حجت الاسلام و المسلمین روح الله حسینیان در ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی مسئول بررسی رسانه ها و شهرستان های دادستانی کل انقلاب بوده است. او خاطرات نابی از برخوردهای شهید آیت الله قدوسی دادستان کل انقلاب با جریان نفاق دارد.
* بعد از پیروزی انقلاب گروههای مختلفی حضور داشتند منجمله دولت موقت. در این جمع، جبهه ملی نمود خیلی جدی داشت. آیتالله قدوسی با این نوع تفکر که به هر حال پرچمدارشان مصدق بود چه نوع رابطهای داشتند؟
آقایقدوسی از قبل از پیروزی انقلاب اسلامی نسبت به جبهه ملی و مصدق حساسیت داشتند. یادم هست ما هم مثل دیگران که مصدق را به عنوان یک چهره ملی مطرح می کردند، در باره او چنین نظری داشتیم. در اوایل سال 57، یک روز جبهه ملی اطلاعیهای داده بود و من داشتم آن را پشت شیشه یکی از مَدرَسها الصاق میکردم و متوجه نبودم که آقای قدوسی داشتند از پشت سر من میآمدند. ایشان این اطلاعیه را دیدند و خواندند و متوجه شدند که متعلق به جبهه ملی است و گفتند:«آقایحسینیان! اینها قابل اطمینان نیستند. با آیتالله کاشانی به عنوان سمبل روحانیت خیلی بدرفتاری کردند. تا جایی که توانستند، از آقایکاشانی استفاده کردند، اما آنجایی که احساس کردند آقایکاشانی دارد محور قرار میگیرد، حتی منزل ایشان را سنگباران کردند.» من تا آن زمان حتی به گوشم هم نرسیده بود که جبههملیها منزل ایشان را سنگباران کردند و یا از رفتارهای مصدق چیزی نمیدانستم. ایشان مفصلا راجع به بدرفتاری جبهه ملی نسبت به گروههای مذهبی آن روز برای من توضیح دادند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی که اتفاقا باز هم به خاطر دستگیری دو نفر از نیروهای ملیگرا، این صحنهها تکرار شدند، ایشان مفصل با ما صحبت کردند و گفتند برای دستگیریشان بروید. یکی از اینها امیرانتظام بود که بعدً از لانهجاسوسی، اسنادش به دست آمد. آن روز من و آقایپورمحمدی و آقایاکبریان و دو سه نفر دیگر بودیم و آقای قدوسی ما را توجیه کردند که برای دستگیری امیرانتظام باید چه کار بکنید. یکی دیگر هم دستگیری مقدممراغهای بود که ایشان باز حرفهایشان را تکرار کردند. البته یادم نیست دستگیری مقدممراغهای چه وقت و برای چه بود و اصلا حکم دستگیری او را آقای قدوسی دادند یا نه، ولی یادم هست که از تیزهوشی امام خیلی صحبت کردند و گفتند که فرق بین آیتالله کاشانی و امام در این است که آیتالله کاشانی نردبانی شد برای ترقی جبهه ملی و وقتی که بالای پشتبام رفتند، نردبان را انداختند و پرت کردند، ولی امام هیچگاه اجازه ندادند ابزاری برای ملیگراها باشند. آنها تا زمانی که خودشان را تحت پوشش و پرچم امام به ظاهر حفظ کردند، امام هم آنها را حفظ کردند، اما همین که خواستند در مقابل امام بایستند، امام هم با اینها برخورد کردند. ایشان نسبت به مسائل، حساسیت خاصی داشتند، به همین جهت به آقای یزدی و بازرگان و کلاً حتی به نیروهای مذهبی وابسته به جبهه ملی که نوعی ملیگرایی داشتند، همواره حساسیت داشت، حتی نسبت به مهندس بازرگان.
* از برهههای مهم دادستانی انقلاب، دادگاه امیرانتظام بود. دادستانی انقلاب، او را جاسوس میدانست و دستگیر کرد. نهضت آزادی اگرچه در مقطع اول چندان دفاعی نکرد، اما دفاعیاتی را در حمایت از امیرانتظام منتشر کرد. در آن مقطع، برخورد شهید قدوسی با نیروهای نهضت آزادی یا دولت موقت داشتند؟
یادم نمیآید.
* دستور دستگیری امیرانتظام کار خود ایشان بود؟
بله. من و آقایپورمحمدی و آقایاکبریان و دو سه نفر از دوستان دیگر بودیم که یک شبی هم ایشان این مطلب را گفتند که ما جا خوردیم که چطور چنین کاری ممکن است، چون امیرانتظام در آن موقع عضو دولت بود.
*دیدگاهشان در مورد تسخیر لانه جاسوسی و رابطهشان با بچههای فاتح آنجا چگونه بود؟
آقایقدوسی هم در صحبتهایشان و هم در عمل، بهشدت حمایت میکردند، مخصوصا آقای سیفاللهی که یکی از شاگردان ایشان بود و در لانهجاسوسی حضور داشت، با آقایقدوسی روابط حسنهای داشت و رفتوآمد داشتند و گزارشهایی را از آنجا برای ایشان میآورد.
*من شنیدم که ایشان در ابتدای کار چندان موافق نبودند و بعد از پیام امام نظرشان تغییر کرد.
از روز اولی که ما با آقای قدوسی ملاقات کردیم، تایید کردند. یادم هست که میگفتند اگر این سفارت میماند، برای انقلاب مشکل ایجاد میکرد و به همین جهت این کار را مورد تایید قرار میدادند و میگفتند یکی از خطراتی که انقلاب را تهدید میکرد، الحمدلله از بینرفت.
* رویه ایشان در زمینه برخورد با گروهکها چطور بود؟ قبل از اینکه در تهران برخورد مسلحانهای رخ دهد، منافقین فعالیتهای مسلحانهای را در مشهد و جاهای دیگر انجام داده بودند. آیا ایشان آنها را محارب میشناختند یا اجازه مبارزه برای آنها قائل بودند؟
قبل از اینکه سازمان مجاهدین کار نظامی را شروع بکنند، فقط گروههایی مثل چریکهای فدائیان خلق در اول انقلاب خرمنهای گندم مردم را آتش میزدند. آقایقدوسی نسبت به این مسائل بسیار سختگیر بودند و توصیهشان این بود که به هیچ عنوان کوتاه نیایید. بعد از شروع جریان فاز نظامی منافقین، آقای قدوسی در این مسائل تندتر شدند. یادم هست بلافاصله بعد از شروع فاز نظامی، در سپاه پاسداران برای رؤسای دادگاه و دادسراهای انقلاب، سمیناری را ترتیب دادند و ایشان سخنرانی و تاکید کردند که اینها محارب هستند و باید به عنوان محارب با آنها برخورد کنیم. ایشان در برابر هر اقدامی که خطر براندازی نظام را در بر داشت، شدت عمل به خرج میدادند.
* این رویه برخلاف روحیه احتیاط مآبانه ایشان در مسئله مصادره نبود؟
البته ایشان در همین مسئله هم میگفتند که برای ثبوت اتهام باید دقت شود، اما اگر محارب بودن و مفسد بودن کسی ثابت شد، نباید کمترین تردیدی به خود راه داد. به عنوان نمونه عرض کنم. وقتی جریان بنیصدر پیشآمد، چندتا از دوستان هم بودند که ایشان فرمودند: «من تصمیم دارم یک شب بنیصدر را دستگیر کنم و اعدامش کنم و صبح اول وقت هم در رادیو اعلام کنم که بله من دیشب بنیصدر را دستگیر و اعدام کردم و اکنون هم در مقابل امام، انقلاب و شورای انقلاب خاضع هستم. هر تصمیمی که در مورد من میخواهند، بگیرند.» ایشان معتقد بودند که بنیصدر با کارهایش دارد اساس نظام را به هم میزند و بنابراین باید اعدام شود.
* ایشان در مورد شبکه نفوذ چه نگاهی داشتند؟ شاید بتوان گفت اصلیترین ظهور شبکه نفوذ در فاجعه هفت تیر و دومین گام جدیشان هشت شهریور و سومین اقدام هم شاید در مورد خود ایشان باشد.
در تکمیل سخنان قبلی باید بگویم ایشان در عین حال که در مورد منافقین بسیار سختگیر بودند، همان احتیاطهایی را که در مورد مسائل مالی و مصادره اموال داشتند، اعمال میکردند. کسی که آقایقدوسی را ترور کرد، جداً متهم بود که وابسته به سازمان هست. یادم هست که حدود یک هفته یا ده روز قبل از شهادت ایشان خدمتشان رسیدم و گفتم: «آقای قدوسی! ما احتمال قوی میدهیم که آقایفخار از منافقین است و باید اخراجش کنید.» آقایقدوسی فرمودند: «شما در مورد این موضوع مطمئن هستید؟» گفتم: «مطمئن که نیستیم، ولی از شواهد و قرائن بر میآید که باید دستگیر و تهدید شود تا بالاخره معلوم شود که وابسته هست یا نیست.» ایشان فرمودند: «آقای حسینیان! آقای فخار تازه ازدواج کرده. کاری را که به صحت آن یقین نداریم، نباید انجام بدهیم».
* منظورتان محمود فخارزاده است؟
در بین دوستان به فخار معروف بود. دوستان دیگر هم وقتی راجع به فخار با ایشان صحبت کرده بودند، آقای قدوسی همین احتیاطات را کرده بودند که متاسفانه منجر به شهادت ایشان شد. ایشان در تشخیص موضوع و اینکه از مصادیق باید اطمینان کامل داشت، باز همان احتیاط را داشتند.
* رابطه آقایقدوسی با امام چگونه بود؟
رابطه مرید و مرادی. بارها خدمت امام میرسیدند و یک نظری داشتند و امام چیز دیگری میفرمودند و وقتی برمیگشتند، کاملا معلوم بود که نظر امام را بر نظر خودشان ترجیح میدادند. از جمله مسائلی که من یادم هست این بود که وقتی از خدمت امام برگشتند، فرمودند: «من امروز رفتم و راجع به آقای قطبزاده با امام صحبت کردم و گفتم آقا این قطبزاده به درد رادیو وتلویزیون نمیخورد. این اصلا لات است، فقط به درد این میخورد که یک زنجیری به دست بگیرد آن را بگرداند و یک تصنیف هم بخواند و سینمایی را اداره کند.» امام فرمودند: «آقایقدوسی! اگر بنا باشد به خاطر نواقص افراد، آنها را کنار بگذاریم، همه را باید کنار گذاشت. کیست که نقص نداشته باشد؟» ایشان میگفتند: «امام حرف درستی زدند. ما همهمان نقص داریم، منتها نقصها فرق میکنند. گاهی اوقات ما به دلیل وابستگی به دنیا، نفسمان از شخصیها بیشتر است، منتها به چشممان نمیآید.» دیدم آن چنان تحتتاثیر امام قرار گرفته که واقعا تفکر و اندیشهشان راجع به مدیریتها تغییر پیداکرده است. آقایقدوسی با امام چنین رابطهای داشتند، در عینحال اگر انتقادی به نظرشان میرسید، صریحا به امام میگفتند.
باز یکی از خاطراتم این است که در آن زمان در قم وضع مدارس و دبیرستانها کمی آشفته بود. ایشان خدمت امام رسیده بودند. امام پرسیده بودند: «آقایقدوسی! از وضع قم چه خبر؟» آقای قدوسی جواب داده بودند: «وضع قم خوب است به شرطی که نوه شما[حسین مصطفوی] بگذارد.» امام هم پرسیده بودند: «مگر او در آنجا کاری میکند؟» شهید قدوسی گفته بودند: «بله، وضع دبیرستانها را به هم میریزد» امام فرموده بودند: «همان طور که با بقیه برخورد میکنید، با او هم برخورد کنید.» یعنی آقای قدوسی حتی با امام هم رودربایستی نداشتند و نظرشان را مطرح میکردند، ولی تابع نظر امام هم بودند و گاهی نظر امام، مبنای نظری آقای قدوسی را تغییر میداد.