شهید جواد آستانهپرست در سال 1346 در مشهد متولد شد. پدرش معلم و از فعالین و روشنگران انقلاب و مادرش خانهدار بود. تحصیلاتش را تا پایان مقطع متوسطه با موفقیت پشت سر گذاشت و در 19سالگی داوطلبانه برای دفاع از مرز و بوم خود در مقابل دشمن بعثی به جبهه رفت.
سرانجام در 28تیر1367 در جشن پیروزی مردم ایران در جنگ تحمیلی، برای شادی مردم در حال پخشکردن شربت بود که به دست عوامل گروهک تروریستی منافقین به شهادت رسید.
آنچه در ادامه میخوانید، شرحی است بر گفتوگوی هابیلیان با خواهر شهید جواد آستانهپرست:
«جواد فرزند آخر خانواده بود. از همان کودکی پسر مظلوم و مودبی بود. احترام خاصی به پدر و مادرم میگذاشت. همیشه در انجام کارها پیشقدم بود و هر زمان که در منزل بود، در کارها به مادرم کمک میکرد. مهربانی جواد زبانزد همه بود. او بسیار سخاوتمند و بخشنده بود، واقعا نامش برازندهاش بود.
درسش خوب بود؛ اما علاقه زیادی به رشته عکاسی داشت و وارد هنرستان شد. در این رشته بسیار موفق بود.
جوادآقا و برادر دیگرم هادیآقا، 10 ماه با هم اختلاف سنی داشتند. جوادآقا میگفت: «من به خدمت میروم تا بهخاطر آقاجان تو را معاف کنند.» چون هادی از نظر جسمی ضعیف بود.
اینطوری شد که جوادآقا از طرف سپاه بهعنوان سرباز عازم جبهه شد. آنجا که رفته بود، به او گفته بودند: «چون شما فرزند شهید هستید، میتوانید در شهر خودتان خدمت کنید.» اما جوادآقا قبول نکرد. خودش داوطلبانه خط مقدم رفت.
بعد از اینکه از مرخصی برگشت، 15 روز بعد جنازهاش را سوخته آوردند. زمانی که گفتند: «صلح اعلام کردند و جنگ تمام شده است.» جواد بین مردم شربت پخش میکرد که اعضای منافقین او را به شهادت رساندند.
مادرم بندهخدا وقتی جنازه برادرم را دید، بعد هفتمش مریض شد، دکتر گفت که سرطان خون گرفته است.
برادرم میدانست که قرار است شهید شود. آخرینبار که برای مرخصی آمده بود، گفت: «من حال عجیبی دارم. نمیدانم کجا هستم. فکر میکنم این بار که بروم، دیگر برنگردم. خداوند شهادت را نصیبم کند!»
بیشتر بخوانید:
منافقین به دانشآموزان هم رحم نکردند
همسرم بر اثر بمبگذاری منافقین در حرم به شهادت رسید