شهید لاجوردی به روایت عضو سابق منافقین

Lajevardi 12

گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشك تشكیلاتی، چنین كلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نكوهش می كردند. همان روابط تشكیلاتی نیز باعث شده بود كه در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاكم باشد.

هنوز به خاطر دارم، یعنی هیچگاه نمی توانم آن را از یاد ببرم، آن نگاه مهربان از پشت عینك كه صدای آرام و گرمی همراهی اش می كرد. یك بعدازظهر زمستانی بود كه آن پنجره كوچك آهنی باز شد و این بار به جای نگهبان همیشگی و جملات و سؤالاتی از قبیل: «آماده شو برای شعبه» یا «می خواهی حمام بروی؟» و یا «چه وسائلی احتیاج داری از فروشگاه بخری؟»، چهره ای غریبه در چارچوب آن پنجره كوچك ظاهر شد كه عینك درشتی بر چشم زده بود ولی گویا از پشت آن عینك، نگاه آشنایی داشت. صدایش به آرامی بر گوش هایم نشست: «سلام! چطوری پسرم؟ چند وقته اینجایی؟» مانده بودم چه بگویم،مدتها بود اینچنین پدرانه مخاطب قرار نگرفته بودم. قبل از دستگیری و در آن روابط خشك تشكیلاتی، چنین كلمات و جملاتی را ناشی از خصلت های خرده بورژوایی می دانستند و تمایلاتی اینچنین را سخت نكوهش می كردند. همان روابط تشكیلاتی نیز باعث شده بود كه در خانه و میان خانواده نیز رفتار چندان مناسبی نداشته باشم و فضای غیرمحبت آمیزی حاكم باشد. (شاید اساسا چنین روحیه متلاطم و بی عاطفه ای باعث می شد كه بچه های سازمان بدان حد قسی القلب و سنگدل شوند كه فجیع ترین جنایات تاریخ بشر را مرتكب گردند.)

به هرحال در مقابل آن صدای گرم و سرشار از محبت، سكوت كردم. او دوباره پرسید: «چیزی احتیاج نداری؟» همچنان سكوت كرده بودم و در واقع نمی دانستم چه بگویم. پس از لحظاتی خداحافظی كرد و پنجره كوچك آهنی سلول انفرادی بسته شد. همچنان تا لحظاتی چشمم بر آن دریچه مانده بود. پس از اینكه حدود دو ماه از دستگیریم می گذشت، این اولین دیدار من با حاج اسدالله لاجوردی بود كه بچه های زندان اوین به اختصار وی را «حاج اسدالله» می خواندند. بیرون از زندان، بسیار در مورد او گفته و تبلیغ كرده بودند و چه تهمت ها و توهین های ناروایی كه به وی نبستند. او را جلاد اوین لقب داده بودند! و سركرده شكنجه گران!! اما وقتی چند ماه بعد در حسینیه زندان، این بار او را دیدم كه دو زانو در كنارمان نشست و به احوالپرسی با بچه ها مشغول شد، همه آن تبلیغات و حرف ها و تهمت ها، به یكباره همچون دیواری شیشه ای شكست و فروریخت. حاج اسدالله با بچه های زندانی (كه تا چندی پیش در بیرون در تیم های مسلح بر علیه نظام و انقلاب اسلامی می جنگیدند و در شرایطی كه ارتش بعث عراق هزاران كیلومتر مربع از خاك میهن را در اشغال خود داشت، از پشت به مملكت و مردم خود خنجر می زدند) آنچنان گرم گرفته بود كه گویی با بچه هایش حرف می زند. بعداً از زبان خودش شنیدم كه وی به همه این بچه ها به چشم قربانی نگاه می كند و نه جنایتكار.

او با اقتدا به امام و رهبرش، خیل جوانان و نوجوانان ساده دل و ناآگاهی كه فریب مجاهدین خلق را خورده و در باتلاق نفاق آنها دست و پا می زدند، قربانیانی می دانست كه نیاز به كمك و یاری دارند. از همین رو بود كه زندان اوین را به واقع، برای رهایی این قربانیان از حصارهای تشكیلاتی و دستیابی به واقعیات و حقایق به آموزشگاهی بدل ساخت. این در شرایطی بود كه مجاهدین خلق، مهیب ترین تروریسم تاریخ معاصر را به راه انداخته بودند و هر روز تعدادی از مردم را به جوخه های تروریستی خود می سپردند. اما حاج اسدالله برای انتقام، آموزشگاه شهید كچویی را در قلب زندان اوین بوجود نیاورده بود. او تنها طریق سربراه كردن گمراهان گروهك های ضد انقلاب را با تأسی به پیامبر اكرم(ص) و ائمه معصوم(ع)، محبت و مهربانی می دانست. از همین رو بود كه در بهترین ساختمان زندان اوین (كه در زمان رژیم شاه، مجتمع اداری و محل اقامت روسای زندان بود) سالن های آموزشگاه را قرار داد. كتابخانه نسبتا بزرگی برای استفاده زندانیان تاسیس كرد، آنها را از تلویزیون و شبكه داخلی زندان و تازه ترین روزنامه ها و اخبار بهره مند ساخت، برای فراگیری كار و حرفه و احتمالا باری از دوش خانواده برداشتن (كه اغلب بچه های گروهك ها، هیچگاه در زمان به اصطلاح مبارزه و خدمت به تروریست ها حتی فكرش را هم نمی كردند) كارگاههای متعددی بوجود آورد و با بودجه محدودی كه در اختیار داشت و ترغیب برخی دوستانش به كمك مالی، دستگاهها و وسائل فنی این كارگاهها مانند چرخ های خیاطی و دوزندگی و كفش دوزی، ماشین های نجاری و چوب بری و مكانیكی و كشاورزی و... را خرید و در اختیار زندانیان علاقمند قرار داد تا هم حرفه ای بیاموزند، هم به كاری مشغول شوند و هم با حقوق و حق الزحمه ای كه دریافت می كنند، احیاناً بتوانند به خانواده هایشان، كمك مالی بكنند. او برای زندانیانی كه تمایل داشتند، كلاس های آموزشی مختلفی بوجود آورد، زمینه های كارهای تحقیقی و هنری و ورزشی و... آنان را فراهم كرد.

برای نخستین بار درون زندان اوین، استخری را برای استفاده همه زندانیان ساخت (نكته جالب اینكه برخی از خاطره نگاران فراری به خارج كشور كه دورانی را در زندان اوین گذرانده و انواع و اقسام افتراها و تهمت ها را به زندانبانان خود نسبت داده اند هم نتوانسته اند این خدمات شهید لاجوردی را نادیده بگیرند و در هر صورت به گوشه ای از آنها اعتراف كرده اند كه همین می تواند گواهی دیگر بر عظمت كاری باشد كه شهید لاجوردی در زندان ها انجام داد).

حاج اسدالله به همین اقدامات داخل محیط زندان بسنده نكرد و برای اینكه زندانیان (كه در دوران به اصطلاح آزادی، به هنگامی كه در دام گروهكهای تروریست و درون حصار تشكیلاتی آنها قرار داشتند، هم از توده های مردم دور افتاده بودند) با فضای مردمی جامعه آشنا شوند، در دوره های مختلف و گروه بندی های گوناگون، آنها را به گردش های سیاحتی و زیارتی، بازدیدهای فرهنگی و علمی و حتی دیدار از جبهه های جنگ برد. شاید در باور خیلی ها ننشیند كه در سخت ترین زمان تهاجم تروریستی مجاهدین خلق به انقلاب و مظاهر آن، دادستان این انقلاب و رئیس زندان اوین، زندانیان را برای گردش و تفریح به اطراف سد لتیان ببرد، برای تماشای نمایشگاه بین المللی و نمازجمعه و برنامه های دیگر اقدام نماید و خودش در تمام این فعالیت ها همراهشان باشد. شاید خیلی از زندانیانی كه در سالهای 61 تا 64 در زندان اوین بوده اند، به خاطر داشته باشند بسیاری از اوقات وقتی از كارگاه به سالن ها بازمی گشتند، یا در مراسم خاص، همه بر سر سفره دسته جمعی غذا می خوردند و یا ملاقات های حضوری با خانواده خود داشتند، حاج اسدالله را همواره در حال كمك می دیدند كه از هیچ نوع كاری ابا نداشت، دیگ ها و ظرف ها را می شست، جارو می كرد، با بچه ها در برنامه های ورزشی شان همراه می شد، با خانواده ها و والدین بچه ها گرم صحبت می گردید و... چنانچه بعداً پدر و مادرها متوجه می شدند كه ساعتها با شهید لاجوردی هم سفره و همراه بوده اند.

این توجهات و دقت های حاج اسدالله، از این بابت بود كه خود سالهایی بسیار سخت را در زندان ها و سیاهچال های رژیم شاه گذرانده بود. او كه 9 سال از 14 سال پس از تبعید حضرت امام(ره) را در همان زندان ها طی كرد، بنا به اسناد ساواك، دید چشم چپ خود را از دست داد، دچار درد شدید كمر و زخم معده گردید و ناراحتی های بسیاری را در اثر شكنجه های قرون وسطایی مزدوران شاه تحمل كرد. نكته قابل ذكر اینكه آخرین محكومیت شهید لاجوردی در سال 1353 كه حكم 18 ساله زندان را برایش داشت، در اصل به دلیل حفظ اسرار یكی از اعضای سازمان مجاهدین خلق بود، اگر چه شهید لاجوردی زودتر از بسیاری از مبارزین به نفاقشان پی برده بود و به شدت در زندان رژیم ستمشاهی با حاكمیت آنان مبارزه می كرد، به نوعی كه شدیدترین بایكوت ها را از سوی همین افراد در زندان تحمل كرد، اما بنا بر مردانگی و فتوتی كه در خونش بود، در مقابل سنگین ترین شكنجه ها مقاومت كرد و نامی از آن عضو مجاهدین خلق نبرد.

پس از سال 64 و انتقال به زندان گوهردشت، دیگر خبری از حاج اسدالله نداشتم، شنیدم كه از دادستانی انقلاب و ریاست زندان اوین كنار رفته است. پس از آزادی در سال 68، در حالی كه سرگشته و سرگردان بعد از سالهای طولانی به جامعه بازگشته بودم و نمی دانستم چه باید بكنم و چه كاری انجام دهم، در شرایطی كه به دلیل سوءسابقه هم در هیچ اداره و مؤسسه ای پذیرفته نمی شدم، شنیدم كه شهید لاجوردی رئیس سازمان زندان ها است و اداره ای در همین سازمان به نام «مراقبت پس از خروج» برای كمك به زندانیان آزاد شده بوجود آورده است .از طریق یكی از دوستان زمان زندان، به دفترش مراجعه كردم، نیازی برای وقت گرفتن و نوبت ایستادن نبود، او همان حاج اسدالله بود، با همان محبت و مهربانی آن روزی كه از آن پنجره كوچك آهنی نگاه كرد، حرف هایم را شنید و نامه ای را برایم نوشت و امضاء كرد كه توانستم بخشی از تحقیقاتم را در یكی از مؤسسات دولتی به چاپ برسانم و همین ماجرا زمینه ای شد تا راه و كار آینده ام را تشخیص دهم.

تصور نمی كردم كه او پس از زندان هم، زندانیان سابقش را از یاد نبرد و برای سر به راه ماندنشان، از هیچ تلاشی فروگذار ننماید.

شنیدم پس از كناره گیری از مسئولیت های دولتی، مثل همه زندگی اش، بریده از تمام تعلقات دنیوی و همچون همیشه ساده و بی تكلف با دوچرخه اش به مغازه ای كه از سالهای پیش از انقلاب واقع در بازار در اختیار داشت، می رفت كه در یكی از همین روزها هدف منافقین تروریستی كه همواره بزرگترین ضربه ها را از ایمان و مقاومت و اتكال به خدا و هوشمندی و در عین حال سادگی و عدم تكلف شهید لاجوردی خورده بودند، قرار گرفت و به آرزویش رسید كه همواره شهادت را برای پایان زندگی اش از خدا می خواست و حقیقتاً كه مردن برای شخصیت بزرگی چون لاجوردی خیلی كوچك بود.


مطالب پربازدید سایت

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

جدیدترین مطالب

سوم اردیبهشت سالروز ترور شهید سپهبد محمدولی قرنی؛

روایت تنها شاهد اولین ترور

فرزند شهید آقامیری می‌گوید منافقین باید به اشد مجازات محکوم شوند

فرزند شهید ترور: منافقین به اشد مجازات محکوم شوند

مردم آلبانی استرداد و خروج اعضای گروهک منافقین را از دولت خود مطالبه کنند

دادگاه رسیدگی به اتهامات سرکردگان گروهک تروریستی منافقین آغاز شد

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار جمعی از جوانان و نوجوانان بهشهری:

حیات رژیم صهیونیستی وابسته به ترور است

دبیرکل بنیاد هابیلیان در دیدار با خانواده شهید کامیاب مطرح کرد:

مجازات منافقین را در محاکم بین المللی نیز دنبال خواهیم کرد

بنیاد هابیلیان (خانواده شهدای ترور کشور)

باز هم تروریسم و باز هم کاپشن صورتی

حمله تروریستی به سه نقطه شهرستان چابهار و راسک

تعداد شهدای حمله تروریستی به راسک و چابهاربه 16 نفر رسید

فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31

دانلود فیلم های تروریستی ایران و جهان