تیغ در کف زنگی مست

Ramz1

سرانجام خرداد پر حادثه‌ی سازمان مجاهدین خلق فرا رسید. یک روز پس از تصویب آیین‌نامه‌ی نحوه‌ی رسیدگی به کفایت سیاسی رئیس جمهوری در ۲۷ خرداد، منافقین به بهانه‌ی حمله به خانه‌ی پدر مهدی ابریشمچی، اطلاعیه‌ی سیاسی‌نظامی شماره ۲۵ را صادر کرد و ضمن تهدید مسئولان نظام، تاکتیک خود را «قاطع‌ترین مقاومت انقلابی» و «سخت‌ترین کیفر و مجازات اسلامی» عنوان نمود. متن کامل اطلاعیه آغاز فاز نظامی سازمان مجاهدین خلق که به تاریخ ۲۸ خرداد ۱۳۶۰ نگاشته شده بود، بدین شرح بود:

« بسم الله الواحد القهار

مردم قهرمان ایران، مردم مبارز تهران

مزدوران ارتجاع سه‌شنبه شب ۲۶ خرداد ماه جاری با حمایت دسته‌های متعدد اوباش مسلح و چماقدار به خانه‌ی پدری برادر مجاهد مهدی ابریشمچی یورش برده و پس از ضرب و شتم ساکنان آن، بخشی از اموال و کتب موجود در خانه را به غارت بردند. همچنین در همین ایام شاهد دستگیری‌های غیر قانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری هستیم که بعضاً حتی خبر و اسامی افراد دستگیر شده نیز اعلام نمی‌شود. کما این که نقشه‌های وسیعی برای دستگیری تمامی شخصیت‌های ترقی‌خواه و ضد انحصارطلب کشور نیز در دست آمادگی است.

سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضد انقلابی و خلاف شرع و قانون، بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه می‌کند تا از این پس به یاری خدا در قبال حفظ جان اعضای خود به ویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می‌شوند، قاطع‌ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد.

بدیهی است برابر اعلامیه‌ی حاضر از این پس مسئولیت هر آنچه که حین مقاومت انقلابی واقع شود،‌ تنها و تنها بر ذمه‌ی مرتجعین انحصارطلب و اوباش چماقدار آنهاست که قصد آن کرده‌اند تا نقشه‌ی به پایان نرسیده‌ی شاه خائن و ساواک منفور او را در قلع و قمع مجاهدین به پایان رسانند. از این حیث ما برآنیم که نامبردگان هر که باشند و در هر لباس دقیقاً شایسته سخت‌ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق در ایران این حق را برای خود محفوظ می‌دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی‌المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضد انقلابی میسر نباشد، به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برساند. وماالنصر الا من عندالله. »

  • تحرک، تعرض، تهاجم

هم زمان با اطلاعیه‌ی سیاسی – نظامی شماره‌ی ۲۵ سازمان مجاهدین خلق و در همین روز ۲۸ خرداد، مجاهدین خلق اطلاعیه‌ی دیگری خطاب به نمایندگان مجلس شورای اسلامی صادر کردند و به صورت کاملاً‌ علنی و مشهود آنها را تهدید به ترور نمودند. هدف این تهدید ممانعت تصویب عدم کفایت سیاسی بنی‌صدر در مجلس بود تا رئیس جمهور فراری کماکان بر مصدر امور باقی بماند و آلترناتیو مجاهدین خلق در حاکمیت باشد. متن این اطلاعیه بدین شرح بود:

« آقایان محترم ... سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله به تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور می‌یابند، نسبت به کلیه‌ی عواقب گسترده‌ی عزل رئیس جمهوری دکتر بنی‌صدر فضای هیستریک ارتجاعی حاکم زنهار می‌دهد. از این رو با یادآوری مجالس و ادوار قانون‌گذاری که در تاریخ معاصر ایران به استقرار دیکتاتوری‌هایی از نوع رضاخان قلدر یا پسرش منجر شده است، ما به فرد فرد نمایندگان حاضر و به ویژه آنها که ذره‌ای نیز نسبت به سرنوشت مردم ایران احساس مسئولیت می‌کنند، تذکر می‌دهیم که خود را شایسته‌ی لعن و نفرین ابدی ملت ایران و حسابرسی‌های دنیوی و اخروی مربوطه نساخته و مرعوب صحنه‌های ساختگی چماقداری ایام اخیر در برابر مجلس نشود. در غیر این صورت بدیهی است که فرد فرد آقایان در برابر تمام عواقب گسترده‌ی سیاسی و اجتماعی عزل رئیس جمهوری دکتر بنی‌صدر مسئولیت خطیری بر عهده خواهند داشت.»

البته بهانه‌گیری سازمان مجاهدین خلق برای آغاز فاز نظامی و درگیری‌های مسلحانه از نظرگاه نهادهای امنیتی دور نماند. دفتر سیاسی سپاه پاسداران در این باره تحلیلی را در بولتن خود به چاپ رساند:

« سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیه‌ی سیاسی – نظامی شماره‌ی ۲۵ (تاریخ ۲۸/۳/۶۰) خود با تمسک و بهانه‌ی حمله به خانه‌ی پدری مهدی ابریشمچی و دستگیری غیر قانونی اعضای دفتر ریاست جمهوری، جنگ مسلحانه‌ با جمهوری اسلامی را اعلام کرد. در قسمتی از این اطلاعیه‌ی سیاسی – نظامی آمده است: سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن اعتراض به این قبیل اقدامات ضد انقابی و خلاف شرع و قانون،‌بدین وسیله از خلق قهرمان ایران کسب اجازه می‌کند تا از این پس به یاری خدا در قبال حفظ جان اعضای خود به ویژه اعضای مرکزی سازمان که در حقیقت بخشی از مرکزیت تمامی خلق و انقلاب محسوب می‌شوند، قاطع‌ترین مقاومت انقلابی را از هر طریق معمول دارد....

از این حیث (قلع و قمع مجاهدین)‌ ما برآنیم که نامبردگان (انحصارطلبان، مرتجعین، اوباش و ...) هر که باشند و در هر لباس دقیقاً شایسته سخت‌ترین کیفر و مجازات انقلابی خواهند بود. ضمناً سازمان مجاهدین خلق در ایران این حق را برای خود محفوظ می‌دارد تا در هر موردی هم که کیفر فی‌المجلس جنایتکاران در حین انجام جرم ضد انقلابی میسر نباشد، به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برساند.

توضیح: پس از سخنان امام و برخورد قاطع مسئولان (دادستانی، دادگاه‌های انقلاب و کمیته‌ها و...) انزوای لیبرال‌ها، عزل بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا، طرح عدم کفایت سیاسی رئیس جمهوری در مجلس سست شدن انگیزه‌ی هواداران و سمپات‌ها در ادامه‌ی تعقیب جریان‌های ضد انقلابی اوضاع برای گروه‌ها مخصوصاً مجاهدین خلق که تأکید و تکیه شدیدی به بنی‌صدر و لیبرال‌ها داشت، به گونه‌ای شد که راهی جز حدت و شدت بخشیدن به مواضع قبلی خود، پیش روی نداشتند.

بنابراین در شرایطی که به اقرار صریح خود مجاهدین شرایط برای شروع جنگ مسلحانه مساعد نیست، اینها دست به اسلحه و مبارزه زده‌اند و این نیست الا ضعف و سردرگمی و به موضع انفعالی و عکس‌ العمل افتادن سازمان مجاهدین خلق و این معنا با به کار نبردن لفظ صریح «جنگ مسلحانه» در متن اطلاعیه بیشتر نمایان و اثبات می‌شود و مبین آن است که مرکزیت فرصت طلب، سازمان را در جریانی شناور کرده است که خود نیز قادر به توجیه هواداران نیست.

نکته‌ی قابل توجه دیگری که در اطلاعیه به چشم می‌خورد، رنگ مذهبی غلیط اطلاعیه نسبت به اطلاعیه‌های قبلی است. (به کار بردن کلماتی چون بسم‌الله الواحد القهار، خلاف شرع، به یاری خدا و رسم جدید آیه نویسی در پایان اطلاعیه) که بدین وسیله می‌خواهد خانواده‌های مذهبی و هواداران سازمان را (که معتقد به مبارزه‌ی مسلحانه، خونریزی، کشتار و ترور نیستند) توجیه شرعی بکند.

سازمان در پایان اطلاعیه‌ی سیاسی – نظامی خود با استعمال جمله‌ی «به زودی و به طور مضاعف آمران و عاملان مربوطه را به جزای خود برساند» در حقیقت مسئولیت ترورهایی را که خیال دارد در آینده انجام دهد، به عهده گرفته است.

سازمان مجاهدین خلق در اطلاعیه به تاریخ ۲۸/۳/۶۰ به نمایندگان مجلس در مورد عزل رئیس جمهوری هشدار داد. در قسمتی از این اطلاعیه آمده است: سازمان مجاهدین خلق ایران بدین وسیله به تمامی نمایندگانی که در مجلس حضور می‌یابند، نسبت به کلیه‌ی عواقب گسترده‌ی عزل رئیس جمهوری دکتر بنی‌صدر فضای هیستریک ارتجاعی حاکم زنهار می‌دهد.»

توضیح: تقارن زمانی صدور این اطلاعیه و اطلاعیه‌ی سیاسی – نظامی مجاهدین خلق در رابطه با جنگ مسلحانه در یک روز می‌خواهد این گونه به ذهن متبادر کند که چه بسا دیر یا زود سازمان نمایندگان مجلس را به جرم تصویب طرح و لوایح عزل رئیس جمهوری (و دیگر طرح‌ها که خوشایند سازمان نباشد) که در جهت به پایان رساندن نقشه‌ی ساواک و شاه خائن در قطع و قمع مجاهدین است، «به طور مضاعف به کیفر و جزای خود برساند.» و اگر چنین شد نمایندگان خود مسئول «تمامی عواقب گسترده‌ی عزل رئیس جمهوری» هستند؟! ظاهراً‌ مرکزیت خائن سازمان مجاهدین خلق خیال دارد همراه با بنی‌صدر گور خود را هم بکند.»  

اما از طرف دیگر تحلیل‌هایی که سازمان را به تقابل علنی و جنگ مسلحانه‌ با نظام حاکم کشاند، نیز شنیدنی است. گر چه بر همگان مشخص بود که حمله به خانه‌ی پدری ایریشمچی‌ها تنها یک بهانه است، لیکن با بررسی تحلیل‌های درون گروهی می‌توان به علت این بهانه‌گیری در این مقطع زمانی – که از قضا مصادف با روزهای برکناری بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا و به دنبال آن عدم کفایت سیاسی وی بود – پی برد. بر اساس تحلیل‌های درون گروهی سازمان مجاهدین خلق، تظاهرات سیاسی – نظامی ۳۰ خرداد جایگاه والا و مؤثری نزد مرکزیت و اعضا داشت:‌

« تظاهرات ۳۰ خرداد در واقع نقطه‌ی عطفی در تاریخ برخوردهای سازمان با سیستم می‌باشد و در واقع تبدیل فاز سیاسی به نظامی می‌باشد. برپایی آن به طور خلاصه دارای علل زیر بود:

  1. سازمان از چند وقت پیش تظاهرات کوچکی در نقاط مختلف شهر راه می‌انداخت و معتقد بود که این تظاهرات پیش درآمد و تمرینی است برای تظاهرات بزرگی که ممکن است در آینده برپا نماید و در واقع این تظاهرات بزرگ را پیش‌بینی می‌کرد، ولی زمان آن را نمی‌دانست یا نمی‌گفت.
  2. یکی از علل برپایی تظاهرات ۳۰ خرداد، مغرور شدن سازمان در جریان تظاهرات ۱۲ اردیبهشت مادران بود که سازمان فکر می‌کرد بر خلاف پیش‌بینی تعداد جمعیت در ۱۲ اردیبهشت خیلی بیش از پیش بوده و حمایت توده‌ای و مردمی فوق‌العاده بوده و ما اگر یک تظاهرات با تمام نیرو راه بیندازیم، می‌تواند به اصطلاح تودهنی بزرگی به سیستم باشد و سیستم را از مشروعیت بیندازد یا بیشتر زیر علامت سؤال ببرد.
  3. یکی از مهمترین علل برپایی تظاهرات ۳۰ خرداد یا شاید علت اصلی برکناری بنی‌صدر از طرف مجلس بود. سازمان ابتدا در تحلیل‌هایش تقریباً معتقد بود که سیستم نمی‌تواند بنی‌صدر را برکنار نماید، زیرا آن موقع فاتحه‌ی خودش را نیز خواهد خواند. اما وقتی مواجه با چنین مسئله‌ای شد، سازمان می‌گفت باید کاری کرد سیستم به راحتی نتواند حذف بنی‌صدر را هضم نماید و خلاصه باید با مشکلات زیادی مواجه شود تا بعداً نتواند به سادگی آزادی‌ها را سلب کند. بنابراین باید یک ضربه‌ی سیاسی محکم به رژیم بزنیم و در این رابطه بود که بعد از عزل بنی‌صدر [از فرماندهی کل قوا]‌ سازمان با تمام قوا دست به برپایی تظاهرات ۳۰ خرداد زد و آن را تبدیل به یک حرکت سیاسی – نظامی نمود.

(قبل از این جریانات سازمان گاهی نه به طور رسمی،‌ بلکه در صحبت‌های معمولی می‌گفت آیا موقعی خواهد رسید که ما با یک ضربه بتوانیم بزنیم و ببریم؟ سازمان معتقد بود که وضعیت سازمان الان خیلی بهتر است از حزب بلشویک شوریو در زمان انقلاب شوروی و زمینه‌های زدن و بردن نیز فراهم‌تر می‌باشد و باید منتظر فرصتی شد که بزنیم و ببریم. شاید در راه انداختن تظاهرات ۳۰ خرداد چنین دیدگاهی بر سازمان حاکم بود، اما هرگز آن را به افراد به طور رسمی نگفتند و تحلیل برپایی ۳۰ خرداد برای افراد همان بود که در بالا عنوان شد.)

و سازمان معتقد بود که در این تظاهرات حتی اگر ما چند شهید هم بدهیم، خوب است؛ زیرا دست سیستم را برای حرکت‌های بعدی خواهد بست و او را از مشروعیت بالا خواهد انداخت. (البته آنچه را که مسعود در مصاحبه با ایرانشهر بعدها عنوان کرد مثل این که برپایی تظاهرات ۳۰ خرداد خیلی بالاتر از آن بود که برای افراد عنوان کرده بودند و مسئله‌ی مجلس و غیره در کار بوده است.)

۴. تظاهرات ۳۰ خرداد را سازمان با تمام قوا پشتش رفته و ستادهای نظامی و سیاسی برای آن تشکیل داده و معتقد بود که در این رابطه مصالح انقلاب در میان می‌باشد و اهمیت سازمان را باید کنار گذاشت. بنابراین ما باید در مقابل این عمل غیر انقلابی که رئیس جمهوری قانونی یک مملکت را با ۱۱ میلیون رأی به سادگی کنار می‌گذارند، ایستاد و مصالح انقلاب را پیش برد.

و ۳۰ خرداد را سازمان پیروزی بزرگ خود تلقی می‌کرد به طوری که مسعود بعد از این جریان در داخل تشکیلات و برای تمام نیروهای درونی تشکیلاتی خودش این پیروزی را تبریک گفت و تحلیل‌های ایدئولوژیک در مورد نتایج آن برای افراد ارائه داد و زمینه‌های حرکت انقلابی سازمان را در درون تشکیلات سازمان فراهم آورد و در واقع احساسات افراد سازمان را برانگیخت تا در حرکت‌های بعدی بتواند...‌»

تحلیل‌های مشابه دیگر که در درون سازمان ارائه می‌شد، نشان می‌دهد سازمان روی تظاهرات ۳۰ خرداد سرمایه‌گذاری بزرگی کرده بود و به نوعی تمام نیروها و سرمایه‌هایی که از پیروزی انقلاب اسلامی جمع کرده بود را به قمار گذاشت. به عنوان نمونه در تحلیلی که به محمد مقدم ارائه شده بود، آمده است:‌

« همان طور که اطلاع دارید، حد فاصل اردیبهشت تا خرداد ماه تظاهرات پراکنده‌ای به مناسبت طرفداری از بنی‌صدر و ... صورت گرفته بود و اواخر خرداد ماهت که نیروهای حزب‌الله در همه جا حاضر بودند و کوچک‌ترین مجرای تنفسی تشکیل این تظاهرات‌ها را از هر لحاظ گرفته بودند و به قول سازمان اختناقی به وجود آمده بود که هیچ چاره‌ای جز به وجود آوردن یک تظاهرات که از قبل هم مشخص است باید خون‌های زیاد ریخته شود و ... تا این جو اختناق شکسته شود و اگر خاطرتان باشد درست روز ۳۰ خرداد در دانشگاه مراسمی بوده است که آقای لاجوردی شخصاً‌ از نیروهای حزب‌الله در مورد این جریانات قدردانی کرده و پایان پذیرفتن این مراسم در دانشگاه مصادف بود با شروع تظاهرات ۳۰ خرداد.

خب سازمان مطرح کرده بود اگر این تظاهرات پا بگیرد، اسلام برای همیشه پیروز است و اگر پا نگیرد، اسلام اصیل برای مدت‌های زیادی از بین رفته و باید خون‌های زیادی ریخته شود و مدت‌های مدیدی را پشت سر بگذاریم تا بتوانیم دوباره یک چنین موقعیتی را نصیب‌مان بکنیم. لذا امروز روز مهم تاریخی خواهد بود که سرنوشت نیروهای انقلابی و سازمان منافقین مشخص خواهد شد.

خب این تظاهرات با این همه اهمیت باید به هر ترتیب که شده راه بیفتد و آن خط مسلح بودن نیروها و... نیز داده شد که به این شیوه باید در مقابل نیروهای ارتجاع با خط تهاجمی بسیار شدید بایستند. یک محور کلی در مورد ارتجاع بعد از پیروزی انقلاب تا به حال بود که چه شیوه‌ها و چه روش‌هایی را در جهت به وجود آوردن خفقان اتخاذ کرده و نیروهای انقلابی چگونه برخورد کرده‌اند. نمونه‌های زیادی را می‌آورد که در مورد تک‌تک آنها توضیح داده می‌شود.

محور بعدی نزدیک شدن به خط سرخ و خواست ارتجاع بوده است که به ما تحمیل شده و ما اگر امروز این کار را نکنیم، نسل آینده به ما چه خواهند گفت؟! تاریخ ما را نخواهد بخشید. خب، بعد از این مرحله جنگ با ارتجاع به شکل ناگهانی به وجود می‌آید و مطرح می‌شود که ما وارد فاز نظامی شده‌ایم... قانونمندی‌ فاز نظامی این چنین است و سازمان مجاهدین وارد مرحله‌ی نوین و تازه‌ای شده است که ابتدای آن خوردن ضربات و طبیعی است که یک موج بسیار عظیمی از طرف ارتجاع به طرف سازمان آمده است که ما سرمان را پایین می‌گیریم و پس از بین رفتن این موج سرمان را بلندتر از قبل کرده و علیه ارتجاع چه کارها و ... می‌کنیم. در عرض این سه سال یک تیر هم از گلوله‌ی مجاهد خلق شلیک نشده و حال باید به قدری تیر به طرف ارتجاع خالی کرد که زیر رگبار گلوله‌های مجاهد خلق ...چه بشود.»

 قاسم باقرزاده نیز در خرداد ماه ۱۳۶۰ برای هواداران نهادهای محلات و دانش‌آموزی تحلیل مشابهی را ارائه داد تا تمام بازوان سازمان در تظاهرات مسلحانه ۳۰ خرداد با هم هماهنگ باشند:

« با حذف بنی‌صدر از فرماندهی کل قوا سیستم قصد حذف وی را از ریاست جمهوری دارد و این امر حتماً به وقوع خواهد پیوست. اما نباید این اجازه را تا آنجا که در توان‌مان هست، به سیستم بدهیم، به خصوص که بنی‌صدر بین مردم پایگاه دارد و نیروهای بسیاری پشت سر او هستند که از او حمایت خواهند کرد.

الان سیستم ۵ هزار نفر از فالانژها را بسیج کرده و حتی تعدادی از آنها را از شهرستان‌ها به تهران آورده تا جو رعب و وحشت ایجاد کنند. ما اگر برخورد حساب شده بکنیم، می‌توانیم این جو رعب و وحشت را شکسته و همه‌ی آنها را جارو کنیم.

برخورد ما برخودی کاملاً تهاجمی و از موضع بالا خواهد بود. چاقو زدن، آتش زدن موتور و ماشین حزب‌اللهی‌ها و حتی اگر شد خلع سلاح پاسداران را هم می‌توانیم انجام دهیم. باید مردم را به دنبال خود به صحنه بکشانیم و کاری کنیم که وقتی ما چاقو به دست گرفتیم، مردم سنگ بگیرند و وقتی ما دست به اسلحه بردیم، مردم دست به چاقو ببرند.

ما در این مقطع تظاهرات مقطعی را در گوشه کنار شهر برپا می‌کنیم. شعارهای سازمان را مطرح نمی‌کنیم، بلکه تظاهرات ما در پوشش حمایت از بنی‌صدر انجام می‌گیرد؛ چرا که الان بهترین شکل حرکت این است که حول مسئله‌ای کار کنیم که مسئله‌ی کل جامعه است و فردی را در این میانه مطرح سازیم که الان سخن از عزل او است. این امر برای مردم ملموس است و قدرت بسیج ما را بالا می‌برد.

شعار ما در این مرحله «تحرک، تحرک – تعرض،‌ تعرض – تهاجم، تهاجم» است. ما باید با حداکثر تحرک در تظاهرات شرکت کنیم. از موضع کاملاً‌ تعرضی با فالانژها و حمله‌کنندگان به تظاهرات برخورد کنیم و به هیچ وجه حالت تدافعی به خود نگرفته و از موضع بسیار تهاجمی برخورد کنیم. حتی تا مرز پرتاب کوکتل مولوتف آزادی عمل داریم. هر کاری به غیر از این بکنیم، در تاکتیک‌مان شکست خورده‌ایم.

ما وارد فاز نوینی از مبارزه شده‌ایم و شیوه‌هایمان تهاجمی‌تر شده. به هیچ وجه نباید به فالانژها فرصت عمل بدهیم و حتماً هر طور که شده باید ابتکار و قدرت عمل را از آنها بگیریم. ما با این تظاهرات زمینه‌ی انجام عمل بزرگتری را فراهم می‌کنیم تا مانع از بسته شدن فضای مبارزاتی جامعه شویم. باید کاری کنیم که فضا را باز نگه داریم. این کار توسط حرکت مردمی امکان‌پذیر خواهد بود.»

تحلیل‌های دیگر مجاهدین در این مقطع زمانی نیز حکایت از اتاق فکر واحد و بازوهای متعدد برای غائله‌ی ۳۰ خرداد داشت. به طور مثال در تحلیل دیگری درباره‌ی شورش بزرگ آمده است:‌

« چون راه مبارزه با امپریالیسم از کانال دموکراسی واقعی می‌گذرد و رژیم با کنار گذاشتن بنی‌صدر این کانال را به طور کامل مسدود کرده و از طرف دیگر با رفتن بنی‌صدر ارتش از جنگ باز می‌ماند و رژیم توان ادامه‌ی جنگ را نخواهد داشت، به ناچار باید به جنگ خاتمه دهد و این ممکن نیست جز از راه سازش با امپریالیسم و در ادامه‌ی آن وابستگی به امپریالیسم تضاد خلق و رژیم مطلق می‌شود و مبارزه وارد فاز نظامی می‌شود.

با به وجود آمدن ۳۰ خرداد و شکستن و این از طریق از بین بردن نیروهای فالانژ (حزب‌اللهی‌ها) است. وقتی مردم به از بین رفتن این جو رسیدند،‌ خود دست به اسلحه می‌برند و حاکمیت را سرنگونی می‌کنند. تا ۳۰ خرداد مبارزه به شکل تظاهران جنگ و گریز و ایجاد حالت غیر عادی در شهر و عینی کردن مردم به وضع موجود است و این تا مرز اسلحه‌ی گرم مجاز است، اما با کشتار ۳۰ خرداد دیگر مردم به ضرورت داشتن اسلحه و مبارزه‌ی مسلحانه جلوی رژیم پی می‌برند و این مجاهدین هستند که باید پیشتار مبارزه شوند. با آغاز مبارزه‌ی مسلحانه رژیم به دلیل نارضایی عمومی و عدم حل صحیح مسائل اقتصادی جامعه چندین ماه بیشتر دوام نمی‌آورد.»

سرانجام می‌توان جمع‌بندی منافقین که منجر به تظاهرات نظامی سیاسی خرداد ۱۳۶۰ شد را در تحلیل‌هایی که حمید شاهرخی در نهاد دانش‌آموزی برای هواداران مطرح کرد، بدین صورت یافت:

  • « سیستم حاضر است برای حفظ خود و نابودی لیبرال‌ها خون بریزد. در واقع سیستم حاضر است تا برای قطع یک پای خود یعنی لیبرال‌ها خون بریزد و اینجا ماهیت اصلی ارتجاع بارز می‌شود و به همین علت است که می‌گوییم سیستم در فاز نویی قرار گرفته است. (در آن تاریخ از به کار بردن جمله‌ی صریح «ضد خلق شدن سیستم» خودداری می‌شد و بر این مسئله تأکید می‌شد که سیستم در مرحله‌ی جدیدی وارد شده)
  • ما به عنوان یک نیروی انقلابی موظفیم تا در مقابل انجام گسیختگی‌های ارتجاع واکنش نشان داده و مانع از موضع‌گیری‌های او شویم. الان در شرایط بسیار حساسی به سر می‌بریم و موضع‌گیری‌ ما در این مقطع یک موضع‌گیری تاریخی محسوب می‌شود. ما نباید کاری کنیم که همچون حزب توده منفور مردم شویم. حمایت از بنی‌صدر در این مقطع یک وظیفه‌ی مبرم انقلابی است.
  • ما با برپایی یک راهپیمایی بزرگ که زمینه‌اش هم قبلاً آماده شده (برپایی راهپیمایی‌های مقطعی به منظور حساس کردن مردم در حمایت از بنی‌صدر) سعی می‌کنیم تا جو اختناق و خفقان موجود را شکسته، فضای تنفسی برای نیروها به وجود بیاوریم. یعنی در واقع در جهت باز کردن جو موجود تلاش می‌کنیم.
  • آنچه خیلی مهم است، بسیج تمامی نیروهای هوادار سازمان و بنی‌ٌصدر و گروه‌های انقلابی برای شرکت در این راهپیمایی است، با توجه به این که از طریق رسانه‌های جمعی امکان اعلام راهپیمایی برایمان وجود ندارد، باید کانال‌های ارتباطی خود را فعال کنیم تا در اسرع وقت حداکثر نیرو را بسیج کرده و به میدان بفرستیم.
  • از آنجا که در معرض تهاجم ارتجاع قرار می‌گیریم، حق دفاع متقابل را برای خود قائلیم؛ از این رو تا مرز کوکتل مولوتف از هر وسیله‌ای استفاده می‌کنیم،‌ کاتر، چاقو [مجاز است ...] البته قمه و ... به کار نمی‌بریم چون برای مردم دافعه دارد و تداعی کننده‌ی چاقوکشان و قمه‌کشان حرفه‌ای است.
  • خط مقاومت و تهاجم تا آخرین لحظه است، تا مرز شهادت. ما مسلماً شهید خواهیم داد؛ ما باید بهای این کار را بپردازیم.
  • بهترین شکل حمایت از بنی‌صدر و در افتادن با ارتجاع در این مقطع که همه‌ی امکانات از ما گرفته شده، برپایی یک راهپیمایی عظیم است تا بدین وسیله به ارتجاع نشان بدهیم که اپوزیسیون (جنبش مخالف) وزنه‌ای است که سنگینی‌اش در جامعه کاملاً‌ احساس می‌شود و رئیس جمهوری هواداران زیادی دارد و به این آسانی نمی‌توان در مقابل او ایستاد.
  • تظاهرات با یک روحیه‌ی تهاجمی شروع می‌شود و هر فرد باید یک اسلحه‌ی سرد حداقل همراه داشته باشد و به محض روبرو شدن با افراد کمیته و حزب‌اللهی به آنها حمله کند. تمامی نیروهای تشکیلاتی و غیر تشکیلاتی و نیروهای سیاسی به جز اکثریت و حزب توده می‌توانند شرکت کنند و حتی از کادر از جمله ابریشمچی و (...) رجوی.
  • در این حالت رژیم ناچار باید دو حالت اتخاذ کند:
  1. سعی در ممانعت از ادامه‌ی تظاهرات نماید، آن را سرکوب کند که در این مورد به هیچ وجه صحنه را ترک نکرده و درگیر می‌شویم و تهاجمی برخورد می‌کنیم تا جایی که می‌توان افراد کمیته و به خصوص افراد حزب‌اللهی را می‌زنیم.
  2. عکس‌العمل نشان دهد که تظاهرات چه بسا به طرف مجلس و از آنجا به جماران راه پیدا کند و باعث برچیده شدن نطام شود.

شرایط جامعه: جامعه و توده‌های مردم مثل چاه آتشین است که فقط احتیاج به فشارهای خارجی دارد که به وسیله‌ی آن فشارهای درونی باعث فوران می شود و مردم حالا آمادگی آن را دارند و منتظر یک جرقه هستند.»

  • خرداد پر حادثه

در هر صورت ساعت ۱۶ عصر روز ۳۰ خرداد ماه فرا رسید و تهران و چند شهر بزرگ دیگر شاهد اغتشاش و آشوب عناصر سازمان مجاهدین خلق بود. سازمان بعداً مدعی شد که ۵۰۰ هزار نفر در تظاهرات ۳۰ خرداد شرکت کردند، لیکن تعداد افراد سازماندهی شده مجاهدین و گروه‌هایی که به آنها پیوستند و در حمایت از بنی‌صدر و سازمان به تظاهرات مسلحانه دست زدند،‌ بیش از چند هزار نفر نبود.

خبرگزاری رویترز گزارش داد که حدود ۳ هزار نفر از افرادی که به سازمان چریکی مجاهدین خلق تعلق دارند، خیابان‌ها را بستند و تعدادی اتومبیل و موتورسیکلت را آتش زدند و علیه حکومت اسلامی به شعار دادن پرداختند. مکان‌های تظاهرات در تهران عبارت بودن از خیابان انقلاب،‌ میدان فردوسی، خیابان طالقانی، منیریه، خیابان ولیعصر، میدان ولیعصر، بلوار کشاورز، میدان فلسطین، خیابان نظام‌آباد، پل سیدخندان، مسئولیت و هدایت تظاهرات به عهده‌ی بخش اجتماعی و زیر نظر محمد ضابطی بود.

اهمیت این تظاهرات مسلحانه به حدی زیاد بود که برخی مسئولان مرکزیت و کادرهای سازمان نظیر محمد ضابطی، محمد مقدم، قاسم باقرزاده، مهدی کتیرایی، سعید غیور نجف‌آبادی، صادق سادات دربندی و مهدی برایی به صحنه‌ی عمل آمدند و به صورت علنی تظاهرات مجاهدین را فرماندهی و سازماندهی کردند.

هواداران تشکیلاتی در تیم‌های ۳ تا ۵ نفره سازماندهی و به یکی از سلاح‌های سرد مسلح شده بودند. رده‌های بالاتر دارای سلاح گرم بودند. چاقو، چماق، تیغ موکت‌بری، قمه، پنجه بوکس و گاز فلفل از وسایلی بود که اغلب هواداران به دستور تشکیلات با خود حمل می‌کردند.

در مقابل اما مردم حزب‌اللهی و حتی کسانی که نظر میانه‌ای داشتند، در برابر این تظاهرات موضع‌گیری کردند. از جنوب شهر تهران و مناطق دیگر مانند میدان خراسان، میدان امام حسین (ع)، خیابان مولوی، شهر ری، راه‌آهن، جوادیه و ... گروه‌های مردم به راه افتادند و با موتور، دوچرخه، اتوبوس، مینی‌‌بوس و هر وسیله‌ی شخصی و امکان دیگری که در دسترس بود، خود را به مرکز شهر رساندند.

در ابتدای رویارویی مردم عموماً از کمربند یا سنگ استفاده می‌کردند، ولی زمانی که هواداران سازمان با سلاح‌های مختلف سرد و در چند جا سلاح گرم حمله کردند، نیروهای سپاه و کمیته وارد عمل شدند. مردم در خلال این درگیری‌ها متحمل جرح و ضرب و قتل تعدادی از خود شدند. اولین خبر منتشره در مورد تعداد تلفات ۳۰ خرداد تهران حاکی از آن بود که بیش از ۱۶ نفر از مردم کشته و دهها نفر مجروح شده‌اند. ۸ نفر از مجروحین نیز فردای آن روز به علت شدت جراحات وارده در بیمارستان فوت کردند.

صدای آمریکا در خبر خود وقایع ۳۰ خرداد تهران را از زمان روی کار آمدن جمهوری اسلامی بی‌سابقه توصیف کرد و اعلان نمود که در خلال درگیری‌های آن روز دست کم ۳۰ نفر کشته و ۲۰۰ نفر مجروح شدند. چهره‌ی ملتهب شهر، مغازه‌های تعطیل شده، اتوبوس‌های به آتش کشیده شده و دود لاستیک‌های سوخته، چهره‌ی این مناطق را دگرگون کرده بود. هواداران سازمان اغلب همان میلیشیای معروف به همراه جمعی از هواداران دیگر گروه‌ها، در کوچه و خیابان افرادی را که از جهت ظاهری به حزب‌اللهی‌ها شیه بودند، کتک زده و از آنها می‌خواستند که به نفع بنی‌صدر و سازمان شعار دهند؛ چوب و سنگ بر سر روی افراد مقاوم می‌ٰریختند و با کارد و چاقو و تیغ موکت‌بری صورت و بدن آنها را زخمی می‌کردند.

سرانجام حضور گروه‌های مختلف مردم و پاسداران در خیابان‌های اصلی و مرکزی شهر کم‌کم وضع را دگرگون کرد و دستگیری مهاجمان آغاز شد. از حدود ساعت ۷ بعدازظهر هواداران باقیمانده که مبهوت از این شکست بودند، با انفعال و سردرگمی متفرق شدند و فضای شهر تحت کنترل نیروهای انتظامی آرام گرفت. هم زمان در چند شهر مانند اصفهان، همدان، ارومیه، شیراز، اهواز، اراک، زاهدان، مسجد سلیمان، بندرعباس و مشهد نیز درگیری‌های پراکنده‌ مشابهی در سطوح کوچک‌تری رخ داد که طی آن نیز دهها نفر مجروح و چند نفر کشته شدند.

  • پس‌لرزه‌های قیام مسلحانه

 هفته‌ی اول پس از شورش مسلحانه‌ی ۳۰ خرداد نیز با خشونت روز افزون مجاهدین ادامه یافت. مطبوعات هر روز انفجار بمب، ترور مسلحانه و کشف خانه‌ی تیمی خبر می‌دادند. موج قیام مسلحانه مجاهدین به قدری پرفشار بود که تمام گروه‌های معاند جمهوری اسلامی را با خود هم نوا کرد. گروه‌هایی نظیر پیکار، چریک‌های فدایی اقلیت و باقیماندگان فرقان که پیش از این نیز مشی مسلحانه داشتند، جری‌تر شدند و اقدامات خشونت‌آمیز خود را با جسارت بیشتری ادامه دادند.

گروه‌هایی نظیر اتحادیه‌ی کمونیست‌های ایران نیز که تا پیش از ۳۰ خرداد، مبارزه‌ی سیاسی را برگزیده بودند و فعالیت مسلحانه چندانی در کارنامه خود نداشتند، دست به اسلحه شدند و تهاجم سخت علیه نظام جمهوری اسلامی را آغاز کردند. در مقابل جنایات براندازانه مجاهدین در ظهر و شب روز ۳۱ خرداد دادستانی انقلاب اسلامی تهران با صدور دو اعلامیه، محاکمه و اعدام مجموعاً‌ ۲۳ نفر از محاربین را اعلام نمود. خلاصه هر دو اطلاعیه به شرح زیر است:

«‌عده‌ای از اعضای گروهک‌ها و فریب‌خوردگان آنها به اتهام شرکت در مقابله با اسلام و مسلمین شب و روز گذشته سی‌ام خرداد در دادسرای انقلاب اسلامی مرکز مراحل اولیه‌ی بازپرسی را گذراندند و پس از رفع اتهام از بعضی و احراز مجرمیت بعضی دیگر از نظر دادسرا، مجرمین جهت محاکمه به دادگاه فرستاده شدند. دادگاه انقلاب اسلامی مرکز نیز پس از محاکمه و شور، عده‌‌ای از مجرمین را که مقابله ایشان با اسلام و مسلمین محرز شد و فسادشان در زمین ثابت شد، بر طبق موازین شرع و قانون محارب با خدا و رسول (ص) دانست و به اعدام محکوم کرد. حکم صادره در مورد نامبردگان ظهر دیروز در محوطه‌ی زندان اوین به مرحله‌ی اجرا گذاشته شد...

[۱۵ معدوم در ظهر ۳۱ خرداد] :

۱) آذر احمدی که در حال قیام مسلحانه و حمله به مردم دستگیر شد، یاغی، محارب، مسد و مرتد می‌باشد.

۲ و ۳) سیدحسین مرتضوی و اصغر زهتابچی، یاغی، محارب، مفسد و مرتد.

۴) علیرضا رحمانی (از اعضای مهم پیکار) یاغی، محارب، مفسد و مرتد می‌باشد.

۵ و ۶) دو دختر که در خانه‌ی تیمی دستگیر شدند، مفسد و محارب با خدا می‌باشند.

۷) طلعت رهنما عضو سازمان پیکار به جرم پرتاب نارنجک به یک اتومبیل، مفسد، یاغی، محارب با خدا می‌باشد. لازم به تذکر است که دیگر افراد حاضر به افشای نام خود نشدند...

[۸ معدوم در شب ۳۱ خرداد] :

۱ و ۲ و ۳) دو مرد و یک زن معلوم‌الاوصاف که حاضر به افشای نام خود نشدند و با چاقوی خون‌آلود و کارد در حین تظاهرات دستگیر شدند و به جرم محارب با خدا و مفسد و یاغی محکوم به اعدام شدند.

۴) جعفر قنبرنژاد فرزند قنبر به جرم مفسد بودن و همراه داشتن آلات ضرب و جرح و یاغی و محارب با خدا به اعدام محکوم شد.

۵) منوچهر اویسی، چریک فدای بدسابقه، فاسق، زانی و شکنجه‌گر و تجاوز‌ کننده به بهنوش آذریان محکوم به اعدام شد.

۶) بهنوش آذریان، مفسد و فاسقه و هم مرام مجرم ردیف ۵ فوق‌الذکر محکوم به اعدام شد.

۷) محسن فاضل از اعضای فعال پیکار و دست‌اندرکار چند فقره قتل و خونریزی محکوم به اعدام گردید.

۸) سعید سلطان‌پور رهبر چریک‌های فدایی اقلیت با سوء‌ سابقه و توطئه محکوم به اعدام گردید. احکام صادره دادگاه انقلاب اسلامی مرکز در ساعت ۹ بعدازظهر یکشنبه ۳۱ خرداد ماه در محوطه‌ی زندان اوین به مرحله‌ی اجرا گذاشته شد.»

روزهای بعد نیز مطبوعات خبر از اعدام چند مجاهد دیگر دادند که به جرم محاربه، براندازی و حمله‌ی مسلحانه اعدام شدند. به عنوان مثال در روز یکم تیر ماه حکم اعدام ۶ مجاهد و پیکاری به اجرا در آمد و در روز ۲ تیرماه نیز یک مجاهد دیگر اعدام شد.

در همین فاصله نشست مطبوعاتی مهمی با حضور آیت‌الله محمد محمدی گیلانی حاکم شرع، اسدالله لاجوردی دادستان انقلاب اسلامی تهران و محمد کچویی رئیس زندان اوین برگزار شد که کمک وافری به شفاف سازی و دفع شایعات مجاهدین نمود. در این نشست مطبوعاتی اسدالله لاجوردی درباره‌ی دستگیر شدگان وقایع روزهای گذشته گفت:‌

« در این چند روز بسیاری از کسانی را که دستگیر کرده بودیم، پس از اظهار ندامت در محضر دادگاه آزاد شده‌اند و حتی کسانی که قیام مسلحانه کرده، ولی در دادگاه اظهار تنفر و ندامت نمایند، فقط به اندازه‌ی شناسایی هویت در دادستانی خواهند ماند و یک لحظه اضافه‌تر آنان را نگه نمی‌داریم و آزاد می‌کنیم. در این میان تعدادی بودند که نه تنها اظهار پشیمانی نکردند، بلکه اعتقاد داشتند که بهترین استراتژی در این مقطع زمانی علیه جمهوری اسلامی جنگ مسلحانه می‌باشد و آنها به این امر صریحاً اعتراف کردند. لذا دیگر این افراد قابل این نیستند که در جامعه باشند و آزاد شوند، زیرا به محض ورود به جامعه مجدداً به جنایات خود ادامه خواهد داد.»

آیت‌الله محمدی گیلانی نیز پس از تشریح اهمیت حفظ نظام جمهوری اسلامی به موضوع محاکمه مجاهدین دستگیر شده پرداخت و توضیح داد:

« چون عده‌ای حاضر نیستند، مشخصات خود را به دادگاه بدهند، لذا ما بر اساس مدارک و آلاتی که از متهم به دست آورده‌ایم، محاکمه می‌کنیم. ولی به طور کلی باید بگویم که حکم روی نام نمی‌رود، بلکه حکم روی شخص است. در این چند روز تعدادی دادگاه‌های فوق‌العاده جهت تسریع در امر بازداشت‌شدگان آماده شده‌اند که هر چه زودتر تکلیف‌شان روشن شود. به هیچ وجه فرد غیرمکلفی اعدام نشده و سن و سال اعدام شدگان حول ۱۸ سال بوده است.»

همچنین محمد کچویی، رئیس زندان اوین درباره‌ی ملاقات دستگیر شدگان غائله‌ی ۳۰ خرداد با خانواده‌هایشان اظهار داشت:

« کسانی را که ما دستگیر کرده‌ایم چنانچه مشخصات خود را کامل معرفی کنند، ما بلافاصله مراتب را به خانواده‌هایشان اطلاع خواهیم داد؛ اما تا زمانی که این افراد خود را معرفی نکنند، امیدی به آزادی آنها نیست و خانواده‌های آنان باید مسئول این گرفتاری را سازمان منافقین بدانند.»

  • مواضع امام خمینی علیه «گرگ‌ها‌»

دو روز بعد از غائله‌ و در روز اول تیر ماه ۱۳۶۰، امام خمینی طی سخنرانی قاطعی که در حسینیه‌ی جماران ایراد کردند، ضمن استفاده چند باره از تعبیر «گرگ» برای مجاهدین، به جوانان فریب خورده‌ی هوادار سازمان هشدار دادند که دست از مبارزه‌ی مسلحانه بردارند وگرنه خود را به کشتن می‌دهند. سخنرانی قاطع امام خمینی این نکته را در دل خود داشت که با افرادی که به روی نظام اسلحه کشیدند و فتنه به پا کردند،‌ مماشات نخواهد شد:

« این گروه‌هایی که مع‌الاسف عده‌ای از جوانان ما و بچه‌های عزیزی را که اینها باید برای میهن خودشان و اسلام خودشان عمل کنند، بازی می‌دهند و بر ضد این انقلاب اسلامی که دست قدرت‌ها را از این کشور قطع کرده است، بسیج می‌کنند و در خیابان‌ها می‌آورند و در مقابل ملت می‌خواهند بایستند در اشتباهند و من باید به این جوان‌های گول خورده که از چند نفر گرگ اینها گول خورده‌اند، نصیحت کنم و به پدر و مادر این عزیزان نصیحت کنم که شما فرزندان خودتان را و جوان‌های خودتان را از دست این گرگ‌هایی که به صورت آدمیزاد درآمده‌اند و شما را منحرف می‌خواهند بکنند [بگیرید] ؛

توجه داشته باشید این امری که دو روز پیش اتفاق افتاد، این را مطالعه کنید، ببینید چه بود؟ برای چه بود؟ برای که بود؟ آیا شما در مقابل آمریکا ایستادید و می‌خواهید جهاد کنید؟! در مقابل شوروی ایستادید و می‌خواهید جهاد کنید؟! می‌خواهید کشور خودتان را از دست آمریکا بگیرید؟! می‌خواهید کشور خودتان را از دست شوروی بگیرید؟! شما که بازی خوردید و سران خیانتکار منافقین شما را بازی داده‌اند و خودشان در پناهگاه‌ها نشستند و شما را به خیابان آوردند و آن غائله‌ی اسفناک را به دست شما به بار آوردند، آیا شما در مقابل کی می‌خواستید بایستید؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل کیست؟ اعلام قیام مسلحانه در مقابل ملتی است که قریب ۲۰ سال و اخیراً ۳ – ۲ سال خون خودش را داده است و دست آمریکا و بلوک او را و شوروی و بلوک او را از این کشور کوتاه کرده است.

شما در مقابل این ملت می‌خواستید قیام بکنید! شما را وادار کردند به آن کارهایی که روی تاریخ را سیاه کرد، فکر این را کردید که شما دارید چه می‌کنید و متحرک به تحریک چه اشخاصی هستید؟ آنهایی که شما را به قیام و استقامت دعوت کردند و جا را خالی گذاشتند و رفتند! قیام و استقامت در مقابل کی؟ در مقابل اسلام؟ در مقابل جمهوری اسلامی؟ در مقابل قرآن کریم؟ با اسم قرآن، مجاهده در مقابل اسلام و قرآن؟! با اسم اسلام قیام بر ضد اسلام؟! با اسم آزادی، قیام بر ضد آزادی؟!

بیدار بشوید! جوان‌های خودتان را نصیحت کنید. شما تمام قوای خودتان را هم که روی هم بگذارید در مقابل این سیل خروشانی که ملت مسلمان و ارزنده ایران به راه می‌اندازند، قطره‌ای بیش نیستید؛ چرا خودتان را به تباهی می‌کشید و با اسم استقلال ایران می‌خواهید ایران را به چنگال گرگ‌های قدرتمند مبتلا کنید؟ یک قدری تفکر کنید. ملت ما یک قدری در حال این افراد تفکر کند. پدر و مادرهای این جوان‌های گول‌ خورده، این دخترهای گول خورده، این پسرهای گول ‌خورده تفکر کنند و آنها را هدایت کنند.

ما خیر شما را می‌خواهیم، جمهوری اسلامی خیر دنیا و آخرت شما را می‌خواهد. جمهوری اسلامی استقلال واقعی شما را می‌خواهد. جمهوری اسلامی آزادی شما را از دست این گرگ‌های شرق و غرب می‌خواهد. این گروهک‌های بدبخت، این گروهک‌های جنایتکار، جوان‌های ما را بازی می‌دهند، خودشان در پناهگا‌ه‌ها می‌نشینند و جوان‌های این ملت را بسیج می‌کنند بر خلاف اسلام و بر خلاف ملت مسلمان و در خدمت ابرقدرت‌ها و خصوصاً آمریکا....

مع‌الاسف چون می‌بینیم در بین اینها بسیاری‌شان گول خورده‌اند، جوانان پاکدلی بودند که این گرگ‌ها آنها را منحرف کردند و من امید این را دارم که این جوان‌ها برگردند، اینها به دامن ملت برگردند، به دامن اسلام برگردند. از این جهت من موعظه می‌کنم آنها را، موعظه می‌کنم پدر و مادر اینهایی را که گول خورده‌اند که جوانان خودشان را نگذارند برای ایده‌های چند نفر خائن که می‌خواهند در این کشور حکومت کنند و پشتیبان آنها هم آمریکاست یا شوروی، نگذارید جوانان شما تباه شوند. اینها نشناخته بودند ملت ایران را و نشناخته بودند قوای مسلح ما را.

اینها مقایسه می‌کردند این زمان را با زمان شاه مخلوع. اینها گمان می‌کردند که ارتش امروز ما هم ارتش زمان شاهنشاهی است. اینها گمان می‌کردند که ملت ما هم ملتی است که دیگر می‌شود گول‌شان زد. با تمام قوا برای گول زدن ملت قیام کردند و مع‌الاسف گروه‌های مختلفی که بعضی‌شان هم متدین هستند و نمازخوان هستند، آنها هم در این میدان وارد بودند و هستند.»

امام خمینی در همین سخنرانی به حاشیه‌سازی‌های بنی‌صدر و سران مجاهدین هم اشاره می‌کنند و از موضع باصلابت و محکم رهبری جامعه، آشوبگران را خطاب قرار می‌دهند:

« من بسیار متأسفم از این که کوشش کردم که در این دوره‌ی اول جمهوری اسلامی این طور مسائل پیش نیاید و این طور عزل و نصب‌ها نشود؛ لیکن با کمال کوششی که کردم، اینها نتوانستند بفهمند. من با زبان‌های مختلف آنها را دعوت کردم به این که رها کنند این راهی را که در پیش دارند و با ملت ایران این طور نکنند.

من می‌خواستم تمام این کسانی که در کار دولتمردی هستند تا آخر انقلاب و پیروزی انقلاب، همه در محل خودشان باقی باشند و این جمهوری اسلامی را همه با هم به آخر برسانند و به پیروزی مطلق؛ لیکن دست‌هایی در کار بود و گرگ‌هایی بود در بین اینها که نگذاشتند آن مطلبی را که می‌خواستیم نشود، نشود.

وقتی احساس شد که اینها [با] نقشه‌ی شیطانی اتحاد با منافقینی که دیروز پریروز ریختند در خیابان‌ها و جوان‌های ما را سر بریدند، اموال مردم را آتش زدند و خیابان‌ها و جوان‌های ما را سر بریدند، اموال مردم را آتش زدند و خیابان‌ها را به فساد کشاندند، با اینها دست در دست هم داده بودند و با گروه‌های منحرف دیگر دست به دست هم داده بودند برای این که این کشور را به تباهی بکشند؛ وقتی که احساس همچون خطری شد [...] من قبلاً‌ هم گفته بودم که اگر من احساس خطر بکنم، آن چیزی را که به شما داده‌ام پس می‌گیرم.

همین است کسانی که ادعای اسلام می‌کنند، همین است رفتار آنهایی که ادعای [حفظ]‌ منافع مردم را می‌کنند، می‌گویند ما طرفدار خلق هستیم. من نمی دانم این خلقی که اینها طرفدار آنها هستند در کجای دنیا زندگی می‌کنند؟! این خلق در ایران است یا در آمریکاست یا در شوروی؟! اینها طرفدار خلق هستند، طرفدار خلق ایران، اما در مقابل این خلق میلیونی ایران می‌ایستند و به جنگ مسلحانه برمی‌خیزند.»

  • ضربه به سر حاکمیت

به هر حال سازمانی که تلاش می‌کرد در روزهای اول فاز نظامی، درگیری‌های مسلحانه را جوسازی جمهوری اسلامی بنامد، یک هفته پس از شورش مسلحانه‌ی ۳۰ خرداد در روز ۷ تیر ۱۳۶۰، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی را منفجر کرد و بیش از ۷۰ نفر از مسئولان، وزراء‌، معاونان، نمایندگان مجلس و نیروهای خط امامی را به شهادت رساند.

فاجعه‌ی ۷ تیر هر گونه شک و شبهه‌ای درباره‌ی جنگ تمام عیار سازمان علیه جمهوری اسلامی را بر طرف کرد. یک روز پس از این انفجار ۷ تیر، کاظم افجه‌ای، نفوذی مجاهدین در میان نیروهای پاسدار، محمد کچویی رئیس زندان اوین را در محوطه‌ی زندان به شهادت رساند. اندکی بعد از فرار رجوی و بنی‌صدر به پاریس، ابعاد جدیدی به فرماندهی سازمان در فاز نظامی داد، ولی این تغییرات چیزی از رویکرد خشن مجاهدین خلق نکاست.

به فاصله‌ی یک ماه از فرار رجوی و بنی‌صدر بود که مسعود کشمیری عامل نفوذی سازمان مجاهدین خلق در شورای عالی امنیت ملی، با کار گذاشتن بمبی در دفتر نخست‌وزیری در روز ۸ شهریور باعث شهادت شهیدان محمدعلی رجایی و محمدجواد باهنر، رئیس جمهور و نخست‌وزیر وقت شد. سرهنگ هوشنگ وحید دستجردی رئیس شهربانی کل کشور و عبدالحسین دفتریان، کارمند نخست‌وزیری نیز از دیگر شهدای این عملیات تروریستی بودند.

به فاصله‌ی چند روز آیت‌الله قدوسی دادستان کل انقلاب در اثر انفجار بمب در دفتر کار خود به شهادت رسید. در روز ۲۰ شهریور نیز‌ آیت‌الله سیداسدالله مدنی امام جمعه‌ی تبریز طی یک عملیات انتحاری از سوی سازمان مجاهدین خلق به شهادت رسید. تحلیل «ضربه به سر حاکمیت» و ترور مقامات و مستقیم به صورت جدی در دستور کار مجاهدین قرار داشت. همه این ترورها هم زمان و موازی با کشتار مردم عادی در کوچه و خیابان صورت می‌گرفت.

در اواخر شهریور ۱۳۶۰ خط «تظاهرات گسترده» در داخل سازمان مطرح شد، با این ویژگی که تعداد بیشتری از تیم‌های مسلح در راهپیمایی شرکت داده شوند و تمام نیروهای اجرایی و عملیاتی و هواداران تشکیلاتی در صحنه حضور یابند و مناطق شروع راهپیمایی طوری در نظر گرفته شود که گروه‌های مختلف سازماندهی شده، در نهایت به هم بپیوندند تا راهپیمایی گسترده شود. مراحل مختلف فاز نظامی سازمان را می‌توان در یکی از تحلیل‌های درون گروهی به این صورت یافت:

« فاز نظامی از چندین مرحله تشکیل می‌شود:‌

مرحله‌ی اول: ضربه زدن به سر رژیم با وارد آوردن ضربات کیفی (انفجار دفتر مرکزی، انفجار دفتر نخست‌وزیری و ...)

مرحله‌ی دوم: تعادل نظامی که به دنبال ضربات کیفی به وجود می‌آید. در واقع سازمان در مقابل ضربات سیستم کسب آمادگی می‌کند که به دنبال ضربه‌ای که می‌خورد، ضربه‌ی متقابل را بزند و از طرف دگر ضربه‌های آگاهانه بخورد.

مرحله‌ی سوم:‌ راه انداختن تظاهرات مسلحانه‌ی خیابانی در جهت بسیج مردم.

مرحله‌ی چهارم: فاز حفاظت که کار اصلی حفظ کادرها و اعضا و نیروهای تشکیلاتی می‌شود و عملیات افت پیدا می‌کند و سازمان در انتظار شروع حرکات مردمی است که در پوشش آنها حرکت خودش را تشدید کند.

مرحله‌ی پنجم: انتظارات سازمان به وقوع نمی‌پیوندند، به دنبال نمودن ضربات کیفی دوباره خط تشدید ترورها را می‌دهد و اعلام می‌کند که در این مقطع باید بدنه‌ی رژیم را متلاشی کرد. (شهید کردن افراد ساده [عادی]وحزب‌اللهی)»                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                                         

همچنین در اواخر تابستان ۱۳۶۰ تحلیل‌هایی مبنی بر ترور و حرکات ایذایی به اعضای سازمان منتقل می‌شد که سایت کلی سازمان در خصوص برخورد با جمهوری اسلامی را منعکس می‌نمود:

«مقدمه:‌

۱) انجام حرکات ایذایی: عملیات کوچک از پایین توسط نیروهای انجمن و هوادار منظورهای خاص آن را تأمین نموده.

۲) انجام ترورها: عملیات بزرگ از بالا توسط سازمان به سیستم ضربه وارد ساخته است و در مجموع دو حرکت فوق منظورهای زیر را تأمین کرده:‌

الف) نیروهای سازمانی:‌ آمادگی نیروها جهت ادامه‌ی حرکت انقلاب به لحاظ روحیه و عمل.

ب) مردم:‌ ایجاد آمادگی‌های ذهنی در مردم

- ریختن جو ترس و وحشت به طور نسبی

- رضایت نداشتن از سیستم و عدم توانایی در اداره و کنترل امور

- ضربه پذیر بودن سیستم

ج) سیستم: ایجاد خلأ در حاکمیت

- که با ترور مقامات بالای سیستم تا توانایی جایگزین کردن افراد به جای آنها

- مشغول کردن سیستم به خود که سیستم به حفظ خود پرداخته و قادر به کنترل جامعه و جلوگیری از حرکات سازمانی نیست.

د) سازمان: مطرح شدن سازمان به عنوان آلترنایتو در بین مردم.

تحلیل از خط تظاهرات مقعطی: انجام انقلاب شرکت همه جانبه‌ی مردم را می‌طلبد. حال آن که با وجود موارد ذکر شده فوق، مردم از سازمان اسطوره سازی کرده و خود را قادر به مقابله با رژیم نمی‌بینند و حرکات ایذایی هم در این جهت موفق نبوده است و شهادت نیروهای هوادار و اعدام‌شانت در زندان‌ها با وجود این که سبب تأثر مردم شده و مخالفت‌شان را برانگیخته، ولی انگیزه‌‌ی لازم جهت حرکت را نداده؛ بنابراین باید شهادت‌ها را از زندان‌ها به خیابان‌ها کشید تا مردم ماهیت رژیم را در خیابان‌ها و با چشم خود مشاهده کنند.

از این نظر ابتدا با انجام تظاهرات مقطعی و پراکنده و با پیشتازی و جانبازی‌های نیروهای هوادار سازمان انگیزه را در مردم ایجاد می‌کنیم تا این که سرانجام با پیوستن آنها و انجام تظاهرات وسیع، زمینه‌ی انقلاب فراهم شود. اکنون مثل اوایل انقلاب سال ۵۷ که دسته‌های کوچک مردم در شهر به طور پراکنده تظاهرات می‌کردند و به تدریج به تعداد شرکت کنندگان افزوده می‌شد، ما نیز در تمام سطح شهر دسته‌های کوچک تظاهرات راه می‌اندازیم تا ایجاد آمادگی برای یک تظاهرات بزرگ و در نهایت انقلاب بشود.»

  • دومین شورش خونین

پس از برگزاری تعدادی تجمع و تظاهرات مسلحانه ریز و درشت که هر کدام با تلفاتی همراه بوده و به طور کلی امنیت شهرها را از بین برده بود، سرانجام تظاهرات ۵ مهر طراحی و اجرا شد. ابتدا قرار بود تظاهرات گسترده ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ در روز اول مهر ماه برگزار شود، ولی به دلیل برگزاری تظاهرات دانش‌آموزی به مناسبت بازگشایی مدارس به تأخیر افتاد. تحلیلی که در نهاد دانش آموزی از سوی مسئول نهاد مطرح شده بود از برپایی یک ۳۰ خرداد خونین دیگر خبر می‌داد:

« پس از تظاهرات مقطعی ۶ شهریور و عملیات بی‌سابقه‌ی سازمان در ماه شهریور برای اعتراض به اعدام در حدود ۳۰۰ مجاهد، لازم است که تظاهراتی در تهران داشته باشیم. زمینه‌هایی که باعث می‌شود ما این تظاهرات را انجام بدهیم این است:

  1. تظاهرات مقطعی در شهریور ماه که به منظور آمادگی مردم و وارد شدن آنها به صحنه‌ی عمل بود و به علت ترس مردم و اشکالات تشکیلاتی با موفقیت همراه نبود، ولی مردم آماده هستند تا در صورت به وجود آمدن یک حرکت گسترده سریعاً به آن پیوسته و مخالفت خود را نشان دهند واین نقطه‌ی عطفی در راهپیمایی مسلحانه خواهد بود.
  2. رژیم در مقابل عملیات و تظاهرات ناچار شده و دست به کشتار بی‌سابقه‌ی هواداران ما زده است و حدود ۳۰۰ نفر در یک روز در تهران و دیگر شهرستان‌ها اعدام شده‌اند که در تاریخ جهان بی‌سابقه بوده است. برای اعتراض به آن کشتار ددمنشانه لازم است راهپیمایی صورت بگیرد.
  3. توان نظامی سازمان به آن درجه در ماه شهریور رسیده که اگر همپای رژیم نباشیم، حداقل مساوی هستیم. عملیات بی‌سابقه‌ای که در هر روز هر ساعت در شهر تهران صورت گرفته است، باعث شده مردم روحیه‌ی زیادی بگیرند. در حال حاضر گشت کمیته و سپاه از گشت واحدهای عملیاتی ما فرار می‌کنند و جرأت درگیری و مقابله باآن را ندارند و به قول یکی از مسئولان گشت‌های میلیشیا باعث سفید شدن خیابان‌های سرخ شده به طوری که پاسداران جرأت ماندن در خیابان‌ها را ندارند، بنابراین با اتکا به این توان نظامی و بالا رفتن روحیه‌ی مردم باید راهپیمایی صورت بگیرد.
  4. هدف ما از این تظاهرات ایجاد زمینه‌های قیام شبیه بهمن در جامعه است و در صورت راه افتادن راهپیمایی و پیوستن مردم به ما با قیام توده‌ای بهمن روبرو خواهیم بود. مردم باید با اطمینان از عدم آسیب‌پذیری و تحت حمایت نیروهای مسلمان به صحنه کشیده شوند. اگر راهپیمایی صورت گرفته و یک ربع ادامه یابد و در نطفه خاموش نشود، مردم حتماً به آن می‌پیوندند، فقط آرایش نظامی ما باید آن طور باشد که راهپیمایی حداقل ضربه‌پذیری راداشته باشد و مردم مستقیم آماج گلوله‌های ارتجاع قرار نگیرند.

مصاحبه‌ی موسوی تبریزی در مورد حکم اعدام شرکت ‌کنندگان در تظاهرات مسلحانه سازمان که از این به بعد در خود تظاهرات و در خود خیابان شرکت کنندگان را اعدام خواهند کرد و جوخه‌ی خیابانی تشکیل می‌دهند، این تبلیغات زیادی به نفع ما و علیه رژیم به وجود خواهد آورد و مردم پی به ماهیت ضد خلقی رژیم برده و کینه‌ی آنها به رژیم زیادتر خواهد شد. تعداد کشته‌ها در این راهپیمایی مهم نیست؛ ضرورت انقلاب ایجاب می‌کند که کشته‌ها زیاد باشد، درخت آزادی خون می‌خواهد شاید کشته‌ها به اندازه‌ی ۲۲ بهمن و حتی بیشتر باشد، ولی تعداد آن مهم نیست.

ما چون نمی‌خواهیم به جای مردم انقلاب کنیم، نطفه‌های اولیه راهپیمایی را راه می‌اندازیم. ما می‌خواهیم کینه‌ی مردم نسبت به رژیم و در صحنه به عمل بیاید وگرنه دست زدن آنها از دور برای عملیات ما کافی نیست. پس از ۳۰ خرداد لازم بود جریاناتی مثل انفجار در دفتر حزب یا نخست‌وزیری به وجود بیاید تا ضربه پذیری سیستم و پوسیدگی آن برای مردم روشن شود و روحیه‌ی دوباره‌ی به مردم بدهیم. ولی این خود مردم هستند که باید رژیم را سرنگون کنند. در حال حاضر پیکر نظام مانند صدف بلورینی است که شکسته شده و کافی است یک ضربه تمام این شکست را از هم جدا و شیرازه‌ی ظرف را از هم بپاشاند و این ضربه باید توسط خود مردم باشد.

به عنوان مثال گروهی به نام توپومورها در اروگوئه (آمریکای لاتین) بودندکه از کارایی نظامی بسیار بالایی برخوردار بودند و عملیاتی که انجام می‌دادند. برای مردم بسیار خوشایند بود و آنها را تحسین می‌کردند، ولی چون خود مردم هیچ شرکتی در اعتراضات نداشتند و تنها حمایت ضمنی می‌کردند، لذا مردم هیچ وقت توان چنین کارهایی را در خود ندیده و می‌گفتند توپومورها خودشان تمام کارها را درست می‌کنند؛

و بالاخره حتی وقتی به حکومت می‌ٰرسند، چون مردم در صحنه نیستند و مستقل می‌شوند، مجبور به کنار نشستن می‌شوند. بدین منظور ما باید قیام توده‌ای به وجود آوریم. باید مردم را وارد صحنه‌ی عمل کنیم و چون عنصر پیشتاز هستیم از آنها حمایت خواهیم کرد. آن زمان دیگر کشته‌ها از ما و اختصاص به ما نخواهد داشت، بلکه از خود مردم هستند که کشته می‌دهند.»

در این تحلیل مجاهدین به سخنان موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب اسلامی پیش از شورش ۵ مهر اشاره دارند. با شنیده شدن زمزمه‌های غائله‌ی ۵ مهر و در روزهای اوج آشوب، حجت‌الاسلام موسوی تبریزی، دادستان کل انقلاب اسلامی در یک مصاحبه‌ی تلویزیونی شرکت کرد و درباره‌ی برخورد با گروهک‌های محارب گفت:‌

« ... مأموران انتظامی باید در برابر اینها با کمال قاطعیت بایستند. اگر آنها را دستگیر کردند، دیگر معطل این نخواهند شد که چندین ماه اینها بخورند و بخوابند و بیت‌المال مصرف کنند. اینها محاکمه‌شان توی خیابان است. هر کس کوکتل به دست گرفت و در برابر نظام جمهوری اسلامی ایستاد،‌ همانجا محاکمه می‌شود، وقتی دستگیر و به دادستانی رسیدند، محاکمه شده‌اند و حکم‌شان اعدام است. اینها یاغی و شاهر بالسیف‌اند و رعب و وحشت ایجاد می‌کنند، به نظام جمهوری اسلامی حمله می‌کنند. خون هزاران شهید را پایمال می‌کنند، بیت‌المال مسلمین را حیف و میل می‌کنند. کشتن اینها واجب است نه جایز.

هر کس را در خیابان در درگیری و تظاهرات مسلحانه و آنها که پشت این اشرار مسلح پنهان می‌شوند و اینها را تقویت و راهنمایی می‌کنند و موتور می‌دهند یا می‌خواهند ماشین بدهند و دستگیر می‌شوند، بدون معطلی و همان شب که دو نفر پاسدار یا مردم شهادت دهند که آنها در درگیری بودند و مسلحانه یا پشت سر افراد مسلح و علیه نظام جمهوری اسلامی قیام کرده‌اند، کافی است و همان شب اعدام خواهند شد. من به تمام دادستان‌های شهرستان‌ها هم اعلام می‌کنم که حتماً این چنین باشند و اگر نباشند خودشان مجازات خواهند شد.»‌

البته این تهدید هیچگاه عملی نشد و هیچ یک از دستیگر شدگان مجاهد محاکمه‌ی خیابانی نشدند. نهایتاً در ساعت ۱۰:۳۰ صبح رزو ۵ مهر ماه ۱۳۶۰ و هم زمان با شکست حصر آبادان در جبهه‌های جنوب، تعداد قابل توجهی هوادار مسلح از سه نقطه مرکز تهران (پل سیدحافظ – طالقانی، میدان ولیعصر و سه راه جمهوری) با شلیک هوایی و آتش زدن مقداری لاستیک اتومبیل و نیز اتوبوس‌های شرکت واحد، راهپیمایی مسلحانه را آغاز کردند.

شکل عمل بدین گونه بود که افراد موتورسوار و گاه پیاده در اکیپ‌های مختلف با گردآوری هواداران و افراد موجود در محل شروع به تظاهرات یا راهپیمایی می‌کردند. این افراد با شلیک رگبار هوایی و گاه با شلیک‌های مستقیم به افراد عبوری یا ساختمان‌های مراکز عمومی، بانک‌ها، مغازه‌ها، پاساژها و اتومبیل‌هایی که افراد با ظاهر مذهبی در آن نشسته بودند، با سر دادن شعارهای تعیین شده، خط تظاهرات را پیش می‌بردند.

به واحدهای عملیاتی دستور داده شده بود که هر کس به هر شکل خواست جلوی تظاهرات را بگیرد، به رگبار ببندید و حتی این که از چه موضعی از تظاهرات جلوگیری می‌کند، فرقی ندارد. اگر نیروهای عملیاتی بتوانند از این تظاهرات ۲ ساعت حفاظت بکنند، کار تمام است و نیروهای مردمی به ما می‌پیوندند و آتش زیر خاکستر شعله‌ور می‌شود. در بولتن یکی از انجمن‌های وابسته به سازمان از زبان یکی از شرکت کنندگان در غایله‌ی ۵ مهر آمده است:

«‌ رأس ساعت ۱۰:۳۰ با تک تیرهای برادران شروع تظاهرات اعلام شد. با آغاز تظاهرات یک اتوبوس بنز خط یک به آتش کشیده شد. در ابتدا با توجه به این که مسافران از قصد رزمندگان اطلاع نداشتند، از پیاده شدن امتناع ورزیدند و راننده نیز با اتوبوس قصد فرار داشت که با خروش یکی از خواهران که قصد آتش زدن اتوبوس را داشت، مسافرین پیاده شدند و راننده نیز با پرتاب کوکتلی به درون اتوبوس، با سرعت پایین آمد.

در این میان چادر یکی از مسافران که به دلیل بیماری نتوانسته بود اتوبوس را ترک کند، آتش گرفت. تعدادی از برادران به روی پشت‌بام سینما رادیوسیتی و ساختمان‌های اطراف آن رفته بودند و سنگر گرفته بودند. دو پاسدار که از دانشگاه [جامعه‌الصادق] بیرون آمده بودند، توسط این برداران مغزشان به روی زمین ریخته شد. در ادامه‌ی عملیات رزمندگان، تعدادی از خواهران به درون ساختمان‌های اطراف رفته و از آنجا تیراندازی می‌کردند، تیراندازی تا ساعت ۳:۱۵ ادامه داشت...»

به عنوان یک خط کلی، در یکی از تحلیل‌های درون گروهی سازمان مجاهدین درباره‌ی نحوه‌ی عمل در آشوب ۵ مهر آمده است:

«‌ از چند نقطه تهران راهپیمایی صورت می‌گیرد و چون نقاط مرکزی در تظاهرات مقطعی از استقبال شرکت بیشتر مردم برخوردار بودند، راهپیمایی از آن نقاط صورت خواهد گرفت. سر ساعت ۱۰ راهپیمایی با رگبار هوایی شروع خواهد شد و بعد از آن نیروهای مردمی باید به راهپیمایی بپیوندند. نیروهای ما هسته‌های اولیه‌ی راهپیمایی که شعار می‌دهند را به وجود می‌آورند. نیروهای نظامی [تیم‌های عملیاتی مجاهدین] در ماشین‌های گشت اطراف راهپیمایی و خیابان‌های اطراف راهپیمایی خواهند بود.

مراکز رژیم از قبل شناسایی شده و در مسیر آنها ماشین‌های گشت خواهند بود که قبل از رسیدن نیروهای رژیم به راهپیمایی و پیوستن مردم به آنها دیگر نیروهای رژیم هیچ کار نمی‌توانند بکنند (در خیابان‌‌ها باید صحنه‌های قیام ۵۷ را با آتش زدن اتوبوس‌ها و راهبندان با لاستیک‌ها به وجود بیاوریم)

شرایط اجتماعی و مردم مثل چاه آرتزینی است که فقط احتیاج به یک جرقه دارد تا پوسته‌ی‌ آخری را شکافته و فوران کند و بعد از آن هیچ چیز نمی‌تواند جلوی آنها را بگیرد. هسته‌ها و تیم‌های شرکت کننده در راهپیمایی و تظاهرات مسلحانه، دارای روابطی هستند، ولی اصل بر این است که هر کس در راهپیمایی فرمانده‌ی خودش خواهد بود و خط مقاومت تا آخرین لحظه و حفاظت از مردم تا آخرین قطره‌ی خون است.»

تا رسیدن نیروهای مردمی و پاسداران گشتی سپاه و کمیته، گروهی از مردم عادی در کنار خیابان‌ها و کوچه‌های منطقه به دست میلیشیای مسلح سازمان کشته شدند و عده‌ای نیز به بیمارستان منتقل شدند. با رسیدن نیروهای مردمی، دومین مقابله‌ی جدی خیابانی بعد از ۳۰ خرداد شکل گرفت. علاوه بر آن که تعداد زیادی از هواداران سازمان توسط مردم یا به کمک آنان دستگیر شدند. نوع جدیدی از ضد تبلیغ علیه سازمان نیز در بین مردم صورت گرفت.

سخنگوی کمیته‌ی مرکزی اعلام کرد در جریان غائله‌ی ۵ مهر، ۱۰ نفر از مجاهدین به هلاکت رسیدند و ۱۲ نفر از مردم و پاسداران نیز به شهادت رسیدند که از این تعداد ۸ نفر پاسدار و ۴ نفر مجهول‌الهویه بودند. البته در روزهای بعد آمار بیشتری از کشته شدگان مجاهدین و شهدای حزب‌اللهی غائله ی ۵ مهر منتشر شد.

در اینجا گزارش افشین برادران قاسمی، نوجوانی که مسئولیت یک واحد نظامی را در تظاهرات مسلحانه‌ی ۵ مهر به عهده داشته و خود نیز مرتکب قتل شده است، عیناً نقل می‌شود:

« اول از همه تظاهرات ۵ مهر قرار بود در روز یکم مهر ماه برگزار شود، یعنی تمام نیروها آماده شده بودند و همه‌ی کارهای تدارکاتی انجام شده بود که تظاهرات در روز اول مهر ماه انجام بشود. شب یکم مهر از رادیو و تلویزیون اعلام شد که فردا به مناسبت بازگشایی مدارس به دعوت حضرت آیت‌الله منتظری یک راهپیمایی دانش‌آموزی انجام می‌‌گیرد. به این علت، تظاهرات سازمان به هم خورد و فردا که ما به اصطلاح سر قرارهای تشکیلاتی رفتیم، گفتند: که خوب حالا امروز که نشد این تظاهرات را انجام بدهیم، تظاهرات دانش‌آموزان را در خیابان‌ها به رگبار ببندید.

نمونه‌اش کراهای حسن سرخوش [تروریست ۱۸ ساله نهاد دانش‌آموزی] است که سازمان بعدها پس از کشته شدن او،‌ خیلی تبلیغ کرد و عکسش را چاپ کرد و واحد به نامش ایجاد کرد؛‌ حسن سرخوش در چند مورد توانسته بود این تظاهرات دانش‌اموزی را به رگبار ببندد و فرار کند. به هر حال تظاهرات اصلی به پنجم مهر موکول شد

پنجم مهر تمام تدارکات آماده شد، چندین واحد بودند و هر واحد عموماً از چهار نفر تشکیل می‌شد که هر کدام چهار سلاح ژ۳ با خشاب و حدود ۵۰۰ – ۴۰۰ فشنگ داشتند. قبل از تظاهرات گفته بودند: برای این که آماده شوید از نظر بدنی، غذای خوبی بخورید. همه آن روز صبحانه‌ی مفصلی خوردند و وارد تظاهرات شدند.

موقع شروع همه‌ی نیروها رفتند شوار ماشین شدند و جریان عادی در خیابان بود. تا این که ماشین را به طور عرضی پارک کردیم و پیاده شدیم و شروع به تیراندازی و شلیک هوایی کردیم. سازمان گفته بود: شما اصلاً قرار نیست در تظاهرات شرکت کنید، فقط بروید شلیک کنید، یک میلیون آدم می‌آید و شما را روی دست بلند می‌کند. ما هم انتظار داشتیم که یک میلیون نفر بیایند و ما را روی دست بلند کنند!! البته چنین آرزوی خامی انجام نیافت.

ما در خیابان طالقانی (تخت جمشید سابق) بودیم. خیابان کلاً‌ تخلیه شده بود و ما ماندیم و چند ماشین که به طور پراکنده در خیابان به چشم می‌خورد. نکته‌ی دیگر این که در آن روز این طور که دیدیم، نیروهایی که در تظاهرات آن قسمت خیابان شرکت داشتند، حدود ۱۰ نفر بیشتر نمی‌شدند و ما هیج کدام آموزش نظامی (سطح پیشرفته) ندیده بودیم. (در اسلحه، ماشه و ضامن یک چیز ساده‌ای است) چون آموزش نظامی ندیده بودیم که در یک مقطع چه‌کار بکنیم و چه‌کار نکنیم، من دقیقاً‌ یادم هست که مثلاً از این طرف داد می‌زدند که آن طرف چیزی تکان خورد، تمام آن خیابان و آن قسمت را به رگبار می‌بستیم!‌

احتمالش هم بود که گلوله‌ها به مردم اصابت کند. در واقع درگیری بود، تظاهرات به هیچ وجه انجام نگرفت. موقعی که درگیری ادامه داشت، یک دفعه یک فرد حزب‌اللهی به جلو آمد و گفت: اسلحه‌ها را تحویل بدهید، رهبران‌تان را ببینید که دارند چه‌کار می‌کنند!‌ شما کجا هستید؟ آنها به فرانسه رفته‌اند و عیاشی می‌کنند و شما اینجا هستید. و در ضمن این که داشت این صحبت‌ها را می‌کرد، همین طور جلو می‌آمد. (فکر نمی‌کنم مسلح بود) که ناگهان به وی تیراندازی کردند و او را شهید نمودند.

کسانی که به خیابان طالقانی رفته‌اند، می‌دانند که دو سه هتل بوده از زمان شاه که مصادره شد و الان در آن ساختمان‌های جنگ‌زدگان هستند. از ساختمان‌های مزبور شعارهای مرگ بر منافق،‌ منافق اعدام باید گردد و نظایر اینها داده می‌شد. هر شعاری که می‌دادند به طرف ساختمان جنگ‌زدگان شلیک می‌شد.

حادثه‌ای نیز در خیابان امیراکرم به وقوع پیوست که یک واحد نظامی در جنوب عملیات پنجم مهر را در چند نقطه‌ی تهران بر عهده داشت و فرمانده ی واحد آدمی بود که سازمان بعدها درباره‌اش تبلیغ کرد، خودش هم مثل این که قبل از اعدامش مصاحبه کرده، اسم وی شیرزاد بود.

یکی از کارهای این گروه این بود که در مقابل جمعیتی که بعد از تظاهرات جمع شده و بر ضد منافقین شعار می‌دادند، آنها با یک ماشین می‌روند جلو می‌گویند که ما حزب‌اللهی هستیم، پاسدار کمیته هستیم و رادیو تلویزیون الان می‌خواهد بیاید فیلمبرداری کند، شما یک دقیقه در همین حالت باشید تا رادیو تلویزیون برای فیلمبرداری بیاید. بعد در همین حین که جمعیت خوب شعار می‌داد، آنها عقب می‌روند و یک مقدار فاصله می‌گیرند و این فرمانده دستور می‌دهد که آتش کنید، شلیک کنید و تعدادی از مردم شهید شدند.

بر خلاف گفته‌ی سازمان نه از جمعیت میلیونی خبری شد و نه این که ما موفقیتی پیدا کردیم. در همان حال که عقب‌نشینی می‌کردیم‌ ( خیابان طالقانی، تقاطع ولیعصر تا پل حافظ اصلاً کوچه‌ای ندارد که به کوچه‌های دیگر راه داشته باشد، به غیر از خیابان بندرانزلی که آنجا هم درگیری بود) راه فرار دیگری نبود. ما هم همان وسط بودیم و کاری نمی‌توانستیم بکنیم. خواستیم به یکی از خانه‌ها فرار کنیم، چندین خانه را زنگ زدیم و هیچ کس در را باز نکرد. آخر سر چند مرتبه با شلیک گلوله به در خانه‌ها، در را باز کردیم که بتوانیم فرار بکنیم، اما در فرار موفق نشدیم و دستگیر شدیم.

موقعی که دستگیر شدیم و می‌خواستند ما را به زندان منتقل کنند، مردم جمع شده بودند جلوی خیابان طالقانی و می‌گفتند:‌ آقای موسوی تبریزی (دادستان کل انقلاب اسلامی) گفته که کسی که در تظاهرات مسلح باشد، باید اعدام بشود و ما همینجا می‌ایستیم و همه آنها باید اعدام شوند. و حتی این طور که من متوجه شدم، کمیته متوسل به تیر هوایی شد تا ما را از میان جمعیت رد کند.»

  • منابع:
  • نشریه‌ی مجاهد
  • روزنامه‌ی کیهان
  • روزنامه‌ی جمهوری اسلامی
  • کارنامه‌ی سیاه، انتشارات دادستانی انقلاب اسلامی تهران
  • تحلیل‌های درون گروهی سازمان مجاهدین خلق ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۱
  • آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، شماره بازیابی ۲۴۳۵۶
  • صحیفه‌ی امام، مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی
  • بولتن رویدادها و تحلیل، دفتر سیاسی سپاه پاسداران
  • سازمان مجاهدین خلق، پیدایی تا فرجام، مؤسسه‌ی مطالعات و پژوهش‌های سیاسی

محمد محبوبی، روزنامه‌نگار

مجله رمز عبور؛ ویژه نامه منافقین بدون سانسور

 


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31