مجاهدین تفسیری از مارکس داشتند که خود مارکس هم آن را قبول نداشت!

Kamran

کامران مؤید دادخواه که خود روزی در اوایل دوران دانشجویی اش از سمپات های تفکر چپ و مارکسیسم بوده است، عامل اقبال به این تفکر را نه جذابیت آن و نه درست بودن آن می داند که به عقیده او سانسور و فشار نابجای حکومت وقت، که در چشم مردم به شیطان بدل شده بود، باعث شد تا مخالفانش فرشته خو دیده شوند. استاد اقتصاد دانشگاه نورث ایسترن در بوستون آمریکا، کتاب ها و جزوات منسوب به سازمان مجاهدین را در حوزه اقتصاد بدون هیچگونه اصول علمی و تجربی می داند که اگر روی میز بحث قرار می گرفت، مهمان بودن آن مشخص می شد. اما مخالفت نادرست رژیم با انتشار آزاد به آنان تقدس بخشید.

یک نگاه ساده به جزوات و کتاب هایی که سازمان مجاهدین خلق به عنوان راهنما و روشنگر برای هواداران خودش پیش از انقلاب اسلامی، البته به طور مخفیانه، چاپ می کرد، نشان می دهد که این حزب یا تفکر یا هر آنچه می شود اسمش را گذاشت، فاقد اصول و بنیان های فکری اساسی به ویژه در حوزه اقتصاد بوده است و این جزوات بدون توجه به آموزه ها و اصول علم اقتصاد، مجموعه ای از گفتارهای پوپولیستی و نادرست چهره های حزب بوده است. نظر شما در این مورد چیست؟

به طور کل در ساختار فکری سازمان مجاهدین خلق صرفاً حوزه اقتصاد مورد نظرم نیست، دو جریان یا به اصطلاح آبشخور وجود دارد: یکی جریان دینی که به طور مشخص دین اسلام است و دیگری چپ گرایی در قالب سوسیالیسم یا مارکسیسم. سازمان سعی می کند از التقاط این دو یک ساختار برای تفکر خود بسازد، در حالی که این دو جریان هیچ ارتباطی با هم ندارند. یعنی بین این دو جریان حتی یک شاخه مشترک هم وجود ندارد و این دو نمی تواننند با هم مرتبط باشند.

در یک طرف مارکس را داریم که در یکی از مشهورترین گزاره هایش می گوید مذهب افیون توده هاست و در طرف دیگر هم اسلام را داریم که با در نظر گرفتن آموزه هایی چون مالکیت فردی و آزادی تجارت، فاصله بسیار معناداری با مارکسیسم دارد. این اختلاف بسیار بیّن و روشن است، تا جایی که سال ها قبل از پیوند این دوگانه متضاد هم، روحانیون و عالمان دینی در کشور ما این دغدغه و نگرانی را داشتند که ایران مانند قفقاز شود. بنابراین سؤال اصلی این است که مارکسیست ها چگونه اسلام را وارد تئوری پردازی های خود کردند و در مقابل هم می توان به این مسئله پرداخت که چرا برخی روحانیون مواضع چپ گرایانه پیدا کردند و گرایش های مارکسیستی و سوسیالیستی در آنان شکل گرفت؟

تا جایی که من می دانم و مطالعه کرده ام تنها نیرویی که از بیش از 150 سال قبل توانایی این را داشته است که مردم را به صحنه بیاورد و مردم به آن اعتقاد قوی داشتند، روحانیت بوده است؛ چون که همواره دین و مذهب برای ایرانیان بسیار حائز اهمیت بوده است. این جو مذهبی در سال های کودکی و جوانی من، یعنی زمانی که در ایران زندگی می کردم، بسیار پررنگ بود. در خانه پدری من هر هفته مجلس مذهبی برقرار بود و پدربزرگم نیز سالانه در روزهای تاسوعا و عاشورا مجالس بسیار بزرگ مذهبی در بازار برپا می کرد.

مردم نیز کاملاً به نقش دین در زندگی روزمره باور داشتند. برای همین است که شما به هر اتفاق مهم تاریخی در ایران که نگاه کنید مانند جریان مشروطه، نهضت ملی کردن صنعت نفت یا انقلاب اسلامی، می بینید که نقش روحانیت بی بدیل و برجسته است. حتی در به قدرت رسیدن رضاشاه و کنار گذاشتن بحث جمهوری توسط او، روحانیت نقش عمده ای ایفا کرد. برای سال ها و دهه های متمادی نفوذ دین در بین مردم و جامعه آنقدر زیاد بود که چپ گرایان ضد دین را هم وسوسه کند تا برای جذب هر چه بیشتر مردم و جوانان جایی هم برای دین در تفکرشان در نظر بگیرند.

از طرفی می دانیم که بعد از جنگ جهانی اول با نوشته های کسانی چون حسن بنا و سید قطب در مصر تحرک سیاسی اسلام شکل گرفته بود. در ایران هم بعد از چند نقش آفرینی مهم مرجعیت مثل فتوای آیت الله شیرازی در تحریم تنباکو در دوره قاجار، می توان تحرک واقعی روحانیت را در دوره مشروطه دید و بعد از آن هم نقش روحانیت در مبارزات سیاسی فراگیر شد. حالا اگر به خواسته این روحانیون حکومت اسلامی تشکیل می شد، نظام اقتصادی و اجتماعی چه بود؟

در آن روزها سوسیالیسم و مارکسیسم طرفداران زیادی داشت و به همین دلیل برخی روحانیون هم به طور آشکار و پنهان در حوزه اقتصادی و اجتماعی گرایش های سوسیالیستی پیدا کردند. اما این سؤال را کسی از آنها نپرسید که چطور دین اسلام می تواند با تفکری ترکیب شود که هیچ سنخیتی با آن ندارد. فکر کنم نخستین بار  این حقه را میرزا ملکم خان ناظم الدوله سوار کرد.

او از اروپا به ایران برگشته و توسعه و پیشرفت جوامع اروپایی را به چشم دیده بود. او متوجه شده بود که نمی تواند به مردم مسلمان ایران بگوید مانند اروپایی های بی دین و کافر رفتار کند، لذا حقه ای زد و در سخنان و نوشته هایش اینگونه اعلام می کرد که اروپایی ها دستورات اسلام را اجرا می کنند و برای همین پیشرفت کرده اند، در حالی که ما دستورات دینی را رعایت نمی کنیم، مثلاً بانک و شرکت سهامی نداریم؛ یعنی خواست ایده های خود را با تزریق به دین اسلام به مردم بقبولاند.

همین روش دهه ها بعد از آن توسط علی شریعتی هم پی گرفته و تکمیل شد. یعنی ایده ها و تفکرات شخصی از طریق تفسیر روایات و وقایع دینی برای مردم بازگو شد. کم کم ما به جایی رسیدیم که دیدیم گرایش های سوسیالیستی هم با دین اسلام تبلیغ می شود. حال چطور ممکن است در اسلام سوسیالیسم وجود داشته باشد؟ مگر ما قرآن را نخوانده ایم؟ لااقل من در چهار جلد شرایع الاسلام که خواندم چنین مفهومی ندیدم. اما این مفهوم طوری تئوریزه شد که دیدیم ابوذر غفاری را هم به عنوان سوسیالیست معرفی کردند!!

  • سازمان مجاهدین از این جریانات چه سودی می بردند؟

این قبیل دروغ پردازی ها که از قبل از انقلاب شروع شده بود در ابتدای انقلاب توسط سازمان مجاهدین بسیار شایع شد. مجاهدین آیه شریفه "لیس للانسان ما سعی" را آوردند و گفتند این آیه برابر همان گفته مارکس است که می گوید ارزش ناشی از کار است. در حالی که چنین برداشتی به خوبی نشان می دهد که مجاهدین نه تنها قرآن را خوب نخوانده که حتی مارکس را هم نفهمیده بودند. مارکس می گوید : ارزش اضافی ناشی از کار است، او حتی در مقدمه انتقاد از گاتا می نویسد که سرمایه و مواد اولیه به ارزش اضافه می کند و آنچه به کار می توان نسبت داد (علاوه بر دستمزد) صرفاً ارزش اضافه است که پرداخت نمی شود.

البته همین هم نشان می دهد که مارکس ریاضی نمی دانست و اگر می دانست می فهمید که نمی توان در معادله دو مجهول گذاشت که هیچ کدام هم قابل اندازه گیری نیست. مجاهدین قرآن را هم نخوانده بودند وگرنه می دانستند که این آیه شریفه در سوره نجم است و این سوره به هیچ عنوان در مورد مسائل اقتصادی نیست. پیام روشن این آیه این است که اگر خواسته ای دارید، باید برایش زحمت بکشید.

آنچه این دو نحله را وارد یک جریان کرد این بود که مجاهدین فکر کردند می توانند از طریق این حقه مسلمانان را جذب کنند. اگر کمی به عقب تر برگردیم هم می بینید توده ای ها هم هیچگاه به طور آشکار از مذهب انتقاد نمی کردند. روحانیون چپ گرا هم در راهی که علی شریعتی هموار کرده بود، قدم گذاشتند. تمام این سخنان اگر چه مستقیم به اقتصاد مرتبط نبود، اما انحرافی ایجاد کرد که بعدها اثرات عمیقی بر اقتصاد ایران گذاشت.

  • سازمان مجاهدین و به طور کل چپ گراها تفکر اقتصادی خود را با انتشار جزوات و کتاب هایی آغاز کردند که توسط حکومت ممنوع بود. در دانشگاه ها هم نیز به دلیل این که بنیانگذاران رشته اقتصاد فارغ التحصیلان دانشگاه های آمریکا و انگلیس بودند، اقتصادی متعارف تدریس می شد. چپ ها همواره معتقد بودند که اگر سانسور حکومت نبود، تفکر اقتصادی آنان بسیار مورد توجه قرار می گرفت.

متأسفانه گفته آنان در مورد سانسور حکومتی کتاب هایی که مربوط به تفکر مارکسیستی بود درست است. اما همین ممنوعیت باعث شد تا بتوانند هواداران زیادتری پیدا کنند. نظام حاکم در آن دوران با سانسور و اختناقی که ایجاد کرد باعث فراگیرتر شدن مباحث مطرح شده توسط سوسیالیست ها و مارکسیست هایی چون سازمان مجاهدین شد به طور حتم اگر این سانسور حکومتی صورت نمی گرفت و حرف هایی که این گروه می زدند روی میز گذاشته و در مورد آن بحث می شد، مهمل بودن آن هم بسیار زود مشخص می شد.

ممنوع بودن این کتاب ها باعث شد که بسیاری از دانشجویان، نخوانده و نفهمیده با آن همراه شوند؛ چون فکر می کردند حتماً حرف این کتاب ها و جزوات درست است که برای همین دستگاه حاکم اجازه انتشار عمومی به آن نمی دهد. این زیانی است که دستگاه اختناق وارد کرد. اساتیدی که در دانشگاه ها اقتصاد تدریس می کردند افراد آگاهی بودند و در اروپا و آمریکا آموزه های مارکس را خوانده بودند و نسبت به آن آگاهی داشتند. با این همه، فشار نابجای حکومت مانع از روشنگری آنان می شد.شاه از بیان هر مطلبی در مورد مارکسیسم در دانشگاه ها وحشت داشت.

او حتی از مباحثه در مورد دوران حکومت پدرش هم وحشت داشت و همین مسئله باعث شده بود که ما در کتابخانه دانشکده حقوق مخفیانه تاریخ بیست ساله ایران نوشته حسین مکی را می خواندیم که تمامش مزخرفات است. اما چون مخفیانه می خواندیم فکر می کردیم درست است. شاه حتی صحبت در مورد احمدشاه را ممنوع کرده بود. بعد از انقلاب بود که دکتر شیخ الاسلامی در کتاب سیمای احمدشاه نشان داد که احمدشاه خائن و نوکر و حقوق بگیر انگلیس ها بوده است. این وحشت که من نمی دانم دلیلش چه بود، زیان زیادی وارد کرد. ما خودمان در دانشگاه که بودیم فکر می کردیم مارکس هر چه که گفته درست است، در حالی که اصلاً نمی دانستیم مارکس چه گفته است.

  • سازمان مجاهدین چگونه مشی اقتصادی خود را تبیین می کرد؟ تا جایی که ما می دانیم منابع این تفکر کتبی بود که از روس ترجمه شد و در اختیار مردم قرار گرفت. البته مترجمان کتاب ها و نویسندگان جزوات هم هیچ کدام اقتصاددان یا اقتصاد خوانده نبودند.

هیچ کدام از نوشته های این گروه مبتنی بر علم اقتصاد نبود. حس قوی ایدئولوژیکی که ایجاد کرده بودند به کتاب هایشان تقدس بیجا داده بود. به طوری که شما باید می پذیرفتید که حتماً آنچه در آن آمده است درست است. هواداران کتاب ها و جزواتی داشتند که اغلب نخوانده بودند، اما اعتقاد داشتند که هر آنچه در آن هست، درست است.

مرحوم دکتر سید حسن امامی یکی از بهترین اساتید حقوق بود و همیشه در راهروهای دانشگاه در حال پاسخگویی به دانشجویان بود. ایشان تعریف می کرد که سال ها قبل یک اروپایی به ایران می آید و در مورد آموزه های اسلامی و به ویژه عرفان و تصوف سخن می گوید. دکتر امامی به این اروپایی انتقاد می کند که این سخنان شما در دین اسلام وجود ندارد و او هم اصرار داشته که حرف هایش درست است و برای توجیه خودش سخنی از پیامبر (ص) می گوید به این مضمون که بین من و قبر من چهار انگشت فاصله است و از دکتر امامی مفهوم این سخن را جویا می شود.

دکتر امامی هم پاسخ می دهد که منظور پیامبر (ص) این بوده است که من هم بشری هستم مانند بقیه و هر لحظه ممکن است بمیرم. آن اروپایی اما صحبت های دکتر امامی را قبول نمی کند و توضیح و تفسیر بسیار بلند بالایی برای این سخن پیامبر ارائه می دهد. پس از توضیحات او دکتر امامی می پرسد به نظر شما این مفهوم از سخن پیامبر (ص) را در آن زمان چند نفر درک کرده اند؟ پاسخ می دهد حداکثر دو یا سه نفر. دوباره می پرسد اکنون چند نفر درک می کنند؟ می گوید دو تا سه هزار نفر.

دکتر امامی می گوید پس این چگونه پیامبری است که در زمان حیات حرفش را دو یا سه نفر می فهمیدند و 1400 سال بعد هم تنها دو تا سه هزار نفر؟ نحوه استدلال مجاهدین در دفاع از آموزه های مارکس هم همینگونه بود تفسیر داشتند که خود مارکس هم اگر زنده بود، نمی فهمید.

همان طور که گفتم سانسور سازمان امنیت آن زمان باعث شد که مباحث و گفته های مجاهدین بدون این که در مورد آن سؤالی پرسیده شود یا به طور روشن توضیح داده شود، صرفاً به دلیل ممنوعیت مورد پذیرش مخالفان و منتقدان رژیم قرار بگیرد. حتی گاهاً برای ما که جوانان دانشجویی بودیم پیش می آمد که کتابی را می خواندیم و می دیدیم مباحثی که مطرح شده بی سر و ته است، اما آنقدر ایدئولوژی و باور قوی بود که به فهم خودمان شک می کردیم نه متون آن کتاب ها. نمی توانستیم بگوییم که مارکس اشتباه کرده است، می گفتیم ما نمی فهمیم او چه گفته است!

  • سازمان مجاهدین بر اساس همین آموزه ها و کتاب ها می خواستند جامعه بی طبقه توحیدی بسازند، اصلاً در جزوات خود امکان سنجی چنین جامعه ای را کرده بودند؟

این مسئله هم از بدفهمی های آنان است. مارکس بحث امکان ایجاد جامعه بی طبقه را نمی کند. مارکس می گوید تولید آنقدر افزایش می کند که همه چیز به هم می رسد که کلاً خیالبافی است. وقتی همه چیز در دسترس همگان باشد، دیگر چه کسی انگیزه تولید دارد؟ دیگر کسی کار نمی کند. در همان شوروی اگر 100 نفر کارگر برای چیدن میوه اعزام می کردند، دو برابر نیرو می بردند که مواظب باشند کارگران فرار نکنند.

برخی حرف ها را راحت می توان عنوان کرد و مردم را هم جذب کرد. مثل همین ایجاد جامعه بی طبقه یا آوردن پول نفت سر سفره مردم. شعارهای بی منطقی که پایه و اساس ندارد و تنها با تکیه بر جذابیت های پوپولیستی سعی دارد که مردم را به طرف خود بکشد.

  • آیا سازمان مجاهدین طی سال های رژیم سابق و دوران مبارزه یا در سال های بعد از انقلاب که مناظره هم برگزار می کردند، چهره هایی داشتند که بتوانند آموزه های اقتصادی شان را تبیین و تشریح کنند؟

تا جایی که من خاطرم هست نه فقط در حوزه اقتصاد که در سایر حوزه ها هم فاقد چهره ای آگاه و هوشمند بودند که بتواند دفاع درستی از اصول آنان داشته باشد، چون اصول درستی نداشتند. در آن دوره اگر کسی سؤال می کرد دو پاسخ دریافت می کرد، ابتدا همه پاسخ ها را موکول به آینده می کردند و می گفتند یک روز در مورد این مسائل مفصل بحث می کنیم. اگر هم سؤال کننده قانع نمی شد و نمی پذیرفت مورد اتهام و تهدید قرار می گرفت.

در دوره دانشجویی من و یکی از دوستانم به نام محسن نهانی یکی از کتاب های مارکسیستی به زبان انگلیسی را از یک کتابفروشی در تهران تهیه کرده بودیم و با هم می خواندیم. بعد از خواندن کتاب برایمان چند سؤال پیش آمده بود که رفتیم و گفتیم ما چند سؤال داریم و سؤالاتمان را مطرح کردیم. ناگهان شنیدیم شایع کرده اند که دادخواه و نهانی بین مبارزین ایجاد نفاق می کنند، بدون این که پاسخی بگیریم.

حتی در مورد مسائل ساده تر هم این برخوردها بود. یادم هست فردی برای ما صحبت می کرد و در خلال سخنانش گفت که رضاشاه راه آهن را به دستور انگلیس ها ساخته است تا بتوانند به روسیه اسلحه برساند که با آلمان بجنگد. ما گفتیم انگلیس ها از کجا می دانستند که چندین سال بعد هیتلر روی کار می آید که بخواهد به جنگ روسیه برود؟ پاسخی نگرفتیم. بعد پرسیدیم که چرا آلمان ها خودشان به ساخت این راه آهن کمک کردند؟ که آن فرد عصبانی شد و به تندی گفت شما بچه هستید و نمی فهمید و هر زمان که بزرگ شدید می فهمید. یعنی هر سؤالی صرفاً با اتهام تفرقه افکنی، مأمور ساواک یا جاسوس سازمان امنیت و رژیم پاسخ داده می شد.

  • پس معتقدید اقبالی که به سمت این گروه بود بیشتر به خاطر ممنوعیت های حکومت وقت بود؟

قطعاً. در آن دوره به هر حال اقتصاد ایران رشد کرده بود و وضع مردم نسبت به قبل بهبود پیدا کرده بود. در این شرایط احتیاج بود که فضای نقد و گفتگو در کشور باز شود، اما رژیم با نابخردی این فضا را بست. زمانی که ما در سازمان برنامه بودیم، یکی از همکاران ما مطلبی نوشته و در یک خط آن اشاره کرده بود تورم، تبعات اقتصادی و سیاسی دارد؛ او را از سازمان امنیت خواسته بودند که منظورتان از تبعات سیاسی چیست؟ در چنین فضایی هر کس به مخالفت حرف می زد مورد اقبال بود.

  • در ابتدای سخنان خود به دکتر شریعتی هم اشاره داشتید، ایشان هم در گرایش جوانان به تفکر چپ و گروهی چون سازمان مجاهدین نقش داشت؟

شریعتی بدون شک به اقبال جوانان به تفکر چپ و سازمان مجاهدین کمک کرد. او جوانان را تهییج و درگیر کرد. به هر حال به طور سنتی منبر مساجد بیشتر خوشایند میانسالان و کهنسالان بود، اما شریعتی توانست با قدرت سخنوری که داشت جوانان را جذب کند. شریعتی بسیار خوش صحبت بود و این توانایی را هم داشت که از وقایع صدر اسلام تفاسیری به نفع آنچه در ذهن داشت ارائه دهد. در حالی که در این مسائل تفسیر وسیع و تأویل بعید جایز نیست. او به این ترتیب به خوبی در اذهان نفوذ کرد. شریعتی برخی آموزه های سوسیالیستی را با تفاسیر خود به اعوان و انصار حضرت پیامبر نسبت داد و به این ترتیب آن را برای شنونده باور پذیر کرد.

  • چرا کتابی چون اقتصادنا نوشته آیت الله صدر که به نوعی اقتصاد آزاد و سرمایه داری را مطابق با آموزه های اسلام عنوان کرده بود، مورد توجه قرار نگرفت؟

فضای آن زمان این طور بود که مردم باور داشتند رژیم شاه دست نشانده آمریکاست و به دلیل مخالفتی که با رژیم شاه داشتند هر آنچه که به آمریکا نسبت داده می شد نیز مردم با آن مخالفت می کردند. برای همین هم کسانی چون اعضای سازمان مجاهدین هر چه را نمی پسندیدند انگ آمریکایی و امپریالیستی می زدند. در چشم مردم فارغ از درست یا غلط بودن، آمریکا ابلیس بود و مخافلان با او ارج و قرب داشتند و هر آنچه به آمریکا می چسبید اعم از رژیم شاه، اقتصاد آزاد، سرمایه داری، لیبرالیسم و .... بد و شیطانی بود.

آیت الله صدر در مورد مالکیت خصوصی و آزادی تجارت و اقتصاد درست گفته بود. چون دین اسلام می گوید: "الناس مسلطون علی اموالهم "، حضرت رسول اکرم (ص) خودشان در کار تجارت و بازرگانی بودند. این که اسلام به ما می آموزد که به ندار و فقیر کمک کنید، حرف درست و انسان دوستانه ای است، اما سوسیالیستی نیست.

من تنها دلیل اقبال به گفته های مارکسیستی و سوسیالیستی را مخالفت عمومی با رژیم می دانم. در آن زمان حتی خود شاه هم تا حدودی فکر می کرد سوسیالیسم راه درستی است و شوروی در نهایت برنده خواهد شد. شاه نه تنها در حوزه سیاسی آزادی ایجاد نکرد که در حوزه اقتصاد هم در دام افتاد و دست به کارهایی چون کنترل قیمت، مبارزه با گران فروشان و سودجویان زد.

  • شما خاطراتی بیان کردید که همگی نشان از نقدناپذیری تفکر سوسیالیستی سازمان مجاهدین بود. به طور مشخص فکر می کنید این تفکر واقعاً تحمل نقد را نداشت؟

دقیقاً همین طور است. شخص استالین نمونه بارز این نفدناپذیری بود. اگر فقط بخواهیم در حوزه اقتصاد بحث کنیم، می توانیم برگردیم به سال 1920 که جمعی از اقتصاددانان بسیار خوب در شوروی مطالبی نوشتند و توصیه هایی داشتند، اما استالین که ریاضی نمی فهمید و متن این اقتصاددانان هم پر از ریاضی بود، دستور داد که بعد از آن در اقتصاد ریاضیات استفاده نشود. اقتصاد را هم همانچه می دانست که خودش می گفت. کتاب های اقتصادی که در سال های 1950 تا 1960 توسط روس ها منتشر شد، فاقد حتی یک فرمول ریاضی بود. در حالی که ریاضیدانان خوبی در شوروی حضور داشتند.

همین تفکر دقیقاً به چپ ها و توده ای ها هم منتقل شده بود. خاطرم هست آقای عبدالله انوار که در جوانی توده ای بود زمانی که دید ما در حال مطالعه ریاضیات هستیم و فهمید که اقتصاد می خوانیم، گفت برای چه ریاضی می خوانید؟ در اقتصاد که نیازی به ریاضیات نیست. یعنی دینی ایجاد شده بود که از مسیحیت و اسلام هم سخت تر و محدودتر بود. باید تمام آن را بدون چون و چرا می پذیرفتی.

جالب بود که بسیاری از همین معتقدان هم کتاب ها و جزوات سازمان را نخوانده بودند. در حالی که این نوشته ها سراسر بی معنی و پوچ بود. اما باز هم بسیاری بودند که نخوانده آن را قبول کرده بودند. اصلاً نمی دانستند سوسیالیسم چیست، اما به آن اعتقاد داشتند.

یه جمله معروف هم داشتند به این مضمون که "از هر کس به اندازه توانایی اش و به هر کس به اندازه احتیاجش" دیگر جوابی برای این که چرا آن همه انسان در گولاگ بودند نداشتند. ما خودمان چپ گرا بودیم و این حس را داشتیم اما نمی توانستیم سؤال بپرسیم.

  • با این حال توانستند در جامعه اثر گذار باشند و روی تفکر مردم تأثیری بگذارند که حتی تا دوره کنونی هم می توان آثار آن را دید.

علت این است که در جامعه یک دو قطبی ایجاد شده بود. ابتدا شاه و رژیم شاه و هر چه که می شد به آن نسبت داده شود، قطب شیطان و شمر و یزید شده بود. در مقابل هر کس که در برابر اینها می ایستاد و مخالفت می کرد، حالا هر چه که بود و هر چه که می گفت، مردم او را در جبهه امام حسین (ع) می دیدند. یعنی به خاطر مخالفت با آمریکا و شاه مردم تمام مخالفت را می پذیرفتند.

در کنار روحانیت که اکثر مردم را همراه داشتند، چپ گرایانی چون سازمان مجاهدین هم توانستند با شعارهای پوپولیستی مردم را جذب کنند. در حالی که صحبت های پوچ و بی معنایی داشتند. متأسفانه این تمایل ناشی از عدم آزادی و عدم سرمایه گذاری در بنیان های فکری و علمی بود که هم شاه و هم آمریکا در آن تقصیر کار هستند و هنوز هم به اندازه کافی به روی این مسئله فکر نشده است. اول شیطان را ایجاد کردند و گفتند هر کس مقابل آن ایستاده فرشته است، این حقه بود.

پی‌نوشت:

گفت‌وگوی رضا طهماسبی(مهرنامه) با کامران مؤید دادخواه

 


مطالب پربازدید سایت

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

مطالب پربازدید بخش گفتگو

رئیس بنیاد تاریخ‌پژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی

ماهیت فرقه منافقین با اسلام در تضاد است

علی بابایی کارنامه نماینده مردم ساری در مجلس شورای اسلامی

منافقین باید تاوان جنایات خود را به اندازه شأن ملت ایران پرداخت کنند

محمدتقی نقدعلی، عضو کمیسیون قضایی و حقوقی مجلس:

دادگاه گروهک تروریستی منافقین مستند و مستدل است

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان