چند سالی است که پس از سرنگونی رژیم صدام، سازمان مجاهدين خلق یا همان گروهک تروریستی منافقین با صرف هزینه های کلان مالی و پرداختهای سنگین اقدام به خرید بسیاری از چهره های سیاسی و مطرح بین المللی نموده است تا در مناسبتها و همایشهای مختلف اقدام به ایراد سخنرانی و حمایت از این گروهک نمایند، آن هم شخصیتهایی که با توجه به جایگاه سابقشان، غیر محتمل مینماید که از تاریخ این گروه تروریستی و دهها گزارش سازمانها و مؤسسات جهانی درباره پرونده سیاه جنایتهای این گروه بیخبر بوده باشند.
شاید نخستین پرسشی که در این مسأله ذهن بسیاری را درگیر کند این است که با وجود این همه مشکلات داخلی و حتی منطقهای که این کشورها دارند چرا هیچ اهتمامی از سوی این اشخاص نسبت به برخی مسائل پر اهمیت داخلی یا بین المللی دیگر مبذول نمیشود و تنها موضوع پادگان اشغالی اشرف و گروهک تروریستی منافقین باید دغدغه حقوقبشری حامیان این گروهک باشد؟
چرا پرونده آوارگان فلسطینی که بیش از 60 سال همچنان باز است و میلیون ها شهروند را آواره کشورهای همسایه کرده است مورد توجه آنان نبوده و نیست؟
چرا مسأله قطع برق و سوخت و امداد رسانی به نوار غزه و تبدیل شدن آن به بزرگترین زندان جهان تاکنون مورد اهتمام حامیان گروهک منافقین قرار نگرفته است؟
چرا نسل کشی مسلمانان بوسنی و هرزگوین توسط صربها و کرواتها در دهه 90 و گورهای دسته جمعی مسلمانان، بی تفاوتی و سکوت این اشخاص را به دنبال داشته است؟
چرا نقض متعدد حقوق اقلیتها و مذاهب و زنان در عربستان سعودی مورد اعتراض این افراد قرار نمیگیرد؟
و چرا در سرکوب قیام مردم عراق در سال 1991 توسط رژیم بعثی که منجر به مرگ نیممیلیون انسان بی گناه شد و به نوعی نخستین شراره بیداری مردم منطقه بود، حامیان عرب و غربی منافقین سکوت کردند؟
در کنار همه اینها آنچه که جالب مینماید موضوع فراموش شده اردوگاه تندوف در الجزایر است این موضوع از آنجا اهمیت مییابد که موارد قابل توجهی در مقایسه میان پادگان اشغالی اشرف و اردوگاه تندوف به چشم میخورد هر چند هدف از تقارن نام این دو مکان، مقایسه افراد ساکن در آنها نمیباشد زیرا همه افراد موجود در پادگان اشرف، شبه نظامیان مزدور و مسلحی هستند که در دهه 80 میلادی و در هنگامه جنگ حزب بعث علیه ایران برای یاری رسانی به دیکتاتور سابق عراق و به دعوت وی وارد این کشور شدند و پس از مدتی نیز به عنوان بخشی از بدنه امنیتی و اطلاعاتی صدام اقدام به فعالیت علیه مردم عراق کردند، در حالی که نود هزار آواره نگون بخت صحرای غربی در اردوگاه تندوف همگی غیر نظامی و از فراریان درگیریهای خونین میان جبهه پولیساریو و مراکش هستند که از دهه 70 میلادی در این اردوگاه ها در بدترین شرایط انسانی به سر می برند.
اما نکته قابل توجه و مورد اهمیت در این موضوع که منجر به یادآوری اردوگاه تندوف و مقایسه وضعیت آن با پادگان اشرف شد در چند نکته میگنجد.
نخست آنکه پس از سرازیر شدن دهها هزار شهروند آواره صحرای غربی به الجزایر، دولت این کشور به دلیل مسائل امنیتی، اقتصادی و اجتماعی این آوارگان را در اردوگاهی که بیش از 1700 کیلومتر با پایتخت این کشور فاصله دارد و در یک منطقه بیابانی قرار دارد سکنی داد. اردوگاه تندوف که ورود رسانهها و خبرنگاران در آن ممنوع است شرایط معیشتی بسیار بدی را برای آوارگان صحرایی به وجود آورده است و ساکنان آن نیز جرأت هیچ گونه اظهار نظری را در این خصوص ندارند و اصولا باید از اینکه دولت الجزایر آنها را پناه داده است ممنون باشند.
این در حالی است که پادگان اشغالی اشرف تنها 60 کیلومتر از پایتخت عراق فاصله دارد و در جوار زمینهای کشاورزی استان مرکباتخیز این کشور یعنی دیالی بنا شده است. خبرنگاران به راحتی در آنجا تردد میکنند و همه امکانات رفاهی و معیشتی برای هزاران مزدوری که در آنجا حضور داشتند و دارند و در سرکوب و کشتار مردم این کشور نقش داشتند مهیا است.
این اشخاص برای خود یک شبکه تلویزیونی دارند که از طریق آن سیاستهای دولت عراق را مورد انتقاد قرار میدهند، به سیاستمداران منتخب و نمایندگان مردم در پارلمان فحاشی می کنند، مخالفین دولت را به نشستهای خود دعوت میکنند تا چگونگی مقابله و حمله به آن را بررسی کنند، در روند انتخابات آن دخالت میکنند، به مسئولین دولتی اجازه ورود به آنجا را نمی دهند و با نیروهای پلیس و ارتش درگیر میشوند، از آب، برق، گاز و دیگر امکانات این کشور استفاده میکنند و در نهایت مدعی میشوند که مورد ظلم و بی مهری قرار گرفتهاند و از سازمانهای بینالمللی میخواهند تا برای نجات آنها اقدام کنند و همزمان با پرداخت پول به سیاستمداران سابق و فاسد اقدام به خرید آنها میکنند تا به سود آنان علیه دولت عراق اقدام کنند !
آیا دولت الجزایر نیز این اجازه را به آوارگان صحرای غربی داده است تا در صد کیلومتری پایتخت، برای خود ساختمانها و مراکزی دایر کنند تا در آن بیانیههایی علیه دولت این کشور صادر کنند و همایشهایی با حضور جبهه نجات اسلامی و عباس مدنی (رئیس جبهه اسلامی نجات الجزایر) و دیگر مخالفان دولت الجزایر برگزار کنند و به مسئولین کشور اجازه ندهند تا وارد آنجا شوند؟!
آیا اگر دولت الجزایر چنین برخورد و رفتاری را از سوی آوارگان نگون بخت صحرایی می دید باز هم اینگونه با آنها برخورد میکرد یا اینکه عاقبت آنان نیز همچون 200 هزار قربانی جنایت حوادث سال 1992 این کشور می بود؟
بنابراین موضع سیاستمداران و حامیان گروهک تروریستی منافقین در دفاع از این فرقه و بی توجهی به اوضاع شهروندان دیگر مناطق جهان نشان دهنده نفاق آنها در برخورد با موضوعات مربوط به حقوق بشر است.
شاید مقایسه میان وضعیت تندوف و اشرف بهترین دلیل برای شناخت مواضع ناعادلانه این افراد باشد به ویژه آنکه در ماه های اخیر جنجال پرداخت های کلان مالی گروهک منافقین به سیاستمداران و روزنامه نگاران غربی و عرب در ازای حمایت از آنها، جانبداری طمع کارانه این افراد نسبت به منافقین و سکوت آنها در قبال آوارگان فقیر و تهیدست اردوگاه دورافتاده تندوف را اثبات می کند.