هميشه مي گفت : خدايا چنان كن سرانجام كار . . . تو خشنود باشي و ما رستگار؛ و واقعا هم حاجتشو خدا برآورده كرد
|
شهيد از زبان مادر
شهيد محمد علي شاهچراغي روز عيد غدير به دنيا آمد . نامش رو از نام پر افتخار حضرت محمد (ص) و حضرت علي (ع) الهام گرفتيم . هميشه به او متذكر مي شدم كه بايد آن بزرگواران را سرلوحه ي زندگي خودش قرار بده . از كودكي با استعداد بود و هميشه شاگرد ممتاز بود . به خاطر اخلاق اسلامي اش تشويق مي شد . توي انتخاب دوستاش خيلي حسّاس بودم . بهش مي گفتم : « دوست تو از تو به بايد ، تا تو را عقل و دين بيفزايد » . از بچّگي در مراسم مذهبي شركت مي كرد . به نماز اوّل وقت و نماز جمعه خيلي اهمّيّت مي داد . عاشق امام زمانش بود . نماز جماعتش ، دعاي ندبه اش ، دعاي كميل اش ، نماز شبش ترك نمي شد . به پيامبران ، ائمه اطهار ، به ولايت فقيه ، به شهدا به خصوص شهيد مطهري و شهيد آويني علاقه خاصي داشت . عكس شهدا رو همه جاي خانه مي گذاشت . كتاب هاي شهيد مطهري رو خيلي مطالعه مي كرد . كلاس هاي تفسير و حفظ قرآن و نهج البلاغه شركت مي كرد . كاراي خيري كه مي كرد ، نمي گذاشت هيچ كس بفهمه . دلش مي خواست هر كاري از دستش برمياد برا فقرا انجام بده .
يه مدّتي مريض شده بودم برام 14 تا ختم قرآن نذر كرده بود . . .
بعد از انفجار چند روز داخل ICU بود . خيلي بي تابي مي كردم . شب و روز نداشتم ، بهش خيلي وابسته بودم ، من هم 14 تا ختم قرآن نذرش كردم امّا . . .
سه روز قبل از شهادتش يه ندايي بهم مي گفت راضي شو ، يه آرامش خاصّي پيدا كرده بودم .
روز قبل از شهادتش اجازه دادند ببينمش . تمام بدنش رو پوشونده بودند . رفتم بالاي سرش ، شعر بچّگي هاش رو خوندم . شعري كه وقت نماز صبح براي بيدار كردنش مي خوندم . امّا بيدار نشد . . .
گفتم خدايا راضي ام به رضاي تو
جانش رو فداي امام زمان كرد ، سرش رو فداي امام حسين ، دستش فداي دست قطع شده ي قمر بني هاشم ، كمر شكسته اش فداي كمر شكسته ي حضرت زينب در كربلا ، بدن سوخته اش هم فداي فاطمه زهرا كرد !
هميشه مي گفت : خدايا چنان كن سرانجام كار . . . تو خشنود باشي و ما رستگار
و واقعا هم حاجتشو خدا برآورده كرد .
منبع : نشریه ی پرواز ؛ ویژه نامه ی چهلم شهدای واقعه بمب گذاری حسینیه سید الشهدای کانون فرهنگی رهپویان وصال شیراز