قاطعیت در برابر التقاط (2)

گروههايي كه ايدئولوژي التقاطي داشتند ، چند دسته بودند. يك دسته شان مجاهدين خلق بودند. برخي كساني بودند كه حتي پيشينة تحصيلات حوزوي داشتند ، ولي چون تحصيلاتشان عمقي نداشت و به ويژه در مسائل فلسفي و معرفتي تخصصي نداشتند ، از افكار ماركسيستي اثر پذيرفته بودند

 

Mesbah 2

اشاره به خاطره اي دربارة مرحوم استاد مطهري جالب توجه است. پيش از انقلاب ، جلسه اي در قم برگزار شد. شهيد مطهري ، مرحوم دكتر بهشتي ، مرحوم قدّوسي ، آيت الله جنتي و آيت الله خزعلي در اين محفل حضور داشتند. بنده نيز حاضر بودم. اينان ، كساني بودند كه در مدرسه منتظريه (حقّاني) درس مي دادند. جلسه در منزل آيت الله خزعلي برگزار شده بود. مرحوم مطهري داستان خود را با برخي سران مجاهدين چنين تعريف كرد :

 

در جلسات ماهانه اي كه در مسجد قُبا برگزار مي شد و من و دكتر بهشتي آنجا سخنراني مي كرديم ، همين حنيف نژاد نيز مي آمد. بعد از ظهرهاي جمعه كه من سخنراني مي كردم ، او همان وقت متن را به تبريز مي برد و منتشر مي كرد. يعني تا اين حد به درس هاي مذهبي و اين گونه فعاليت هاي ديني و فرهنگي علاقه داشت ، ولي متأسفانه بعدها گرايش ماركسيستي پيدا كرد و ديدم ديگر نمي آيد.هنگامي كه احوالش را پرسيدم ، كسي به درستي خبر نداشت. پس از مدتي فهميدم كه اينان گروهي تشكيل داده اند و مي خواهند يك تشكيلات سياسي را سازماندهي كنند. چند نفر نيز مشغول تدوين ايدئولوژي بودند و پس از چندي جزوة شناخت را منتشر كردند. اين جزوه ، ترجمة يك كتاب ماركسيستي بود ؛ تنها در آغازش نوشته بودند :«به نام خدا و به نام خلق قهرمان ايران» و در آخر نيز يك شعار اسلامي درج كرده بودند. بقية جزوه ، ترجمة حرف هاي مادي گرايان و ماركسيست ها بود. اين بي انصاف دست كم اين جزوه را يك بار به من نشان نداد. ما چنان با هم رفت و آمد داشتيم كه انتظار مي رفت دست كم اين جزوه را به من نشان دهد تا من نيز نظرم را بگويم.

 

آن زمان تعبير «بي انصاف» دربارة سران مجاهدين خلق ، گناهي نا بخشودني به حساب مي آمد. يعني اينان چنان در جامعه جاي باز كرده و بين قشرهاي مبارز و مذهبي نفوذ يافته بودند ، كه شخصي مثل شهيد مطهري بالاترين ناسزايش به آنها ، همين كلمة بي انصاف بود. كسي باور نمي كرد اينان منحرف باشند.

 

بيداري در برابر بدعت ها

از وقتي كه شهيد مطهري فهميد اينان در صدد ايجاد چنين انحرافي بر آمده اند و مي خواهند يك ايدئولوژي ساختگي ، التقاطي و همراه با بدعت و تحريف را گسترش دهند و بر پاية آن ، فعاليت هاي سياسي ، اجتماعي و فرهنگي خود را سامان دهند ، بسيار ناراحت شد و بنابر احساس مسئوليت ، بسياري از كارهايش را تعطيل كرد و درصدد برآمد تا براي مقابله با اين مرداب متعفن ، حركتي عالمانه و محققانه انجام دهد. او اعتقاد داشت كه اين كار به همراهان و همكاراني بسيار نياز دارد ، زيرا پيش بيني مي كرد براي خنثا سازي اين موج كوشش فرهنگي و علمي گسترده اي لازم است. اين افراد سازمان مجاهدين و ديگر گروه هاي التقاطي با سيمايي فريبنده پيش آمده بودند ؛ شعارهاي اسلامي را مطرح مي كردند و در لابلاي جزواتشان كه از ماركسيست ها اقتباس شده بود ، آيات ، احاديث و برخي مباحث كلامي اسلامي ديده مي شد. بنابراين مطهري براي فضلاي جوان درسي را آغاز كرد. زمان كلاس ها روزهاي پنج شنبه و جمعه بود. وي با جديت و انگيزه اي قوي به قم مي آمد تا بنية علمي ، قدرت فكري و توان شاگردان خود را چنان بيفزايد كه بتوانند در برابر شبهات التقاطي ، با توضيحات و پاسخ هاي منطقي ، مستدل و قانع كننده بايستند. روش ممتاز آن شهيد و پاسخ هاي دندان شكن او چنان مؤثر واقع شد كه حتي نظريه پردازان گروهك هاي ماركسيستي گفته بودند : مطهري سخنان ما را بهتر از خودمان درك ، تجزيه و تحليل مي كند ! علامه مطهري به صورت سطحي ، تبليغي ، شعاري ، مصرفي و موقتي با مسائل روبرو نمي شد ، بلكه بسيار ريشه اي ، برنامه ريزي شده و با پرهيز از سر و صداي تبليغي ، نخست تحريفات و مطالب التقاطي را حلاجي مي كرد ؛ سپس پيرامون آنها به بحث مي پرداخت ؛ جوانبش را در نظر مي گرفت و با كمال دقت و با بهره مندي از آن توانايي علمي ، هوشياري ويژه و ژرف انديشي ، جمله جملة نوشته ها و ادعاهاي آنان را ارزيابي و نقد مي كرد و بُطلانشان را به گونه اي مستدل و منطقي ثابت مي ساخت. دشمن نيز به خوبي فهميد كه او مي تواند نقشه هايشان را نقش بر آب كند و به همين دليل ، درصدد بر آمد تا او را از ميان بر دارد.

 

البته مطهري با مشكلاتي نيز روبرو بود. برخي افراد كه نيتشان نيز خير بود ، چنان از جاذبه هاي كاذب اين گروه ها اثر پذيرفته بودند كه نمي خواستند باور كنند چنين تشكل ها و افرادي در باتلاق گمراهي غوطه خورده اند و امكان دارد جامعه را به ورطه هاي هلاك كننده بكشانند. من خود در مجلسي شاهد گفت و گوي شهيد مطهري با نزديك ترين دوستانش بودم. البته اين راز سر به مهري است كه نبايد از پرده برون افتد. استاد مطهري هر چه كوشيد به دوست خود ثابت كند كه اين سران مجاهدين خلق گمراه اند ؛ اسلام را به نابودي مي كشند و خطرناك اند ،آن شخص بزرگوار لبخندي تمسخر آميز به شهيد مطهري مي زد و مي گفت : اين گونه سخن نگوييد ؛ اينان مسلمان اند ؛ دارند در راه اسلام زحمت مي كشند ؛ حافظ قرآن و اهل تجهدند. اما مطهري خون دل مي خورد. مي دانست اينان دارند ريشة اسلام را مي زنند. كمتر كسي بود كه بتواند حرفش را درك ، و باور كند كه اين مسلمان نمايان ، مصداقي بارز از چهرة نفاق و نمونه اي از نهروانيان هستند. او بود كه پيشقدم شد اين فتنه را خنثا كند.

 

گروههايي كه ايدئولوژي التقاطي داشتند ، چند دسته بودند. يك دسته شان مجاهدين خلق بودند. برخي كساني بودند كه حتي پيشينة تحصيلات حوزوي داشتند ، ولي چون تحصيلاتشان عمقي نداشت و به ويژه در مسائل فلسفي و معرفتي تخصصي نداشتند ، از افكار ماركسيستي اثر پذيرفته بودند. يكي از اينان كه با استعداد بود و بهترين نمره ها را در كلاس من مي گرفت ، دچار همين كژروي شد. او مدتي در زندان بود و پس از انقلاب اسلامي به هلند گريخت. او طلبه اي درس خوانده بود و هوشي فوق العاده داشت ، اما گرفتار گونه اي بيماري خود كم بيني و حقارت روحي بود ، كه برخي شرايط محيطي اين مشكلات را برايش به وجود آورده بود. با اينكه شهيد بزرگوار ، آيت الله قدوسي بسيار كوشيد او را درست پرورش دهد و ما نيز به سهم خود براي پرورش او تلاش كرديم ، مشكل دروني اش باعث شد تحت تأثير آن گروهك ها و شبكه هاي الحاد و نفاق قرار گيرد و خود يكي از افراد آنان شود و اكنون نيز در خارج از كشور به سر مي برد. به هر روي اين موج به دليل آراسته بودن به برخي مسائل اسلامي ، حتي طلاب را نيز تحت تأثير قرار مي داد. بنابراين مرحوم علامه مطهري با آن روشن بيني ويژه ، تصميم گرفت حركتي پايه اي را آغاز كند. هيچ كس به اندازه آن شهيد از سوي اين گروه ها احساس خطر نمي كرد. برخي نامه هايي كه او براي حضرت امام نوشته ، چاپ شده است. او در اين آثار و نيز در كتاب هايش از اين احساس مسئوليت حكايت مي كند از اينكه چنين خطر شديدي از سوي ايدئولوژي هاي التقاطي وي را رنج مي داده است.

 

كساني ديگر نيز بودند كه با نهايت حُسن نيت و با وجود فداكاري در مسائل مبارزاتي و دلسوزي براي انقلاب اسلامي ، اين توطئه را جدي نمي گرفتند و حتي به اينان كمك مادي نيز مي كردند. شهيد مطهري به خاطر همين سخت كوشي و مواضع سرسختانه در برابر اينان ، بسياري از دوستان خود را از دست داد. اين مطلبي است كه بنده از نزديك از آن آگاهي دارم. اگر روزگاري مصلحت ايجاب كند ، اسناد مربوط به اين ماجرا را خواهم گفت ، ولي هنوز فكر نمي كنم اين شرايط فرا رسيده باشد. اگر استاد مطهري به شهادت نرسيده بود ، امروز معرفتي درست درباره اش نداشتيم. به هر روي اين وضع مرارت بار گذشت و او نيز در بحبوحة حوادث و فشارهاي دروني و بيروني به وظيفة خود عمل كرد و از هيچ چيز نهراسيد. با اينكه دوستانش مي گفتند : اينان خطري ندارند ؛ بي اهميت اند ؛ وقتي انقلاب پيروز شود در مشت ما هستند و نقشه هايشان بي رنگ مي شود ، شهيد مطهري استدلالش اين بود كه خطر فكري با خطر نظامي تفاوت دارد ؛ يورش هاي نظامي را مي توان با سلاح سر كوب كرد ، اما تهاجم فكري را بايد با ارائة بينشي درست پاسخ داد و خنثا سازي چنين شبهاتي كه امواج التقاطي به وجود مي آورند ، يك كار منطقي و دراز مدت مي طلبد. از آنجا كه او يار و ياوري نداشت ، خود آستين همت را بالا زد و به تنهايي به مبارزه با اين معضل پرداخت.

 

فراست و سرسختي

استاد شهيد مطهري با التقاط و انحراف از اسلام ناب محمدي سر سختانه مبارزه مي كرد و تا مدت ها تنها كسي بود كه به اين خطر توجه داشت. تا سال هاي 1352 و 1353 بسياري از علما ، فضلا و محققان در تهران ، قم ، مشهد و شهرهاي ديگر به اين خطر توجه نمي كردند. آنان نوشته هاي مجاهدين خلق ، غرب گرايان و ديگر گروه هاي التقاطي را مي خواندند ؛ مطلب اشتباه و انحراف را نيز تشخيص مي دادند و به خوبي مي فهميدند كه اگر اين متن با منابع قرآني و روايي سنجيده شود ، داراي مشكلات ، نارسايي ها و آفات بسيار است ، ولي متأسفانه به اين مسأله با ديده اغماض مي نگريستند. در اين ميان شهيد مطهري به طور مطلق و قاطع برخاست ؛ اغماض را روا ندانست و سخت گيرانه و موشكافانه اين نقاط ضعف و مطالب انحرافي را بيرون كشيد. به تعبير مقام معظم رهبري ، حضرت آيت الله خامنه اي (مد ظله العالي) بايد گفت شهيد مطهري در مبارزه با التقاط نقش و درجة نخست دارد. مقام معظم رهبري دربارة اين جنبه از تلاش هاي فكري و اعتقادي شهيد مطهري گفته اند :

 

... تا سال 1349 و 1350 شمسي مسائل انحرافي در محيط مبارزه به چشم نمي خورد. وقتي كه منافقين دستشان را رو كردند و نوشته هاي ايدئولوژيك آنها كم كم پخش شد ، آقاي مطهري بيش از همة ما حساسيت نشان داد و ما بايد اعتراف كنيم كه ايشان بعد از امام بيش از همه حساسيت نشان داد ، چون من به ياد دارم در سال 1351 شمسي تلاش فراواني شد كه امام را وادار كنند كه اين حركت جوان ها را تأكيد كنند به نام مجاهدين و ... بودند ، اما امام سخت ابا كردند و يك بار كتاب هاي مجاهدين را خوانده بودند و گفته بودند اينان همان حرف هاي لنين و اراني است ، پس حرف هاي شما كدام است. مرحوم مطهري در معرفي اينها به امام نقش داشتند و خودشان آن قدر حساسيت نشان دادند تا عملاً كنار كشيدند و آن وقت مجاهدين ايشان را متهم كردند به اينكه سازش كارند و اهل مبارزه نيستند و حال اينكه كنار كشيدن ايشان حساسيت ايشان را نشان مي داد و مؤثر و مفيد هم واقع شد و ايشان در آن موقع كار ايدئولوژيك شان را زياد كردند و اثرش اين بود كه در سه چهار سال بعد حقانيت حركت ايشان روشن شد و حركت صحيح اسلامي دوباره از سال 1354 شمسي رو به رشد گرفت و كم كم خط امام تبلور يافت ... »

 

شهيد مطهري در شناخت ماهيت افراد و گروه اي مختلفِ انحرافي و نيز پيش بيني خطرات آنان به چند دليل موفق بود. نخست اينكه او به دليل هوش و ذكاوت ذاتي اش ، وقتي كتاب هاي اينان را مطالعه و بررسي مي كرد ، به زودي هدف نويسنده را در مي يافت و مي گفت او مي خواهد فلان مسئلة مادي و مركسيستي را در ظاهري اسلامي به اثبات رسانده ، آيات قرآن و روايات را با نظريه هاي ماترياليستي تطبيق دهد. دليل دوم اين بود كه او به معارف اسلامي آگاهي كامل داشت و آثار انحرافي را با منابع اصيل و متون اساسي شيعه مي سنجيد. عامل سوم اينكه وي دربارة افكار اروپاييان و مكاتب جديد ، مطالعاتي گسترده داشت و با ريشه يابي اين تحريفات به درستي تشخيص مي داد كه هر يك از كدام مكتب وارداتي تغذيه مي شود. او در برخي نشست هاي خود با علما و نيروهاي مؤمن و مسلمان مي گفت اين سازمان مجاهدين مي تواند در آينده خطراتي به مراتب بدتر از استبداد رژيم پهلوي داشته باشد ، زيرا يك سازمان ماركسيستي است كه اسلام را وسيله اي براي رسيدن به اهداف شوم و پليد خود قرار داده است. اين در حالي بود كه سازمان مجاهدين خلق در ميان جوانان ، قشرهاي تحصيل كرده ، دانشگاهيان و حتي برخي روحانيون و طلاب طرفداراني داشت و اگر كسي شهامت به خرج داده ، با اينان مخالفت مي كرد ، او را همكار رژيم قلمداد مي كردند. التقاط و تحريفات اعتقادي اين فرقة منحط ، حتي براي بسياري از نيروهاي مبارز مؤمن و معتقد قابل هضم نبود و به همين دليل ، آن حقيقتي را كه شهيد مطهري در سال هاي اختناق ، بين 1352 تا 54 به آنان گوشزد مي كرد ، سال ها بعد و حتي پس از پيروزي انقلاب اسلامي دريافتند.

 

اين موضع قاطع و درست شهيد مطهري موجب شد منافقان او را مورد تهاجم تبليغي شديد منفي قرار دهند و با تهمت هاي بي پايه ، براي ترور شخصيت ايشان گام هايي بلند بردارند. تخريب ايشان چنان با بي انصافي همراه شد كه در وصف نمي گنجد. در ذهن دانشجويان چنين القا كردند كه او در مسير رژيم پهلوي گام برمي دارد و به همين دليل است ساواك براي تدريس وي در دانشكدة الاهيات دانشگاه تهران هيچ بهانه اي نمي تراشد. آنان مي گفتند : اصلاً شهيد مطهري اسلام مترقي و مبارزاتي را نپذيرفته است ؛ بر پاية بافته هاي ذهني و برخي موهومات خشك فلسفي ، آثاري مي نگارد و به همين دليل نوشته هايش قابل خواندن نيست ؛ آثار علمي ندارد ؛ ذهن گرايي مي كند و از واقعيت هاي جامعه فاصله دارد. اين تبليغات منفي بدان سبب بود كه آنان مي دانستند اگر افشاگري هاي شهيد مطهري براي افراد جامعه جا بيفتد ، ديگر آنان راه زوال را خواهند پيمود. آنان حتي در زندان كتاب هاي آن استاد متعهد را مي گرفتند و صفحات مياني آنها را در آورده ، كتاب ها را ناقص مي كردند ، تا مبادا خوانندگان از آنها بهره اي ببرند ؛ حقايق برايشان آشكار شود و خودشان در انزوا و مورد نقرت قرار گيرند.

 

نقد نيرنگ

شهيد آيت الله مطهري ، تحريف آيات قرآن كريم را از نيرنگ هاي مهم افكار مادي در ايران دانسته است ؛ شيوه اي كه مي كوشد با حفظ ظاهر الفاظ ، آياتي را به شكل مادي تفسير كند. آن شهيد پس از ريشه يابي اين مسئله ، چنين نتيجه مي گيرد كه اين نيرنگ ، همان طرح كارل ماركس براي ريشه كن ساختن دين از اذهان توده هاي معتقد است. طرح ماركس اين است كه براي مبارزه با مذهب بايد از مذهب عليه خودش استفاده كرد ؛ به اين شكل كه مفاهيم مذهبي از محتواي معنوي و اصلي خود تهي و از محتواي مادي پر شود ، تا مردم مذهب را به صورت يك مكتب مادي دريابند و چون چنين موفقيتي به دست آمد ، دور افكندن پوستة ظاهري دين ساده است.

 

ماركس مي گفت بايد تاريخ را به گونه اي مادي تفسير كنيد و خاستگاه مادي همة گرايش ها ، از جمله گرايش هاي مذهبي را چنان بيان كنيد كه توده هاي مردم بفهمند ريشة طبقاتشان كجاست. هنگامي كه آنان بفهمند همة پديده هاي اجتماعي ريشه مادي دارد ، خود به خود ارتباط خويش را با مذهب قطع مي كنند.

 

شهيد مطهري تأكيد مي كند هنگامي كه ماركسيسم نتوانست از راه منطق ، استدلال و خود آگاهي طبقاتي مذهب را از مردم بگيرد و تشخيص داد ديانت قوي ترين نيرو در ميان ايرانيان است ، اين توطئه را به كار گرفت كه از مذهب بر ضد خودش بهره جويد. آن شهيد روي توطئه اي عظيم انگشت مي گذارد كه چنين شگردي را به كار گرفته اند تا مذهب را از صحنة زندگي سياسي ، اجتماعي و مناسبات مردم با يكديگر حذف كنند و سپس مي افزايد نويسندگان اين تحليل ها گمراه شده اند و به درستي نمي دانند چه مي كنند ، يا انك هاز روي عمد و غرض به تفسيرهاي ماترياليستي دست مي زنند و مقدسات مذهبي مردم را تهديد مي كنند.

 

اينان به تعبير شهيد مطهري ، ماترياليست منافق اند كه مي گويند :« ارادة خدا تنها بر اين اصل استوار است كه توده هاي ضعيف و محروم شدگان تاريخ بر قدرتمندان ، اربابان و صاحبان زر و زور چيره شوند و خداوند براي تحقق اين هدف حزب تشكيل داده است تا همة نيرو هاي متكامل جهان را در پوشش خود قرار دهد ». آنان همة حكمت هاي الاهي را در اين خلاصه كرده اند كه خداوند حزبي تشكيل داده تا محرومان را بر قدرتمندان پيروز سازد. البته بي شك مبارزه با افراد طغيان گر جزء برنامه هاي قرآن است و اسلام هيچ ستمي را نمي پذيرد ، ولي اين گونه نيست كه قرآن تنها به چنين مسائلي بسنده كند.

 

شهيد مطهري يك برداشت انحرافي و التقاطي ديگر را ارزيابي مي كند. منافقين در جزوة خود نوشته اند بايد تفسيرها ، تفسير امام باشد ، اما پيگيري سخن امام ضرورتي ندارد و تنها بايد تفكر او را پي گرفت. آنان مي گويند زماني اين تفكر عملي مي شود كه فرد از نظر طبقاتي در طبقة امام ، كه همان محرومان تاريخ هستند قرار گيرد و عملاً درگيري هاي طبقاتي او را داشته باشد ، همچون او تجربه كند و بينديشد.

 

شهيد مطهري پس از اشاره به اين موضوع تحريفي ، مي گويد اينان مي خواهند به اين وسيله مردم را اغفال كنند. استاد مي نويسد اين منحرفان از تاريخ صدر اسلام ناآگاه اند. «سالم» يك ايراني آزاد شدة اهل اصطخر است كه يورش به خانه حضرت علي و فاطمة زهرا و آتش زدن آنجا را رهبري مي كرد. منافقين و به دليل همين ناآشنايي ، تنها به علت اينكه سالم از محرومان تاريخ و اسيران است ، او را يك مؤمن انقلابي جلوه داده و در رديف سلمان و ابوذر قلمداد كرده و به دليل همين ويژگي طبقاتي ، سيمايي درخشان از او ترسيم كرده اند. مطهري به آنان گوشزد مي كرد معيارهايشان در فلسفة تاريخ با اين تحليل ها بي اعتبار مي شود و بايد در ارزيابي هاي خويش تجديد نظر كنند و به خود اجازه ندهند كه قضاوت ها و تفكرات هزار سالة مفسران ، حكيمان ، فقيهان و عارفان را به گونه اي مادي و طبقاتي توجيه كنند.

 

اينان تفسيرشان از غيب و ايمان به آن ، چنين بود كه مبارزان بدانند انقلاب يك مرحلة پنهاني دارد و در اين حالت نظام حاكم هنوز مسلط است و با رشد تدريجي و تغيير كمي به كيفي ، نظام جديد مستقر مي شود و از مرحله غيب به شهادت مي رسد. شهيد مطهري چنين برداشتي را برگرفته از اصل چهارم دياليكتيك ماركسيستي مي داند و مي افزايد اين تفكرات منحط موضوع ايمان و اعتقادات مسلمانان راستين را منتفي تلقي مي كند كه دور از حقيقت است. شهيد مطهري در مقدمة كتاب علل گرايش به مادي گري ، برخي ديگر از تفسيرهاي باطل اين گروه ها را به بوتة نقد مي گذارد و همة اين تحليل ها ر ابا اهداف مقدس قرآن و وحي مغاير مي داند و خاطر نشان مي سازد كه بسيار شگفت انگيز است كه فرهنگ انقلابي برخي بدين معناست كه محتواي معنوي را از قرآن و اسلام بگيرند و به جاي آن يك برداشت مادي جايگزين سازند. انقلاب رسول اكرم و ائمة هدي به مسائل اقتصادي ، محروميت زدايي و امور مربوط به خوراك و شكم منحصر نمي شد و هدف آن بزرگان والاتر و بالاتر از اينهاست. انقلاب صدر اسلام رسول اكرم كه پيامبر پايه گذارش بود و امامان پيگير ان بودند ، تحولي در روح ، روان ، رشد معنوي ، تزكيه و اصلاح رفتارهاي مردم بود و چنين برداشت ها و توجيهات مادي نمي تواند با فرهنگ انقلابي و مشي اسلامي منطبق باشد ، بلكه تبليغاتي به سود ماترياليسم است.

 

قاطعیت در برابر التقاط (1)

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31