزش سخن گفتن هم ندارد.

 

Mersad4

Mersad5

Rajavisadamkasif

 

Zobaledani

مروری بر تفکرات و تاریخچه سازمان منافقین (۲)

مروری بر تفکرات و تاریخچه سازمان منافقین (۱)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31