حاصل ايدئولوژي التقاطي مجاهدين خلق

آیا انقلاب مصادره شده است (21)

حاكميت ماركسيست هادرسازمان

اين عمليات به اضافه احتمالاً يكي دو تا بمب گذاري و بانك زني و ترور، كل سابقه مشعشع سازمان مجاهدين خلق را تشكيل مي دهد كه با اين عمليات، تصور مي كرد رهبري كل تاريخ مبارزات ايران را دردست مي گيرد. (واقعاًتا چه اندازه اين ترورها و انفجارات به آن هدف جنگ چريك شهري مجاهدين خلق يعني پاره كردن تور اختناق كمك كرد را خود آقاي ملكي و هم فكرانشان بايستي قضاوت كنند. و طنز تلخ تاريخ آن جاست كه از قضا هنگامي كه اين گروه ها محو شده و كاملاً از صحنه خارج شده بودند، يعني در سال 56 با ادامه مبارزات سياسي- ايدئولوژيك امام و يارانش درواقع تور اختناق رژيم از هم گسست و مردم بطور گسترده اي وارد مبارزه شدند. شعارهاي مردم از همان ابتداي ورود به صحنه گوياي همين واقعيت است. چرا هيچكس در آن زمان حتي يادي از به اصطلاح پيشتازان مسلحش نمي كرد؟!! چرا حتي سازمان مجاهدين خلق پس از گذشتن به قول خودش از آن همه ميدان خون و شكنجه، بازهم ناچار بود براي جلب حمايت هاي مردمي، آرم خود را در كنار تصوير امام قرار دهد؟ شايد اگر آقاي ملكي و دوستانشان اندكي انصاف داشتند و البته در آن روزها در ميدان مبارزه بودند و غرض ورزي هم نمي كردند، انصافاً مي توانستند به آساني از همان آغاز راهپيمايي هاي گسترده، قضاوت نمايند كه رهبر و انقلابيون راستين اين مردم چه كساني هستند.)

در سال 54، روند ايدئولوژي التقاطي مجاهدين خلق، به حاكميت ماركسيست ها در سازمان انجاميد و با تصفيه خونين از مسلماناني كه بر عقيده خود پاي مي فشردند، همراه گشت. با كشته شدن بهرام آرام از رهبران آن تصفيه هاي خونين و فرار تقي شهرام (عامل ديگر قتل و كشتار و لودادن ناجوانمردانه مذهبي هاي سازمان) به خارج كشور، عملاً سازمان مجاهدين خلق لااقل در بيرون زندان ازهم پاشيده شد.

به عبارتي از سال 54 ديگر حتي به صورت رسمي هم سازمان مجاهدين خلق با ايدئولوژي اسلامي وجود خارجي نداشت و به جز تنها عده اي معدود در گوشه هاي زندان كه به دروغ يا صحيح خود را پيرو راه بنيانگذاران اوليه اعلام مي كردند، چيز ديگري نبود. بنابه نوشته حسين احمدي روحاني از سران مجاهدين خلق، از سوي كادر مركزي اين سازمان پس از ماركسيست شدن و ضربه هاي ساواك در تابستان 54 كه باعث دستگيري اغلب نيروهاي كارآمدش گرديد، تز «انحلال موقت تشكيلات» داده شد كه پس از كشته شدن بهرام آرام (فرمانده نظامي سازمان) در آبان 55، اين تز در دستور كار قرار گرفت و سازمان كه تقريباً در آستانه نابودي بود، همه خانه هاي تيمي اش را تعطيل كرد و افراد درجه 2 به پايين را به سر كارهايشان فرستاد و افراد مركزي هم اعم از تقي شهرام و جواد قائدي بتدريج از ايران خارج شدند. در اين موقع تحليل مركزيت سازمان از وضعيت جنبش در ايران به نام «تز ركود» منتشر شد كه اساس آن اعتقاد بر از ميان رفتن زمينه هاي مبارزه به دليل رسيدن اكثريت مردم به رفاه نسبي! و بوجود آمدن ركود در نهضت بود!! (94) (اين درحالي بود كه در همان سال تشكيلات و سازماندهي روحانيون مبارز و انقلابيون پيرو امام به حداكثر آمادگي دست يافته بود و آماده هدايت مبارزات مردمي پس از جرقه اي انقلابي بودند كه سال بعد چنين اتفاقي افتاد)

ب) سازمان چريك هاي فدايي خلق سازماني ماركسيستي بود كه در اواخر سال 50 با پيوستن 2گروه روشنفكري و محدود «مسعود احمدزاده- امير پرويز پويان» و بقاياي گروه سياهكل با مشي چريكي به سبك مبارزات كاسترو و چه گوارا (از رهبران انقلاب كوبا) شكل گرفت. پيش از آن گروه «احمدزاده- پويان» با يك فقره بانك زني در آبان 49 و دزديدن مسلسل دستي نگهبان كلانتري قلهك، كار خود را شروع كرده بودند. اما پس از تشكيل سازمان چريك هاي فدايي خلق در فروردين 1350 نخستين عمليات آنها، ترور سپهبد فرسيو رئيس دادستاني نظامي شاه بود كه باعث دستگيري دوتن از اعضاي اصلي سازمان و سپس لورفتن زنجيره اي شاخه امير پرويز پويان تا خرداد همان سال شد كه تا مرداد ماه تور پليس احمدزاده ها را هم دربرگرفت و درعرض 4-5ماه كل يكي از شاخه هاي اصلي سازمان نابود شد. شاخه ديگر به رهبري حميد اشرف تنها توانست سه عمليات انفجار بمب در نمايشگاه بين المللي و انجمن ايران و آمريكا و در استقبال از نيكسون را انجام دهد. و همين عمليات هم باعث دستگيري عمده اعضاي شاخه ديگر شد كه سازمان را تا مرز ازهم پاشيدگي پيش برد، به طوري كه بنابه گفته حميد اشرف پس از سال 50 تنها 6تن براي سازمان چريك هاي فدايي خلق باقي مانده بودند.

عمليات سازمان در سال هاي 52 و 53 به حداقل رسيد و به ترورهاي فردي محدود شد. ترور سه عامل دسته دوم رژيم شاه يعني «فاتح يزدي» و «سروان نيك طبع» و «عباسعلي شهرياري» حاصل عمليات سازمان در همين سالهاست. پس از آن سازمان در سال 54 عليرغم بازسازي و عضوگيري تازه موردهجوم هاي ديگري از سوي ساواك واقع گرديد و بالاخره در سال 55 ضربه كاري و نهايي رژيم شاه بر چريك هاي فدايي خلق وارد آمد و بيش از 65نفر از رهبران و اعضاي آن در درگيري ها و اعدام ها كشته شدند ازجمله حميد اشرف و 10عضو كادر مركزي.

Enghelab

ساواك در گزارشات خود سال 55 را نه تنها سال مرگ «چريك هاي فدايي خلق» بلكه مرگ مبارزه مسلحانه و گروه هاي مدعي آن برشمرد.

پس از آن اولين گروه منشعب از چريك هاي فدايي خلق در خارج كشور شكل گرفت كه خود را مخالف مبارزه مسلحانه و طرفدار مشي حزب توده اعلام كردند و گروه ديگري هم به رهبري اشرف دهقاني و محمد حرمتي پور كه چندسال قبل به خارج كشور گريخته بودند، خود را همچنان پيرو راه احمدزاده و حميد اشرف اعلام كردند.(95)

ج) درمورد جبهه ملي، رسول مهربان از اعضاي حزب توده ايران در كتاب «بررسي مختصر احزاب بورژوازي ليبرال در مقابله با جنبش كارگري و انقلابي ايران» (منتشر شده در بهار 59) مي نويسد: «... در اين سال ها كه همه صالح ترين رجال جبهه در پي آسايش و استراحت بود و طالح ترين شان به زد و بند با رژيم مشغول، مبارزات ملت ايران حول شعار اساسي و كليدي سرنگوني (شاه و رژيم) به رهبري امام خميني رشد كرد... در آن سال هاي مبارزه آقاي دكتر كريم سنجابي رهبر و دبيركل جبهه ملي، مشاور حقوقي وزارت فرهنگ و هنر پهلبد شد و دارالوكاله اش پررونق و آقازاده گرامي باعزت و احترام در امريكا به تحصيل، جناب بازرگان و شركت مهندسي و تأسيساتي «ياد» نيز مشغول چاق و چله شدن وتظاهر به اسلام و مكتب مصدق... دكتر شمس الدين اميرعلايي با آخرين حقوق بازنشستگي وزراء كه با موافقت اعليحضرت پادشاه معدوم ايشان دريافت مي شد و به سير و سياحت و گشت و گذار دور جهان پرداخت و آقاي الهيار صالح با سادگي و قناعت و قبول حقوق بازنشستگي وزارتي به تاليف كاشان و پذيرايي از دوستان و رجال ورشكسته سياسي روز را به شب مي رسانيد و دكتر مهدي آذر و دكتر صديقي نيز به همين صورت در سكوت مطلق به سر مي بردند... و آقاي ابوالفضل قاسمي كه به ظاهر پاك و بي آلايش مي نمود در گوشه كتابخانه مركزي دانشگاه تهران به مطالعه مشغول بود و تاريخ حكومت هاي اليگارشي را مي نوشت... به هر حال در چنين اوضاع و احوالي كه رجال جبهه ملي همه در فكر آسايش و راحتي و شركت در پست هاي سياسي- اقتصادي- مشغول بودند، زندگي و مبارزه ملت ايران عليه استبداد و استعمار ادامه داشت و هر روز شكل و محتواي بهتري مي يافت و برخلاف تصور واهي اين رجال پرمدعا، مبارزه ضداستبدادي منتظر جبهه ملي نماند و به راه خود ادامه داد...»

د) از حزب توده در آن سالها (بنا به اعتراف راهبرانشان) تنها يك هسته انتشاراتي به نام نويد در داخل كشور باقي مانده بود كه به صورت خيلي محدود فعاليت مي كرد و در جريانات انقلاب هيچ نقشي نمي توانست ايفا نمايد.(97)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

94- كتاب سازمان مجاهدين خلق ايران نوشته حسين احمدي روحاني- انتشارات مركز اسناد انقلاب اسلامي- 1384

95- كتاب شورشيان آرمان خواه، ناكامي چپ در ايران- مازيار بهروز- انتشارات ققنوس- 1380 و كتاب نهضت امام خميني- دفتر سوم: تأليف سيد حميد روحاني- مؤسسه چاپ و نشر عروج- چاپ پنجم- 1382

96- همان

97- كتاب «ياران امام به روايت اسناد ساواك- جلد سوم: شهيد آيت الله دكتر سيد محمد حسيني بهشتي» از مركز بررسي اسناد تاريخي وزارت اطلاعات- 1377


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31