داستان غم‌انگیز یک «استاد اخلاق» که بازیچه منافقین شد

Alitehrani

شیخ علی مرادخانی ارنگه معروف به «تهرانی» در سال ۱۳۰۹ در روستای ارنگه متولد شد. وی پس از فرا گرفتن تحصیلات ابتدایی با تشویق پدرش به تحصیلات حوزوی روی آورد. پس از فرا گرفتن مقدمات علوم دینی به تحصیل دروس خارج فقه و اصول از محضر مرحوم آیت‌الله بروجردی و امام خمینی پرداخت. پس از اتمام تحصیلات حوزوی به تبلیغ و وعظ مشغول شد و در سال ۱۳۴۰ از طرف امام خمینی (ره) جهت ارشاد و تبلیغ مردم لرستان عازم خرم‌آباد شد.

وی با سیده‌بدری حسینی خامنه‌ای، دختر مرحوم حاج سیدجواد خامنه‌ای و خواهر آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای ازدواج کرد. شیخ علی تهرانی از استادان برجسته‌ی حوزه‌ی علمیه‌ی مشهد شمرده می‌شد و یکی از مریدان سرسخت علی شریعتی به حساب می‌آمد. در دهه‌ی ۴۰ و ۵۰ شیخ علی تهرانی به همراه شهید سیدعبدالکریم هاشمی‌نژاد، آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای، آیت‌الله عباس واعظ طبسی، محمدرضا محامی و برخی مبارزان دیگر، مبارزات ضد طاغوتی مشهد را رهبری می‌کرد.

با آغاز نهضت اسلامی به رهبری امام خمینی (ره)، شیخ علی تهرانی فعالیت‌های ضد حکومتی خود را شدت بخشید. در پی تبعید امام خمینی به عراق، علی تهرانی چند مرتبه مخفیانه و به صورت قاچاقی به عراق رفت و با امام دیدار کرد و پس از بازگشت به مبارزات خود ادامه داد. با اوج‌گیری تظاهرات اعتراض‌آمیز، شهید مفتح برای سخنرانی در مسجد قبای تهران از علی تهرانی که در مجامع انقلابی حضوری فعال داشت،‌ دعوت کرد؛ لیکن وی پس از دو شب سخنرانی دستگیر و سپس تبعید شد.

تهرانی در فروردین ۱۳۵۷ در سیرجان تبعید بود. پس از آن همراه سیدعلی‌محمد دستغیب، مرتضی فهیم کرمانی و سیدمحمد احمدی به سقز تبعید شد. پس از بازگشت از تبعید،‌ وی سخت درگیر مسائل انقلابی مشهد شد. در روز ۵ آبان ماه سال ۱۳۵۷ که تظاهرات بسیار بزرگی در مشهد برگزار شد، نماز جماعت به امامت شیخ علی تهرانی اقامه شد. بار دیگر در روز ۸ آبان تظاهرات بزرگی ترتیب داده شد و تظاهر کنندگان در محوطه‌ی باشگاه دانشگاه فردوسی اجتماع کردند. در این اجتماع آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای و شیخ علی تهرانی سخنرانی کردند.

همچنین در اجتماع بزرگی که در ۱۶ آبان ۵۷ در استادیوم سعدآباد مشهد برگزار شد، تهرانی سخنرانی کرد و در آن مردم را به همبستگی و اتحاد بیشتر برای رسیدن به هدف آزادی و حکومت اسلامی دعوت کرد. بلافاصله پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ریاست دادگاه انقلاب مشهد و مدتی هم ریاست دادگاه انقلاب اهواز به شیخ علی تهرانی سپرده شد و وی به محاکمه‌ی بازماندگان حکومت پهلوی مشغول بود.

در سال ۱۳۵۸ علی تهرانی از سوی حزب جمهوری اسلامی مشهد داوطلب مجلس خبرگان قانون اساسی شد. او به عنوان هفتمین نفر منتخب از خراسان، به خبرگان راه یافت و از آنجا که آثاری در اقتصاد اسلامی نوشته بود، در کمیسیون مالی و اقتصادی مجلس خبرگان حضور داشت؛ اما به مرور زمان تهرانی خود را از خیل یاران امام جدا کرد و همراهی با مجاهدین خلق و بنی‌صدر را بر امام برگزید.

 

  • اعتراضات گسترده در اولین بهار

اندکی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، طرح گسترده‌ی انتقادات و اعتراضات از سوی شیخ علی تهرانی آغاز شد. شیخ علی تهرانی در سال ۱۳۵۸ خواستار محاکمه‌ی علنی عباس امیرانتظام، سخنگوی دولت موقت و جاسوس سازمان سیا شد. وی رهبران انقلاب را متهم به ارتباط با امیرانتظام کرد. وی در ادامه‌ی انتقادات خود، عملکرد و سیاست‌های شورای انقلاب را سردرگم دانست و خواستار تشکیل دولت مستقل در کشور شد.

به همین منظور با انتقاد از رهبر انقلاب اسلامی، دانشجویان پیرو خط امام را به خاطر تصرف لانه‌ی جاسوسی آمریکا مورد حمله قرار داد. دشمنی با حزب جمهوری اسلامی یکی دیگر از رویکردهای علی تهرانی بود. عداوت وی با مسئولان نظام زمانی به اوج رسید که آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای از سوی امام خمینی (ره) به عنوان امام جمعه‌ی تهران منصوب شد. وی این اقدام امام را برنتافت و حملات شدیدالحنی را علیه آیات عظام بهشتی و خامنه‌ای آغاز کرد.

شیخ علی تهرانی در دی ماه ۱۳۵۸ طی نامه‌ای به امام خمینی (ره) در خصوص افغانستانی بودن جلال‌الدین فارسی، کاندیدای حزب جمهوری اسلامی در اولین دوره‌ی ریاست جمهوری تذکر داده و نسبت به انتصاب آیت‌الله سیدعلی خامنه‌ای به امامت جمعه‌ی تهران شدیداً اعتراض کرد. در بخش‌هایی از نامه‌ی سرگشاده‌ی شیخ علی تهرانی خطاب به امام خمینی مورخ ۲۵ دی ۱۳۵۸، وی برخی چهره‌های حزب جمهوری اسلامی را عامل آمریکا دانسته است:

«‌محضر امام امت، شما دریافتید با آن که دو بار از اداره‌ی آمار مشهد به وزارت کشور ایرانی‌الاصل نبودن آقای جلال‌الدین فارسی ابلاغ شد، اعتنایی نکردند و حزب جمهوری اسلامی برای تبلیغ از نامبرده میلیون‌ها تومان مصرف و حتی با ثابت شدن نزد شما و دستور شما، در این مورد هنوز ابلاغ نکرده‌اند و به مصرف اموال این ملت فقیر در راه تبلیغ خلاف قانونی‌شان ادامه می‌دهند.

توده‌ی وسیعی به این کار و نیز به توطئه‌ای که معروف شده در زیر پوشش جلال‌الدین فارسی، سه نفر آقایان بهشتی، رفسنجانی و خامنه‌ای می‌خواهند کارهای اجرایی را به دست گیرند و قهراً در انتخابات مجلس شورا برنده شوند، اعتراض دارند و ملت از امام امت توقع دارد که برای این خیانت و حفظ افکار عمومی، وزیر کشور و بعضی از دست‌‌اندر‌کاران در این امر از مقام خود ساقط شوند و نیز خوب است از اعضای شورای لانه‌ی جاسوسی بخواهند پرونده‌ی دو نفر از اینها را که با امیرانتظام شریکند ارائه دهند تا نگویند یکی از بدلکاران را زندانی و بقیه را امیر کرده‌اند.

امام امت، فردی را که امام جمعه‌ی تهران کرده‌اید که [....] صلاح است تجدید نظر نمایید و با افراد بی‌نظر مشورت کنید، نه با افراد جاه‌طلب و دست‌اندرکار.»‌

این نامه بلافاصله با واکنش شخصیت‌های مختلف حزب جمهوری اسلامی مواجه شد. هیئت تحریریه‌ی روزنامه‌ی جمهوری اسلامی طی بیانیه‌ای نوشت:‌

« با توجه به نامه‌ی استاد گرامی آقای شیخ علی تهرانی به امام درباره‌ی چند نفر از چهره‌های مشهور حزب جمهوری اسلامی، باید اعلام کنیم که بر اساس اعتقاد ما این نامه نشانگر حضور یک کوشش نیرومند علیه حزب جمهوری اسلامی در سراسر ایران است که توسط پاره‌ای از رادیو‌های خارجی نیز تقویت می‌شود. ما از دانشجویان مسلمان مستقر در لانه‌ی جاسوسی می‌خواهیم اگر چنانچه با بی‌طرفی کامل به قضایا نگاه می‌کنند، اگر چنانچه هیچ گونه وابستگی و دلبستگی به هیچ مقام و چهره و قدرتی نداشته و تنها خدا را در نظر می‌گیرند، اگر در کارهای خود صرفاً انقلاب اسلامی را مدنظر دارند، اگر در جهت منافع سیاسی گروه‌های ویژه‌ای گام برنمی‌دارند، اگر تحت تأثیر جو کاذب تبلیغاتی قرار ندارند، هر چه سند و مدرک درباره‌ی حزب جمهوری اسلامی وجود دارد یا هرگونه سندی که به نحوی به این حزب مربوط می‌شود یا اصولاً هر نوع سندی که در آن نامی از حزب جمهوری اسلامی برده شده را منتشر کرده و در معرض افکار عمومی قرار دهند تا تکلیف شرعی و انقلابی خود را بفهمیم و ناخودآگاه در یک مسیر غیر خدایی گام برنداریم یا افکار عمومی روشن شده و به این همه شایعه و تهمت و افترا خاتمه داده شود... »

همچنین آیت‌الله بهشتی، دبیر اول شورای انقلاب و دبیر کل حزب جمهوری اسلامی در پاسخ به نامه‌ی شیخ علی تهرانی گفت:

« همان طور که امام امت تأکید فرمودند و نظر بسیار صحیحی هم هست و نظر ما نیز این است که تا این اصل از سوی شورای انقلاب تفسیر نشده، اگر آقای فارسی انتخاب می‌شدند، می‌شد یک انتخاب دارای شائبه، انتخابی که در آن یک شائبه و خدشه‌ای وجود دارد. امام امت تأکید داشتند که انتخاب رئیس جمهوری مستلزم خدشه‌ای بر قانون اساسی نباشد یا رعایت قانون اساسی مستلزم خدشه‌ای در انتخاب رئيس جمهوری نباشد. پس برای این که هم قانون اساسی هم رئیس جمهوری از هر نوع خدشه و شائبه دور و منزه بمانندن، انصراف آقای فارسی در این دوره موجه بود.

ایشان گفته‌اند که آقایان هاشمی، بهشتی و خامنه‌ای تصمیم دارند از طریق کار حزبی در مجلس شورا برنده شوند. آیا فعالیت یک حزب برای این که رئیس جمهوری نامزد کند، برای این که فعالیت کند، برای انتخاب شدنش و برای این که نمایندگانی که صالح می‌داند اینها را به مجلس بفرستد، اینها توطئه است؟ اصولاً فلسفه تشکیل حزب این است و ما به همین منظور اقدام کردیم برای تشکیل حزب جمهوری اسلامی.

من تا خود آقای تهرانی نگویند که این اعلامیه از من است، باورم نمی‌آید که از ایشان باشد؛ چون با شناختی که من از علم و تقوای ایشان دارم خیلی برایم باور این که این اعلامیه از ایشان هست، دشوار است بگویم به نام ایشان هست. ولی به هر حال اگر ایشان نوشته باشند، اگر به راستی این اعلامیه از ایشان باشد، آن سابقه‌ی ذهنی که من از جناب آقای تهرانی داشتم و دارم با این آسان‌گیری ایشان در حکم کردن به این که این توطئه است، آن خیانت است؛ امام در انتخاب امام جمعه‌ی تهران اشتباه کرده‌اند، اینها را خیلی مشکل است برایم بپذیرم، مگر این که بگویم انسان‌های برجسته هم اشتباه می‌کنند.»

علاوه بر شهید بهشتی، حجت‌الاسلام هاشمی رفسنجانی نیز فرد دیگری بود که به شیخ علی تهرانی پاسخ داد:‌

« تمامی مطالبی که ایشان در مورد من نوشته‌اند را به شدت تکذیب می‌کنم و من متأسفم که ایشان تحت تأثیر شایعات ضد انقلاب قرار گرفته‌اند. البته باید بگویم که ایشان شخص باسوادی است و حسن نیت هم دارد، ولی نمی‌دانم که ایشان چرا در این مورد عوامانه قضاوت کرده است.»

شیخ علی تهرانی علاوه بر مخالفت با نامزد حزب جمهوری اسلامی، در نقطه‌ی مقابل از کاندیداتوری بنی‌صدر حمایت می‌کرد. به عنوان نمونه وی در مصاحبه‌ای مورخ ۱۸ دی ماه ۱۳۵۸ درباره‌ی حمایت خود از بنی‌صدر گفت:‌

« بنده عقیده‌ام این است که آقای بنی‌صدر از همه‌ی اینها شایسته‌تر است. این را اینجا به جوان‌ها هم گفتم، در مشهد هم گفته‌ام‌. چرا؟ چون که ایشان استقلال فکری دارد، وابسته به حزب یا گروه خاصی نیست که منعکس کننده‌ی خواسته‌های همان گروه باشد؛ چون رئیس جمهوری باید منعکس کننده‌ی خواسته‌ی تمام ملت باشد. بنی‌صدر به خاطر استقلال فکری حاضر است او را بکشند یا حتی به زندان افکنند یا از ایران بیرونش بیندازند، ولی فکر و ایده‌ی گروه و دسته‌ی خاصی را نپذیرد.»

  • ناگهان چرخش ۱۸۰ درجه

شیخ علی تهرانی در ماه‌های اولیه‌ی انقلاب اسلامی از مخالفان سرسخت مجاهدین خلق بود و آنان را طاغوتچه خودگرا، ریاست‌طلب، منافق و مخالف رهبری انقلاب لقب می‌داد. وی در تلگرافی به تاریخ ۱۸ تیر ماه ۱۳۵۸ از پدران و مادران می‌خواست که از هر طریق که ممکن است فرزندان خود را از ورود در این گروه‌ها که برایشان هم خطر اخروی و هم خطر دنیوی در پی می‌آورد، باز دارند. گذر زمان اما باعث تغییر و تحول ۱۸۰ درجه‌ای در احوالات شیخ علی تهرانی شد.

از اواخر سال ۱۳۵۸ به این سو، شیخ علی تهرانی به تدریج به سمت هواداری از جریان‌های مخالف انقلاب کشیده شد و تقریباً مواضع مشترکی با شیخ حسن لاهوتی اتخاذ کرد. گرایش شیخ علی تهرانی به سازمان مجاهدین خلق نیز اگر چه هیچگاه جنبه‌ی سازمان یافته و تشکیلاتی به خود نگرفت، ولی غش کردن او به سوی مجاهدین در تمامی مقاطع حساس، نشان از هم‌پیمانی نانوشته‌ی تهرانی با سازمان داشت.

شاید بتوان آغاز استحکام این هم‌پیمانی نانوشته میان تهرانی و مجاهدین را انقلا فرهنگی دانست. در جریان درگیری‌های دانشگاه‌های بزرگ کشور در فروردین ماه ۱۳۵۹ که منجر به انقلاب فرهنگی شد، یکی از اعضای سازمان مجاهدین خلق به نام شکرالله مشکین‌فام در مشهد کشته شد. در نتیجه‌ مراسم تشییع جنازه مشکین‌فام تبدیل به میتینگ سیاسی بزرگ مجاهدین در مشهد شد. شیخ علی تهرانی نیز به همراه طاهر احمدزاده و محمود ائمی، یکی از سخنرانان اصلی این مراسم بود. در این میتینگ مجاهدین، شیخ علی تهرانی پس از آن که پیرامون قیام برای خدا صحبت کرد، با اشاره به آیه‌ی ۲۰ سوره‌ی ابراهیم (ع) اظهار داشت:‌

« این نوع مردم که به عنوان ضعفا در این آیه‌ی شریفه بهشان منتقل شده، یعنی خودشان جهت صحیح نداشتند، ضعف در فهم داشتند و پیروی می‌کردند از کبرای خودشان. آنها که خودشان را قوی می‌شناختند، بزرگ و رهبر می‌شناختند و سردمدارهای جامعه‌شان بودند، اینها راهنمایی‌شان می‌کردند، بهشان دستور می‌دادند این کار را بکن و آن کار را نکن. این انسان نبود، ضعیف‌النفس بود، ضعیف‌العقل بود، فکر نداشت، تعقل نمی‌کرد.

برداران من نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند و حجاب دارند. چرا وقتی که به من می‌گویند این را بگیرو و این را بینداز، بیندازم؟ این را ما زمان طاغوت می‌گفتیم، امروز هم باید بگوییم. واقعاً خجالت و شرمساری دارد! امروز دیگر نباید این حرف را بزنیم. آنجا می‌رفتیم روی تانک‌ها و توپ‌ها می‌گفتیم بابا، انسان باشید! ضعیف‌النفس و ضعیف‌العقل نباشید! نگاه کنید ببینید اطاعت اگر غیر خداست، نکنید. در معصیت خدا نباید اطاعت مخلوق را بکنید.

آن وقت می‌گفتیم حالا هم ما می‌رویم [و می‌گوییم] در پاسدارخانه‌ها، در ارتش، در هر جا که ما می‌رفتیم این حرف‌ها را زدیم که بابا نگاه کن‌! انسانی فکر کن، خودت این حرکت را باید انجام بدهی یا این حرکت را انجام ندهی!»

وی سپس طی نوشتاری، درگیری در دانشگاه‌ها و انقلاب فرهنگی را محکوم کرد. متن پیام شیخ علی تهرانی که به روزنامه‌ی اطلاعات فرستاده بود، از این قرار است:

« بسمه تعالی شأنه. در مصاحبه‌ی تلویزیونی بعضی از سران جمهوری اسلامی در جواب این پرسش که چرا تصفیه دانشگاه‌ها و تخلیه‌ی دفاتر گروه‌های سیاسی را تا تعطیلی‌ها به تأخیر نینداختید، پاسخ داده شد آنها ابتدا شروع کردند و از سخنرانی یکی از برادران عضو شورای انقلاب در دانشگاه تبریز جلوگیری کردند. من به اینها می‌گویم در مقابل خدای متعال و ملت مسلمان و آگاه به مسائل اسلامی دنیا، این پرسش که چرا به خاطر جلوگیری از سخنرانی یک نفر از اعضای شورای انقلاب در یکی از دانشگاه‌های کشور، تمام دانشگاه‌های کشور را که مرکز ثقل انقلاب اسلامی بوده و رأساً نهضت عمدتاً از آنجا شروع گشت، به خاک و خون کشیدید و چهره‌ی انقلاب اسلامی ملت مبارز ایران را لکه‌دار کردید و مردمی که در انقلاب دوش به دوش هم با نظام طاغوتی و اربابانش می‌رزمیدند، گرگ‌وار به جان هم افکندید، چه پاسخی می‌دهند؟! مشهد مقدس، علی تهرانی.»

کمی بعد در خرداد ماه ۱۳۵۹ نشریه‌ی مجاهد در صفحه‌ی اول خود مطلبی تحت عنوان «نامه‌ی سرگشاده‌ی استاد علی تهرانی، به آیت‌الله خزعلی» منتشر کرد. در بخش‌هایی از این مطلب از قول شیخ علی تهرانی خطاب به آیت‌الله خزعلی آمده است:

«‌شما گفته‌اید چرا منافقین را که در نزد من و شما و خدا کافرند... و به من در این نسبت، تهمت و به خدا دروغ بسته‌اید، زیرا غرض‌تان از منافقین، مجاهدین خلق است و مسلم درس استادمان امام امت را فراموش نکرده‌اند که مطابق روایات بسیار و معتبر اثبات فرمودند که اسلام بر دو پایه‌ی اعتقاد به خدای یکتا و نوبت ختمی مرتبت استوار است و حتی انکار ضروری دین هم اگر منجر به انکار یکی از این دو پایه نشود و مثلاً به خاطر شبه‌ای، کسی معتقد شود که فلان ضروری، ضروری نیست و نبی اکرم نفرمود، کافر نیست و محکوم به اسلام است. اینها علاوه بر اعتقاد به خدای یکتا و نبوت نبی اکرم، معتقد به ولایت ائمه اطهارند و ملتزم به نماز و روزه و سایر احکام این آیین مقدس‌اند؛ اگر چه مانند خیلی‌ها مسلم اشتباهاتی در افکار دینی و اجتماعی‌شان دارند.»

از جمله دیگر مواضع تهرانی که با حمایت هواداران سازمان مجاهدین خلق روبرو شد، سخنرانی‌ای بود که برای هواداران سازمان تحت عنوان « انجمن‌ معلمان مسلمان در مشهد» ایراد شد. به ادعای هواداران مجاهدین، روزنامه‌ی اطلاعات متن تحریف شده‌ای از سخنان علی تهرانی منتشر کرد؛ لذا جمعی از معلمان مسلمان مشهد در تاریخ ۲۲ تیر ماه ۱۳۵۹، مصاحبه‌ی مفصلی با شیخ علی تهرانی صورت دادند و جزوه آن را منتشر کردند. در مقدمه جزوه‌‌ی «مصاحبه‌ی با استاد علی تهرانی» بیان شده که متن آن از طرف خود علی تهرانی تصحیح شده است. علی تهرانی مواضع جدید خود درباره‌ی سازمان مجاهدین خلق را این گونه تبیین کرد:

« نظر فعلی‌ام هم گفتم، اینها مسلمانند، با موعظه‌ی حسنه، با برهان اگر اشتباهی دارند باید با اینها صحبت کرد و گفتم همان طوری که امام گفتند که نباید اینها را از خود راند و نباید با اینها درگیری درست کرد و باز گفته‌ام باید نه تنها نسبت به اینها، نسبت به تمام گروه‌ها باید طبق اصل ۲۶ قانون اساسی رفتار کرد؛ حالا چون صحبت نفاق اینها شد [بگویم] من در نامه‌ی سرگشاده به آقای خزعلی بیان کردم که اینها مسلمانند، صریح قرآن هم هست «لاتقولوا لمن القی الیکم السلام لست مؤمنا» ندارند «مسلما».

اگر من و شما بودیم، می‌گفتیم باید گفته شود لست مسلما چرا؟ برای این که آن خص گفت من مسلمانم، نمی‌گوید مؤمن. مؤمن آن است که توی دلش باشد، شأن نزول این آیه این است که – حالا  اسم آن شخص یادم نیست – رفته بود به قبیله‌ای و آن فرد کسی را که ادعای اسلام کرده بود، کشته بود. بعد که ازش سؤال شده بود چرا [این کار را کردی؟] گفته بود توی دلش نبود. این آیه نازل شد که بابا تو حق نداری این حرف را بزنی! کسی که به زبان می‌گوید تو باید بگویی به دلش معتقد است. اینها علاوه بر این که به خدا و پیغمبر و ائمه‌ی اطهار معتقدند، نماز می‌خوانند، روزه می‌گیرند، اما صحبت بر سر نقاق هست.»

 شیخ علی تهرانی سپس در توضیح مسئله‌ی نفاق، بحث را به حاشیه برد و ادعا کرد کسانی که به منافق بودن مجاهدین معتقدند، علت را در مواردی نظیر تحریم انتخابات قانون اساسی از سوی مجاهدین می‌دانند. این در حالی بود که مخالفان و در رأس آنها امام خمینی، ریشه‌ی نفاق مجاهدین را در برخورد دوگانه و سابقه‌ی آن را در سال‌های مبارزاتی دهه‌ی ۴۰ می‌دانستند. تهرانی سپس در فراری رو به جلو، حزب جمهوری اسلامی را منافق واقعی نامید:

« خبرنگار اطلاعات علائمی برای منافق بودن مجاهدین نقل کرد. یکی از علائمش این بود که اینها قانون اساسی ایران را تحریم کردند و رأی ندادند. بنده گفتم که اولاً‌ خود رأی‌گیری برای قانون اساسی آیا یک چیزی است که مثل نماز واجب است و اعتقاد به درستی‌اش و صحتش، مثل اعتقاد به خدا و اعتقاد به پیامبر و اعتقاد به ائمه در اسلام، در مکتب شما واجب است؟

اگر این جور است، اصلاً بی‌خود رأی گرفتید. این رأی گرفتن ندارد. چرا رأی نمی‌گیرید برای نماز؟! معنای انتخابات یعنی آزادی، یعنی هر کس می‌تواند رأی ندهد، هر کس می‌تواند رأی بدهد، رأی هم مثبت بود، هم منفی. خود امام و کارگردانان این کشور این را به معرض رأی گذاشتند و از مردم خواستند آزادانه رأی‌شان را بدهند. پس این چه علامت نفاقی است؟ چه علامت کفری است؟ حتی چه تخلفی از حکومت؟!

اما آن طرف که همان رؤسای حزب جمهوری باشند که حتی بیلان کارشان را دادند که یکی از کارهای ما تصویب قانون اساسی است؛ خود اینها منافقند که آن بیلان کار آنها بود. رأی هم دادند. مردم را ترویج کردند که رأی بدهند، اما عمل نکردند و من در چند مصاحبه که چاپ شده گفتم مناظره‌ی تلویزیونی تشکیل شود تا معلوم شود نه تنها عمل به قانون اساسی نکردند، بلکه ضدش را هم عمل کردند؛

یعنی در تمام مواردی که اینها به اسم قانون اساسی عمل کردند، ضد قانون اساسی عمل کردند. موارد متعددی است که بعید نیست به ۲۰ مورد برسد و بنده حاضرم، هنوز هم حاضرم یک مصاحبه‌ی تلویزیونی با اینها داشته باشم. پس این طرف منافق است، نه آن طرف!»

 

در همین گفتگو شیخ علی تهرانی در موارد دیگر نیز تلاش کرد مواضع سازمان را توجیه کند و این مواضع را نشانه‌ی صداقت مجاهدین دانست:

«‌ باز از شواهد به نفاق اینها که خبرنگار اطلاعات گفت این بود که اینها نسبت به مجلس خبرگان هم کارشکنی کردند. آن هم باز جواب‌شان عین همین است. اینها نه ضد اسلامند، نه منافقند، نه ضد حکومت. ضد حکومت هم نیست، ضد حکومت آنهایی هستند که بعد از این که مردم رأی دادند، بیایند اینها را بیرون بریزند، مثلاً از مجلس خبرگان بیایند مثلاً شورشی کنند، دست به عمل بزنند والا نظریه دادن مگر اختناق است؟ مگر اسلام خفه شدن است؟»

وی در بخش دیگری از این مصاحبه مهم، تمام توان خود را صرف فحاشی به حزب جمهوری اسلامی و مسئولان و اعضای آن کرد. شیخ علی تهرانی در بخش‌هایی از توهین‌های خود علیه حزب جمهوری اسلامی گفت:‌

« مهم [این است که] نارضایی را فعلاً‌ اینها [حزب جمهوری اسلامی] به وجود آورده‌اند. با آن دو روزنامه‌ی وقیح‌شان، بلکه سه تا روزنامه. اسمش را هم اسلامی گذاشته‌اند که وقیحانه‌ترین روزنامه‌هایی است که ما در عمرمان، بلکه در تاریخ روزنامه‌نویسی دیدیم. دروغگوترین، تهمت زننده‌ترین و اشاعه‌ی فحشا‌ کننده‌ترین جراید، خیال می‌کنم در عالم که ندیدم، ولی این روزنامه‌هایی که در ایران دیدم، همین چند تا روزنامه‌ای است که الان به نام اسلام و این حزب دارد منتشر می‌شود.

بنده به امام عرض کردم این [حزب] همان ساواک است که شکنجه می‌کند و سلب اختیار از مردم می‌کند و هر کسی غیر از آن را که آنها می‌خواهند بگوید به وسایل رحیل از راه شرع، از راه تزویر و از راه تهمت زدن کنارش می‌زنند. ایشان فرمودند حزب که کاری دستش نیست. گفتم آقا کاری دستش نیست، یعنی چه؟ اولاً به نوعی فرماندارها و استاندارها را اینها تعیین می‌کنند و اصلاً آقای بنی‌صدرکاری دستش نیست. همه‌اش دست حزب است. فرماندار و استاندار را حزب تعیین می‌کند، حتی ادارات بدون اجازه‌ی آن عامل حزبی که در آن شهر، در آن استان است، حق این که کاری بکند، ندارد.»

به هر حال اندکی پس از شورش امجدیه و در پس سخنان مهم امام خمینی درباره‌ی رفتار سازمان مجاهدین خلق در تیر ماه ۱۳۵۹، شخصیت‌های مختلف حقیقی و حقوقی به ایدئولوژی مجاهدین و عملکرد سیاسی آنان نقد وارد کردند؛ لیکن شیخ علی تهرانی در این رابطه موضع‌گیری نکرد. شیخ علی تهرانی حتی روزنامه‌ی اطلاعات را متهم به انتشار سانسور شده‌ی سخنان خود کرد. در این شرایط سیدمحمود دعایی، سرپرست روزنامه‌ی اطلاعات به تأییدیه بعضی از روحانیون از جمله آیت‌الله طالقانی و شیخ علی تهرانی در مشهد از سازمان مجاهدین خلق گفت:

« آقای علی تهرانی هم البته مواضع مختلفی ایشان داشتند، نوساناتی داشتند که عقایدشان نسبت به سازمان من نمی‌دانم منظور شما کدام یک است؟ وقتی که ازدواج با اینها را ایشان تحریم کرده بودند! یا وقتی که صد در صد از اینها حمایت کرده بود! من موضع جدید ایشان را نمی‌دانم و می‌شود از خودشان پرسید و امیدوارم که در فرصتی ایشان به این سؤال پاسخگو باشند. ولی به هر حال حمایت یک روحانی که دقیقاً آشنایی و آگاهی ندارد از گذشه اینها و از ماهیت اینها، نمی‌تواند صد در صد مؤید ایشان باشد.»

شیخ علی تهرانی پاسخ سخنان دعایی را داد که روزنامه‌ی کیهان این گونه گزارش کرد:

« بسمه تعالی شأنه. جناب آقای دعایی چرا به من تهمت می‌زنید؟ در کدام گفته یا نوشته، ازدواج با مجاهدین خلق را تحریم کرده‌ام یا صد در صد آنها را تأیید کرده‌ام؟ چرا عفت و امانت اسلامی را رعایت نمی‌فرمایید؟»

آقای تهرانی سپس به انتقاد از این که برخی مطبوعات مطالبی به دروغ از قول ایشان علیه مجاهدین می‌نویسند و تکذیب آن را نیز چاپ نمی‌کنند، در مورد مجاهدین اظهار داشت که « آنها افراد پاک و مسلمانی هستند که نباید آنها را از خود راند و اگر اشتباهی دارند، باید آنها را راهنمایی کرد و من در جواب یکی از کانون‌های اسلامی در این زمینه توضیحات بیشتری داده‌ام که چند روز پیش در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی چاپ شد.»

مهمترین مقوله‌ی نظری که شیخ علی تهرانی در این زمان مطرح کرد، بحث التقاطی بودن نیروهای چپ مذهبی بود. او عنوان کرد که التقاط را باید در درون دروس حوزه‌ی علمیه‌ی قم و متد و منطق ارسطویی آن جستجو کرد، نه جای دیگر!‌

  • اصفهان، مشهد نمی‌شه!‌

به مرور زمان در منظر مجاهدین، شیخ علی تهرانی گزینه‌ی مناسب برای سرمایه‌گذاری به نظر می‌ٰرسید. در آذز ماه ۱۳۵۹ شیخ علی تهرانی برای سخنرانی به اصفهان رفت که در پی زد و خورد موافقان و مخالفان، این سخنرانی انجام نگرفت. روزنامه‌ی اطلاعات در این رابطه نوشت:

« حدود ۱۰ هزار نفر از مردم اصفهان دیروز در وزشگاه باغ تختی این شهر گرد آمدند تا به سخنرانی شیخ علی تهرانی گوش فرا دهند. هنگام ورود آقای تهرانی مخالفان و موافقان که علیه یکدیگر شعار می‌دادند، به طرف ماشین ایشان رفتند که درگیری شروع شد و چند نفر زخمی شدند. همچنین عده‌ای نیز دستگیر شدند که اکنون در سپاه پاسداران این شهر به سر می‌برند. بدین ترتیب سخنرانی شیخ علی تهرانی انجام نگرفت.»

در همین رابطه روزنامه‌ی انقلاب اسلامی هم در واقعه‌نگاری از منظر طیف لیبرال بنی‌صدر نوشت:

« استاد علی تهرانی که به دعوت جامعه‌ی انقلاب اسلامی برای انجام سخنرانی به اصفهان دعوت شده بود، صبح دیروز وارد ورزشگاه تختی که اجتماعی بیش از ۳۰ هزار نفر در انتظار او بود، لیکن به دلیل ایجاد تشنج در محل سخنرانی به وسیله‌ی عده‌ی معدودی که از ساعاتی قبل از شروع سخنرانی در محل حاضر شده بودند، این سخنرانی انجام نشد.

این گروه بلندگو را در اختیار خود گرفته و با دادن شعارهایی از قبیل «رجایی، رجایی، ضد سپهسالاری» ، «تهرانی، تهرانی، اصفهان مشهد نمی‌شه» ، «سلامتی، سلامتی، در خط آمریکایی» نظم محیط را مختل کرده و مانع از ایجاد محیط آرام برای شروع سخنرانی شدند. همان گروه با دادن شعارهایی از قبیل « برو گمشو لیبرال، اصفهان جای تو نیست» و پرتاب سنگ به سوی استاد تهرانی، مانع از انجام سخنرانی شدند. این گروه در حالی که دور تا دور اتومبیل را احاطه کرده بودند، استاد تهرانی را به مخالفت با امام متهم کردند. استاد تنها این جمله را تکرار می‌کرد که من فرزند امام هستم و این شما هستید که مخالف امامید.

بعد از این جریان مردم که متوجه شده بودند سخنرانی انجام نمی‌گیرد و به استاد حمله شده، از محل استادیوم تختی دست به یک راهپیمایی زدند که باز به وسیله‌ی همان عده‌ی معدود که در بین آنها داخل می‌شدند، راهپیمایان به گروه‌های ۶ – ۵ هزار نفره تقسیم شدند و با شعارهایی چون «چوب، چماق، شکنجه، دیگر اثر ندارد» ،‌ «تهرانی، لاهوتی، در خط امامند» ، «تهرانی عزیزم، حزب تو را زخمی کرد» ، «مسلمان بپا خیز، حزب شده رستاخیز» ، «وای به این حزبک مردم فریب» ، «منافق حقیقی، آیت کودتاچی» ، آیت کودتاچی‌، از مجلس اسلامی، اخراج باید گردد» ، «بنی‌صدر، بنی‌صدر، افشا کن» ، «اداره‌ی مملکت، از انحصار حزبی، آزاد باید گردد» در مقابل صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران مرکز اصفهان اجتماع کردند.»

  • مجوز شرعی قیام

به مرور زمان هر چه به تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ و آغاز فاز مسلحانه سازمان مجاهدین خلق نزدیک‌تر می‌شد، شیخ علی تهرانی هم‌پوشانی بیشتری با مجاهدین پیدا می‌کرد. وی در بهمن ماه سال ۱۳۵۹ در جواب نامه‌ی جمعی از هواداران مجاهدین خلق، تلویحاً فتوای قیام مسلحانه را صادر کرد. در نامه‌ی جمعی از هواداران مجاهدین خلق آمده است:

« حضرت استاد تهرانی، چنان که اطلاع دارید در چند هفته‌ی اخیر موج فشار و عملیات ایذایی مرتجعان و عوامل چماقدارشان مجدداً در شهرستان‌های گوناگون علیه هواداران سازمان مجاهدین خلق اوج گرفته است. تنها در چند شهرستان شمال، خون چندین شهید که آخرین آنها «حسن فرحناک» در رشت بود، مظلومانه توسط قداره‌بندان و اوباش به زمین ریخته شد.

حتی در مناطق جنگ‌زده دادگاه‌های به اصطلاح انقلاب ماهشهر و آبادان ضمن سه دادگاه، ۲۰ نفر از هواداران سازمان را که طبق اسناد موجود در جبهه‌های مقاومت حضور داشته‌اند، پس از مدت‌ها شکنجه و ایذا مجموعاً به ۲۱۸ سال زندان محکوم کرده‌اند. مسئله بسیار قابل تأمل، موضوع مقامات قضایی کشور در برابر این پدیده‌ی شوم چماقداری است. اغلب دست بسیاری از ارگان‌های اجرایی مسلح در این جریانات مشاهده می‌شود و تا کنون حتی یک مورد از هزاران مورد شکایت که علیه این عوامل قتل و ضرب و جرح به مقامات گوناگون شده است، پیگیری نشده و چشم و گوش تمام مقامات روی این همه جنایات بسته است.

کوچکترین اطلاعی به انجام وظایف قانونی‌شان ندارند تا جایی که آقای موسوی اردبیلی و دکتر بهشتی این قداره‌بندان را «مردم» می‌نامند و به این ترتیب نه تنها آنها را محکوم نمی‌کنند که مهر تأیید بسیار مشروعی نیز روی آن می‌گذارند. از حضور آن استاد سؤال داریم که آیا به لحاظ قانون اساسی این برخورد مقامات قضایی مملکت با انواع قتل‌ها و ضرب و جرح‌ها و محکومیت‌های دراز مدت، چه معنی و مضمونی دارد؟ جمعی از هواداران مجاهدین.»

پاسخ شیخ علی تهرانی که در شماره‌ی ۱۰۸ نشریه‌ی مجاهد نیز به چاپ رسید، چنین بود:

« بسمه تعالی شأنه. اینها بر خلاف شریعت مقدس و قانون اساسی و موازین انسانی است و حتی اقدام به رفتارهای ناشایسته دیگری کرده‌اند که انسان از یادآوری آن شرم دارد و اخیراً اموال مردم را آتش می‌زنند.  حتی حمله به مساجد می نمایند و مردم نمازگزار را مجروح و درها و شیشه‌های آن را می‌شکنند. برای توده‌ی مردم جز ایستادن در مقابل آنها، سرکوبی‌شان چاره‌ای باقی نمانده. مگر آن که مقام رهبری تمام این نهادها که شکل‌ها و ترتیب و اجزای موجودش بر خلاف قانون اساسی است و حقیر در اطلاعیه‌ها و مصاحبه‌های گذشته اشاره بدان کرده‌ام، منحل اعلان نمایند و سپس بر طبق قانون اساسی ایجاد شود. مشهد مقدس‌، علی تهرانی»

  • نزاع بالا می‌گیرد.

در ادامه همین روند، شیخ علی تهرانی در ابتدای سال ۶۰ از امام خمینی فاصله‌ی بیشتری گرفت و به صورت غیر مستقیم به نقد عملکرد ایشان دست زد و در همین راستا چند مصاحبه جنجالی انجام داد. همچنین وی در تلگرافی که به بنی‌‌صدر فرستاد، به روند محاکمه‌ی امیرانتظام اعتراض کرد:

« جناب آقای سیدابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهوری نظام جمهوری اسلامی ایران، رونوشت روزنامه‌ی میزان ، رونوشت روزنامه‌ی انقلاب اسلامی؛ محترماً‌ عرض می‌شود شما طبق اصل ۱۱۳ مسئول اجرای قانون اساسی و تنظیم روابط قوای سه‌گانه می‌باشید و نیز با سوگندی که مطابق اصل ۱۲۱ خورده‌اید، موظفید که از حق و گسترش عدالت پشتیبانی نمایید و از آزادی و حرمت اشخاص و حقوقی که قانون اساسی برای ملت شناخته، حمایت کنید. لذا نظر شما را به مطالب زیر جلب می‌نمایم:

محاکمه‌ی آقای امیرانتظام از جهات متعددی که از بینش شما دور نیست، بر خلاف قانون اساسی است و حتی اصل قضیه هم چنان که دانشمند محترم جناب آقای مهندس مهدی بازرگان مکرراً در رادیو و تلویزیون و فرصت‌های دیگر گفته و امضا کرد، در رابطه با دولت موقت و شورای انقلاب است و در مدارک جعلی و غیر جعلی که در لانه‌ی جاسوسی به دست آمده و شرکت‌شان در تماس یقینی و حتی مورد تصدیق خودشان در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌هایشان هست.

حقیر اصالتاً‌ از طرف خود و نیابتاً از طرف قشرهای وسیعی از مردم خراسان از شما خواستارم مداخله نمایید و جداً خواستار شوید که صورت محاکمه را [که بی‌شک شخصی نیست و مستقیماً با جریان لوث کردن حقایق اجتماعی و تسلط قشری که فاقد ارزش‌های لازم و سلطه‌گر هستند، بر تمام مقدورات کشور و در نتیجه ویرانی کشور ارتباط دارد) توسط رادیو و تلویزیون منتشر نمایند تا ملت ایران حداقل در این قضیه که دیگر سلطه‌گران هم نمی‌توانند آن را محرمانه معرفی کنند، در صحنه باشند و به مقداری از دروغ‌هایی که به آنان گفته شد و به ناچیزی از نادرستی‌هایی که درباره‌ی آنان روا داشته شد، مطلع گردند. مشهد مقدس، علی تهرانی، ۱۲ فروردین ۱۳۶۰»

شیخ علی تهرانی در تلگرافی دیگر در رابطه با پدیده‌ی چماقداری با رئیس جمهوری نامه‌نگاری کرد. در این پیام مشخص است که منظور علی تهرانی از پدیده‌ی چماقداری، درگیری‌های سازمان مجاهدین خلق در قائمشهر در اوایل اردیبهشت ۱۳۶۰ بود:

« جناب آقای دکتر سیدابوالحسن بنی‌صدر، رئیس جمهوری نظام جمهوری اسلامی ایران دامت تأییده، شما مکرراً‌ به این ملت شریف و ستمدیده در طول تاریخ گذشته و حال وعده دادید که با موضعی قاطع در مقابل نادرستی‌ها و چماقداری‌ها ایستادگی کنید. نظر شما را به گفتار اخیرتان در ۱۴ اسفند ۵۹ در دانشگاه تهران جلب می‌نمایم که گفتید برای آخرین بار با این پدیده‌ی شوم و ویرانگر مقابله می‌نمایم و به عمرش پایان می‌دهم و از ملت خواستید که شما را که منتخب آنان هستید، یاری نمایند و پشتیبانی کنند.

و ملت هم بیش از آنچه از آنان توقع می‌رفت از شما پشتیبانی کردند و برای همه گونه کمک و یاری مهیا هستند؛ ولی گمان می‌رود نظر عمومی این باشد که شما کوتاه آمدید و آن طور که شایسته‌ی مقام شما بود به وعده‌ وفا نکردید. توجه شما را به جنایت‌ها و زخمی نمودن‌ها و خونریزی‌هایی که این پدیده شوم در شهرستان‌ها و بلاد ایران پس از آن تاریخ به وجود آورد معطوف می‌داریم، خصوصاً در شهرهای شمال و خصوصاً شهر قائمشهر. مشهد مقدس، علی تهرانی، ۷/۲/۱۳۶۰»

وی در همین حال نامه‌ای هم برای امام خمینی فرستاد که متن آن در نشریه‌ی مجاهد به چاپ رسید و در آن اظهارات و ادعاهای بسیار تندی را علیه ایشان، قوه‌ی قضائیه، حزب جمهوری اسلامی و .... مطرح ساخت. [متن نامه به تاریخ ۲۱/۲/۱۳۶۰ در دفتر نشریه موجود است]

در همین زمان حسن غفوری‌فر، استاندار خراسان و بهزاد نبوی وزیر مشاور در امور اجرایی، برای مذاکره و آشتی دولت با شیخ علی تهرانی به دیدار وی رفتند که نتیجه‌ای برای آنان در بر نداشت. نشریه‌ی مجاهد در همین رابطه نوشت:‌

« صبح روز جمعه ۲۵ اردیبهشت ماه، حسن غفوری‌فر استاندار خراسان و محرک و عامل اصلی جریانات چماقداری در این استان به اتفاق نبوی تصمیم می‌گیرند به خانه‌ی استاد علی تهرانی رفته و با نفحات شیطانی و فریبنده‌ی خود، به خیال خود از اعتراضات استاد به عملکردهای ارتجاع حاکم بکاهند! به علت این که در منزل استاد‌، به خصوص در روزهای جمعه (روزهای درس ایشان) به روی همه باز است، حضرات نبوی و غفوری وارد حیاط می‌شوند، ولی قبل از این که به محل درس استاد برسند، استاد به مقابل‌شان آمده و ضمن پرخاش به آنان و یادآوری نقش ارتجاعی‌شان در وضع نابهنجار مملکت، از آنان می‌خواهد که از منزل بیرون بروند. حضرات میهمانان ناخوانده نیز دست از پا درازتر خانه‌ی استاد را ترک می‌کنند!»

شیخ علی تهرانی در وادی‌ای گرفتار شده بود که نجات او ناممکن به نظر می‌رسید. در بهار سال ۱۳۶۰ نشریه‌ی مجاهد پر از مطالبی بود که با قلم تهرانی به رشته‌ی تحریر درآمده بود و همین امر او را در مسیری قرار داده بود که بازگشت از آن سخت باشد.

Alitehrani2

  • دستگیری در آغاز فاز نظامی

بعد از آن که جبهه‌ی ملی لایحه‌ی قصاص را غیر انسانی دانست و در این خصوص قصد برگزاری راهپیمایی داشت، امام خمینی در روز ۲۵ خرداد ماه حکم ارتداد جبهه‌ی ملی را صادر کرد. در همین زمان که فرصت زیادی تا آغاز قیام مسلحانه وجود نداشت، شیخ علی تهرانی مجدداً‌ دست به کار شد. وی در نامه‌ای سرگشاده خطاب به امام خمینی که در نشریه‌ی مجاهد نیز به چاپ رسید، اظهارات تندی را علیه حضرت امام (ره) ابراز داشت. [به دلیل تند بودن و اهانت‌آمیز بودن جملات، رمز عبور از انتشار متن نامه به تاریخ ۲۵/۳/۶۰ خودداری می‌کند]

کمتر از یک هفته بعد از این بیانیه و با تند شدن فضای سخنرانی‌ها و نامه‌نگاری‌های شیخ علی تهرانی، وی بعد از شورش مسلحانه‌ی مجاهدین در روز ۳۰ خرداد سال ۱۳۶۰ در مشهد دستگیر شد. در گزارش اداره‌ی اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده است:

« برابر خبر واصله روز ۳/۴/۶۰ حجت‌الاسلام شیخ علی تهرانی [به] وسیله‌ی عده‌ای از مردم دستگیر و به کمیته‌ی مرکزی هدایت و پس از حدود ۴ ساعت بازداشت، مرخص گردیده. در این رابطه حجت‌الاسلام عباس واعظ طبسی طی مصاحبه‌ای که با خبرگزاری پارس انجام داده، ضمن تأیید خبر فوق از دستور بازداشت ایشان اظهار عدم اطلاع کرده‌اند.»

شیخ علی تهرانی در فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق، یعنی پس از تاریخ ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ به مدت هشت ماه زندانی بود.

  • پناهندگی به عراق

پس از خروج سران سازمان مجاهدین خلق از کشور، شیخ علی تهرانی در فروردین ۱۳۶۳ از طریق مرز پاکستان مخفیانه به عراق گریخت. در تاریخ ۱۹ فروردین ۱۳۶۳ اداره‌ی اطلاعات شهربانی استان خراسان در این خصوص گزارش داد:

«بررسی‌های انجام شده حاکی است نامبرده بالا [شیخ علی تهرانی] از طریق مرز پاکستان به نجف اشرف رفته و از رژیم صهیونیستی عراق تقاضای پناهندگی کرده است و به طوری که در شهر شایع می‌باشد وی ساعت ۱۲:۳۰ روز جاری از رادیو بغداد سخنرانی کرده است.»

در خصوص نحوه‌ی فرار تهرانی به خارج از کشور در گزارش اداره‌ی اطلاعات شهربانی استان خراسان آمده‌:

« فرمانده‌ی سپاه پاسداران مشهد اظهار کرد نامبرده تحت‌الحفظ نبوده و آزاد بوده و از این آزادی سوء استفاده کرده و از طریق مرز ایرانشهر به پاکستان و از آنجا به عراق رفته است.»

لیکن شیخ علی تهرانی پس از بازگشت به کشور در سال ۱۳۷۴ دربار‌ه‌ی نحوه‌ی خروج از کشور توضیح داد که با لباس بلوچی، خود را به شکل یک روحانی بلوچ درآورده، مقداری از مسیر را با موتورسیکلت و مقداری از مسیر را به صورت پیاده طی کرد. پس از آن خود را به سفارت عراق در اسلام‌آباد رساند و خود را به آنجا معرفی کرد. پس از ۱۰ روز که جواب مثبت بغداد به سفارت عراق ابلاغ شد، عراقی‌ها برای او گذرنامه‌ی عراقی صادر کردند و با هوایپما او را به بغداد بردند.

به محض ورود به عراق، تهرانی تقاضای پناهندگی سیاسی کرد که مورد پذیرش رژیم بعثی عراق واقع شد. پس از استقرار وی به عنوان سخنگوی رژیم عراق تبلیغات علیه جمهوری اسلامی و مسئولان نظام را شروع کرد. خبرگزاری فرانسه در روز ۱۹ فروردین ۱۳۶۳ گزارش کرد:

« آیت‌الله مهدی روحانی مسئول اقلیت شیعه‌ی مسلمان اروپا طی بیانیه‌ای در پاریس اعلام کرد:‌ آیت‌الله شیخ علی تهرانی یکی از همکاران پیش امام خمینی اخیراً جمهوری اسلامی را ترک کرده و درصدد پناهندگی به یک کشور خارجی است. آیت‌الله روحانی نیز از این موقعیت استفاده کرده از تمام آیت‌الله‌هایی که دنباله‌رو رژیم خمینی هستند، می‌خواهد که علیه جباریت قیام کرده مثل شیخ علی تهرانی به صف مخالفان بپیوندند.»

 به دنبال فرار شیخ علی تهرانی به عراق که از طریق کشور پاکستان صورت گرفت، همسر و فرزند ۲۱ ساله‌ی وی در یک گفتگوی اختصاصی با خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی مرکز مشهد به سؤالات مطرح شده پاسخ گفتند:

  • شنیده شده آقای تهرانی به عراق رفته‌اند. آیا این موضوع صحت دارد؟‌

بله ایشان در ماه رمضان گذشته به من گفت دلم گرفته و تصمیم گرفته‌ام سفری بروم و نامه‌ای برای کسی نوشته‌ام و تقاضای گذرنامه برای عراق کرده‌ام. من گفتم به کی نامه نوشتی؟ گفت هر وقت جوابش آمد، می‌گویم. بعد از گذشت دو ماه جوابش نیامد. گفت من نامه‌ای برای آقا احمد [حجت‌الاسلام سیداحمد خمینی] نوشته‌ام و در نامه قول داده‌ام مقصد من به عراق زیارت است و قول می‌دهم بعد از زیارت و اقامت یک سال در نجف به ایران باز گردم و به تعهدم پایبند هستم.

من در جواب آقای تهرانی گفتم‌ تو که تا به حال [زمان طاغوت] به صورت قاچاق به عراق رفته‌ای. این بار هم برو. بعد از مدتی پشیمان از حرفم شدم و گفتم تهرانی اگر به عنوان زیارت می‌روی، قاچاق نرو.

  • چه انگیزه‌ای باعث رفتن آقای تهرانی به عراق شده است؟

آقای تهرانی هشت ماه در زندان بود و بعد از آزادی از زندان از سوی دادستانی انقلاب اسلامی مشهد ممنوع‌الملاقات شد و ایشان حدود دو سال در منزلش زندانی بود و اجازه‌ی تماس حضوری و حتی تلفنی با هیچ کس را نداشت. فقط مجاز به تماس تلفنی با بستگان درجه‌ اول و چند نفر از مسئولان استان بود. آقای تهرانی علاقه‌ی زیادی به زندگی و فرزندانش داشت، ولی در اثر فشار در زندگی سیاسی‌اش ناچار شده که از ایران به عراق برود.

ایشان حدود سه هفته قبل به من گفت می‌خواهم به تهران به دیدن پدرم بروم و با قرآن مجید دو بار استخاره کرد. به من گفت استخاره خیلی خوب آمده است؛ تا این که تلفنی به من گفت خیلی عذر می‌خواهم که به تو دروغ گفتم که می‌خواهم به دیدن پدرم بروم. اکنون در عراق هستم و عازم نجف می‌باشم و حالم خیلی خوب است و بعداً با شما ارتباط تلفنی برقرار می‌کنم.

  • به نظر شما آقای تهرانی از طریق کدام کشور و از سوی کدام دسته و گروه به عراق رفته است؟

احتمالاً از طریق پاکستان به عراق رفته، چون ایشان در گذشته دو نوبت از طریق پاکستان به عراق مسافرت کرده و به دیدن آقای خمینی رفته و به نظر می‌رسد که این بار هم از طریق پاکستان به عراق رفته باشد.

  • آیا شما تمایل رفتن به عراق و پیوستن به آقای تهرانی را دارید؟‌

من تمایل رفتن به عراق را ندارم. به خاطر این که خانه‌ی پدر و بستگانم در مشهد ساکن می‌باشند. به خصوص اگر بدانم که رفتنم به عراق بازگشتی ندارد، اصلاً تمایل رفتن به عراق ندارم و به عقیده‌ی من آقای تهرانی بد کاری کرده که عراق رفته است.

  • در این شرایط حساس ممکن است آقای تهرانی از طریق رادیو و تلویزیون عراق علیه نظام جمهوری اسلامی سخن بگوید. نظر شما در این مورد چیست؟

به نظر من هر کسی تحت تأثیر گفتار خودش است، به ما هیچ ارتباطی ندارد. اگر حقیقت را به من می‌گفت به عراق می‌روم هرگز نمی‌گذاشتم ایشان به عراق برود. می‌دانید زندگی خانوادگی غیر از زندگی سیاسی است و اگر آقای تهرانی در تلویزیون عراق ظاهر شود، به ما هیچ ارتباطی ندارد.

  • آیا شما در انتخابات دومین دوره‌ی مجلس شورای اسلامی شرکت می‌کنید؟

اگر برادرم علی آقا [رئیس جمهوری] در انتخابات کاندیدا بود،‌ من شرکت می‌کردم و رأی به او می‌دادم و احتمالاً در این دوره‌ی انتخابات شرکت می‌کنم و این شرکت را تکلیف اجتماعی می‌دانم، نه یک تکلیف شرعی و جزو واجبات نماز و روزه نمی‌دانم.

یک سال بعد اما همسر شیخ علی تهرانی نیز محل سکونت خود را به مقصد ترکیه ترک کرد و از آنجا به عراق رفت. در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۳۶۴ ، بدری خامنه‌ای،‌ همسر شیخ علی تهرانی در یک کنفرانس مطبوعاتی در بغداد حضور یافت. وی در این کنفرانس گفت که به همراه سه دختر و دو پسرش برای پیوستن به پدرشان از میان جبهه ایران عراق فرار کرده و به عراق آمده است و فاقد پاسپورت هستند.

شیخ علی تهرانی در آنجا برای سال‌های طولانی در رادیوی فارسی زبان بغداد مشغول تبلیغ علیه جمهوری اسلامی بود. رژیم صدام با پخش سخنان شیخ علی تهرانی که علیه امام خمینی و جمهوری اسلامی بود، برای شکنجه روحی اسرای ایرانی استفاده می‌کرد. دفتر سیاسی سپاه پاسداران طی گزارش‌های خود درباره‌‌ی برخی اقدامات خارج کشور تهرانی نوشت:‌

« اخیراً شیخ علی تهرانی به همراه تعدادی از روحانی‌نماهای افغانستانی و ایرانی در حالی که توسط دو ماشین بعثی اسکورت می‌شوند، با حضور در برخی مساجد شهرهای مختلف عراق به سخنرانی علیه جمهوری اسلامی می‌پردازد. از سوی دیگر خبر می‌ٰرسد که چندی پیش وی را برای سخنرانی به یکی از اردوگاه‌های اسرای ایرانی در عراق می‌برند که با مقابله‌ی شدید اسرای ایرانی مواجه می‌شود.

ضمناً طبق اطلاع موثق چندی پیش شیخ علی تهرانی (که در عراق برای حزب بعث در رادیو بغداد درس اخلاق می‌گوید) با وسایط مختلف می‌خواهد در مجلس درس آقای خویی شرکت نماید که با مخالفت آقای خویی مواجه می‌شود، ولی اخیراً به درس ایشان راه یافته و نکته‌ی جالب این است که نامبرده با مخالفان در درس حاضر می‌شود و هر جا که می‌نشیند، تا شعاع چند قدمی افراد از او فاصله می‌گیرند.»

  • تسلیم در پاسگاه مرزی

در نهایت در سال ۱۳۷۴ شیخ علی تهرانی پس از یک دهه تبلیغ علیه جمهوری اسلامی، برای بازگشت به کشور ابراز تمایل کرد. دفتر سیاسی سپاه پاسداران در این خصوص نوشت:

« شیخ علی تهرانی که مدت ۱۱ سال است در عراق به حالت تبعید به سر می‌برد، اخیراً اعلام کرد برای بازگشت به وطن و رسیدگی به اتهاماتش در یک دادگاه به سفارت ایران در بغداد مراجعه کرده است. فرانس‌پرس از مبدأ‌ بغداد به نقل از شیخ علی تهرانی گفت: مقام‌های ایران با بازگشت وی به کشور برای این که خود را به دادگستری معرفی کند، مخالفت کرده‌اند. وی به فرانس‌پرس گفت: سفارت ایران در بغداد از دادن روادید سفر به وی برای این که بتواند به خانواده‌اش ملحق شود، خودداری کرد‌ه‌اند.

شیخ علی تهرانی ۷۰ ساله در دوران جنگ هشت ساله‌ی عراق با ایران در مخالفت با جمهوری اسلامی در رادیو بغداد و ایستگاه رادیویی متعلق به گروهک منافقین علیه جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس مردم سخن‌‌پراکنی می‌کرد. وی همچنین طی اظهاراتی به خبرگزاری فرانسه مدعی شده به هیچ گروه سیاسی وابسته نیست و تنها درصدد این است که به ایران باز گردد تا کتاب‌ها و نوشته‌های خود را که در مورد تفکرات و بازتاب‌های اسلامی و جهان اسلام است، جمع‌آوری و تدوین کند. گفتنی است که همسر شیخ علی تهرانی طی نامه‌ای از شوهرش خواسته که به ایران باز گردد و در دادگاهی پاسخگوی عملکرد خود باشد.»

سرانجام علی تهرانی در سال ۱۳۷۴ خود را در یکی از پاسگاه‌های مرزی معرفی و تسلیم کرد و نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی وی را به تهران منتقل کردند. اگر چه مقامات ایران گزارش دادند شیخ علی تهرانی تقاضای برگشت به کشور دارد و حتی به سفارت ایران در بغداد مراجعه‌ی حضوری کرده است، ولی عناصر محارب خارج‌نشین تسلیم شدن شیخ علی تهرانی را معامله‌ای میان دولتین ایران و عراق می‌دانند. در این خصوص دفتر سیاسی سپاه در نشریه‌ی داخلی خود گزارش داد:

«‌ در ایامی که شیخ تهرانی وارد کشور شده بود، مهدی حائری از عناصر ضد انقلاب مقیم خارج طی گفتگویی با رادیو آمریکا با اشاره به آخرین روزهای حضور تهرانی در عراق گفت: سال گذشته تهرانی در مکه با مقامات عربستان صحبت کرد و از آنان خواست که اجازه دهند در مدینه زندگی کند که آنها گفتند بروید، ما شما را خبر می‌کنیم.

بعدها سعودی‌ها زیر قول خود زدند و از وی دعوت نکردند. ایشان در سن ۷۰ سالگی در عراق تنها بود و چندین بار از دولت بغداد تقاضا کرد که به نجف برود، اما دولت عراق موافقت نکرد. در آخرین باری که با من تماسی گرفته بود به من گفت که دولت عراق از وی خواسته است که ظرف مدت دو ماه عراق را ترک کند و به کشور دیگری برود و گرنه ایشان را تحویل دولت ایران خواهند داد.

ما اینجا‌ [در اروپا] تلاش بسیاری برای او انجام دادیم. از دولت آلمان و دولت اتریش برای او اجازه گرفتیم که وی در صورتی که به امان پایتخت اردن بیاید، آنجا سفارت این دو کشور به وی روادید بدهند. متأسفانه دولت عراق در ماه قبل آقای تهرانی را از محله‌ای که در منطقه‌ای به نام حی‌الخضراء در بغداد زندگی می‌کرد، به یک محله‌ی نامعلومی برده و تماس تلفنی ما با وی قطع شده، نتوانستیم به وی اطلاع دهیم.

اما در دیداری که با سفیر عراق در پاریس داشتیم به وی گفتم، به این امر اعتراض کردم و از سفیر عراق خواستم به دولت عراق اطلاع دهد که به آقای تهرانی اجازه بدهد به اردن بیاید.در اردن روادید برایش آماده است که به آلمان برود. متأسفانه علمی نکردند، وی را تحویل ایران داده‌اند، اطلاعات دست اولی به من رسید که وی را ماشین‌های دولت عراق به مرز بردند و تحویل مأموران مرزی حکومت ایران داده‌اند.

 حائری همچنین اضافه کرد: طبق اطلاعاتی که ما داریم و طبق مذاکراتی که اخیراً دولتین عراق و ایران با همدیگر داشته‌اند،‌ توافقاتی شده است و یکی از آن توافقات همین بود که از فعالیت مخالفان همدیگر باید بکاهند، جلوگیری کنند و به همین جهت طارق عزیز معاون رئیس جمهوری عراق در دیداری (سه ساعته) با رجوی به وی در بغداد گوشزد کرد دیگر از این به بعد اجازه‌ی فعالیت‌های نظامی را نخواهند داشت.

من مسلماً یقین دارم که آقای تهرانی با اکراه، یعنی با حق خودش با آگاهتی خودش نرفته است. من خیلی نگران سرنوشت وی هستم. من ترس از این دارم که وی را در ایران سر به نیست کنند و به همین جهت من از تمام ایرانیان، از تمام محافل بین‌المللی خواسته و می‌خواهم که برای آزادی وی و برای سلامتی وی به دولت ایران تذکر بدهند و بگویند که مسئول حفظ جان وی دولت ایران است.»

فرزند شیخ علی تهرانی نیز در مصاحبه‌ای با رادیو آمریکا گفت:

«ایشان حدود بیش از سه سال است که می‌خواست از عراق خارج بشود. در درجه‌ی اول می‌خواست بباید اروپا، به خاطر این که در عراق وضعیت زندگی مساعد نبود. حدود ۷ - ۶ ماه صحبتش بود که به هر ترتیبی که شده از عراق خارج شود. بالاخره با وجود فعالیت عراق البته من نمی‌دانم نقش ایران در این زمینه تا چه حد است، ولی وی را مجبور کردند که به ایران برگردد.»

وی افزود:

« تا اینجا که من یقین دارم این که عراق به خارج شدن پدرم برای سفر به اروپا هیچ کمکی نکرده، دولت عراق حتی ممانعت کرد؛ اما تصمیم داشتیم که ایشان بیاید در درجه‌ی اول به کشور اردن. حتی در یکی از کشورهای اروپایی برای ایشان وسایل فراهم بود که تشریف بیاورد و فکر می‌کنم دولت عراق بود که کم لطفی کرد و نگذاشت ایشان از عراق به اروپا سفر کند.»  

  • دادگاه شیخ افراط

به هر حال در پی آن که شیخ علی تهرانی خود را به پاسگاه مرزی جمهوری اسلامی ایران معرفی کرد، وی به تهران منتقل شد و روند تحقیقات دادگاه ویژ‌ه‌ی روحانیت آغاز شد. در بازجویی مورخ ۷ مرداد ماه ۱۳۷۴ از شیخ علی تهرانی، وی تمام ارتباطات خود با مجاهدین خلق پیش از فرار از کشور را انکار کرد و درباره‌ی نسبت خود با سازمان و تشویق به شورش مسلحانه علیه نظام اظهار داشت:

« خدا شاهد است از اول مخالفتم با بعضی از کارهای سران جمهوری اسلامی که اولینش در رابطه با کاندیداتوری جلال‌الدین فارسی افغانستانی‌الاصل از طرف حزب جمهوری اسلامی بوده تا آخرین اعلامیه‌ام در ایران که در رابطه با تکفیر جبهه‌ی ملی و عده زیاد دیگر که با لایحه‌ی قصاص مخالفت کرده بودند و من نامه‌ی مفصلی به امام خمینی علیه‌الرحمه نوشتم و در آن اثبات کردم که این فتوا حتی با فتاوی خودتان درباره‌ی کفر و ایمان مخالف است و بعضی از روزنامه‌ها آن را چاپ کردند و پس از آن هشت ماه زندان افتادم؛

هیچگاه نه در سخنرانی‌ها و نه در نوشته‌هایم، مردم را به شورش علیه نظام جمهوری اسلامی ایران (که خودم هم سال‌ها در راه برپا کردن آن مبارزه و فعالیت کرده‌ام و زندان‌ها و شکنجه‌های فراوان و تبعیدهای عدیده در شهرستان‌های مختلف را تحمل کرده‌ام) دعوت نکرده‌ام و بلکه برعکس آنها را تهییج به حفظ آن و مقابله و معارضه با معارضان و به خطر افکنندگان آن کرده‌ام و گواه بر آن، مقالات عدیدته و تألیفات کثیره‌ای است که در جراید ایران و به وسیله‌ی ناشران معلوم چاپ و منتشر شده است.

خدا می‌داند حتی برای یک بار هم آنها [مجاهدین] را تأیید نکرده‌ام و همیشه از معتقدات و کیفیت فعالیت‌های سران‌شان انتقاد کرده‌ام و فقط آنچه من در خدمت امام خمینی علیه‌الرحمه گفته‌ام و ظاهراً در پرونده‌ هم منعکس است، این است که آنها هم ایرانی هستند، چرا نمی‌گذارید در انتخابات مجلس شورا شرکت کنند و چند نفری از آنها در مجلس باشند تا البته به نظام برگردند و اشکالی دیگر برای آنها باقی نماند که [بگویند] ما را جمهوری اسلامی ایران از حقوق مسلم هر ایرانی منع می‌کند.

حتی به امام خمینی عرض کردم از چه می‌ترسید؟ اولاً‌ اکثریت با شماست و ثانیاً شما صافی دوم یعنی شورای نگهبان قانون اساسی و اسلام را دارید. اگر چیزی هم بر خلاف اسلام تصویب شود، در مجلس آن شورا حق وتو دارد.»

در ادامه‌ شیخ علی تهرانی درباره‌ی علت تبلیغاتش علیه جمهوری اسلامی ایران و دفاع مقدس توضیحات جالبی داد که نشان تحلیل ضعیف او نسبت به مسائل داخلی و منطقه داشت:

« تمامی فعالیت‌های من هم علیه جنگ و هم وجوب مصالحه بر طبق آیه‌ی کریمه‌ی «و ان طائفتان ....» بوده (که آیت‌الله خویی چندین بار به من فرمود طبق این آیه، این جنگ حرمتش در اسلام ضروری است) به ویژه پس از شکست عراق در خرمشهر و خروجش از آن و هم علیه اعدام‌های دسته جمعی و با محاکمات سریع و خارج از مسیر قانون قضایی و فرستادن جوانان روی مین‌ها و امثال اینها بوده و البته تندی‌هایی هم در سخنانم بود که از آن پشیمانم.»

همچنین در جریان دادگاه شیخ علی تهرانی درباره‌ی ارتباطاتش با سازمان مجاهدین خلق در عراق گفت:

« با داماد آقای معینیان چند بار ملاقات داشتم. از من می‌خواستند آنها را تأیید کنم. از من می‌خواستند که از رجوی در سخنرانی نام ببرم، آن وقت که در پاریس بودند. من گفتم شما را قبول ندارم که توسط او نامه‌ای برای همسرم فرستادم. یکی دو بار نامه از حاج‌سید جوادی و لاهیجی به من آوردند و من جواب دادم.

بعد که عراق آمدند از طرف استخبارات پیش من آمدند و گفتند اینها مقلد شما هستند، می‌خواهند با شما ملاقات کنند، من قبول نکردم. ولی بعداً مهندس اقبال با یک اصفهانی [که] من او را نمی‌شناختم، با آنها نیز برخورد کردم. گفتم عراق جوان‌های ایران را می‌کشد و شما نیز چنین می‌کنید. دیگر نیامدند، اما زن‌هایشان با من مراوده داشتند. پیشتر دختر رضایی می‌آمد پیش خانواده‌ی من می‌آمدند. بچه‌های من یک بار به پادگان آنها رفتند و صحبت کردند.»

سرانجام دادگاه ویژه‌ی روحانیت وی را به اتهاماتی نظیر همکاری با دشمن در زمان جنگ، حمایت از گروهک‌های معاند و محارب همچون سازمان مجاهدین خلق، افترا به کارگزاران نظام اسلامی و همکاری با رژیم بعثی عراق، محاکمه و وی را مجرم تشخیص داد، اما با توجه به این که وی شخصاً خود را تسلیم نیروهای نظامی ایران کرده بود با تخفیف به ۲۰ سال حبس خارج از محل سکونتش محکوم کرد.

شیخ علی تهرانی ار کارهای گذشته‌ی خود اظهار ندامت کرد و خود را مستوجب اشد مجازات دانست. او در ایران به ۲۰ سال زندان محکوم شده است، اما غالباً در خارج از زندان به سر می‌برد با این شرط که با کسی ملاقات نداشته باشد. وی هم اکنون در تهران آزادانه زندگی می‌کند.

مجلۀ رمز عبور؛ ویژه نامه منافقین بدون سانسور، مرداد1395

پایان


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31