شهيد لاجوردي و جريان نفاق ( 7 )

Lajvardi

انحراف در مباني اعتقادي و خطاي در برداشت هاي ديني ، عمده ترين علت كجراهه رفتن بسياري از جوانان بود كه در دام گروه هاي محارب گرفتار آمدند و برخي نيز در اين راه جان خود را از دست دادند .

شهيد لاجوردي با اشراف كاملي كه از دير باز نسبت به اين مقوله داشت ، به هنگام تصدي مسئوليت دادستاني تلاش كرد با ياري گرفتن از انديشمندان و مبارزين با تجربه ، از اذهان اين جوانان شبهه زدايي و آنان را با معارف اصيل اسلامي و بن مايه هاي اصلي انقلاب آشنا سازد و جلال الدین فارسي يكي از ياوران هميشگي او در اين مسير دشوار و رهايي بخش بود كه در اين گفتگوي صميمي به پاره اي از اين تلاش ها اشاره مي كند .

* از فعاليت هاي سياسي شهيد لاجوردي در دوران قبل از انقلاب البته تا زماني كه در ايران بوديد چه خاطراتي داريد ؟

_ در سال هاي 42 و 43 برخي از پايه گذاران و اعضاي اصلي جمعيت مؤتلفه در كوچه شترداران واقع در خيابان ري ، جلساتي داشتند . اين جلسات در شب هاي چهارشنبه تشكيل مي شد و در آنها اعضا ، مسائل و تحليل هاي سياسي را مطرح مي كردند .

در آن مقطع اين جمع از نهضت آزادي خواستند كه افرادي را براي شركت در اين جلسات و اعلام و تبيين مواضع نهضت بفرستند . در آن زمان بنده ، مرحوم حنيف نژاد و آقاي احمدزاده بسياري از فعاليت هاي زير زميني و تبليغي نهضت را انجام مي داديم .

من به آن جلسه رفتم و همان طور كه در مصاحبه اي كه درباره شهيد اندرزگو با شما داشتم ، گفتم ، به اين آقايان عرض كردم كه شما با اين جمع متدين و پرشوري كه داريد ، حيف است كه تحت نظر نهضت آزادي فعاليت كنيد و منتظر تحليل هاي اينها باشيد !

اين حرف من روي آقايان تأثير مثبتي گذاشت و علاقه آنها را برانگيخت و من از همان مقطع ارتباط نزديكي را با آنها برقرار كردم . يكي از اعضاي بسيار با انگيزه و پرشور و مصمم اين گروه شهيد سيد اسدالله لاجوردي بود .

آقاي لاجوردي در بحث ها مشاركت و كنجكاوي جالب توجهي را نشان مي داد و همين موضوع زمينه ساز ارتباط و دوستي بيشتر ما شد . در جريان منصور ، ايشان جزو تدارك كنندگان و فعالان درجه دو بود ، لذا ايشان را دستگير كردند و فكر مي كنم حدود 2 سالي در زندان بود .

بعد از اين كه همراه با مرحوم شفيق و عده اي ديگر از زندان آزاد شد بار ديگر دنبال من آمدند و خواستند كه اين جلسات را برقرار كنيم ، اين جلسات مجدداً شروع شدند و در جايي شبيه به باغ در خارج از تهران كه راهش از پشت راه آهن مي گذشت .

جمع مي شديم و مسائل و اخبار سياسي را بررسي مي كرديم ، اين جلسات موجب تعميق ارتباط من و آقاي لاجوردي و برادرشان شد و من زياد به بازار مي رفتم و در مغازه آنها صحبت مي كرديم .

علاوه بر اين پس از اين كه ازدواج كردم ، چون منزل پدر همسرم با منزل ايشان سي چهل متر بيشتر فاصله نداشت و من زياد به آنجا مي رفتم ، از فرصت استفاده مي كردم و به آقاي لاجوردي هم سر مي زدم .

اواخر بهار و اوايل تابستان 49 بود كه انتشارات آسيا ، كتاب انقلاب تكاملي اسلام بنده را چاپ كرد ، اين كتاب چون قطور بود ، چاپش يك سالي طول مي كشيد ، فرم هاي چاپ را كه از چاپخانه براي بازبيني و غلط گيري مي گرفتم ، در اين فاصله فرصتي هم پيدا مي شد كه بخش هاي مختلف كتاب را در اين جلسات بخوانيم و با دوستان به بحث بگذاريم . يادم هست در منزل آقاي لاجوردي فرم هاي كتاب را تدريس مي كردم و آقايان هم نظرات خودشان را بيان مي كردند .

 

Lajvardi1

دستگيري دوم ايشان پس از قضيه حمله به دفتر هواپيمايي ال _ آل پيش آمد و محكوميت نسبتاً سختي هم پيدا كرد و البته شكنجه هاي بسيار سنگيني را هم تحمل كرد . آخرين چيزهايي كه من قبل از خروج از ايران از ايشان به خاطر دارم مربوط به قبل از 15 خرداد 49 مي شود .

يادم هست كه ايشان حساسيت زيادي نسبت به جرياني انحرافي كه از همان سال ها داشت شكل مي گرفت ، نشان مي داد . البته در آن مقطع هنوز سازمان مجاهدين خلق به مفهومي كه بعدها مطرح شد وجود نداشت و مرحوم حنيف نژاد و دوستانش نسبت به مرحوم امام و چهره هاي اصيل روحانيت اظهار وفاداري و علاقه مي كردند ؛ و آن انحرافاتي كه بعدها به وجود آمد ، در اين شخصيت ها مشاهده نمي شد . با اين همه مرحوم لاجوردي رگه هايي از رفتن به طرف انديشه هاي غير اسلامي را در ميان برخي از سمپات ها و طرفداران اين گروه احساس كرده بود و اين نگراني را در آن مقطع از ايشان به خاطر دارم .

* بخشي از خاطرات و همكاري هاي شما با آقاي لاجوردي ظاهراً به بعد از پيروزي انقلاب و دوراني بر مي گردد كه ايشان مسئوليت دادستاني انقلاب را به عهده داشت . بيشتر در چه زمينه هايي با ايشان همكاري مي كرديد و چه نتايجي داشت ؟

_ بعد از انقلاب به درخواست ايشان مرتباً به دادسراي انقلاب مي رفتم ، هم ايشان و هم آيت الله محمدي گيلاني از من خواستند كه به آنجا بروم و درباره برخي از افراد بازداشت شده نظر بدهم . بعضي از اينها چهره هاي شناخته شده و معروف آن زمان بودند و در سال هاي قبل از آن با بنده رفاقت داشتند .

آقاي محمدي گيلاني و آقاي لاجوردي تأكيد داشتند كه از اطلاعات من درباره پيشينه اين افراد و نقشي كه در مبارزات و جايگاهي كه نزد جريان مبارز داشتند ، استفاده كنند تا بتوانند حكم درستي بدهند .

مثلاً به طور مشخص يادم هست كه وقتي طاهر احمدزاده دستگير شد ، آقاي لاجوردي از من خواستند كه بيايم و نگاهي را كه به شخصيت ايشان داشتم بيان كنم تا بتوانيم حكم واقع بينانه اي درباره وي بدهند .

* در جلساتي كه براي گفتگو با برخي از گروهكي ها از جمله گروه فرقان يا منافقين برگزار مي شد ، تا چه حد از شما براي سخنراني دعوت مي شد ؟

_ البته من بيشتر براي گروه فرقان سخنراني مي كردم ، علتش هم اين بود كه اينها گفته بودند در ميان زنده ها به فارسي و در ميان مرده ها به دكتر شريعتي ارادت داريم . اينها راست مي گفتند ، چون ديده بودم كه مؤسس اين گروه بارها در جزواتشان به نوشته هاي من و دكتر شريعتي استناد كرده بود . شهيد لاجوردي به من گفت : " اينها به تو اظهار علاقه مي كنند و اگر بيايي و با اينها صحبت كني ، مؤثر است . "

قبل از اين كه به بيان خاطراتم در آن جلسات بپردازم ، بايد بگويم كه خود من از بدو حضورم در ايران متوجه چنين جريان خطرناكي در متن مبارزين و مردم انقلابي شده بودم . وقتي در خارج بودم اخبارشان مي رسيد و در ايران هم كه بودم حضور اينها را احساس مي كردم .

يادم هست در اسفند 57 كه در دانشگاه شريف صحبت كردم ، گفتم : " عده اي هستند كه رفتارشان موجب مي شود كه ما آنها را خوارج انقلاب بناميم ، در واقع هر سه گروهي كه عليه اميرالمؤمنين شوريدند ، يعني قاسطين ، مارقين و ناكثين در مقابل انقلاب ما هم خواهند ايستاد ، ولي مارقين انقلاب يعني همان خوارج انقلاب ، كساني هستند كه من و دكتر شريعتي را قبول دارند ، اما امام را قبول ندارند و حال آن كه مي بينيد من پيرو امام هستم و پشت سر ايشان حركت مي كنم ."

سخنراني دو سه ساعتي طول كشيد و جمعيت زيادي هم حضور داشتند ، بعد از سخنراني يك نفر آمد و با احترام به من گفت : " شما منظورتان فرقان بود ؟ " جواب دادم : " من البته مايل نيستم از گروهي اسم ببرم ، ولي به هر حال سخنان روشني گفتم و به راحتي مي توان برداشت كرد كه مراد من كدام گروه است . "

يكي ديگر از خصوصيات بارز اينها اين بود كه مي خواستند همه را ترور كنند ، اسنادي كه از اينها به دست آمد اين را نشان مي داد . يادم هست در آن ايام در جلسه اي شركت داشتم كه چهره هاي شاخص انقلاب حضور داشتند . مرحوم آيت الله طالقاني هم تشريف آوردند و كنار بنده نشستند .

جلسه كه تمام شد ، از من پرسيدند : " ماشين داري ؟ " گفتم : " بله ، ماشين هست . از يكي از دوستان امانت گرفته ام . " گفتند : " ضد گلوله است ؟ " گفتم : " نه ." ايشان گفتند : " بعد از ترور آقاي مطهري ، از گروه فرقان ليستي به دست آمده و در آن ليست نام افرادي از جمله من هم آمده ، من نگرانم كه نكند نسبت به شما هم چنين قصدي داشته باشند ، لذا مراقب باشيد . "

البته بنده با خنده به ايشان گفتم : " اينها مرا در ميان زنده ها و دكتر شريعتي را در ميان مرده ها استثنا كرده اند . " غرضم اين است كه اينها حتي قصد ترور چهره مقبولي مثل آقاي طالقاني را هم داشتند .

 

 

Lagevardi Beheshti

 

به هر حال شهيد لاجوردي از من خواست كه در جلسه اي با حضور آنها شركت كنم ، من به محل جلسه كه در زير زميني در زندان بازداشتگاه بود ، رفتم و ديدم جمع كثيري از جوان هاي 16 تا 20 سال روي موكت نشسته و واقعاً با علاقه آمده اند كه به حرف هايم گوش بدهند .

در آنجا مرحوم حاج احمد آقا و مرحوم لاهوتي هم حضور داشتند و آمده بودند تا برخورد مرا با اينها ببينند ، براي اين كه رفتار من با اين دو شخصيت از ابتدا در اين جوان ها ذهنيت خاصي را ايجاد نكند ، جواب سلام اين دو بزرگوار را خيلي جدي و بدون لبخند و سريع دادم و عبور كردم .

بعداً شهيد لاجوردي گزارش اين جلسه را به من دادند ، ديدم كه صحبت هاي من در آن جلسه روي اينها تأثير گذاشته ، مثلاً در آن جلسه از من پرسيدند : " چرا آقاي خميني شما را در اولين انتخابات رياست جمهوري رد كرد ؟ "

بنده با ملايمت گفتم كه ايشان مرا رد صلاحيت نكردند ، چيزي كه من از ايشان شنيدم اين بود كه ممكن است بعدها برخي از افراد ايراد بگيرند كه در مورد اولين رئيس جمهور اين نظام چنين شبهه اي وجود دارد و ايشان مي خواستند اولين انتخاباتي كه در نظام جديد برگزار مي شود ، مبراي از هر عيب و نقصي باشد.

بعد به آنها گفتم : " در ايامي كه بحث درباره كناره گيري من خيلي بالا گرفته بود ، همراه با آقاي هاشمي رفسنجاني خدمت امام رفتيم و ايشان قسم خوردند كه خدا شاهد است كه براي من شما و آقاي بني صدر فرقي نداريد و من فقط براي جلوگيري از اين اشكالي كه ممكن بود بعدها بگيرند ، اين كار را انجام دادم . "

بعد به اين جوان ها گفتم : " امام در جايگاهي بودند كه اساساً ضرورتي نداشت مرا متقاعد كنند و قسم ياد كنند ، همه چيز نشان مي داد كه ايشان براي خدمت به انقلاب و براي حفظ مصلحت انقلاب اين كار را كردند ، ما براي همكاري با يك رهبر و شخصيت ضرورتي ندارد كه با تمام افكار و رفتارهاي ايشان موافق باشيم ؛ مهم اين است كه حتي اگر رفتاري از ايشان موافق طبع و سليقه ما هم نبود ، مطمئن باشيم كه دارند براي مصلحت انقلاب و نظام اين كار را انجام مي دهند ، نه از روي هواي نفس . آنچه كه براي من و خيلي هاي ديگر آرامش بخش بود اين بود كه مي دانستيم امام براي حفظ نظام و پيراسته شدن آن از بعضي از شائبه ها در آينده اين كار را انجام دادند .

وقتي موضوع را به اين شكل بيان كردم كاملاً آشكار شد كه تعديل شده اند ، آقاي لاجوردي چند بار ديگر هم از من دعوت كرد كه براي صحبت با آنها به بازداشتگاه بروم و در عين حال از من خواست براي صحبت با بعضي از آنها كه شبهات عميق تر و سؤالات جدي تري داشتند ، به سلول هاي انفرادي آنها بروم كه قبول كردم و رفتم و با آنها صحبت كردم كه اثرات بسيار مطلوبي داشت .

اينها به رغم افكار غلطي كه در مغزشان فرو كرده بودند ، خودشان آدم هاي صادقي بودند ، يعني به دنبال پيدا كردن راه درست بودند ، اگر چه در شناخت حقيقت اشتباه كرده بودند . بعدها آقاي لاجوردي به من گفت كه اين گفتگوها تأثير بسيار خوبي داشته و در هر ديداري كه داشتيم از عده اي اسم مي برد كه بعد از صحبت هاي من به افكار قبلي پشت كرده بودند تا جايي كه بعضي از آنها در فاصله مرخصي ، يكسره به جبهه رفتند و حتي به خانه هايشان هم سر نمي زدند و مي گفتند مي خواهيم از اين فرصت براي جهاد در راه خدا بهره ببريم . بسياري از اينها شهيد شدند .

البته برنامه ريزي و رفتار و سلوك آقاي لاجوردي و صداقتي كه به خرج مي داد بسيار در تحول اين افراد تأثير گذاشت . ايشان كسي بود كه حرف و عملش بسيار با هم تطبيق داشت و يك زنداني كه به طور طبيعي مدتي در زندان بود وقتي شاهد رفتارهاي او بود متوجه مي شد كه چقدر صداقت و اخلاص دارد و مثل برخي از افراد نيست كه به خاطر مطامعي رفتارهاي خاصي را در پيش مي گيرند .

اين صداقت آنها را به شدت تحت تأثير قرار مي داد ، او با آن كه دادستان انقلاب تهران بود ، از امكاناتي معادل با يك زنداني استفاده مي كرد ، در آن روزهايي كه ما را دعوت مي كرد ، بعد از جلسه چند تا روزنامه روي زمين مي انداخت و مي گفت همان غذايي را كه زنداني ها مي خورند برايمان بياورند ، اين رفتارها بسيار تأثير گذار بودند .

* در جريان اوج گيري فعاليت هاي منافقين عليه نظام در سال هاي 59 و 60 آيا شما با شهيد لاجوردي همكاري داشتيد ؟

_ البته در آن مقطع آقاي لاجوردي چند بار از من خواست كه به شكل انفرادي در سلول هاي منافقين با آنها صحبت كنم ، در مواردي هم به ايشان اطلاعاتي مي دادم يا مشورت هايي صورت مي گرفت .

مثلاً يادم هست فردي به من مراجعه كرد و خواست براي يكي از نزديكان او كه در آشوب هاي اوايل سال 60 دستگير شده بود نزد آقاي لاجوردي شفاعت كنم ، من رفتم پيش آقاي لاجوردي و گفتم چنين كسي در مورد فلان فرد چيزهايي گفته و خواسته كه من شفاعتش را بكنم ، ولي من خبر مؤثق دارم كه اين فرد در آشوب هاي منافقين شركت داشته و اين خويشاوند او به من دروغ گفته ، لذا آمده ام به شما اطمينان بدهم كه آنچه كه درباره او مي دانيد صحت دارد و حكم مقتضي را درباره اش صادر كنيد .

هست كه عده اي از اعضاي سپاه درگير و دار اختلافاتي كه سر بني صدر وجود داشت مورد اتهام قرار گرفته و دستگير شده بودند . مي دانيد كه بني صدر در مقطعي فرمانده كل قوا بود و براي سپاه هم فرمانده تعيين كرد و همين موجب اختلاف و انشقاق شده بود .

بعدها عده اي به اتهام همكاري با بني صدر دستگير شدند كه اتهام درستي نبود و براي آن افراد پرونده ناحقي درست شده بود . من از طريق ارتباطاتي كه با مردم و با آن افراد پيدا كردم ، فهميدم كه اين اتهام درست نيست و به آقاي لاجوردي گفتم كه اينها به ناحق مورد اتهام قرار گرفته اند .

يادم هست كه ايشان بسيار خوشحال شد و گفت : " من هم همين طور فكر مي كردم و نظرم همين بود ، منتهي دنبال مقوم هايي براي ديدگاه خودم بودم تا بتوانم اين افراد را آزاد كنم . " اين نشان دهنده سلوك فردي و شخصيتي ايشان بود كه از رفع اتهام از يك عده افراد دلسوز ، بسيار خوشحال مي شد و اين در ميان مقام هاي قضائي يك امتياز است كه نه تنها از متهم شدن افراد استقبال نكنند ، بلكه از رفع اتهام از آنها خوشحال شوند .

خاطره ديگري هم دارم كه خيلي مهم است ، اين خاطره به بعد از شهادت شهيدان رجايي و باهنر بر مي گردد ، در آن ز مان يك روز شهيد لاجوردي مرا خواست و گفت : " ما در تيم منافقين كه در كرج متلاشي شده يكي دو نفر نفوذي داشتيم و آن افراد نقل مي كنند كه كشميري مرتباً به اين خانه تيمي رفت و آمد داشت و با اعضاي منافقين صحبت مي كرد ."

ما چند بار رفتيم و به يكي از چهره هاي وقت دولت كه در جريان 8 شهريور متهم هم شد ، جريان را گزارش داديم كه كشميري با منافقين ارتباط دارد ، ولي او به روي خودش نياورد و ترتيب اثر نداد .

بعد از اين حرف آقاي لاجوردي ، از ايشان خواستم كه آن دو نفر را ببينم ، ايشان آنها را احضار كرد و از زندان آمدند و در برابر من اين مسئله را شهادت دادند كه نكته بسيار جالبي بود .

* شما تا كي با شهيد لاجوردي همكاري داشتيد و ارتباط تان بعد از دوران مسئوليت ايشان به چه شكل بود ؟

_ فكر مي كنم تا اواخر دوران دادستاني ايشان بود كه به لحاظ كاري با ايشان مراوده داشتم و درباره پرونده هاي گوناگون با هم صحبت مي كرديم . بعد از كنار رفتن ايشان من در مجلس دوم بودم و ايشان جلسه اي را در محدوده منزلشان در خيابان ري به راه انداخته بود و از من دعوت كرد كه بروم و برايشان تفسير بگويم ، دعوتش را قبول كردم و براي سخنراني به آن جلسه رفتم .

* از ويژگي هاي بارز اخلاقي شهيد لاجوردي به نكاتي اشاره كنيد .

_ سلوك شهيد لاجوردي واقعاً انسان را به ياد ابوذر غفاري مي انداخت ، او انسان بسيار پاك ، وارسته و والايي بود . به مفهوم واقعي كلمه از نوادر روزگار بود ، بسياري از فضائلي كه درباره اشخاص بيان مي كنند و در موردشان صادق نيست ، خيلي بيشترش در اين مرد وجود داشت ، اما به شدت از اين كه كسي به اين خصلت ها در او پي ببرد ، ابا داشت .

بسيار بي ادعا بود و سعي مي كرد جنبه هاي مثبت كار و خدماتش نسبت به نظام مكتوم و محفوظ بماند ، در مقام مسئول نسبت به اطرافيانش بسيار حساس بود و به دليل حساسيت شغلي كه داشت از كوچك ترين خطاي آنها هم اغماض نمي كرد و اگر كسي از ميان آنها به جرمي متهم مي شد تا زماني كه آن فرد از اتهام مبرا نمي شد ، اجازه بازگشت او را به كار نمي داد ، واقعاً انسان عجيبي بود .

* نقش شهيد لاجوردي را در آفت زدايي از انقلاب و تداوم آن چگونه ارزيابي مي كنيد ؟

_ به نظر من ايشان نيرومندترين بازوي امام در عبور دادن نظام از فتنه هاي سال هاي اول انقلاب و قلع و قمع گروهك هاي محارب بود . هم ايشان چنين نقشي داشت هم جناب آيت الله محمدي گيلاني .

كارهاي سياسيون هر چند در جاي خود ارزشمند است ، اما نقش تعيين كننده در تثبيت نظام نداشت . كار واقعي را اينها كردند كه هم درك دقيقي از گروهك ها داشتند و هم مي دانستند كه بايد به چه شكل با آنها برخورد كنند .

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31