آیت الله گیلانی : آقای دادستان سوالی دارید ؟
آقای لاجوردی : (خطاب به ریاحی) جنابعالی می فرمایید که انحراف سیاسی ما بعد از سی خرداد به وجود آمد . بفرمایید چه رابطه ای هست بین آنچه که شما اسمش را انحراف جریان خودتان می گذارید (و قبلاً اسمش را انحراف نگذاشته بودید) با فاجعه سی خرداد و مشخص کنید که مگر ممکن است انسان به یک تحلیل سیاسی جدا از طرز تفکرش برسد ؟ آیا ممکن است شما طرز فکرتان یا رویه قبلی تان درست باشد و بعد دچار یک انحراف شوید ؟
ریاحی : منظور از طرز تفکر ، ایدئولوژی است ؟
آقای لاجوردی : به طور کلی طرز تفکر ایدئولوژیکی و به دنبالش برداشت های سیاسی که به عقیده شما ناشی از این طرز تفکر خواهد بود .
ریاحی : این که با یک ایدئولوژی فرضاً غلط بتوان کار صحیح کرد یا نه ، من معتقدم که بله می شود کرد . همان طور که مثلاً ویتنام با ایدئولوژی کمونیستی بلند می شود و امپریالیسم امریکا را بیرون می کند . من امروز از کارهایی که تا پیش از سی خرداد کرده ام و از مبارزاتم با رژیم شاه دفاع می کنم و به آنها معتقدم ، هر چند طرز تفکرم چیز دیگری بوده ...
ممکن است فرضاً همین طور که حاج آقا فرمودند من مثلاً بشوم یکی از اولیاء الله و شاید یک تغییر اساسی بکنم ، این بحث دیگری است . ولی امروز من از این که سال 47 زندان رفتم و علیه محمدرضا شاه مبارزه کردم و شکنجه شدم ، دفاع می کنم و از این که رفته ام و آواره شده ام و چند سال در لبنان و فلسطین و جاهای دیگر جنگیده ام ، از همه اینها دفاع می کنم .
از این که دولت جمهوری اسلامی به رغم همه گروه های چپ گرا که به ما می گفتند " کمونیست های خط امام " پشتیبانی می کردیم و از جریان سفارت حمایت می کردیم و همانطور از جنگ ، من از اینها دفاع می کنم . بنابراین اگر سؤالتان این است که آیا می شود با یک ایدئولوژی دیگر کار صحیح کرد ، من هنوز معتقدم که بله .
ولی این که چگونه شد که سازمان در سی خرداد به انحراف افتاد ، عرض می کنم که ارزیابی ما از حکومت این بود که جمهوری اسلامی حکومتی است مخلوط . جریانات متفاوتی در آن هستند یک جریان آن لیبرال است و حکومت را به سمت غرب می کشاند و می خواهد آزادی ها را سرکوب کند .
خط امام هم هست که خط صحیحی است و ما باید از آن پشتیبانی کنیم و همیشه این کار را می کردیم . نوشته هایمان هم شاهد این مدعاست . در جنگ هم همین طور ، بچه هایی هم که در جنگ کشته شدند همین طور و همه اینها همین امروز هم قابل دفاع هستند . در سی خرداد 60 ما به این ارزیابی رسیدیم که حکومت دیگر یکدست شده .
من خواهش می کنم برای این که درست قضاوت بشود ، خودتان را بگذارید در مقطع سی خرداد . برای من امروز خیلی روشن است که در سی خرداد چه گذشت ، ولی در آن موقع روشن نبود . خود آقای رفسنجانی چند بار در نماز جمعه ها گفتند جریاناتی که در سی خرداد اتفاق افتاد ، جریانات بزرگی بودند و کوچک هم نبودند .
ما دیدیم در سی خرداد واقعاً خیلی از دوست ها طی چند روز رو به روی همدیگر قرار گرفتند و خیلی از دشمن ها کنار همدیگر نشستند . اینها واقعیاتی هستند که اتفاق افتادند . یک تحول بزرگ در جامعه بود . ما تحت تأثیر این تحول و تحت تأثیر چیزهایی که در جامعه می گذشت ، قرار گرفتیم ... از آن زمان به اشتباه افتادیم .
اگر سؤال این باشد که آیا در گذشته هم در سیاست هایتان انحرافاتی بوده یا نه ؟ جواب می دهم صد در صد بوده . هیچ کس نمی تواند بگوید من کاملاً راه صحیح می روم . در دوران گذشته هم مسلماً ما در جاهایی به اشتباه رفته ایم ، ولی جنبه غالب سیاست های ما درست بوده و و بنابراین تا آن زمان ما صحیح می رفتیم .
از نظر سیاسی پشتیبانی ما از حکومت در مقابل امپریالیست ها در مقابل دو ابرقدرت و دفاعمان در مقابل جریانات دیگر صحیح بود . ما با اکثر جریانات داخل این جنبش در افتادیم و جنگ و جدال داشتیم . چرا ؟ به خاطر پشتیبانی از حکومت . به نظرم اینها همه صحیح بوده و امروز هم قابل دفاع است .
آقای لاجوردی : بله . این جنگ و جدال با گروهک ها که خوشبختانه یکی از ویژگی های مارکسیسم است خاص گروه شما نیست و به همین دلیل هم هست که گروهک هایی یک شبه و یک روزه متولد می شوند . این چیزی نیست که خاص سازمان شما باشد . بحمدالله مسئله نفاق و جدایی و تفرقه از ویژگی های کفر است و در همه حرکت های الحادی خیلی به وضوح به چشم می خورد .
این هم که فرمودید در سی خرداد یک تحول بزرگی رخ داد ، درست نیست . ما که هیچ تحول بزرگی ندیدیم . چند تا هفت تیرکش آمدند در خیابان ها و یک خرده فلفل و نمک به چشم مردم پاشیدند و همان لحظه هم دستگیر شدند و به دنبالش هم هر چه بودند بحمدالله مضمحل شدند .
ما واقعاً تحولی در حرکت های اجتماعی جامعه مان مشاهده نکردیم . یک حرکتی بود رو به جلو که انقلاب شروع کرده بود و داشت مسیر خودش را طی می کرد . اینها آمدند یک مقدار چوب لای چرخش بگذارند که خرد شدند و از بین رفتند و کوچک ترین تحول و تغییری در جامعه ما به وجود نیامد .
این که می فرمایید دوستان رو در روی هم قرار گرفتند و دشمنان در کنار هم ، ما در کلیه تظاهرات ناظر بودیم که همه گروههای مخالف جمهوری اسلامی اعم از منافق و مارکسیست و سلطنت طلب و آنها که دچار فساد اخلاق بودند با سرمایه داران و همه اینها و همه گروه های ضد انقلاب اعم از چپ و راست و منافق و مفسد و کسانی که منافع شان به خطر افتاده بود ، از همان ابتدای انقلاب همه علیه نظام جمهوری اسلامی در کنار همدیگر بودند و علیه انقلاب صف آرایی نمودند .
و این چیز جدیدی نبود که در سی خرداد به وجود بیاید . ما ناظر همه این جریانات در درون جامعه مان بوده ایم و این اتحاد و وحدت جبهه ضد انقلاب را همه ما ناظر بوده ایم و رابطه ای با سی خرداد ندارد .
این که می فرمایید از ایدئولوژی باطل هم حرکت سالم بیرون می آید ، درست نیست . ببینید هر حرکتی در کار خودش مفهوم دارد . شما وقتی که مسئله ویتنام را علیه امپریالیسم امریکا می گویید ، فقط و فقط امپریالیسم امریکا چون زشت است و مضمحل می شود . ما خوشحالیم ، اما به این معنی نیست که هر حرکت مارکسیسم را تأیید کنیم . بنابراین آن حرکت به دلیل اینکه می خواهد حاکم بشود ، از نظر ما به همان اندازه باطل است که امپریالیسم امریکا .
یعنی حاکمیت مارکسیسم از دیدگاه مذهبی ما بطلانش به همان اندازه بطلان حاکمیت امریکاست . از دید ما فرق نمی کند چه یک مارکسیست حاکم باشد و جنایات استالینیستی مرتکب بشود ، چه یک حکومت سرمایه داری و فاشیستی و جنایات کارتری، هر دو شان علی السویه هستند «الکفر مله واحده » .
بنابراین ما باید حرکت ها و اعمال را در کادر طرز تفکر خاص خودش ارزیابی بکنیم . از دید ما این چنین است . هر حرکتی که بکنند با دید قرآن « هباء منثوراً » است . کوچک ترین اثری ندارد ، زیرا اصل و پایه ، باطل است . چون شما در خلال صحبت هایتان فرمودید که من دیگر مارکسیست نیستم ، با موضع فعلی خواستم مسئله را ارزیابی بکنم . اگر با دید اسلامی بخواهید با قضیه برخورد کنید ، شاید تحلیل تان به گونه ای دیگر در بیاید .
حال چنان که ریاست محترم دادگاه فرمودند ، اگر شما یک مقدار راجع به حرکت های مارکسیستی تحلیل دارید ، برای این برادران و خواهران بفرمایید ، ممنون خواهیم شد . و یک مقدار هم مشروح جریانات جنگل ، کیفیت زندگی در جنگل ، کیفیت حمل سلاح ، یعنی جزئیات قضیه را بگویید . کیفیت حمله به شهر و اولین شلیک به دست که شد و چرا شد ؟ چرا به بعضی از نقاط حمله کردید و مردم چگونه در برابرتان ایستادند ؟
ما می خواهیم آن واقعیاتی را که بالاخص در حادثه جنگل مشاهده نمودید ، یک مقدار مشروح از زبان شما بشنویم . گرچه برای همه مردم ، بالاخص این خانواده های عزیز شهدا که اینجا حضور دارند ، مسئله روشن است ، چون خودشان در متن جریان بوده اند . اما یک مقدار بازگو کنید ، شاید بی نتیجه نباشد . جزئیات جریان جنگل را از همان ابتدا که به جنگل رفتید تا زمانی که از جنگل بیرون آمدید و آن فاجعه را آفریدید ، شرح بدهید .
ریاحی : همان طور که قبلاً هم گفتم ما ارزیابی داشتیم که انقلاب دارد منحرف می شود و به راه خطا می رود و هر کسی موظف است از این وضع جلوگیری کند و ما هم به عنوان بخشی از این مردم ، وظیفه مان همین است . بعد به فکر افتادیم که چه بکنیم ؟ گفتیم این ترورها ثمری نمی دهد . ما باید کاری بکنیم که مردم خودشان بیایند توی میدان .
اساساً ما بحث مان همیشه با کسانی که آنها را طرفدار مشی چریکی می گوییم ، این بود که انقلاب را مردم باید بکنند و نه ماها . بحث این بود که پس یک شهری ، جایی را انتخاب کنیم تا در آنجا بتوانیم خودمان را حفظ کنیم و به مردم بگوییم : راه این است ، چاره این است. داریم به اشتباه می رویم . داریم می رویم زیر پرچم امریکا ، بیایید کمک بکنید کشور را نجات بدهیم .
با یک چنین برداشتی ، ما با حدود 70 قبضه اسلحه و حدود 100 نفر از افراد به داخل جنگل رفتیم و تقریباً از اواخر شهریور همه در جنگل بودند . قرار بود 18 آبان به شهر بیاییم که آمدیم سر خیابان ، درگیری شد و مجبور شدیم برگردیم داخل جنگل . بعد از آن هم چهار ماه طول کشید تا برنامه جنگل تغییر کند . یعنی برنامه بریزیم برای اینکه چه جوری به شهر برویم .
طی این مدت چند بار درگیر شدیم و چند بار هم با گروه های گشتی سپاه برخورد کردیم و متأسفانه درگیری هایی رخ داد که هیچ کدام در برنامه ما نبود . برنامه ما این بود که مثلاً قیام بکنیم ... به هر صورت برنامه ریزی طول کشید ... اگر بخواهم از چگونگی زندگی در جنگل بگویم ، شاید ارزش نداشته باشد .
یک مقدار وسایل و آذوقه و ... منتقل کرده بودیم به جنگل و مدتی با آنها می گذراندیم . بعد آذوقه تمام شد ، در واقع مدتی را که پیش بینی کرده بودیم توی جنگل بمانیم به درازا کشید . ما برای یک ماه آذوقه تهیه کرده بودیم . با گالش ها تماس و شیر و پنیر را از آنها می گرفتیم و بیشتر اوقات را در تنگدستی خیلی شدیدی می گذرانیدیم . خیلی از روزها بچه ها با یک سیب زمینی یا دو سه دانه خرما 24 ساعت را می گذرانیدیم ، ولی البته از گالش ها کمک می گرفتیم و پولش را هم می دادیم .
در اواخر دیماه ، آماده شده بودیم که برویم شهر و برنامه داخل شهر رفتن این بود که ما مواضعی را که نیروهای سپاه و بسیج در آن هستند ، محاصره بکنیم تا آنها نتوانند بیایند بیرون و توی مردم تیراندازی و درگیری نشود . مردم از تیراندازی و کشت و کشتار نهراسند ... بعد به مردم بگوییم که ما فکر می کنیم به انقلاب خیانت شده ... و بعد ببینیم مردم چه می کنند ؟
اگر مردم آمدند و حرکت شلوغ شد ، ما هم با آنها می رویم و ملت هستند که انقلاب می کنند . اگر هم نیامدند و نشد که هیچ . البته فکر می کردیم و مطمئن بودیم که می آیند و هیچ تردیدی هم در این مورد نداشتیم .
به این ترتیب بود که مقر بسیج محاصره شد . مقر سپاه را هم در ابتدا محاصره ، ولی بعد از نیم ساعت آنجا را ول کردند و گفتند خبری نیست (من خودم آنجا نبودم همانطور که گفتم ما توی محله بودیم) درگیری ها در اطراف بسیج شروع شد و حدود 16 تا 17 نفر از افراد ما اطراف بسیج را محاصره کرده بودند .
اینکه می پرسید چه جوری و از کجا درگیری آغاز شد ، به این دلیل که تقریباً هیچکدام از افراد ما (گویا به جز یک نفر) همانجا کشته شدند ، اطلاع ندارم درگیری چطور آغاز شد و اولین گلوله را که زد . آیا اول افراد سپاه این بچه ها را دیدند و گلوله زدند یا اینها اول برادران سپاه را دیدند و گلوله زدند ؟ اینها را دقیق نمی دانم .
بعد هم سکوت و آرامش بود تا فردا صبح حدود ساعت 8 ، 5/8 یا 9 صبح که کم کم از طرف پل نیروهای بسیج و سپاه سنگربندی کردند و آمدند جلو . اول از همه در اطراف بسیج درگیری شد و افراد ما آنجا محاصره و همگی کشته شدند و ما عقب نشینی کردیم و رفتیم توی باغ ها . ساعت 5/5 ، 6 هوا تاریک شد و ما به تدریج به سمت جنگل عقب نشینی کردیم .
این که اولین تیر اندازی ها چگونه شروع شدند و کی اول شروع کرد ، اینها را دقیق نمی دانم ، ولی می دانم که درگیری از اطراف بسیج شروع شد و حدود 2 یا 3 ساعت و یا بیشتر درگیری در سنگرهایی که افراد ما در طرف جاده و بیمارستان امام خمینی ایجاد کرده بودند ، گسترش یافت . درگیری چند ساعتی طول کشید و متأسفانه در این جریان تعدادی از برادران سپاه و بسیج شهید شدند . یک تعدادی هم از بچه های ما ...