در رابطه با مسئله تدارکات در آن موقع ، مراد با من این برخورد را داشت . من قبول کردم و گفتم باشد ، من خریدها را انجام می دهم و در کنار این جریان مراد به من گفت در نقل و انتقال بچه ها هم اگر می توانی ، یکی دو شب با ما بیا . من با او رفتم و باز از طریق مراد زیر فشار قرار گرفتم که ما کسی را نداریم و مسائل پنهان کاری را برای من عمده کرد .
به این جهت حدود دو ماه در جریان نقل و انتقال افراد بودیم و من در این رابطه مسئول تدارکات نبودم ، بلکه یکی از تحت مسئولین تدارکات بودم و در نقل و انتقال آذوقه حدود دو ماه شرکت داشتم .
نکته دیگری که قابل توضیح است این که تا آنجا که مطالعات من قد می دهد ، مجموعه حرکت هایی که سازمان ها و گروه های نظامی داشتند و یا در انقلاباتی که صورت می گرفت حداقل ارتباط با ملت را داشتند ، ولی اگر ما از روستایی فرار می کردیم ، نشانگر عدم ارتباط با مردم بود ، حتی در آنجا که ما معتقد بودیم حاکمیت در آنجا ضعیف است ، خودمان را رد نمی کردیم .
چون ممکن است برادرهای گالشی ، یا براداران دیگری در این ارتباط دستگیر شده اند ، برای روشن شدن وضعیت آنها می خواهم نکته ای را بیان کنم که اگر شما جای آنها بودید و با پنج نفر مسلح روبرو می شدید که می گفتند : " پنیر دارید ؟ " می توانستید بگویید نداریم ؟
البته منظورم این نیست که ما در رابطه با گالش ها زور می گفتیم ، نه زیرا سیاست این بود که اینها از ما ناراضی نشوند . کمک های جزئی که این افراد گالشی به ما کردند ، به خاطر دوری از شهر ، از انقلاب و غیره بود ، نه به خاطری که آنها می خواستند بر علیه نظام جمهوری اسلامی فعالیت کنند ، ممکن است فقط یکی دو تاشان واقعاض با نیت بد به ما کمک کردند .
یکی از حضار به نمایندگی از طرف خانواده شهدا : گالش هایی که شما می فرمایید بر دو دسته هستند ، عده ای کارگر و زحمتکش ساده هستند که حساب شان از گالش های میلیونر جداست ، در ضمن شما مسئولین اصلی تدارکات را هم معرفی کنید .
ضرغامی : منظور من دفاع از افرادی که پولدار بودند و مطالب را می دانستند ، نبود .
آیت الله گیلانی : طرف صحبتت دادگاه باشد ، آقای ضرغامی ، پدر و مادرتان چکاره است ؟ آیا مسلمان بودند ؟
ضرغامی : مادرم خانه دار است و پدرم بازنشسته دولت است .
آیت الله گیلانی : این ابراز نیست شما که می خواهید بعضی از متهمین را نجات دهید ، که اینها در مظان خوف و ترس از اسلحه ما بودند نیت خوبی است . نیت شما را کسی تخطئه نمی کند ، البته خودتان هم تصدیق دارید که بعضی از آنها هم خوش نیت نبودند ، این برادران مان هم نظرشان این نیست . از بسا افرادی با دیدن یک ژاندارم مسلح وحشت کنند ، چه رسد در برابر یک دسته مردمی که طغیان و قیام کردند .
ایشان تمام هم شان این است که آن مجرم اصلی از چنگال عدالت بیرون نرود . حرف شما هم این است که ممکن است یک عده افراد ضعیف النفس و ترسو و جبون در برابر گروهی مسلح که به نظر آنها خداشناس و بی وجدان هستند ، چهار تا شعار هم بدهند که به شما منجی این ملت غریق هستید ، اینها را دادگاه توجه دارد و به شعارهای آنها هم هیچ اعتنایی ندارد .
ایشان تقاضای شان این است که تدارکچی های اصلی را معرفی کنید و افرادی هم که با نیت سوء کمک می کردند ، هویت شان روشن بشود و این پیامی هم که برای نسل جوان دادید ، پیام خداپسندانه ای است و مردم را روشن می کند که در درون سازمان ها چه می گذرد .
گروهک منافق ابتدا آنها را اغوا کرد که قرآن می گوید : " یستمعون القول فیتبعون احسنه " و کارشان بعدها به جایی رسید که این بیچاره ها جرأت خواندن روزنامه نداشتند ، به آنها می گفتند تلویزیون هم نگاه نکنید . ملاحظه می کنید تا چه اندازه سانسور و اختناق بوده و آنچه که نمی بایست بشود واقع شد . اینها قابل تقدیر است که گفتید ، حالا از جنابعالی خواهشی شده اگر نام تدارکچی ها را می دانید بفرمایید ...
ضرغامی : نام هایی که من می دانم ممکن است بچه ها گفته باشند و تکراری باشد . تا جایی که من در تدارکات تهران با مراد کار می کردم ، علاوه بر من افراد دیگری نیز در ارتباط با مراد بودند که من در رابطه با آنها نبودم ، اما در رابطه با مسئله تدارکات در خود شمال مسئول آن فردی به نا منصور بود که افرادی به نام های محمود آملی ، فرامرز لطفی یا لطف اللهی در رابطه با نامبرده بودند ، که در این رابطه لطف اللهی از روستاهای اطراف آذوقه تهیه می کرد و از طریق محمود آملی رد می کرد .
آیت الله گیلانی : شما فرصت دارید که بعداً اسامی را یادداشت کنید و به دادگاه تسلیم کنید. سؤالی که از خدمت تان داشتم در مورد درگیری زرکه بود ، گفته شد که یک معممی را کشتند و پسرش هم پاسدار بود و او هم شهید شد ، شما این را برای ما روشن کنید .
ضرغامی : من فکر می کنم که این جریان در زرکه نبوده ، شاید در خود آمل بود .
یکی از متهمین : در محله دیگری منافقین و یک دسته هم اقلیت ، یک سری عملیات داشتند مثلاً در یک عملیات در امامزاده عبدالله یک بسیجی را که در سنگر بوده با تیز زدند ، نمی دانم از چه گروهی بودند ، ولی از گروه ما نبودند .
آیت الله گیلانی : از عملیات گروه اتحادیه نبوده ؟ از عملیات منافقین بوده ؟
ضرغامی : یک گروه دیگری در جنگل بود که لباس پاسداری پوشیده بودند ، اینها تا آنجا که ما خبر داریم از منافقین بودند . دم جاده ایستاده بودند و کارت ها را می گرفتند و ماشین ها را چک می کردند . یک روحانی و یک پاسدار می آیند ... اینها را شهید می کنند .
برای روشن شدن مطلب باید بگویم که توسط منصور مطرح شد که افرادی هم در جنگل هستند و من می خواهم با آنها تماس بگیرم تا بتونم حرکت های هماهنگ داشته باشیم . در آخر می خواهم عرض کنم که شاید در جریان آمل از خود ما که قریب 110 نفر بودیم ، حدود 70 – 60 نفر کشته شدند و یا در دادگاه های انقلاب به کیفر خودشان رسیدند و اعدام شدند .
از این طرف هم خانواده های داغداری هستند که فرزندان شان را از دست داده اند ، ولی خوش به حال آن خانواده هایی که فرزندان شان را در راه درستی قرار دادند و بچه های شان را در آن شرایط و محیط مناسب پرورش دادند ، تا این که آنها توانستند در خدمت به جمهوری اسلامی باشند .
ما فکر می کردیم برای زحمت کشان و افراد پایین جامعه تلاش می کنیم ، در صورتی که الان می دانم این طوری نبود . وقتی که وارد جلسه دادگاه شدم ، جلوی در کفش های لاستیکی و کهنه ای دیدم ، که نشان دهنده مستضعف بودن صاحبان آنها بود . پیش خودم فکر کردم ، واقعاً ما در مقابل چه افرادی ایستاده بودم و این جریان مرا تحت تأثیر قرار داد .
اگر چه در زندان از نظر فکری و از نظر برخورد تغییراتی در من حاصل شده بود ، ولی با مشاهده این افراد مستضعف و زحمتکش دچار غلیان روحی شدم ، امروز در شرایطی جلوی این افراد نشسته ام که جریان ما باعث شهادت فرزندان آنها شده است و همین نشستن من جلوی این افراد سنگین ترین مجازات هاست .
در پایان امیدوار هستم که خداوند به خانواده های شهدا صبر عنایت کند ، امیدوار هستم که از گناهانی که ما مرتکب شدیم ، بگذرند تا این که ما در آن دنیا دچار عقوبت الهی نشویم .
مطلب دیگری که به نظرم می رسد ، در مورد فرار افراد گروهک ها و تشکیلات از ایران است ، امروز اینها با خارج شدن شان از مرزها سعی می کنند که در خارج بر علیه جمهوری اسلامی جو سازی کنند و بگویند که در ایران مستضعفین با جمهوری اسلامی نیستند و افکار عمومی را آماده بکنند تا این مرکز فرماندهی کثیف آمریکا در منطقه بتواند با آماده شدن افکار عمومی مردم در خارج به بهانه نجات دموکراسی و ... به انقلاب اسلامی ما تجاوز بکند و به طور علنی تر در کنار عراق قرار بگیرند و از صدام حسین چهره ای مظلوم بسازند ...
من از آنجا که خودم در رابطه با افکار بین المللی فعالیت می کردم ، از آن بچه هایی که در خارج هستند ، از تمام گروه ها و افرادی که با من آشنایی دارند ، می خواهم بدانند که ما راهمان باطل بوده و آنها هم با تمام قدرت از جمهوری اسلامی دفاع کنند و به هیچ وجه با گروهک هایی که در آنجا بر علیه جمهوری اسلامی تبلیغ می کنند ، همکاری نکنند و مطمئن باشند در جمهوری اسلامی ، نظامی که حاکم است نظام مستضعفین است .
اگر ما حداقل دین نداریم ، آزاده باشیم و مطمئن باشیم جمهوری اسلامی جز تلاش برای مستضعفین هیچ کار دیگری انجام نداده و نمی دهد .
آیت الله گیلانی : با تشکر از آقای ضرغامی ... آقای دادستان کیفر خواست دیگری را بخوانید .
دادستان : بسم الله القاسم الجبارین ، ریاست محترم دادگاه های انقلاب اسلامی ، محترماً کیفرخواست صادره علیه متهم به مشخصات زیر به حضورتان تقدیم می گردد :
آقای مسعود مدی ، فرزند حسین با نام مستعار خسرو ، به شماره شناسنامه 3622 ، متأهل ، تبعه ایران ، اهل آبادان ، مقیم تهران ، عضو اتحادیه کمونیست های ایران ، تاریخ دستگیری 23/6/61 .
موارد اتهام :
1.عضو تشکیلات و مسئول یک گروه از اعضای اتحادیه کمونیست های ایران . (صفحه 1)
2.فعالیت سازمانی در خانه کارگر و کمیته به اصطلاح بیکاران سازمان . (صفحه 8)
3.شرکت در تظاهرات و درگیری های نیروهای چپ . (صفحه 42)
4.تلاش در جهت جذب نیرو برای تشکیلات از طریق کمیته سازمان . (صفحه 8)
5.سکونت در یک خانه امن سازمانی به همراه همسر خود به دستور مسئول تشکیلاتی که اجاره و ودیعه خانه مذکور از طرف تشکیلات پرداخت گردیده . توضیح این که از این منزل جهت چاپ و توزیع نشریات و اعلامیه های سازمان استفاده می شد . (صفحه 11 و 42 و 43)
6.اقدام جهت خرید وسیله نقلیه و دستگاه تکثیر برای پیشبرد امور چاپ و سپس تحویل آن به بخش تبلیغات سازمان . (صفحه 41 و 43)
7.تهیه سلاح برای تشکیلات که پس از خرید آن را به مسئول سازمانی خود تحویل داده . (صفحه 42 و 43)
موارد ذکر شده بالا مستند به گزارشات و اقاریر متهم در مراحل متعدد بازجویی بود ، مجرمیت نامبرده از نظر دادسرای انقلاب مرکز محرز و مسلم است ، لذا از حضور ریاست محترم دادگاه تقاضای اشد مجازات را برای متهم دارم .
دادستان انقلاب اسلامی مرکز
سید اسدالله لاجوردی
آیت الله گیلانی : آقای مدی اهل کجایید ؟
مدی : متولد آبادان هستم و تا زمانی که دیپلم گرفتم در آبادان بودم . پدرم اهل همدان و مادرم هم اهل سنندج بودند .
آیت الله گیلانی : میزان تحصیلات شما چیست ؟
مدی : بعد از اخذ لیسانس در ایران برای ادامه تحصیل به خارج رفتم ، پس از یک سال درس خواندن ، فعالیت هایم را با کنفدراسیون شروع کردم که به این جهت از ادامه تحصیل باز ماندم و بعد از انقلاب هم به ایران برگشتم .
آیت الله گیلانی : در کیفر خواست شما که قرائت شد ، بند اول این بود که شما عضویت در تشکیلات اتحادیه کمونیست ها داشتید .
مدی : در خانه کارگر که عوض این که خانه کارگر باشد ، بیشنر خانه گروه های چپ بود ، کمیته ای تشکیل شده بود به اسم کمیته بیکاران و آنهایی را که بیکار بودند یعنی فعالیت عملی نداشتند جذب می کرد . من هم طبق رهنمودی که به من داده بودند ، رفتم در سندیکای فلزکاران ثبت نام کردم و وظیفه ام این بود که اگر کسی آنجا هست باید جذب تشکیلات ما بشود .
آیت الله گیلانی : شرکت در تظاهرات و درگیری های نیروهای چپ ، بند سوم کیفر خواست شماست .
مدی : در رابطه با تظاهرات ، من در چند تظاهرات که از طرف خانه کارگر انجام شد و در دو سخنرانی که در دانشگاه پلی تکنیک انجام گرفت ، شرکت داشتم که به صورت درگیری نبود .
آیت الله گیلانی : بند پنجم ، سکونت در یک خانه امن سازمانی به همراه همسر خود و به دستور مسئول تشکیلاتی و ...
مدی : وقتی من از جنوب برگشتم و با تشکیلات تماس گرفتم به من گفتند در نزدیکی ایران ناسیونال دکه ای است که باید در آنجا قهوه خانه راه بیندازی و با کارگران ایران ناسیونال ارتباط بگیری . من مخالفت کردم چون که وضع مالی مان خراب بود و گفتم در جایی کار بدهید که بتوانم کار نیمه وقت هم داشته باشم ، به این جهت مرا به تبلیغات منتقل کردند .
در اسفند سال 60 مطرح شد که چون وضع چاپ تشکیلات خراب است ، شما باید به اتفاق زن تان در یک خانه به عنوان پوشش طبیعی مستقر شوید و چاپ را در آنجا مستقر کنیم . ما پس از مدتی موافقت خود را اعلام کردیم و خانه را به اتفاق مسئول پیدا کرده و ودیعه اش نیز از طرف تشکیلات پرداخت شد و اجاره ماه به ماهش را همین مسئولم به من می داد.
آیت الله گیلانی : این بند پنجم مربوط به خانه امن برای چاپ را مثل این که با بند ششم که در مورد اقدام جهت خرید وسیله نقلیه و دستگاه تکثیری باشد ، یکجا جواب دادید . آیا این وسیله نقلیه و تکثیر که خریدید در همان خانه چاپ مورد استفاده قرار می گرفت ؟
مدی : ماشین پلی کپی را ما در سال 58 خریدیم (ما یعنی اولین گروهی که از آمریکا آمدیم) و در همان سال تحویل تشکیلات دادیم . محل خریدش هم در خیابان سمیه بود . به مبلغ 5 هزار تومان که در مقابلش ما کاغذی نوشتیم و به صاحب مغازه دادیم که این ماشین به مبلغ 5 هزار تومان معامله شد .
بعد در اسفند 60 که ما وارد خانه اجاره ای شدیم ، دستگاه پلی کپی را آوردند ، ولی تا زمان دستگیری من و همسرم در تیر ماه 1361 هیچگونه عملیات چاپی در آنجا صورت نگرفت .
آیت الله گیلانی : بند هفتم ، سلاح برای تشکیلات که پس از خرید آن را به مسئول سازمانی خود تحویل داده است .
مدی : در سال 59 در رابطه با طرحی به نام " داس " که به خاطر کشف کودتای نوژه پیشنهاد شده بود و گویا قرار بود برای جلوگیری از کودتا به بسیج و تشکل مردم در محلات بپردازیم ، من هم وارد یکی از این داس ها شدم .
مطرح شد که برای جلوگیری از کودتا باید در پی امکانات سلاحی باشیم . من هم موضوع را با یکی از بچه های تشکیلات که گویا از کردستان آمده بود و من تماس غیر تشکیلاتی با او داشتم مطرح کردم و سلاح ژ3 به مبلغ 8 هزار تومان از وی خریده و در اختیار مسئولم کامران صمیمی متهم ردیف پنجم قرار دادم .
آیت الله گیلانی : مسئول آقای صمیمی که بود ؟ و مسئول نامبرده کی بوده ؟ می خواهم ببینم سلسله اسناد آیا به ریگان می رسد ؟
سپرغمی : من مسئول صمیمی بودم و در آن زمان مسئول ماها یعنی داس های غرب بهروز ستوده با نام مستعار کریم بوده است . در همان زمان مسئول کل داس ها فرامرز سمنانی بود .
آیت الله گیلانی : من خیال می کنم ، در میان آقایان که اینجا تشریف دارند ، آن که رئیس المحدثین شماست ، آقای ریاحی است . آقای ریاحی این سلسله اسناد بینک و بین الله به ریگان ، کارتر یا به بلوک شرق می رسید ؟ شما وجداناً و مردانه می توانید بگویید آیا سلسله این مسئول ها به شیطان بزرگ می رسیده یا به شیطان اوسط ؟
ریاحی : آن موقع من مسئولیت تشکیلاتی نداشتم و فکر می کنم آقای طلوعی داشتند .
آیت الله گیلانی : من نخواستم بگویم آن موقع شما در مسئولیت رأس تشکیلات بودید یا نه ، بلکه از اطلاعات شان سؤال کردم که ممکن است کسی کنار باشد ، اما سلسله اسناد را بداند که این همه شیران ولی شیر علم ، حمله شان از کدام باده بوده دم به دم ...
من سؤال کردم آیا شما می دانید این سلسله اسناد به شیطان بزرگ می رسیده یا به شیطان اوسط ؟
ریاحی : من می دانم که چنین چیزی نبوده ، اگر می خواهید حقایق را بیان کنم و اگر لازم باشد واقعاً ...
آیت الله گیلانی : آقای ریاحی حقیقت آن است که ما دیروز در نشریه حقیقت خواندیم ، اگر نفرمایید که می خواهم حقایق را بیان کنم ، ما بیشتر باورمان می شود . می دانید آمریکای جنگ افروز هم در زیر پوشش صلح چه کار دارد می کند ؟ خودش را حامی ملت ها می شمارد و شما می دانید و من هم می دانم که در لوای این سخن ، بیان ، پرده و نقاب چه می کند .
پلتیک زن ها غالباً وقتی که می خواهند اکاذیب و اباطیل تحویل بدهند ، می گویند حقایقی را داریم بیان می کنیم . کاش در این زمینه می فرمودید من بی اطلاعم ، ولی می گویید چنین چیزی نبوده ؟ یعنی چه ؟
ریاحی : تا آنجا که من می دانم و بودم ...
آیت الله گیلانی : نه جواب تان این است که من نمی دانم " لا ادری نصف العلم " اما این که نفی می کنید که دست شرق و غرب اینجا کار می کرده ، باورتان می آید ؟ وجداناً کی این ملت را بیچاره کرده و به این روز کشانده ؟
خوب آقای مدی پس سلاح شما فقط همین بوده ؟
مدی : بله .
آیت الله گیلانی : شما ارتباط تان با مسئله جنگل چه مقدار بود ؟
مدی : من اواخر تیر ماه 60 که از آبادان برگشتم ...
آیت الله گیلانی : از آبادان ؟ برای چه کاری رفته بودید ؟
مدی : من در 16 مهر ماه 59 از طریق اتحادیه به جبهه رفتم و تا تیر ماه در جبهه آبادان بودم .
آیت الله گیلانی : آقای مدی ، نام شما مسعود است به معنی نیکبخت ، از شما می خواهم صحبت کنید ، مأموریت شما از طریق اتحادیه چه بوده ؟ شما مرد جنگ به نفع جمهوری اسلامی نبودید ، ما هم باورمان نمی آید . به نظر می آید از آمریکا هم مأموریت داشته اید ، این را خواستم با وجدان آزاد بگویید ، مأموریت شما چه بوده ؟
مدی : کسانی که ما را به مأموریت می فرستادند ، هیچ وقت خیلی روشن به ما نگفتند که برای چه کاری می رویم . در اولین وهله چیزی که با ما صحبت شد ، بحث سیاسی بود در مورد دفاع از استقلال مملکت . ما رفتیم جبهه ، بعداً مطرح شد که وضع نیروهای چپ در این مملکت خیلی افتضاح است ، اقلاً این جنگ شاید دستاویزی بشود که ما در بین ملت وجهه ای کسب کنیم .
به نظر من اولین مسئله ای که برای اتحادیه در مورد جبهه رفتن مطرح بود ، همین مسئله بود و نوشتن اخبار جنگی در روزنامه حقیقت ، نه به خاطر دلسوزی برای جنگ ، بلکه بیشتر جنبه تبلیغاتی داشت .
در آن موقع که ما در جبهه بودیم ، اتحادیه اعلامیه ای پخش کرده بود و مقامات مسئول با آن برخورد کرده بودند . مسئول ما در آنجا به ما گفت : آقای فلانی در جایی سخنرانی داشته و اسم اتحادیه کمونیست ها را آورده و .... آن شخص خودش این کار را به عنوان وجهه ای قلمداد می کرد . پس کسب وجهه از طریق حمایت از جناح های مختلف حکومت برای اتحادیه وسیله ای بود تا این که طرفدار بیشتری پیدا کند .
مثلاً ما در مورد بختیار در خارج از کشور توجیه می تراشیدیم که ایشان ملی است ، بعد که ایشان نخست وزیر شاه شد در جریانات پشت پرده رو شد ، توجیه دیگری تراشیده شد و این قصه سر دراز دارد ...
تمام تلاش سازمان برای کسب قدرت بود و این کسب قدرت را می خواست از طریق کسب وجهه انجام دهد و داستان دیگری از چیزهایی که در جبهه اتفاق می افتاد ، بیان کنم تا این که قضیه روشن گردد .
وقتی که خانمم هم به جبهه آمد ، ما به خانه ای منتقل شدیم ، قبل از آن در یک خانه ای که خیلی شلوغ بود زندگی می کردیم ، وقتی به آن خانه رفتیم ، دیدیم که یک لوله توپ جا مانده بود ، فهمیدیم که در این خانه قبلاً سلاح های دیگری هم بوده که آنها را برده اند و فقط لوله توپ جا مانده و نتوانسته آن را با خود ببرند .
علاوه بر ما کسان دیگری هم در آبادان از ایستگاه 12 تا منطقه ذوالفقاری ولو بودند ، که معلوم نبود چکار می کنند و چی جمع می کنند و مطامع شان چی بود ؟ البته خود من مستقیماً در جبهه شرکت نکردم ، بلکه در ستاد امداد جبهه بودم ، پنچرگیر آمبولانس های جبهه بودم .
دادستان : معمولاً این طوری بوده ، می رفتند جنوب ناظر جریان باشند که بتوانند اسلحه بیاورند .
آیت الله گیلانی : شما بفرمایید گرداننده اتحادیه کمونیست های ایران ، در ایران که بود ؟
مدی : در روز اول دادگاه عنوان شدکه گویا در 30 خرداد تحول عجیب و غریبی در جامعه اتفاق افتاده و ما بعداً منحرف شدیم ، اول می خواستم این مطلب را توضیح بدهم و بعد هم به سؤال شما جواب عرض کنم .
در خارج از کشور وقتی که ما جذب این جریان دانشجویی بودیم ، می گفتند این جریان ، جریانی است دموکراتیک و به هیچ کس وابسته نیست . ولی اولین سؤالی که پیش آمد این بود که چرا این همه کنفدراسیون های جداگانه داریم . در واقع این کنفدراسیون های دانشجویی متعلق به سازمان های سیاسی مختلفی بود که فعالیت می کردند .
ولی در یکی از نشریات این جریان (کنفدراسیون احیا) حمایت از بورژوازی ملی مطرح شد ، یعنی حمایت از آقایان بختیارها ، فروهرها و ... کم کم که انقلاب رشد کرد و تمام دشمنان انقلاب را نشان گرفت ، دیدیم که تمام این تفاله ها به بیرون پرت شدند ، در صورتی که بحث همیشگی اتحادیه چه در درون و چه در رابطه با بقیه گروه ها حمایت از بورژوازی ملی بود .
آخرین فرد از این بورژوازی ملی بنی صدر بود . در جریان انتخابات ریاست جمهوری ، اتحادیه در یک دو دلی گیر کرده بود که آیا به بنی صدر رأی دهد یا رجوی و تصمیم نهایی هم در مورد حمایت از رجوی در عرض یک شب گرفته شد و وقتی که امام رجوی را کنار گذاشتند ، باز اتحادیه دست به دامان بنی صدر شد .
در جریان 14 اسفند که خودم شخصاً در آبادان بودم ، جریان اتحادیهت این بلوا را به عنوان یکی از افتخارات خود می دانست که در آن شرکت داشته است . به طور کلی جریان ما از بنی صدر حمایت می کرد و بنی صدر نیز نسبت به اتحادیه بی تفاوت نبود . دفتر هماهنگی بنی صدر نیز در واقع هماهنگ کننده همین نیروهایی بود که با اسم دیگر فعالیت می کردند ، ولی در دفتر هماهنگی نیز نماینده داشتند .
اسناد اتحادیه کمونیست های ایران در واقعه آمل(۳۹)