در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب نيز همين جريانات براي ايران رخ داد. گروههاي مخالف نظام انقلابي ايران، چون جبهه خلق عرب (در سالهاي اوليه جنگ)، سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله؛ در صدد برآمدند تا از شرايط پيش آمده براي تضعيف انقلاب بهرهوري نمايند. در اين ميان همکاري سازمان مجاهدين خلق ايران با عراق قابل توجه است |
مقام معظم رهبري:
«جنگ، محاصره اقتصادي، همدستي قدرتهاي بزرگ عليه ايران، تباني نيروهاي نظامي اروپا و آمريکا عليه ما، توطئههاي داخلي، نفوذهاي دشمن، طراحي کودتا، نفوذ ليبرالها و مليگراها و بياعتقادان به اسلام و مردم، مسيرهاي صعبالعبوري بودند که ما آنها را با سلامت پشت سر گذاشتهايم...»1
اشاره:
انقلاب اسلامي در سال 1357 تحت شرايطي خاص به پيروزي رسيد. تأکيد بر اصل استقلال و مقابله با سلطه شرق و غرب؛ از جمله سياستگذاريهايي بود که به مذاق بسياري از دولتهاي قدرتمند جهان خوش نيامد و ترس از گسترش موج اسلامگرايي نه تنها در منطقه خاورميانه؛ بلکه در سراسر جهان موضوعي بود که منافع آنها را بيش از پيش تهديد ميکرد. شرق و غرق بر آن شدند تا در مقابل ايران قد علم کنند و دستاورد اين موضعگيري، برنامهريزي دقيقي بود که باعث شد در سال 1359 ايران به صورت کاملاً ناگزيري وارد يکي از بزرگترين جنگهاي منطقهاي در قرن بيستم شود.
با گسترش اختلاف ميان نيروهاي انقلابي با عناصر ضد انقلاب به رهبري منافقين و بنيصدر، عدم کفايت بنيصدر در مجلس مطرح و او از فرماندهي کل قوا و رياست جمهوري عزل شد. در اين زمان سازمان با نشر اعلاميهاي رسماً به نفع بنيصدر وارد مبارزه مسلحانه عليه جمهوري اسلامي شد.
اعضاي سازمان مجاهدين خلق(منافقین) که با افزايش قدرت داخلي و مشروعيت مردمي دولت جمهوري اسلامي مواجه شد و اندک اندک عرصه فعاليت را براي خود تنگ ميديد، تصميم گرفتند از ايران خارج شوند؛ لذا بقاياي نيروي خود را به عراق منتقل و از آنجا فعاليتهاي خود را عليه جمهوري اسلامي پايهريزي کردند.
در اوايل دهه 1360 انقلاب نوپاي ايران علاوه بر درگيريهايي خارجي، دچار آنارشيسم داخلي نيز بود. هرج و مرجهاي سازمان يافته و تروريسم؛ از جمله خطرناکترين نوع خشونتهاي سياسي در جهان به شمار ميرود که گاه نيروهاي مخالف داخلي براي پيشبرد اهداف برتريجويانه خود به آن دست ميزنند. اصولاً ترور و خشونت با چهار انگيزه صورت ميگيرد: کسب قدرت، حفظ قدرت، اعمال قدرت و از بين بردن رهبران. آمارها نشانگر حمله موجي بزرگ از ترورهاي داخلي در ايران طي سال 1360 است و سير صعودي شهداي ترور در اين سال مؤيد اين فرضيه است که دشمنان و مخالفان داخلي اين انقلاب حذف فيزيکي فعالان سياسي را در دستور کار خود قرار داده بودند و از اين طريق با دشمنان خارجي همسو شده و بر پايههاي انقلاب ضربه وارد ميساختند.
مجموع اين عوامل داخلي و خارجي باعث شد تا ايران در اين برهه زماني مجبور باشد در دو جناح بجنگد و ما امروز با گذشت تقريباً سه دهه از آن جريانات، با تورق تاريخ، شاهد بهار و تابستاني داغ و جنجالي – از جنبه سياسي – در اوايل دهه 1360 ايران هستيم .
ايران و مبارزه با آنارشيستهاي داخلي
بررسي تاريخ، نمايانگر وجود ارتباط مستقيم بين اوضاع ناآرام داخلي و حضور قدرتهاي بيگانه براي مداخله در مسائل مربوط به کشورهاي درگير در منازعات داخلي است. پس از وقوع هر انقلاب، گروههاي انقلابي ضعيف يا گروههايي که براي ائتلاف با گروه انقلابي حاکم و مشارکت در قدرت سياسي موفقيتي به دست نياوردهاند، به موضعگيري در برابر گروه حاکم ميپردازند و در اين راستا ميکوشند تا براي بالا بردن شانس موفقيت خود، حمايت کشورهاي خارجي و گروههاي مخالف در يک کشور را براي کشوري ثالث که قصد توسعهطلبي دارد به کار گيرند و اين خود به منزله محرکي براي آغاز جنگ محسوب ميشود. در چنين حالتي گروههاي مخالف حکومت سعي ميکنند اهداف خود را با کشورهاي مهاجم پيوند زده و تمام امکانات محلي و قدرت خود را در راستاي تحقق اهداف مشترک به کار گيرند.
در سالهاي اوليه پيروزي انقلاب نيز همين جريانات براي ايران رخ داد. گروههاي مخالف نظام انقلابي ايران، چون جبهه خلق عرب (در سالهاي اوليه جنگ)، سازمان مجاهدين خلق ايران (منافقين) و حزب دموکرات کردستان و حزب کوموله؛ در صدد برآمدند تا از شرايط پيش آمده براي تضعيف انقلاب بهرهوري نمايند. در اين ميان همکاري سازمان مجاهدين خلق ايران با عراق قابل توجه است.
پيش از پيروزي انقلاب، اين سازمان با استفاده از وجود امکاناتي در راستاي مبارزات مسلحانه، به يکي از کانونهاي مبارزه عليه رژيم پهلوي تبديل شد که عدهاي نيز به دليل تظاهر به گرايشهاي اسلامي توسط اين گروه به سوي آن جذب شدند. پس از پيروزي انقلاب و اختلاف اين گروه با گروههاي انقلابي، مواضع منافقين روشنتر شد و آنها تبديل به عناصري در جهت مخالفت با نظام انقلابي ايران و دولت ايران گرديدند. در سالهاي اوليه انقلاب به ويژهً دهه 1360، ايران با موج دهشتناکي از ترور مواجه بود و بسياري از افراد و شخصيتهاي وفادار به امام (ره) و انقلاب در اين راستا به شهادت رسيدند. اندک اندک صداي همکاري اين گروه با رژيم عراق به گوش ميرسيد و هنگامي که تضادهاي دروني حاکميت بين نيروهاي حزب جمهوري اسلامي و بنيصدر افزايش يافت، آنها سعي کردند با حمايت از بنيصدر، رقيب اصلي خود را که همان حزب جمهوري اسلامي بود به کنار نهند.2
در چنين شرايطي سازمان احساس کرد آواي برکناري بنيصدر به گوش ميرسد و آنها به اين نتيجه رسيدند که اگر تا پيش از اين، حاکميت سياسي مرکّب از ليبرالها و حزب جمهوري اسلامي بود، با احتمال عزل بنيصدر، اين شرايط از بين رفته و تنها حزب جمهوري اسلامي ميماند تا حاکميت سياسي کشور را به دست گيرد. لذا سازمان تصميم گرفت نوک حمله را متوجه حزب جمهوري اسلامي سازد.3
با گسترش اختلاف ميان نيروهاي انقلابي با عناصر ضد انقلاب به رهبري منافقين و بنيصدر، عدم کفايت بنيصدر در مجلس مطرح و او از فرماندهي کل قوا و رياست جمهوري عزل شد. در اين زمان سازمان با نشر اعلاميهاي رسماً به نفع بنيصدر وارد مبارزه مسلحانه عليه جمهوري اسلامي شد و طي روزهاي آينده ترور نيروهاي خط امام که از ارکان اصلي دولت بودند، در دستور کار سازمان قرار گرفت. از سوي ديگر نيروهاي انقلابي که خواستار سرعت عمل در حذف بنيصدر بودند، روز 30 خرداد 1360 در بيرون مجلس تجمع کردند. گروهکهاي ضد انقلاب و طرفدار بنيصدر که تدارک وسيعي براي ايجاد آشوب و جلوگيري از کار مجلس ديده بودند، اعلان مبارزه مسلحانه کردند. بعد از ظهر همان روز اعضاي گروهک منافقين به خيابانها ريختند و به تخريب اموال عمومي و قتل و غارت و آشوب در تهران و بسياري از شهرستانها پرداختند. نيروهاي مردمي، سپاه و کميته مقاومت کردند و آشوبگران شکست خورده و متفرق شدند.4
در تابستان 1360 در حاليکه فضاي ترور بر ايران حاکم بود، دولتمردان دست به شناسايي و انهدام اين گروه زدند. اعضاي سازمان مجاهدين خلق که با افزايش قدرت داخلي و مشروعيت مردمي دولت جمهوري اسلامي مواجه شد و اندک اندک عرصه فعاليت را براي خود تنگ ميديد، تصميم گرفتند از ايران خارج شوند؛ لذا بقاياي نيروي خود را به عراق منتقل و از آنجا فعاليتهاي خود را عليه جمهوري اسلامي پايهريزي کردند. آنها پس از ديدار مسعود رجوي (رئيس سازمان) با صدام حسين، به حزب عراق پيوستند تا ضمن همکاري با عراق در جنگ عليه ايران، به تحرکات نظامي خود در خارج از کشور ادامه دهند.5
پس از رسيدن گزارشهايي مبني بر همکاري گروهک منافقين با دولت بعثي عراق در جنگ عليه ايران و به ويژه همکاري آنها در تخليه اطلاعاتي اسرا، شناسايي شهرها در هنگام بمبارانهاي موشکي عراق و همکاري در قتلعام کردهاي شمال عراق، نفرت عمومي از آنها شدت يافت و حضور دوباره آنها در کشور غير ممکن شد.
ايران در روزهاي آغازين نبرد
بايد اذعان داشت که آغاز جنگ تحميلي تصميم شخص صدام حسين نبود، بلکه اين مسئله به بافت سياسي حاکم بر رژيم وقت عراق و سوء استفادههاي دشمنان ايران از آن باز ميگردد. آمريکا در برخورد با ايران مرحله به مرحله مبارزه کرد تا منافع خود را حفظ نمايد و در نهايت دست به حرکتي بزرگ عليه ايران زد که همان حمله نظامي بود. لذا براي اجراي اين طرح از همسايه ايران - عراق – که شرايط مناسبي را براي اجراي اين تصميم داشت، استفاده کرد.
آنچه در کنار حضور دشمنان داخلي بر اوضاع بحرانزده ايران در اوايل دهه 1360 دامن ميزد، حضور کشورهاي خارجي به عنوان حاميان عراق در صحنه بود و آنچه اين معضل را تشديد ميکرد، وابستگي سيستمهاي دفاعي و نظامي ايران به تجهيزات و سلاحهاي غرب بود. از سويي جنگ را خود غربيها به ايران تحميل کرده بودند و از سوي ديگر نسبت به تمامي مقدورات و تجهيزات و تواناييهاي ايران اطلاعات کافي داشتند. آنان طرز مقابله با جنگافزارهاي موجود در ايران و نحوه کار آنها را به دشمن بعثي آموزش ميدادند و از سوي ديگر با ايجاد تحريمهاي اقتصادي و تسليحاتي، از ورود مهمات و قطعات يدکي مورد نياز مدافعان و رزمندگان اسلام ممانعت ميکردند. البته نبايد فراموش کرد که در طولاني مدت اين تحريمها و عدم کمکرسانيها باعث شد تا ايرانيان در اين زمينهها به خودکفايي برسند.6
دشمنان داخلي و خارجي به منظور مانعتراشي در راه ثبت انقلاب ايران، جنگي تحميلي را آغاز کردند تا ايران را از آرمان «نه شرقي، نه غربي» خود دور کرده و به اجبار به دامان ابرقدرتها بکشانند.
از جمله محدوديتهاي داخلي و خارجي که در طول جنگ به ايران تحميل شد، عبارت بودند از: محاصره اقتصادي و تسليحاتي و تأثيرات منفي ناشي از آن، تشديد فعاليت گروهکهاي ضد انقلاب، وجود برخي از ناهماهنگيها در آغاز جنگ بين نيروهاي نظامي جديد و قديم و افرادي مانند بنيصدر که براي گسترش اختلافات تلاش ميکرد، عدم وجود فرصت و تجهيز کافي براي سازماندهي نيروهاي مردمي و مدافع، موضوع سازندگي و پرداختن به اداره امور کشور پس از انقلاب، محدوديتهاي تاکتيکي و عدم برخورداري از نيروي هوايي با تجهيزات کافي و نيروي زرهي قدرتمند و در نهايت ممنوعيت و محدوديتهاي اسلامي و اخلاقي در زمينه استفاده از جنگافزارهاي شيميايي و موشکي عليه ملت عراق.7
نقش قدرتهاي بزرگ در جنگ ايران و عراق
1. کمکهاي اطلاعاتي آمريکا و کشورهاي غربي به ارتش عراق8
در بين کمکهاي فراواني که در ابعاد مختلف به دولت و ارتش عراق ميشد، ارزشمندترين آنها کمکهاي اطلاعاتي بدين گونه بود:
الف) عکسهاي ماهوارهاي که به طور دقيق از آخرين وضعيت تحرکات و تجمعات نيروهاي ايران اطلاعرساني ميکرد و پس از تفسير اين اطلاعات توسط کارشناسان غربي به صورت آماده در اختيار فرماندهان عراقي قرار داده ميشد.
ب) سيستمهاي جاسوسي آواکس و تجهيزات الکترونيکي ناوگانهاي آمريکايي مستقر در خليج فارس، به صورت مداوم مسير پرواز و تحرکات هواپيماهاي ايران را پيگيري ميکردند. آنها ارتباط «بيسيم» رزمندگان اسلام را استراق سمع و با پخش پارازيت در شبکههاي مخابراتي آنها ايجاد اختلال نموده و اطلاعات و اقدامات لازم را ضمن ارزيابي و تفسير، به نيروهاي عراقي ميدادند.
ج) شبکههاي جاسوسي در سطح جهان با کمک يکديگر عليه ايران که دشمن مشترک آنها محسوب ميشد، اطلاعات لازم را در مورد خريدهاي تسليحاتي، نيازمنديها، کمبودها، وضعيت اقتصادي، اجتماعي و رواني ملت ايران به صورت مداوم گردآورده و پس از تجزيه و تحليل، براي انتخاب استراتژي و اقدامات سياسي و به کارگيري روشهاي مناسب آفندي و پدافندي در اختيار رژيم عراق قرار ميدادند.
د) اگر در طول 8 سال جنگ حرکات موفق و هوشمندانهاي از سوي نيروهاي عراق ديده ميشد، در نتيجه اقدامات اطلاعاتي بوده که توسط سيستمهاي پيشرفته، در اختيار ارتش عراق گذارده ميشد.
اقدامات سياسي – نظامي آمريکا در حمايت از عراق
آمريکا ابتدا با بغداد روابط ديپلماتيک نداشت، اما از اواسط سال 1980 به بعد؛ برژينسکي، صدام را به عنوان نيروي متعادلکننده آيتالله خميني مطرح کرد و صدام را مطمئن ساخت در صورت حمله به ايران، آمريکا به واسطه منافع خودش از وي حمايت خواهد کرد. گاري سيک، مشاور برژينسکي اعلام کرد: «انقلاب اسلامي ايران منافع آمريکا را در منطقه تهديد ميکند و يک عراق قدرتمند ميتواند جلوي آرزوهاي توسعهطلبانه آيتالله خميني را مسدود کند.»9
لذا دولت آمريکا کوشيد تا شرايط را براي برقراري روابط سياسي با عراق مساعد کند و در ضمن کوشيد تا کشورهاي غربي و دولتهاي منطقه خليج فارس را به نزديکي با عراق تشويق کند. اين کشور حتي زماني که عراق از نظر سلاح تضعيف شده بود، فرانسه را تشويق کرد تا تحويل اسلحه به عراق را شدت بخشد. از سوي ديگر شرکت آمريکايي «امريکن استيل» به رياست «لاري هيکي» که فعاليت صادرات حدود 80 نوع کالاي توليدي مختلف از آمريکا به خاورميانه و بالعکس را به عهده داشت، يکي از مراکزي بود که در طول هشت سال دفاع مقدس به صورت پنهاني و با کمک دولتمردان کاخ سفيد و رئيس سازمان سيا، سلاح و تجهيزات پيشرفته آمريکايي مورد نياز عراق را تهيه و از طريق اردن به بغداد ميفرستاد.10
در آوريل 1981 «لاري هيکي» و «حوبش» به دعوت و کمک «صالح عمر علي» نماينده دولت عراق در سازمان ملل متحد، به بغداد رفتند و در آنجا با «حسين کامل» ملاقات کردند. وي ليست يک زرادخانه کامل به ارزش تقريبي يک ميليارد دلار از رادار گرفته تا قطعات تانک، هواپيما، هليکوپتر و ... را به آنها ارائه کرد و از آنها خواست تا اقلام مندرج در ليست را براي عراق تهيه نمايند. حدود يکسال بعد «حوبش» دلال معروف سلاح، به بغداد سفر کرد و ضمن ملاقات با صدام و حسين کامل، اعلام نمود تهيه تمام سفارشهاي عراق عملي و در صورت موافقت مقامات دوست در اردن، محموله وارد «امان» و از آنجا به بغداد منتقل ميشود و به منظور استفاده از تجهيزات آمريکايي، پرسنل عراقي با استفاده از پاسپورت اردني جهت آموزش به آمريکا اعزام شوند.11
واسطهگري «فرد حوبش» نشانگر تأثير روابط فردي بر روابط خارجي يک کشور است. وي عملاً با واسطهگري خود، موجب شد تا اردن – کشور اصلي وي – تبديل به انبار مهمات عراق و محل ترانزيت اسلحه جهان غرب به سوي عراق شود.
آمريکا جهت حمايت از عراق، اقدامات اقتصادي زيادي را انجام داد. پس از کاهش صدور نفت از سوي ايران به علت شرايط ايجاد شده بعد از انقلاب، فرصت گرانبهايي براي عراق فراهم شد و آمريکا به حمايت از عراق پرداخت تا جايي که صدور نفت اين کشور در آن شرايط بحراني جنگ به دو برابر رسيد. در چنين مناسباتي، جرج دبليو بوش پدر، با دستورالعمل محرمانهاي موسوم به «دستورالعمل امنيت ملي شماره 68» کمپانيهاي نفتي را به همکاري تجاري با عراق تشويق کرد. انتقال اطلاعات ماهوارهاي آمريکا در دوران رياست جمهوري ريگان و بوش به عراق، نشانگر دخالت مستقيم آن کشور در سرنوشت جنگ و به نوعي مديريت بحران موجود در جهت منافع آن کشور محسوب ميشد. کمکهاي اطلاعاتي اين کشور به عراق با اعزام مأموران اطلاعاتي آمريکايي و استقرار يک سيستم اطلاعاتي مستقل در کشور مذکور، تکميل شد.
دادن وامهاي کلان به ديکتاتور محبوب، بدون نظارت حسابرسان مالي صورت ميگرفت و آمريکا جهت قانع نمودن کشورهاي ديگر براي کمک به عراق بسيار تلاش ميکرد. به طور مثال، وزارت دفاع عراق به رغم بيميلي ايتالياييها اصرار داشت که ناوگانهاي ايتاليايي خريداري شده را به موتورهاي توربين گازي جنرال الکتريک آمريکا مجهز کند و آمريکا به حمايت از اين قضيه تا مرحله اجرا پرداخت.12 آمريکا از برزيل به عنوان نقطه انتقال کالا، اسلحه و از اردن به عنوان کشور واسطه و حتي يک مقصد نهايي دروغين استفاده کرد.
از سوي ديگر کارخانه «کارلوس کاردون» از جمله شرکتهاي شيليايي بود که براي ساختن بمب خوشهاي با آمريکا همکاري ميکرد و اين عليرغم تحريم آمريکا عليه شيلي صورت ميگرفت. همچنين هزاران بمب با نازلترين قيمت و بدون پرداخت حقوق گمرکي و ساير تعرفههاي بازرگاني، در شهر بندري «ايکوئيک» شيلي که منطقه آزاد تجاري محسوب ميشد، براي عراق توليد و ارسال شد. توليد هر بمب خوشهاي در کارخانه مذکور هفت هزار دلار و به عبارت ديگر 19 هزار دلار ارزانتر از کارخانههاي رقيب در اروپا بود.13
در اين بين «جيمز گورين» در انتقال گلولههاي توپ از طريق آفريقاي جنوبي به عراق فعال بود. انتقال تجهيزات فوق توسط شرکت ISC و با همکاري «کارلوس کاردون» و نظارت دقيق سازمان سيا صورت ميگرفت و آفريقاي جنوبي به منظور تأمين نيازهاي نظامي عراق، همکاري وسيعي را با «کاردون» آغاز نمود.
نقش فرانسه در جنگ عليه ايران
رفتار دولت فرانسه به مرور زمان و پس از آشنايي با اصول سياست خارجي ايران که مبتني بر نفي سلطه آمريکا و همپيمانانش بر کشور و تکيه بر استقلال و حمايت از حرکتهاي اسلامي و آزاديبخشي ملتها و دوستي با دولتهاي مستضعف آفريقايي و آسيايي بود، دستخوش تغييرات بسياري شده و اندک اندک جوّ تبليغاتي داخلي فرانسه عليه ايران شکل گرفت.14
به طور کلي موضعگيري فرانسه در قبال جنگ ايران و عراق را ميتوان به دو مقطع جداگانه تقسيم کرد. در برهه ابتدايي فرانسه اعلام کرد درگيري بين دو کشور مسئلهاي دو جانبه است و بايد از طريق سياسي با کمک شوراي امنيت حل شود. در اين دوران اظهار بيطرفي نمود و حمايت خود را از عراق آشکار نساخت. اگرچه اين کشور به قراردادهاي خود با عراق در زمينه تسليحات عمل ميکرد، اما اين رفتار دوگانه به فرانسه اجازه ميداد تا نفوذ خود را در خليج فارس توسعه داده و از يک وجهه دوستي ميان کشورهاي عربي برخوردار شود.
جنگ ايران و عراق، روابط عراق و فرانسه را وارد مرحلهاي جديد از بيم و اميد ساخت. فرانسه نگران از دست رفتن سرمايهها و بدهيهاي عراق به خود بود. عراق با افزايش خريدهاي تسليحاتي، عملاً فرانسه را به خود وابسته کرده بود و فرانسه بيم آن داشت که در صورت عدم حمايت از عراق، سرمايههايش به کشور باز نگردد. ميزان اين بدهيها بنا بر آمار مؤسسه کوفاس حدود 40 ميليارد فرانک ميشد. از سوي ديگر شکست عراق باعث ميشد موقعيت حدود 65 شرکت بزرگ فرانسوي که در عراق کار ميکردند، به خطر افتد. جنگ ايران و عراق منجر به رشد شديد صادرات و فروش کالاهاي فرانسوي به عراق شد.
در سال 1982 با اينکه واردات عراق 30 درصد کاهش يافته بود، فروش کالاهاي فرانسوي به عراق 19 درصد افزايش يافت و فرانسه تبديل به دومين تأمين کننده کالاهاي مورد نياز عراق پس از آلمان فدرال شد.15
کمکهاي فرانسه به عراق کمکم آشکار ميشد و روابط ايران و فرانسه وارد برهه دوم زماني خود ميگشت. فرانسه احساس ميکرد در صورت خودداري از حمايت عراق، زحمات ده سال گذشتهاش براي نفوذ در منطقه خليج فارس بر باد رفته است.
«کلود شيسون» وزير امور خارجه سوسياليست فرانسه اعلام کرد: «انقلاب فمينيست در ايران، بسيار خطرناک و نگرانکننده است و اين انقلاب ميتواند تمام منطقه خاورميانه را در جنگ گسترده درگير کند و بدين خاطر فرانسه از عراق در برابر توسعهطلبيهاي فناتيک ايران حمايت ميکند.»16
در اين مقطع زماني، دور حساس موضعگيريهاي کشورهاي منطقه و کشورهاي عرب به طور عام و فرانسه به صورت خاص ظاهر شد. فرانسه اقدام به تحويل پنج فروند هواپيماي سوپر استاندارد مجهز به موشکهاي اگزوسه به عراق کرد و در همين حال، بدهيهاي عراق را قسطبندي کرد و حتي وام يک ميليارد دلاري به اين کشور اعطا نمود. فرانسه در سال 1981 قراردادي براي فروش يک توپ بسيار پيشرفته 155 را با عراق امضا کرد که تا آن زمان حتي خود فرانسه نيز به آن مجهز نشده بود. از سال 1982، 85 دستگاه از اين توپ به ارتش عراق تحويل داده شد.
فروش تسليحات پيشرفته فرانسه به عراق محدود به جنگنده بمبافکنهاي ميراژ 2000، توپهاي 155 و موشکهاي AS30L نميشد، بلکه برخي سلاحهاي ديگر با تکنولوژي پيشرفتهتر براي صدام به کارخانجات فرانسوي سازنده سفارش داده ميشد. در برخي از سالها حدود 40 تا 50 درصد توليدات شرکتهاي فرانسوي سازنده موشک تنها به عراق اختصاص داشت. انتخاب شيوه حمله، نقطه سوختگيري در هوا، پايگاههاي نجات در کشورهاي عربي همسايه، همه با کمک مستشاران فرانسوي صورت ميگرفت.17
گذشته از مسائل ذکر شده، به دنبال عزل بنيصدر از فرماندهي کل قوا و رياست جمهوري و پناهنده شدن وي به مسعود رجوي – رهبر گروهک سازمان مجاهدين خلق در فرانسه – روابط دو کشور تيره شد و اين تيرگي روابط، با روي کار آمدن سوسياليستها در فرانسه بيشتر شد تا جايي که در آن مقطع زماني، فرانسه يکي از مراکز مهم ضد انقلاب شده بود.18
روابط فرانسه و عراق تا انتهاي جنگ صرفنظر از اينکه چه جناحي در فرانسه بر سر قدرت بود، به خوبي ادامه داشت. سوسياليستها به رغم مرامنامه سياسي و حزبي خود، با چشمپوشي از يکي از اصول اساسي، مقدار زيادي تسليحات به کشوري در حال جنگ با همسايه خود تحويل دادند و عملاً در جنگ بدون اينکه قادر باشند ابعاد آن را کنترل و يا ميزان خطرات آن را اندازهگيري کنند، شريک شدند.
نقش روسيه در جنگ ايران و عراق
محوريت شعار «نه شرقي و نه غربي» در سياست خارجي ايران باعث شد که غرب و شرق به يک اندازه از اين قضيه متضرر شوند و تصميمگيري براي جانبداري و انتخاب يکي از طرفين جنگ، براي دولتهاي قدرتمند آسان شود و شوروي نيز از اين قاعده مستثني نبود. از يک سو کشور عراق وجود داشت که از سالهاي 1967 به بعد داراي روابط حسنهاي با شوروي بود و از سوي ديگر کشوري همسايه که انقلاب اسلامي، منافع آن را مستقيماً مورد تهديد قرار داده بود و دستاوردهاي قبلي در زمان رژيم پهلوي را بر باد داده بود. در نتيجه ميل به طرفداري از عراق در شوروي بيدليل نبوده است.19
در هفتههاي اول جنگ، پنج ناو جنگي شوروي، محمولههايي از تجهيزات نظامي را در بندر عقبه تخليه و بلافاصله آنها را با کاميون از راه اردن به عراق ارسال کردند. در مرحله دوم، برخي مقامات شوروي با رايزني با شاهپور بختيار و عراق چنين توافق کردند که پس از تصرف نواحي جنوبي ايران توسط عراق، شاهپور بختيار حکومتي را تشکيل و آن نواحي را اداره نمايد.20البته هدف اصلي حاکميت اعضاي حزب توده بود.
از اواخر سال 1982 سياستمداران ايراني به دليل مشکلات ناشي از جنگ و انزواهاي سياسي و همچنين مشکلات داخلي که هر انقلاب نوپايي امکان درگيري را با آن دارد، آمادگي خود را جهت تجديد همکاريهاي اقتصادي و پذيرش کمکهاي فني شوروي ابراز کردند. اين ابراز تمايل با حسن استقبال روسها مواجه شد و روابط اقتصادي – نظامي بين دو سو آغاز گرديد. البته موانع و مشکلاتي نيز در اين زمينه وجود داشت که مخالفت ايران با مداخله نظامي شوروي در افغانستان، تلاش ايران براي صدور انقلاب اسلامي به کشورهاي جهان و نگراني دولتمردان شوروي و نگراني از پيروزي ايران در جنگ و حاکميت دولت بنيادگراي اسلامي از آن جمله بودهاند.21
با جايگزيني آندرپف به جاي برژنف در مقام رهبري شوروي که معتقد به مداخله نظامي در تصميمگيريهاي سياسي بود و در سياست خارجي حفظ متحدين قديمي (عراق) را بر اتحاد با دوستان غير صميمي (ايران) ترجيح ميداد و خواهان تقويت روابط با دوستان قديمي بود، روابط ايران و شوروي رو به سردي نهاد.22
کمک در راستاي برنامه موشکهاي بالستيک عراق، موشکهاي «Frog A7» و موشکهاي اسکاد B؛ از جمله همياريهاي نظامي روسيه بود که از قبل از جنگ ايران و عراق آغاز و در طول جنگ نيز ادامه داشت. در اوايل جنگ شوروي ظاهراً تمايل به بيطرفي داشت، ولي با پديدار شدن نشانههاي شکست در ارتش عراق به ياري آنها شتافت. شوروي در 1984 فروش تسليحات به عراق را رسماً آغاز کرد. فروش هزار دستگاه تانک«T62» و 700 تانک «T72»، 800 خودروي زرهي، 500 دستگاه توپخانه، 350 موشک اسکاد B، از جمله کمکهاي نظامي روسيه به عراق است.
زمامداران شوروي از کمکهاي نظامي گسترده به عراق اهدافي را دنبال ميکردند. پيمان بغداد، کشورهاي مسلمان و عرب را گردهم آورد و هدايت آنان از طريق وزارت خارجه آمريکا صورت ميگرفت. زنگهاي خطر براي شوروي به صدا درآمد، لذا تصميم گرفت تا با کمکهاي نظامي به عراق، اين کشور را به خود وابسته کرده و در ميان جامعه عرب جايي را براي خود باز کند. عراق نيز به عنوان کشور عربي ثروتمند و داراي ذخاير نفتي در کنار خليج فارس، ميتوانست متحدي بسيار ارزشمند براي شوروي باشد. پيروزي انقلاب در ايران، شوروي را هوشيار کرد و شوروي ترجيح داد ايران و عراق در يک جنگ فرسايشي در کنار هم تضعيف شوند.23
با به قدرت رسيدن گورباچف و تغيير و تحول عميق در سياست خارجي، زمامداران شوروي معتقد به خاتمه جنگ ايران و عراق و حلّ و فصل آن از طريق مسالمتآميز شدند. آنان در يک اقدام عملي، کارشناسان خود را به بهانه عدم امنيت ناشي از جنگ، فرا خواندند و در جريان رأيگيري نسبت به قطعنامه 598، به ساير اعضاي شوراي امنيت پيوستند.
جنگ ايران و عراق و حضور ساير کشورها
با آغاز جنگ ايران و عراق، جامعه اقتصادي اروپا، بارها خواستار آتشبس و شروع مذاکرات بين ايران و عراق شد، اما نکته مهم اين است که اقدامات جامعه اروپا صرفاً ماهيتي ديپلماتيک داشت و در راستاي اين قضيه اقدام خاصي انجام نداد. در خصوص همکاري با طرفين جنگ، کشورهاي عضو جامعه اقتصادي کاملاً در چارچوب منافع دو جانبه خود عمل کردند و حتي نگران اتخاذ يک موضع مشترک يا يک استراتژي کلي براي آينده نبودند.
در اين بين انگلستان به دليل منفعتجوييهاي سنتي کشورش براي ارسال کمکهاي نظامي به عراق شتافت و ايتاليا براي برقراري روابط نزديک با جهان عرب و پيروي از آمريکا، به عراق دست دوستي داد. به طور مثال، دولت کارتر اعلام کرد: «اطلاع يافته که ايتاليا تجهيزات حساسي را که ميتواند در ساخت پلوتونيوم فاز تسليحاتي به کار گرفته شود، در اختيار عراق قرار داده است.»24 و آلمان غربي نيز عراق را به وسايل فني و شيميايي مجهز کرد.
انور سادات رئيس جمهور مصر در جريان ديدار کلود شيسون وزير خارجه فرانسه در سال 1981 گفت: «چنانچه ايران در جنگ غالب شود و تشيع به پيروزي برسد، من سرنگون خواهم شد.» و شاه حسن دوم – پادشاه مراکش – اعلام کرد: «اگر سربازان خميني به شهر مقدس کربلا برسند، آنگاه شيعيان حافظان کليه اماکن مقدس جهان اسلام و حتي بيتالمقدس خواهند بود.»25 لذا نگراني از گسترش تشيع، علاوه بر ميل به همبستگي ميان اعراب، باعث شد تا کشورهاي عربي نيز حاميان عراق شوند.
در همين رابطه «ديلي گراف» در 24/9/1980 اعلام کرد، روزنامه کويتي عرب تايمز، در يک سرمقاله انتقادآميز نسبت به ايران گفت: «ايران بايد به خوبي آگاه باشد که کشورهاي عرب خليج [فارس] چارهاي جز جانبداري از عراق ندارند. چون از هرج و مرج و آشفتهبازاري که ايران براي منطقه به ارمغان آورده، منزجر ميباشند.»
برزيل حدود 100 دستگاه راکتانداز، 250 خودروي زرهي و 960 دستگاه موشک زمين به زمين به ارتش عراق تحويل داد. چين 1300 دستگاه تانک و 700 خمپاره، چک و اسلواکي 1000 خودرو و شيلي هزاران بمب خوشهاي تقديم عراق کردند.
در سال 1981 عراق توانايي چنداني براي توليد مقادير قابل توجهي از عوامل شيمايي نداشت، اما با انتقال مقاديري از عوامل شيميايي و مواد آن از ذخائر شوروي به عراق و خريد تجهيزات ويژه از کشورهاي اروپايي و ايالات متحده، اين ضعف را جبران کرد. در سالهاي اوليه جنگ، عراق آشکارا اقدام به عقد قرارداد خريد تجهيزات فني گوناگون از کشورهاي اروپايي خصوصاً آلمان غربي کرد. به گزارش يکي از رهبران اتحاديه ميهني کردستان عراق، کارشناسان آلمان غربي در نزديکي سامرا مشغول توليد تسليحات شيميايي بودهاند و کارشناسان آرژانتيني و برزيلي نيز در کارخانههاي عراق مشغول به کار بودهاند.26
کارشکني در متجاوز شناختن عراق و محکوم شدن اين کشور در مجامع بينالمللي، جنگ رواني و مداوم عليه ايران، کمکهاي تسليحاتي بسيار گسترده و مجهز نمودن عراق به سلاحهاي کشتار جمعي و ...؛ همه نشانهاي از تلاش اين دولتها براي رسيدن به اهداف منفعتطلبانه خودشان بوده است. جالب توجه اينکه، شوراي امنيت نيز در تصميمات متخذه و قطعنامههاي صادره خود هيچ برخورد اصولي با جنگ و متجاوز نکرد و حتي زماني که نيروهاي عراق در هزاران کيلومتر از خاک ايران مستقر بودند، خواستار عقبنشيني آنها به مرزهاي شناخته شده بين المللي نشد و در طول 8 سال جنگ، هيچگاه از عراق به عنوان آغازگر جنگ و متجاوز نام نبرد و مسئوليت آن را به رسميت نشناخت.
به نظر ميرسد مناسبتر آن باشد که از جنگ تحميلي ميان ايران و عراق، با عنوان «جنگ ايران و قدرتهاي جهاني» ياد نماييم.
منابع:
1. حديث ولايت، ج 1، 1375، ص 131.
2. فوزي، يحيي، تاريخ تحولات سياسي و اجتماعي ايران، ج 1، تهران، عروج، 1384، ص 410 – 414.
3. احمدي روحاني، حسين، سازمان مجاهدين خلق، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ص 259.
4. حائري، علي و همکاران، روز شمار شمسي، مرکز پژوهشهاي صدا و سيما، 1386، ص 105.
5. کريمي، احمدرضا، سازمان مجاهدين خلق و مواضع آنها، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامي، 1384، ص 7 – 8.
6. آقابابايي، زهره، نيکجو، علي، نگرشي بر اصول و مباني مديريت نظامي، تهران، نقش بيان، 1385، ص 67.
7. همان، ص 65.
8. همان،ص 354.
9. تهامي، سيدمجتبي، بهمني، گل محمد، سياست آمريکا در قبال ايران طي دوره جنگ تحميلي، تهران، مرکز اسناد تاريخ و ديپلماسي، 1380،ص 210.
10. همان، ص 212.
11. آلن، فريدمن، خانه عنکبوت، مترجم: مهوش غلامي، تهران، اطلاعات، 1373، ص 48.
12. تهامي، سيدمجتبي، بهمني، گلمحمد، همان، ص 221 -222.
13. دعاوي ايران، بررسي کمکها و حمايت غرب به ويژه آمريکا از صدام در جنگ تحميلي، تهران، ابرار معاصر، 1383، ص 454.
14. کتاب اروپا، ويژه روابط ايران و اتحاديه اروپا، ج 2، تهران، ابرار معاصر، 1383، ص 264.
15. دعاوي ايران، همان، ص 470.
16. همان، ص 467.
17. همان، ص 474 – 475.
18. کتاب اروپا، ويژه روابط ايران و اتحاديه اروپا، همان، ص 265.
19. ملوين، گودمن، جهتگيري تازه گورباچف و خاورميانه، اطلاعات سياسي – اقتصادي، ش 27، فروردين 1367، ص 27 – 28.
20. رابرت، فريدمن، گورباچف و جنگ ايران و عراق، مترجم: الهه کولايي، فصلنامه سياست خارجي، ص 11، 1376، ص 370.
21. کامکاري، منصور، تأثير فروپاشي اتحاد جماهير شوروي بر امنيت ملي جمهوري اسلامي، تهران، پرسمان، 1385، ص 90.
22. يان، در بيشاير، تحولات سياسي در اتحاد جماهير شوروي از برژنف تا گورباچف، مترجم: هرمز همايونپور، تهران، آموزش انقلاب اسلامي، 1367، ص 97 – 98.
23. کتاب اروپا، همان، ص 479.
24. اسناد تجاوز به روايت مطبوعات خارجي، بنياد حفظ آثار و نشر ارزشهاي دفاع مقدس، 1386، ص 57.
25. دعاوي ايران، همان، ص 473.
26. همان، ص 479.
منبع:فرهنگ پویا