سال 1360 در تاریخ انقلاب اسلامی ایران به عنوان یک نقطه عطف و شروع یک دهه پرتلاطم در مواجهه با دشمن خارجی در جبهههای دفاع مقدس و گروهکهای معاند و معارض داخل کشور در تقابلی تروریستی بود. در واقع گروهکهای معاند نظام اسلامی به ویژه مجاهدین خلق (منافقین) سال 60 را با بغضی فروخورده از نظام اسلامی آغاز کردند و به زودی در آغاز تابستان همان سال با اعلام فاز نظامی به رویارویی مسلحانه با نظام حاکم و مردم انقلابی پرداختند. سازمان منافقین در روز 28 خرداد ماه 1360 به صورت رسمی حركت مسلحانه علیه رژیم جمهوری اسلامی را اعلام كرد تا به زعم دیرین رجوی، ایران به لبنان (درگیر جنگ داخلی) تبدیل گردد. براساس دستورالعمل سازمان، هواداران تشكیلاتی میبایست مسلح و دست كم به سلاح سرد مجهز باشند: «... مردم را باید در فضایی از رودررویی نظامی با رژیم قرار داد و آنان را وارد مرحله تازه مبارزه كرد تا كیفاً ارتقا یابند... ما پیشتاز مردم هستیم و بایستی همیشه یك قدم از آنها جلوتر باشیم، بنابراین در شرایطی كه مردم با دست خالی جلو رژیم میآیند، ما از اسلحه سرد استفاده میكنیم و در قدم بعدی كه مردم از اسلحه سرد استفاده خواهند كرد، ما با سلاح گرم وارد عمل خواهیم شد.» این تقابل خشن و تروریستی تا اوایل سال بعد یعنی 1361 و انهدام خانههای تیمی منافقین در اردیبهشت ماه و کشته شدن محمد ضابطی از عناصر اصلی خط ترور شهری این گروهک، ادامه یافت. هر چند ضربه بزرگ به منافقین در بهمن ماه همان سال 1360 با کشته شدن موسی خیابانی فرد دوم سازمان منافقین انجام شد. البته در سالهای بعد همچنان خط ترور سازمان منافقین - در ابعاد کوچکتر- ادامه یافت. به طوری که در طول حیات جمهوری اسلامی و به طور عمده در همان دهه 60 نزدیک به 12000 تن از هموطنانمان توسط عناصر و هواداران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) به شهادت رسیدند.
هنر روایت تاریخ
در ارتباط با حوادث سالهای آغازین پیروزی انقلاب اسلامی و به خصوص دهه 60، آثار مکتوب و نمایشی چندی تاکنون به رشته تحریر درآمده یا به نمایش گذاشته شده است؛ که البته با توجه به اهمیت این مقطع از تاریخ کشور، هنوز جای زیادی برای کار دارد و بازخوانی آن در قالب کتب، مقالات، نمایش فیلم و مستند، بسیار ارزشمند خواهد بود. شایسته توجه است که آنچه در این مقطع از تاریخ ایران بیشتر نمود دارد و موضوع بحث و گفتگو میباشد، عملکرد و ماهیت گروهکهای معاند نظام به ویژه سازمان مجاهدین خلق(منافقین) میباشد.
فیلم سینمایی«ماجرای نیمروز» به کارگردانی محمدحسین مهدویان و تهیهکنندگی سید محمود رضوی، از جمله آثار فاخری است که به موضوع مورد بحث میپردازد. این فیلم تحسین شده هیئت داوران و تماشاگران سی و پنجمین جشنواره فیلم فجر که عنوان بهترین فیلم ملی را هم از آن خود کرده، شرح روایت گونه ای است از تقابل گروهک تروریستی منافقین با حافظان نظم و امنیت کشور. این فیلم به خوبی شرح اقدامات تروریستی این گروهک را نشان داده است؛ هر چند که فیلم دارای برخی اشتباهات تاریخی و یا عدم نقل برخی از حوادث مهم در جریان این تقابل تاریخی میباشد. گذشته از این نکاتی که عنوان شد، آنچه به عنوان یک نکته انتقادی شاید در این فیلم بیشتر به چشم میآمد، روایت ضعیف و غیر واقع از شهید اسدالله لاجوردی بود. ایشان در این فیلم تنها یک بار به تصویر کشیده شده و یک باز نیز نام ایشان در گفتگویی ذکر میشود. حال اینکه شهید لاجوردی و نیروهای دادستانی انقلاب در سال 60 نوک پیکان تقابل با گروهک ها به ویژه منافقین بودند و اتفاقا شهید آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب نیز در شهریور همین سال 60 توسط عناصر نفوذی منافقین به شهادت رسید که در این فیلم ذکری از آن نشده بود. هر چند در این مجال جای پرداختن به اینگونه نکات که البته زیاد هم میباشد، نیست؛ اما به واقع نمی توان از ذکر توانمندی و درایت شهید لاجوردی و نقش قاطع ایشان در برخورد با عناصر اصلی منافقین و همچنین روش سازنده و اسلامی ایشان در برخورد با عناصر رده پایین و هوادران نادم سازمان منافقین، به راحتی گذشت.
متاسفانه فیلم «ماجرای نیمروز» علیرغم تمام نقاط قوت و ارزشمندی که دارد، در به تصویر کشیدن این شخصیت ارزشی نظام که مورد بغض و کینه منافقین نیز میباشد، شاید ناخواسته همراه و همگام با بوقهای شایعه و توطئه، ایشان را فردی خشن و بدون احساس در مواجه با زندانیان معرفی میکند که تنها به دنبال اعدام فوری و برخورد شدید و غیرقابل گذشت با دستگیرشدگان فارغ از میزان جرم و بدون ضوابط قانونی میباشد. در حالی که مرور شیوه و روش شهید اسدا... لاجوردی در برخورد با عناصر گروهکی و همچنین سایر زندانیان، چه در زمانی که ایشان به عنوان دادستان انقلاب مرکز، مستقر در اوین بودند و چه در زمان ریاست سازمان زندانها، به طور کامل غیر از آن چیزی است که رسانههای معاند بیگانه علیه ایشان مطرح میکنند.
مردی به سختی پولاد به نرمی لبخند
شهید لاجوردی از سال 1351 در زندان با اعضای سازمان مجاهدین خلق(منافقین) ارتباط برقرار کرد، اما به زودی متوجه انحراف در افکار و اندیشههای آنها شد. در این زمان اگرچه عده ای از مجاهدیم به مارکسیسم گرویده بودند، ولی به دستور و صلاح دید سازمان، تغییر مواضع خود را اعلام نکرده و کماکان رفتار مذهبی از خود نشان میدادند. (1) در ابتدا لاجوردی قصد داشت با بحث و گفتگو آنها را متوجه «حقایق اسلام و کفر کمونیستی» بنماید، اما پس از مدتی دریافت که این افراد «عناد دارند، نه این که اطلاع و آگاهی نداشته باشند.» (2) به این ترتیب او نخستین کسی بود که پس از امام راحل به وجود التقاط در افکار و عقاید منافقین پی برد. با شناختی که لاجوردی از سازمان منافقین پیدا کرده بود، سعی میکرد سایر زندانی ها را نسبت به انحراف گروه آگاه سازد و آنان را از گرایش به عقاید انحرافی سازمان دور نگه دارد. این در حالی بود که منافقین هم سعی میکردند جو زندان را به نفع خودشان نگه دارند و به ویژه سعی در جذب نیروهای تازه وارد داشتند؛ به طوری که هر نیروی انقلابی را که وارد زندان میشد میقاپیدند. (3) منافقین در برخورد با افشاگریهای لاجوردی نیز تلاش میکردند تا او را منزوی سازند و اجازه نمی دادند زندانیان با او صحبت کنند. لاجوردی، خود در بازجویی بعدی ساواک به این نکته اشاره داشته و گفته است که از طرف منافقین بایکوت میشده است. (4)
شهید بهشتی معتقد بود چنانچه بخواهید ریشه منافقین و گروههای معاند را خشک کنید، باید از کسانی استفاده کنید که با عقیده آنها آشنایی کامل داشته باشید. (5) و از نظر ایشان نفاق شناس موثر در کشور، لاجوردی بود. (6) از این رو در اواخر سال 1359 حکم لاجوردی به عنوان دادستان انقلاب اسلامی مرکز مستقر در اوین از طرف آیت الله قدوسی صادر شد و او را به عنان دادستان انقلاب معرفی کردند. ایشان پیش از آن به عنوان مسئول حفاظت و اطلاعات دادستانی را داشت.
شهید لاجوردی در دوران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، نقش فعال و موثری در برخورد با جریانهای فکری و سیاسی ضدانقلاب برعهده داشت. این مرد مبارز که سراسر زندگی خود را وقف اسلام و انقلاب کرده بود، بر اثر برخی تبلیغات منفی، در افکار عمومی به عنوان چهره ای بی نهایت خشن شناسانده شده بود و حتی پذیرش اندک عطوفتی از جانب او غیرممکن به نظر میرسید. اما عملکرد ایشان در مقام ریاست سازمان زندانها، نحوه برخورد او با زندانیان، شیوههای مدیریتی نوین و خدمتگزاری صادقانه و بی توقع او، ذهنیت ها نسبت به یکی از مسئولان نظام جمهوری اسلامی بهبود بخشید. او نشان داد که در هر جایگاهی به فراخور مسئولیت عمل میکند و زمانی رسید که همگان از دوست و دشمن به روی این نکته که "لاجوردی سالم است" و "کارش براساس هوای نفس نیست" به اتفاق نظر رسیدند.(7)
دوران دادستانی لاجوردی یکی از نفس گیرترین دورههای حیات منافقین بود. آنان با کسی روبرو بودند که به همان اندازه که به امام قاطع و سازش ناپذیر عشق میورزید، از سازشکاران و مدافعان عملی ضدانقلاب، نفرت داشت.(قسمتی از وصیت نامه شهید اسدالله لاجوردی) لاجوردی که مصداق بارز«اشداء علی الکفار و رحما بینهم»(سوره الفتح، آیه 29) بود. در حالی که دوستان دیرینش او را از نظر اخلاقی، مودب، آرام، و خوش خلق توصیف میکنند و به یاد ندارند که از او ترش رویی یا بدخلقی دیده باشند. اما در برخورد با منافقین هیچ ملایمت و سازشی در او وجود نداشت. چنانکه میگوید: «... صیانت جامعه یک اصل است ... ما وظیفه داریم جامعه را کنترل کنیم، ما وظیفه داریم جلوی این اغتشاشات و این نابسامانی ها را بگیریم و قاطعانه خواهیم گرفت. ... مگر ممکن است کسی به عنوان دادستان انقلاب مطرح باشد و در برابر این حرکتهای ضدانقلابی بی تفاوت؟! مگر ممکن است دادستانی انقلاب وجود داشته باشد و برخی عناصر ضد خدا و عناصر در دام دشمن قرار گرفته، هر نوع تحرکی را بکنند و ما ساکت بنشینیم.»(8)
در جریانات پس از 30 خرداد و شورشگری مسلحانه عناصر و هواداران سازمان مجاهدین خلق(منافقین) دادستانی انقلاب اعلام کرد: «هر کس پس از 30 خرداد دستگیر بشود و هنوز با سازمان همکاری کند، معنایش این است که با یک سازمان تروریستی برانداز همکاری داشته است..... هر کس به این جریان کمک مالی بکند، اعلامیه هایشان را پخش کند، خانه تیمی برایشان تهیه بکند، ماشین در اختیارشان بگذارد، اسلحه تهیه کند، به هر نحوی به این سازمان کمک کند، از نظر ما و از نظر هر انسان عاقلی مجرم است و باید دستگیر بشود.»(9)
موفقیت شهید لاجوردی در ریشه کن کردن جریانهای انحرافی، نتیجه قاطعیت و درایت توامان او بود. گزارشها و مصاحبههای بسیاری وجود دارد که همگی حاکی از برخوردهای انسانی دادستان انقلاب با متهمان دستگیر شده است؛ اسنادی که نشان میدهد لاجوردی به رغم سختگیری علیه دشمنان نظام و کانون اقتداری که علیه عناصر وابسته بیگانه به وجود آورده بود، تا چه اندازه نسبت به زندانی ها به ویژه جوانان فریب خورده، انعطاف پذیر بوده و صبوری به خرج میداده است. او پیوسته از برادران پاسدار میخواست بر اعصاب خود مسلط باشند و کوچکترین اهانتی به متهم روا ندارند. محمد مهرآیین مامور شعبه 7 در دروه دادستانی لاجوردی درباره برخورد او با متهمان میگوید: شهید لاجوردی، رحمت الله علیه در رابطه با سمپات ها با افراد رده پایین، یک کلاسی در خود زندان تشکیل داده بود. برای آنها در حسینیه شهید کچویی کلاس درس گذاشت و با برگزاری جلسات مصاحبه و مذاکره، سعی در تنویر افکار این فریب خوردگان داشت. ... او سعی داشت که افراد فریب خورده در زندان دوباره تحت آموزش افراد ورزیده منافقین قرار نگیرند.(10)
ایشان همچنین درباره شیوههای ابتکاری لاجوردی که باعث ایجاد گرایشهای عاطفی و خانوادگی در متهمان میشد و آنان را به بازگشت به خانواده مشتاق تر میکرد، میگوید: «... سه چهار روز ابتدای سال را مرحوم لاجوردی اجازه میداد زندانیان در محوطه زندان با خانوادههای خود از نزدیک ملاقات کنند. فکر نمی کنم چنین شیوه هایی در هیچ جای دنیا اعمال شود. بعضی از متهمان با ضمانت خود ما به مرخصی میرفتند.(11)
حاج احمد قدیریان درباره اینکه سید اسدالله لاجوردی تا چه اندازه روی جوانان گروهکی کار فرهنگی میکرد، میگوید: «لاجوردی در برخورد با جوانانی که دست شان به خون آلوده نشده بود، انعطاف زیادی از خود نشان میداد. شبها داخل زندان با آنها جلسه میگذاشت. قرآن تفسیر میکرد و در نهایت با زحمات او بود که این افراد توبه میکردند.»(12)
سیف الله رفیعی محافظ لاجوردی در این باره میگوید: «لاجوردی در مقام یک دادستان، با کسانی که به اتهام دشمنی با نظام دستگیر شده بودند، برخوردی پدارنه داشت. احترام خاصی برای آنان قائل بود و با آنکه از سران منافقین تنفر بی حد و حصر داشت، به جوانان هفده هجده ساله به چشم فریب خورده نگاه میکرد. ساعتها در میان این بچه ها مینشست و با آنها بحث میکرد. برای زندانی ها شغل هایی مثل نجاری، باغبانی، ایجاد میکرد و خودش هم پا به پای آنها به کار مشغول میشد... در ظرف زندانی ها از همان غذایی که به آنها میدادند، غذا میخورد ... رفتار او زندانی ها را تحت تاثیر قرار میداد. بچه ها تواب میشدند و به عنوان جهادی در محوطه کار میکردند و مثل پروانه دور شهید میچرخیدند.» (13)
از طرفی دیگر عناصر و هواداران نادم سازمان نیز بر این شیوه و روش انسانی شهید لاجوردی در برخورد با زندانیان تاکید میکنند. طاهره باقرزاده عضو نادم سازمان منافقین درباره تبلیغات دروغین سازمان در نشستهای توجیهی برای اعضا مینویسد: «برای آشنا شدن با شرایط درون زندان و نحوه بازجویی ها، گزارشهای متعددی میخواندم. در یکی از گزارشها نوشته شده بود که نظام برای گرفتن اطلاعات از زندانی، کودکان آنها را در حضورشان شکنجه میکند. با همین تصور و با آمادگی کامل نسبت به پذیرش این امر دستگیر شدم و انتظار داشتم کودک یک ساله ام را زیر فشار قرار دهند؛ اما برخلاف پندارم از همان لحظه بازداشت، نه تنها آسیبی به او نرسید؛ بلکه حتی در جهت تامین امکانات و نیازهای بهداشتی و غذایی وی مرا یاری کردند. (14)
مریم آقازاده عضو نادم دیگری از سازمان منافقین درباره برخورد دادستان نظام جمهوری اسلامی با زندانیان وابسته گروهک ها میگوید: «... واقعا از آقای لاجوردی یک وحشت به خصوصی داشتم؛ اما وقتی که در حسینیه دیدم آقای لاجوردی چطور به حرفهایمان گوش میدهد و با ما حرف میزند و به عنوان یک مسئول مملکتی، برای من هوادار، مثل یک فرزند ارزش قائل است، تاثیر مثبت زیادی رویم گذاشت. خودم در حسینیه آقای لاجوردی را دیدم که جارو میکرد و به ما گفت لطف کنید بروید آن طرف تا من زیر پایتان را جارو کنم...» (15)
اما لاجوردی خود در مورد رفتارش با متهمین میگوید: «متهمانی که دستگیر میشوند دو دسته اند: یک دسته آنهایی هستند که بازجویی شان اگر به تاخیر بیفتد، از نظر کشف اطلاعات به ما زیانی نمی رسانند، یک دسته هم آنهایی هستند که خیلی سریع باید اطلاعاتشان را تخلیه کنیم ... هنگام بازجویی اینها، تمام تلاش بازجو بر این است که بتواند با او صحبت کند و حداقل ذهنیتش را از آن حصار تشکیلاتی بیرون بیاورد و برایش ایجاد سوال بکند که در همین ایجاد سوال شدن هاست که زندانی به واقعیت میرسد و از آن تحجر و دگماتیسم خلاصی پیدا میکند... زندان اوین را به دو بخش تقسیم کرده ایم: یک قسمت زندان است و یک قسمت آموزشگاه. امیدواریم بتوانیم با همیاری برادران روحانی مان از حوزه علمیه قم، یک دوره اسلام شناسی کامل برای محکومین برگزار کنیم.» (16)
لاجوردی زندانبانی بود که به زندانی ها به چشم یک مشت جنایتکار حرفه ای نگاه نمی کرد. از نظر او زندانی ها انسان هایی بودند که فقط میبایست از جامعه دور نگه داشته شوند تا هم تنبیه شودن و هم در مواردی، افکار مسموم خود را به دیگران انتقال ندهند. رئیس سازمان زندانها بارها در سخنان خود تصریح میکرد که قصد نظام مقدس جمهوری اسلامی از کیفر و زندان، انتقام جویی و شکنجه نیست. و به کارکنان و مدیران زیردستش یادآوری میکرد که کیفر مجرم، صرفا در اختیار مقام و مرجع قضایی است. اگر قاضی مجرمی را به زندان محکوم کرد، فرد فقط باید محدودیت زندان و جدایی از جامعه را تحمل کند؛ اما سایر کیفرها مانند تروش رویی، پرخاش، تحقیر، خشونت، ... علاوه بر آنکه اثرات سازنده زندان را خنثی خواهد کرد، موجب عذاب اخروی نیز خواهد شد؛ لذا زندانبان باید سخنش نافذتر و شیرین تر از معلم، نگاهش عمیق تر از روانکاو، کردار و اعمالش موثرتر از هر مصاحب و رفیق، اخلاقش فراتر از از هر پدر دلسوز و مهربان و قدرتش مساوی و منطبق بر قانون(نه خودباخته و نه دیکتاتور و زورگو) باشد. (17)
ایستادگی لاجوردی در برابر معاندین داخلی نظام به ویژه سازمان منافقین و گروه فرقان، از بدو قبول مسئولیت دشوار دادستانی آغاز شد و تا پایان مسئولیت در این منصب ادامه داشت. قاطعیت او در مقابل گروهک ها، موجب اعتراف دوستان انقلاب در تاثیر عملکرد وی در انقلاب و ثبات آن شده است. برخی معتقدند: «اگر لاجوردی نبود، منافقین پدر این مملکت را در آورده بودند» یا «این شدت عمل ها بجا بود، چون آنها کسانی نبودند که لیاقت ارفاق داشته باشند.» (18) و یا اگر لاجوردی در این انقلاب نبود، منافقین همان قبل از انقلاب پدر بچه ها را در میآوردند. (19)
این دستاورد بزرگ نتیجه زحمات پیگیر او بود که بی شک بدون شدت عمل به دست نمی آمد؛ اما نکته اینجاست: خشونت او سیلی نبود که دامنگیر خرد و کلان شود یا آتشی که خشک و تر را با هم بسوزاند. لاجوردی خود درباره تفکیک گروهکهای انحرافی و نحوه مقابله با هر یک از آنها میگوید: ما در اسلام کسانی را که علیه مردم حرکت میکنند به دو دسته تقسیم میکنیم. یک دسته کسانی هستند که با سلاح به منافع مردم حمله میکنند، یک دسته آنهایی هستند که مبارزه شان علیه منافع مردم همراه با اسلحه نیست. اینها احکامشان در اسلام فرق میکند. آن کس که اسلحه به دست میگیرد و علیه منافع مردم حرکت میکند، صرفاً باید پاسخش را گفت تا زمانی که اسلحه اش را زمین بگذارد و دست از حرکتهای آدمکشانه بردارد. وقتی چنین شد، از نظر ما دیگر فرق نمی کند که آن کس که اسلحه برداشته مسلمان است یا غیر مسلمان». (20)
نتیجه
مواردی از این دست در زندگی فردی و اجتماعی شهید لاجوردی فراوان دیده میشود. اما از آنجا که ایشان مصدر یکی از حساسترین و کلیدی ترین مناصب نظام تازه تاسیس جمهوری اسلامی بود، به ویژه در حوادث سال 60 و سالهای بعد شاید اگر قاطعیت توام با انصاف و عدالت شهید لاجوردی نبود، بسیاری از دستاوردهایی که نظام اسلام اسلامی در طول سالهای بعد بدان دست یافت، محقق نمی شد. بنابراین شایسته نیست که که نسبت به بزرگان کشور به خصوص افرادی که خط نفاق و نفوذ را با بصیرتی شگرف شناسایی کرده و درصدد مقابله با آن بودند، طوری رفتار کنیم که دشمنان و زخم خوردگان انقلاب، فرصت بهره برداری از آن را برای خود متصور شود. باشد که همیشه قدردان تلاش، پایمردی ها و رشاداتهای سربازان و شهدای گمنام و آشنای این مرز و بوم مقدس باشیم.
محمدرضا سرابندی کارشناس ارشد تاریخ، بنیاد هابیلیان
منابع و مآخذ
1. مهرآبادی، مظفر، بررسی ایدئولوژی سازمان مجاهدین خلق ایران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1383، صص 159-160
2. بادامچیان اسداله، اسطوره مقاومت، واحد تبلیغات جمعیت موتلفه اسلامی، تهران، 1380، ص46
3. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با قدرت الله علیخانی، جلسه تکمیلی
4. یاران امام به روایت اسناد ساواک، شهید اسدالله لاجوردی، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، تهران، 1377، ص 242
5. آرشیو اسناد مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه با احمد قدیریان
6. همان، مصاحبه با اسدالله بادامچیان
7. پاشازاده غلامعلی، زندگی و مبارزات شهید اسدالله لاجوردی، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1388، ص 147
8. آرشیو اسناد مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه شهید اسدالله لاجوردی 2/4/1360
9. همان، مصاحبه شهید لاجوردی با گروه خانواده رادیو 11/9/1360
10. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با محمد مهرآیین، جلسه چهارم
11. همان
12. آرشیو اسناد مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه با احمد قدیریان
13. همان، مصاحبه با سیف الله رفیعی
14. طاهره باقر زاده، قدرت و دیگر هیچ، تهران، اطلاعات، 1372، ص 135
15. رجعت، نشریه ماهانه ندامتگاههای دادستانی انقلاب اسلامی، سال اول، شماره دوم، فروردین 1361، ص 28
16. مصاحبه شهید لاجوردی با روزنامه جمهوری اسلامی، 13/11/1360
17. پاشازاده غلامعلی، پیشین، ص 137
18. آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، مصاحبه با حسینعلی نیری، جلسه ششم
19. همان، مصاحبه با حسین شیخ عطار، جلسه نهم
20. آرشیو اسناد مجمع فرهنگی شهید بهشتی، مصاحبه شهید لاجوردی با خبرنگار آلمانی، 6/2/1361