شهید حمیدرضا آکار 30شهریور1366 در شهرستان جیرفت در خانوادهای سادهزیست متولد شد. پدرش راننده مینیبوس و مادرش خانهدار بود. آنها هفت خواهر و دو برادر بودند. حمیدرضا تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان ادامه داد، سپس برای کمک به معیشت خانواده درس را رها کرد.
سرانجام حمیدرضا آکار 12خرداد1388 در جاده بم-زاهدان توسط گروهک تروریستی جندالله(جندالشیطان) بر اثر اصابت گلوله به سرش به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با مادر شهید حمیدرضا آکار(نصرت رئیسی سرحدی):
«تعداد دخترهایم زیاد بود. من به زیارت امامرضا(ع) رفتم و از ایشان خواستم برایم دعا کند که خدا به من فرزند پسر بدهد. خدا حمیدرضا را به من داد.
حمیدرضا در کودکی آرام بود. بزرگتر که شد، در کارهای خانه به من کمک میکرد؛ حتی ظرفها را میشست. او تا سوم دبیرستان درس خواند. مقطع دبستان بود که من بیمار شدم و به کرمان رفتیم. تا پایان دبستان در کرمان درس خواند. بعد که من بهتر شدم، به جیرفت برگشتیم و او مقاطع راهنمایی و دبیرستان را در جیرفت گذراند. درسش خوب بود و معلمها از او راضی بودند. سوم دبیرستان بود که پدرش از دنیا رفت. فوت پدرش تاثیر خیلی بدی در روحیه حمیدرضا داشت؛ برای همین درس را رها کرد تا کمکخرج خانواده باشد.
برادر بزرگترش غلامرضا ازدواج کرده بود. او راننده ماشین سنگین بود. حمیدرضا را پیش خودش برد و ماهانه به او حقوق میداد. قرار بود با برادر بزرگش به سراوان بروند و از آنجا به مقصد ارومیه بار ببرند. حدود ساعت پنج عصر بود که حمیدضا از من خداحافظی کرد و رفت.
ساعت 8 شب گروهک تروریستی جندالله جاده بم–زاهدان را بسته بودند. حمیدرضا سرش را بیرون آورد که ببیند چه خبر است، آنها ماشینشان را به رگبار گلوله بستند. یک گلوله به سر حمیدرضا اصابت کرد و او به شهادت رسید. یک گلوله هم به پای غلامرضا اصابت کرد. پسر بزرگم به هر سختی که بود، خودش را از محل حادثه دور کرد. او فکر میکرد برادرش زنده است؛ اما وقتی سراغ حمیدرضا رفت، متوجه شد او به شهادت رسیده است.
خبر شهادت:
برادرم به من زنگ زد و گفت: «حمیدرضا تصادف کرده و در بیمارستان بم است.» بلافاصله به خانه ما آمد و من را به بم برد. آنجا پیکر حمیدرضا را دیدم. من انتظار شهادت پسرم را نداشتم.
او را به جیرفت آوردیم و در گلزار شهدا به خاک سپردیم.»
بیشتر بخوانید:
رجوی عکس صدیقه 18ساله را بالا برد و گفت: «ما اینها را میکشیم»
کومله با گروگانگیری بچهها، خانوادهها را مجبور به حمایت میکرد