روایت کودک ۲ ساله‌ای که گلوله کور تکفیر از بدنش عبور کرد

14010810000633 Test PhotoN

راستین می‌بایست اولین سفرش به شیراز را به خوبی روایت کند، اما حالا تا عمر دارد راوی قصه تلخ «ترور» خواهد بود، راوی فریادهای برخاسته از وحشت زائران، راوی دویدن‌های این طرف و آن طرف کودکان و روای جنایتی به نام «ترور».

قرار بود «راستین» بوی گرد و غبار حرم شاه‌چراغ را بگیرد، اما این روزها کنار تختش که می‌ایستی بوی الکل و سرم و دارو می‌دهد.

راستین می‌بایست اولین سفرش به شیراز را به خوبی روایت کند، اما حالا تا عمر دارد راوی قصه تلخ «ترور» خواهد بود، راوی فریادهای برخاسته از وحشت زائران، راوی دویدن‌های این طرف و آن طرف کودکان، راوی جان دادن پدری که جان داد تا نفس کشیدن‌های آخر دلبندش را نبیند، راوی عشق مادری نیمه جان که دستش را بالش سر غرقِ به خون جگرگوشه‌اش کرد، راوی خون‌هایی که بر زمین ریخته شد و روای جنایتی که نامش «ترور» بود!

راستین با چشمان کوچکش دید که «شیراز» این بار «فکه» شد، «دهلاویه» شد، «شلمچه» شد تا تیرها از بدن نحیف و لاغرش خون بنوشند، میدان جنگ نبود! اما در میان آینه‌کاری صحن و سرای حرم، زائران این بار حماسه جاوید شدند.

14010810000583 Test NewPhotoFree

 

مادرش بی‌تاب و پدرش نگران، مادرش بی‌قرار و پدرش ‌نیمه‌جان، پشت درهای بسته اتاق عمل دست به دعا برداشته و راستین را بار دیگر از خدا می‌خواهند.

بخیه‌ها عفونت کرده‌اند و راستین برای دومین بار راهی اتاق عمل شده است، مادر بی‌تاب اشک می‌ریزد و پدر در اوج نگرانی هم کلامم شده است تا راوی آن روز شوم باشد.

از پدرش می‌پرسم اگر می‌خواهند در فرصتی مناسب‌تر صحبت کنیم، با نگاه مضطربش نگاهم می‌کند و به نشانه «نه» سرش را تکان می‌دهد.

اضطراب عمل راستین قدرت تکلم مرا را هم ربوده است، سعی می‌کنم اضطرابم را قورت دهم، اما نگاهم که به مادر و پدرش می‌افتد، سرتاپایم می‌لرزد، دست و پایم را جمع می‌کنم و از آقای اسلامی می‌خواهم از آن روز برایم روایت کند.

پدر راستین که پشت اتاق عمل ایستاده و نگاهش را از درب اتاق برنمی‌دارد، آهسته می‌گوید: همسرم وکیل است و برای پیگیری یک پرونده باید به شیراز می‌آمد، دلمان بدجور هوای زیارت کرده بود، تصمیم گرفتیم خانوادگی راهی سفر شویم و در این سفر پدر و مادرم را هم که تاکنون زیارت شاه‌چراغ نرفته بودند، همراهمان کردیم.

14010810000459 Test NewPhotoFree

آقای اسلامی می‌افزاید: روز حادثه به همراه همسر و  پسر هشت ساله‌ام برای پیگیری پرونده به کامفیروز رفتیم، راستین دو ساله را به پدر و مادرم و آنها را خدا سپردم، بعد از پایان کار اداری در راه بازگشت بودیم که پدرم با من تماس گرفت و گفت حرم تیراندازی شده و تیر خورده‌اند، بعد از آن نفهمیدم چه طور از این بیمارستان به آن بیمارستان به دنبال آنها گشتم، فقط یادم بود که پدرم گفت راستین تیر خورده و برای اینکه او را زود به بیمارستان برسانند تحویل یک آقا داده است و او را با اورژانس منتقل کرده‌اند.

وی بیان کرد: با پیگیری متوجه شدم یک پسر مجهول‌الهویه‌ای به بیمارستان نمازی منتقل شده است، وقتی خودم را به آنجا رساندم پسرم در اتاق عمل بود تا تیری را که به روده بزرگش اصابت کرده بود خارج کنند، راستین دو تیر خورده بود که یک تیر به پهلویش خورده و از پهلوی دیگر خارج شده و تیر دوم به روده‌ بزرگش اصابت کرده بود.

14010805000234 Test NewPhotoFree

 

پدر راستین با اشاره به وضعیت راستین می‌افزاید: پزشکان روده راستین را از شکمش خارج کرده‌اند تا ترمیم شود، بخیه‌های شکمش عفونت کرده و امروز دوباره تحت عمل قرار گرفته تا عفونت را از شکمش خارج کنند و از مردم می‌خواهم برایش دعا کنند.

14010810000456 Test NewPhotoFree

 

وی بیان می‌کند: بعد از اینکه پسرم را در بیمارستان دیدم برای پیدا کردن پدر و مادرم که هیچ اطلاعی از زنده‌ بودنشان نداشتم، راهی دیگر بیمارستان‌های شیراز شدم و پدرم را در حالی که یک تیر به رگ کنار قلبش و تیر دیگر به پایش  اصابت کرده بود و مادرم را نیز در حالی که تیر به یک تیر به ران پا و یک تیر به ساق پایش خورده بود، در بیمارستان مسلمین پیدا کردم، پدرم تحت عمل و مادرم در بخش زنان بستری بود، از روز حادثه تاکنون از بیمارستان نمازی به بیمارستان مسلمین و برعکس در رفت و آمد هستم، مادرم به زودی مرخص می‌شود، اما حال پدرم مساعد نیست و راستین هم امروز مجدد تحت عمل جراحی قرار گرفته است.

پدر راستین می‌گوید: در بیمارستان نمازی یک اتاق در اختیار ما قرار داده‌اند، مردم و کادر بیمارستان برایمان سنگ تمام گذاشته‌اند، از طریق وزیر آموزش و پرورش هم قرار است تدبیری اندیشیده شود تا پسر هشت ساله‌ام در کلاس‌های درس شیراز شرکت کند تا از درس و مدرسه عقب نماند.

وی در خصوص نحوه تیرخوردن پدر و مادرش و راستین تصریح می‌کند: مادر گفت روز حادثه آنقدر تیراندازی بوده که گمان می‌کردند از سقف به تیراندازی می‌شود و پدرم در حالی که دست راستین را در دست داشته برای فرار به سمت کولرگازی رفته و پشت آن پنهان می‌شوند، اما تروریست به سمت آنها رفته و نشانه ‌گیری می‌کند که متاسفانه تیر به سمت قلب و پای پدرم خورده و راستین نیز از ناحیه پهلو و شکم مورد هدف قرار می‌گیرد که پدرم برای نجاتش او را به یک نفر می‌سپرد می‌دهد و می‌گوید نجاتش دهید.

منبع: فارس


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31