دقت در مصرف بیتالمال
تحت هیچ شرایطی از بیتالمال استفاده شخصی نمیکرد. از طرف جهاد یک ژیان قراضه دستش بود، وقتی در ماشین را میبست، در دیگرش خودبهخود باز میشد. به یاد دارم یک بار مادرش مریضاحوال بود و باید دکتر میرفت. رمضانعلی در آن شرایط هم حاضر نشد از بیتالمال استفاده شخصی کند. تاکسی گرفت و مادرش را به دکتر برد.
دوست شهید رمضانعلی احمدنژاد
شور انقلابی در کودکی
از زمان کودکی دوست داشت به همراه من در فعالیتهای انقلابی شرکت کند. عکسهای امام را جمع میکرد و مواقعی که میخواستیم آماده شویم تا به راهپیمایی برویم، صبح زودتر از بقیه بیدار میشد و با اصرار میگفت: «من را همراهتان ببرید.» با همان لحن شیرین کودکیش ادامه میداد: «میخواهم اللهاکبر بگویم.»
راهپیماییهای آن زمان خیلی شلوغ بود. ما چندین ساعت راه میرفتیم. علی آنقدر شوق داشت که کوچکترین ابراز ناراحتی در طول مسیر نمیکرد. نه از خستگی و نه از گرسنگی حرف میزد.
مادر شهید علی بخشی
روایت شب شهادت
بیستم تیر 1364 بود. در یکی از پایگاههای منطقه در 20کیلومتری سنندج بودیم. هوا تاریک شده بود. قربان گفت:«میخواهم غسل شهادت کنم.»
آن شب قربان و چند نفر دیگر از بچهها که همگی همان شب شهید شدند، غسل شهادت کردند.
از شنیدن این حرف تعجب کردم. قربان هیچوقت از این حرفها نمیزد. وقتی غسل شهادت کرد، کنارم نشست و به لهجه محلی خودمان یک شعر خواند:
عزیزان قدر مهمان را بدانید
یک امشب را که مهمان شمایُم
خدا داند که فردا شب کجایُم
رفتارش خیلی عجیب شده بود؛ به طوری که آن شب فکرم را درگیر کرد. مدتی نگذشت که عناصر گروهک تروریستی کومله حمله کردند و در آن درگیری قربان به شهادت رسید.
همرزم شهید قربان اکبری گندآب