شغل: کارمند
سن: 29 سال
وضعیت تأهل: متأهل
محل شهادت: خیابان ابوریحان، روبروی وزارت بهداری
تاریخ شهادت: 5مهر1360
زندگی نامه...
شهید کریم ارجمندی در سال 1331 در دلیجان قم دیده به جهان گشود و در خانوادهای مؤمن و متدین پرورش یافت. پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، تحصیلات متوسطه را تا کلاس نهم ادامه داد و سپس ترک تحصیل نمود. پس از پایان خدمت سربازی در سال 1353 در هنرستان صنعتی ثبت نام کرد و سال آخر هنرستان را میگذراند که آتش انقلاب اسلامی شعلهور گردید و وجود او را گرمی و حرارت بخشید.
پس از پیروزی انقلاب به کمیته محل پیوست و با تمام قوا به حراست از ثمرات آن پرداخت و با شجاعت به استقبال هر خطری میشتافت و آنچنان قانع و از خودگذشته بود که اغلب حتی جیره غذایی و میوه مختصری که به عنوان غذا دریافت میکرد را پنهانی به مستمندان میداد.
او تربیت شده مکتب خون و شهادت بود و درس جانبازی در راه اسلام را از خردسالی در هیئتهای عزاداری حسینی آموخته بود و در هیئت جوانان تهران نو از خادمان بیریا و مؤثر بود و بخصوص در ماه محرم فعالیتی چشمگیر داشت و در مراسم نیمه شعبان یک تنه مسجد و محله را چراغانی میکرد. نماز و روزهاش هرگز ترک نمیشد و به مسجد و نماز جماعت علاقهای بسیار داشت به طوری که مسجد خانه دومش بود.
این اواخر به خدمت در جهاد خودکفایی وزارت بهداری پرداخته بود و با توجه به تخصص در امور فنی و استعداد فراوان، وسایل پزشکی از کار افتاده را تعمیر میکرد و جمعههایش را نیز به خدمت در جهاد کشاورزی و برداشت محصول میپرداخت. جوانی مؤمن، صمیمی، مهربان و با گذشت بود و نجابتاش زبانزد همه محل بود و همه از او به نیکی یاد میکردند. به تازگی همسر گزیده بود و درصدد بود تا پس از فراهم کردن وسایل اولیه زندگی مشترک، همسرش را به خانه بیاورد که دست جنایتکار منافقین این گل عطرآگین را پرپر کرد و حجلهاش به خون آراسته گردید
شهادتنامه
شهیدان گویی قبل از رسیدن به این فوز عظیم آن را احساس میکنند و دعوت ملائکه را بگوش جان میشنوند. شهید ارجمندی یک هفته قبل از شهادت از یکی از دوستانش خواسته بود که مادرش را آماده شنیدن خبر شهادت او سازد و همچنین کتاب دعای کمیلش را به دوستی دیگر داده بود و به وی گفته بود شب جمعه آینده تنها برو من نخواهم آمد.
در روز 5 مهر 1360 منافقین کوردل در برخی از نقاط تهران دست به اغتشاش مسلحانه و کشتار مردم زدند و شهید ارجمندی که در وزارت بهداری به خدمت مشغول بود شاهد این جنایات بود. او که سربازی جان برکف بود برای یاری رساندن به مجروحین این بلوای خائنانه از اداره خارج میشود و با شجاعت پا به صحنه میگذارد. تروریستها او را هدف گلوله قرار میدهند و این رزمنده گمنام را به خاک و خون میکشند و مهاجری دیگر به کاروان خونبار شهیدان اسلام میپیوندد.
شهید در آتش وصال معبود میسوزد و به استقبال شهادت میرود. شهید ارجمندی میدانست که در آن صحنه و با دست خالی خطرات فراوانی متوجه اوست، او تعهد و احساس وظیفه در نجات جان مجروحین وی را به قربانگاه کشاند تا اسماعیلوار سر بر مذبح عشق نهد و جاودانه گردد. روانش شاد و راهش پر رهرو باد.