ما را مجبور به همکاری کردند

* خودتان را معرفی کنید

اینجانب حسین فرح بخش اهل رشت هستم

من در سال 1380با یکی از دوستانم که به من پیشنهاد خارج را داده بودند رفتم به ترکیه. بعد هم آنجا که به هوای کار رفته بودم، با سازمان آشنا شدم. سازمان از قبل گفته بود که شما را می بریم خارج کشور و از این جور حرفها... ولی آنجا ما دیدیم که نه، اصلاً خارج کشوری وجود ندارد، فقط تنها راهی که مانده این است که برویم به عراق.

 

 

Farahbakhsh

 

بعد ما به یک سری دلایل که مثلاً وضعیت مالی و این جور چیزها بود، دیگر ناچار شدیم این را بپذیریم. من در تلفنهایی که داشتم با سازمان از ترکیه، با اینها خیلی جر و بحث کردم راجع به این موضوع، ولی گفتند همینی است که هست. یعنی فقط باید بیایی منطقه. ما هم بالاخره آنجا در یک وضعیت بحرانی بدی بودیم در ترکیه. نه راه عقب داشتیم نه راه جلو. تنها راهی که مانده بود همان راهی بود که باید می رفتیم به منطقه و به سازمان. ناچار قبول کردیم که برویم. یعنی بدون این که خودمان بخواهیم. بعد به سازمان که رسیدیم در عراق، من خیلی با اینها جر و بحث کردم سر دروغهایی که به ما گفته بودند. بعد دیگر ناچار شدیم بمانیم. در پذیرش که بودم من چندین بار به اینها گفتم که من نمی خواهم بمانم، ولی مورد موافقت آنها قرار نمی گرفت. هر دفعه با یک بهانه ای بالاخره ما را نگه می داشتند. بعد از یک مدتی من بی خیال شدم و دیگر نگفتم می خواهم بروم. یعنی ناچار شدم یک جوری با آنها کنار بیایم به صورت ظاهری یعنی این که ظاهراً من دیگر مشکلی ندارم. آخر چون راهی نبود. از دورادور هم شنیده بودم که هر کسی بخواهد جدا شود، دو سال می رود در خروجی و بعد هم ابوغریب که من طاقت چنین چیزی نداشتم به ناچار یک جوری با آنها کنار آمدم که تا یک فرصتی بشود یک دورانی بشود که شاید بتوانم از سازمان در بروم. بعدش رفتیم در ارتش و بعدش هم جنگ شد و بعد از جنگ هم نیروهای آمریکایی آمدند در عراق . آنجا بود که من فهمیدم سازمان رو به پاشیده شدن می رود. بعد نیروهای آمریکایی آمدند، یک روزی هم نشست شد در آن روز یکی از آن زنهایشان آمدند گفتند که ما اینجا اجباری نداریم و این چیزها... البته از روی استیصال این حرف را می زدند چون چند نفر قبلاً فرار کرده بودند رفته بودند پیش آمریکایی ها گفته بودند که اینها اذیت می کنند. آمریکایی ها هم گفته بود که باید به نیروهایتان بگویید که هر کسی می خواهد می تواند برود. همان لحظه ای که این حرفها را زد، من فوراً شبش یک نامه نوشتم که می خواهم از سازمان جدا شوم. بعد از اینکه کلی نصیحتم کردند و من هم قبول نکردم و ... از سازمان آمدم بیرون و سال 82 بود که رفتم به کمپ آمریکایی ها.

* سازمان می گوید شما را برای مبارزه از ترکیه برده عراق و گفته باید مبارزه کنی و تعهدت هم از شما گرفته که می روی آنجا طلاق هم باید بدهی و ... راست می گویند؟

حسین فرح بخش: آخر با بهانه های مختلف آدمها را می بردند. یک سری ها را به بهانه کار بردند، یک سری را باز در ترکیه گفتند از عراق شما را می بریم مثلاً اروپا به یک سری ها هم دیگر که مثلاً می دیدند چاره ای ندارند مثل من، راهی نداشتند به هیچ جای دیگر چون در ترکیه به هرحال گیر کرده بودند، نه پولی نه چیزی، آنجا به من گفتند باید بروی عراق و نمی دانم خانه و خانواده و اینها نداری. من هم دیگر چاره ای نداشتم آنجا. یعنی اگر چاره دیگری داشتم، نمی رفتم. پولهایم تمام شده بود.

* چه شد که در عراق با مجاهدین نماندی؟ چه مشکلی به وجود آمد؟

حسین فرح بخش: من از اول هم گفتم اینها پایه و اصولشان روی دروغ سوار شده. جایی که همه چیزش دروغ باشد، نفاق باشد، هیچ کسی نمی تواند خودش را حاضر کند در آنجا بخواهد ادامه بدهد. چون هر چیزی که پایه و اصولش را دروغ باشد هیچ وقت پایدار و پابرجا نمی ماند.

*چه دروغی گفتند؟

حسین فرح بخش: ببینید کسی که بخواهد در یک سازمان مبارزه کند، باید اول آن سازمان با او رک باشد، صاف و صادق باشد، وقتی تو ببینی سازمان با تو صادق نیست، همه پرداختها یک طرفه باشد، خب نمی شود. هر انسانی می بیند که اینجا همه اش دروغ است، اینجا همه اش نفاق است همه چیزشان ظاهری است. در بیرون در جوامع بین المللی یک جور رفتار می کنند و در داخل یک جور دیگر رفتار می کنند. مثلاً یکی از مصاحبه هایی که در اروپا می گویند که سازمان سکت نیست، ولی ما که در داخل خودشان بودیم سازمان واقعاً سکت بود. حتی یکی از آن بلاهایی که سر ما می آوردند، اصلاً در بیرون عنوان نمی شد. چه کسی می توانست از سازمان یک بار تماس بگیرد با بیرون یا سالی یک بار برود در بیرون بچرخد؟ همیشه در فضای بسته بودیم. این را چه می شود اسمش را گذاشت؟ اگر سکت نیست پس چیست؟ غیر از این نیست.

*با توجه به شناخت کلی که از سازمان به دست آوردید، به نظر شما اینها به لحاظ سیاسی اجتماعی چه جایگاهی دارند ،چون ادعا می کند که ما حمایت مردمی داریم.

حسین فرح بخش: ببینید ممکن است در داخل ایران یک تعداد خاصی هوادارشان باشند. ولی این سازمان در داخل هیچ جایی ندارد، با آن شناختی که من از سازمان دارم. من در کمپ تلویزیونهای خارج کشوری را نگاه می کردم، مردم از ایران تماس می گرفتند خیلی ها به سازمان بد و بیراه می گفتند. یعنی همه فهمیدند که سازمان چه خیانتی کرده، هم به مردم و هم به نیروهای خودش.وقتی که جنگ شد،مسعود رجوی و مریم رجوی فوری در رفتند. این بزرگترین خیانت است اول به نیروهای خودش. نایستاد حداقل نیروهای خودش را جمع کند. هر دوتایشان در رفتند. هر کسی که بنشیند در ذهن خودش حساب کند، می بیند که اینها خائن بودند، خیانتکار بودند، اولش نسبت به نیروهای خودش. مردم که دیگر جای خود دارند.

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31