شهید مرتضی اورک سوسن مرداد ۱۳۴۷ در استان اهواز متولد شد. پدرش راننده و مادرش خانه دار بود. او تا مقطع راهنمائی درسش را خواند. پس از گذراندن خدمت مقدس سربازی به شغل آزاد روی آورد. بعد از مدتی در قسمت مدیریت درمان سازمان تأمین اجتماعی مشغول به کار شد. وی در ۱۳۷۲ با خانم لنگ باف ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ۳ فرزند دختر است.
شهید مرتضی اورک سوسن در تاریخ ۲۲خرداد۱۳۸۴ در حین انجام مأموریت اداری، در حادثه انفجار بمب در سازمان مدیریت و برنامه ریزی استان خوزستان که توسط عناصر گروهک تروریستی حرکه النضال العربی انجام گرفت، به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
سرگذشت پژوهی تیم بنیاد هابیلیان (خانواده ۱۷۰۰۰شهید ترور) با همسر شهید اورک سوسن:
برای مصاحبه با خانم لنگ باف، همسر شهید مرتضی اورک سوسن تماس گرفتم. قبلا چندین مرتبه تماس گرفته بودم اما به دلیل مشغله زندگی فرصت مهیا نمیشد. تا اینکه زمان مصاحبه هماهنگ شد.
بعد از سلام و احوال پرسی با لهجه شیرین اهوازی برایم همسرش را اینگونه روایت کرد:
آقا مرتضی مرداد ۱۳۴۷ در اهواز به دنیا آمد. پدر ش راننده و مادرش خانه دار بود. ۶ خواهر و برادر بودند، آقا مرتضی فرزند سوم بود. خانواده مذهبی بودند.
من اطلاعات دقیقی از دوران کودکیاش ندارم. اما مادرش تعریف میکرد: «از همان زمانی که مرتضی را باردار بودم حال و هوای خوبی داشتم. به قول اهوازیها، پسرم هنگام تولد نشانه حضرت علی (ع) داشت. به همین جهت اسمش را مرتضی گذاشتم. در کودکی بچۀ بازی گوشی بود و درعین حال بسیار با ادب و مهربان بود. در۱۰ سالگی عشق و علاقه مرتضی به مسجد رفتن بیشتر شد. هر زمان که مرتضی را گم میکردیم او را از مسجد مییافتیم.
او به فعالیتهای انقلابی بسیار علاقهمند بود. عضو نیروهای مردمی شد. اما به دلیل حملات هوایی که به اهواز میشد حدود ۲ سال به شاهرود پناهنده شدیم بعد از مدتی مجدد به اهواز برگرشتیم. چندین بار که مرتضی برای ثبت نام در جبهه به مسجد رفته بود، با مخالفت شدید پدرش روبه رو شد. به همین دلیل نتوانست به جبهه برود و به کمکهای مردمی که در پشت جبهه انجام میدادند اکتفا کرد.»
من و آقا مرتضی در ۱۳۷۲ ازدواج کردیم. مراسم ازدواجمان را به سادگی برگزار کردیم.
به دلیل وضعیت مالی اوایل زندگی را به سختی گذراندیم. خیلی اهل کار و تلاش بود و همیشه دوست داشت در رفاه زندگی کنیم. خیلی به هم وابسته بودیم. همیشه در کارهای منزل به من کمک میکرد. با بچههایمان خیلی مهربان بود. به من میگفت: «تربیت فرزندان به عهده شما است. حتی اگر فرصت رسیدگی به امور منزل را نداری من آنها را انجام میدهم.» همیشه سفارش میکرد که بچهها حجابشان را رعایت کنند.
۲۲خرداد۱۳۸۴بود. مرتضی عجله داشت؛ اما با اصرار من صبحانه را باهم خوردیم. لباسهایش را اتو کردم. وقتی لباسهایش را پوشید مثل تازه دامادها شده بود. به او گفتم: «چقدر خوش تیپ شدی!» او خندید و رفت.
ظهر بود، مشغول تماشای تلویزیون بودم که اخبار اعلام کرد بمب گذاری در اهواز صورت گرفته است. من مات و مبهوت بودم که این حادثه در کجا اتفاق افتاده است. چندین بار به تلفن همراه همسرم تماس گرفتم. اما او پاسخ نمیداد. بعد ازچند مرتبه تماس، فردی گوشی او را جواب داد، از پاسخ دادن امتناع میورزید بعد از اصرار من اعلام کرد که اینجا دفتر برنامه ریزی است و همسر شما در انفجار بمب مجروح شده است. من با عجله خودم را به بیمارستان رساندم. اما او به شهادت رسیده بود.
بعد از شهادتش خیلی گریه میکردم، روزی به خوابم آمد، گفت چرا گریه میکنی بیتابی نکن صبر داشته باش خدا بزرگ است.
خداوند شر منافقین را به خودشان برگرداند، که این چنین فرزندانم را از وجود نعمت پدر محروم کردند.
شهید مرتضی اورک سوسن زمانی که برای انجام ماموریت به دفتر برنامه بوجه میرود بر اثر انفجار بمبی که در سرویسهای بهداشتی سازمان برنامه بوجه توسط عناصر گروهک تروریستی حرکه اانضال العربی قرار گرفته بود به شهادت میرسید.