"آفتاب مطهر"(26)

Bookroom.ir File 3945

« فصل هفتم »

افشای گذرگاه های الحاد

•خطری خزنده :

با توجه به سیر تاریخی اندیشه های مذهبی و فلسفی می توان فهمید در هر عصر، یک سلسله افکار فلسفی یا مذهبی ویژه طرح می شده و رواج می یافته است. ظهور یک مکتب فلسفی، یا یک عقیده دینی، یا یک تفکر فرقه ای یا تاریخی، موجب می شد که پیروان دین و مذهب حق درصدد برآیند تا با این جریان فکری بگونه علمی و منطقی برخورد کنند.

گاه بسته به موقعیت جغرافیایی یک منطقه، این مسائل گسترده تر و عمومی تر بود. برای نمونه جایی که مسلمانان با بودایی ها در تماس بودند و آمیزش داشتند، چنان که این شرایط در هندوستان و کشورهای جنوب شرقی و شرق آسیا وجود دارد، زمینه های برخورد فکری مناسب با این عقاید، مانند اسلام در مقابل مذهب بودایی (1) یا برهمایی (2) وجود داشت. همچنین در جایی دیگر که مسلمانان با مسیحیان در یک کشور یا از راه یک کشور مجاور ارتباط داشتند، تضارب فکری در محافل علمی و مدارس بیشتر بود.

در کشورهای اسلامی که اختلافات عقیدتی و مذهبی مانند شیعه و سنی یا مذاهب کلامی اشعری (3) و معتزلی (4) وجود داشته ، محور بحث ها را همین اختلاف های اعتقادی تشکیل می داد و موضوع کتاب هایی که در آن زمان و آن مناطق نوشته می شد ، تحقیق در این زمینه ها بوده است . چنان که بیشتر مسائل کلامی در بین شیعه و سنی ، محاکمه بین اشعری و معتزلی است .

تفکرات مادی پیشینه ای بسیار دارد و اعتقاد به روزگار و طبیعت از مدت ها پیش مطرح بوده است . از ویژگی های تفکر معاصر ، آشکار شدن اندیشه های مارکسیستی (5) است که گونه ای از اندیشه ماتریالیستی بود . البته اینگونه تفکرات پیش از ظهور مارکسیسم در غرب پدید آمد و پیروان زیادی داشت ، اما مارکس ماتریالیسم دیالکتیک را ابداع کرد .

از نظر مارکس تاریخ بشری یک فرایند طبیعی است که ریشه در نیازهای مادی بشر دارد و بین مناسبات اجتماعی با نیروهای تولید ارتباط محکمی برقرار است . مارکس سه نوع نظام مالکیت را برای سه دوره مشخص می کند: کمون اولیه: مرحله طبقاتی ( برده داری ، تمرکز قدرت فئودالی و سرمایه داری) ، کمون ثانویه که از بطن سرمایه داری پدید می آید . وی برای دوره انتقالی از سرمایه داری به سوسیالیسم یک مرحله میانی با عنوان دیکتاتوری پرولتاریا را در نظر گرفته که طی آن طبقه کارگر با بر قرار کردن دیکتاتوری خود دیگر طبقات اجتماعی را حذف می کند و پس از برقراری نظام سوسیالیستی ، تمام افراد جامعه به کارگران تبدیل می شوند . در قرن بیستم میلادی مارکسیسم یکی از جنبش های فکری و ایدئولوژیک مطرح شد ، وقوع انقلاب های کمونیستی در روسیه ، چین ، آمریکای مرکزی و جنوبی از اثرات مهم این اندیشه های الحادی می باشد . (حسن علیزاده ، فرهنگ علوم سیاسی)

اینگونه اندیشه های الحادی که در دوران ما مطرح شد ، به دلیل جاذبه های سیاسی و اجتماعی و صبغه حمایت از محرومان ، کشاورزان و کارگران در میان بسیاری از مردم جهان با سرعت رواج یافت . آنان افکار فلسفی خود را نیز در شعاع این جاذبه های دروغین رواج دادند .

در ایران نیز یک موج مادی گری و مارکسیستی پدید آمد و بسیاری از جوانان را در کام خود فرو برد . این خطری بود که در آن عصر احساس شد و امثال علامه طباطبایی ، استاد شهید علامه مطهری و شهید سید محمد باقر صدر در صدد مقابله با این امواج خطرناک برآمدند و کارهای خوبی هم انجام دادند ، ولی اثرات این امواج ویرانگر بر جای ماند و چنین تفکر نادرستی به طور کلی نابود نشد و هنوز ماهیت فکری آن در گوشه و کنار دنیا وجود دارد .

این تفکرا مروز نیز حامیانی در محافل علمی و فلسفی دارد ، برای نمونه مکتب فرانکفورت در آلمان و مکاتب مشابه در چین ، کره شمالی ، کوبا ، شوروی سابق و حتی اروپا ، پیرو مکتب مارکسیسم هستند . اما این تفکر یک موج غالب که همه چیز را فرا گیرد ، یا سیل بنیان کنی که فرهنگ و تفکرات اسلامی را از ریشه برکند ، نیست .

در عین حال نباید اشکال گوناگون تفکرات مادی را نادیده گرفت ، زیرا همان طور که این اندیشه ها پیشینه تاریخی ممتدی دارند ، باز هم ادامه خواهد یافت . اکنون حتی همراه با تفکرات لیبرال ، افکار مادی مطرح می شوند و بسیاری از فلسفه های غربی معاصر نیز با مادی گری و ماتریالیسم همراه است .

همان طور که پیش از این در سایه جاذبه مارکسیسم ، افکار فلسفی مارکسیست ها در بین توده های مردم رواج می یافت ، امروز نیز پس از فرو پاشی این مکتب ، در اثر غلبه سیاسی کشورهای به اصطلاح سرمایه داری ، حرف های فلسفی آنان گسترش می یابد و ما باید اهتمام بیشتری به دفع این خطر داشته باشیم و درصدد پاسخ گویی به شبهات آنان برآییم . البته لیبرالیسم مکتبی در برابر سایر مکاتب فلسفی نیست ، بلکه یک تفکر اجتماعی یا سیاسی است که در زمینه اقتصاد نیز فعالیت دارد . به هر روی لیبرالیسم خطری مهم است که با آن روبروییم .

پیش از فرو پاشی مارکسیسم و زوال کشورهای کمونیستی به ویژه شوروی ، افرادی به طور کامل از این افکار متزلزل تأثیر پذیرفتند ، کمونیست شدند و اسلام و عقاید دینی را نفی کردند ، ولی بسیاری از افراد نیز که شاید تعدادشان کمتر نبود ، عناصری از تفکر مارکسیسم را با بخش هایی از اعتقادات و تفسیرهای مذهبی ترکیب کردند ، یا کوشیدند افکار مذهبی را با گرایش های الحادی هماهنگ و این دو را در ارتباط با یکدیگر تفسیر و تعبیر کنند .

آنان بدون نفی اسلام ، افکار مارکسیستی را می پذیرفتند ، تا آنجا که گروه هایی در ایران و برخی کشورهای دیگر به نام مارکسیست اسلامی شناخته شدند و این خطر شدیدتر از انکار علنی دین و پذیرش مارکسیسم بود . امروز نیز همین اصل وجود دارد ، یعنی افکار وارداتی ملحدانه بگونه ای مرموز و نامحسوس لباس اسلامی می پوشند و پس از تأویل و تفسیر اصول اسلامی ، با افکار الحادی هماهنگ می شوند ، که این شیوه موذیانه و منافقانه در بین مسلمانان حساسیتی بر نمی انگیزد .

کسانی که با صراحت می گفتند اسلام واقعیت ندارد و دروغ است ، بسیار کم بودند . ولی افرادی که مروج مخلوطی از عقاید وارداتی مارکسیست ها و اعتقادات اسلامی بودند ، اگر چه خودشان چندان پرشمار نبودند ، بر شمار چشمگیری از افراد تأثیر گذاشتند .

امروز هم این چنین است و بسیاری از مفاهیم فرهنگ غربی و ضد اسلامی در فرهنگ ما نفوذ کرده اند . حتی شماری از گویندگان و نویسندگان ، چه بسا ناخودآگاه این افکار را پذیرفته اند و برخی نیز تصور می کنند اینها هیچ تضادی با هم ندارند . این خطری بزرگ است .

شگفت آور است اگر بدانیم بسیاری از مفاهیمی که گاه ما در گفته ها و نوشته های خود به کار می بریم ، مفاهیم ارزشی اسلامی نیست ، یا چیزهایی با اصالت اسلامی نیستند ، مانند دموکراسی و آزادی ، البته آنگونه که در فرهنگ غرب و به نام حقوق طبیعی و حقوق بشر ارائه می شود .

بسیاری از ما نیز با حالت انفعالی ، خود باختگی و گونه ای حقارت می گوییم اینها همان چیزهایی است که اسلام می گوید . برخی نیز بر اثر ضعف بینش دینی یا ایمان اندک بگونه جدی با آنها برخورد ندارند و حتی از مواضع اسلامی خود عقب نشینی می کنند .

در اثر همین عقب نشینی و نیز ممارست این شیاطین ملحد در طول بیش از یک قرن ، فرهنگ ما با فرهنگ غرب اختلاط یافته و واژه ها و مفاهیم این مکاتب غیر اسلامی وارد فرهنگ ما شده است و ما متوجه نیستیم . در حالی که این واژه ها نه تنها در متن فرهنگ ما وجود ندارد ، بلکه با آن در تضاد است .

برای نمونه در اسلام هیچ ارزش مطلقی به نام آزادی با آن مفهومی که در غرب مطرح است وجود ندارد ، بلکه ارزشی که ما در فرهنگ خود داریم بندگی خداست . البته به تعبیر شهید مطهری انبیاء آمدند تا مردم را از اسارت و بردگی یکدیگر نجات دهند و به آنان گونه ای آزادی اجتماعی ببخشند ، تا بهتر بتواند در انسانیت ، معرفت و معنویت رشد کنند .

اما تفاوت مکتب انبیاء و این مکتب های غربی این است که فرستادگان الهی آمده اند به مردم آزادی معنوی بدهند که آزادی مقدسی است و تنها از راه نبوت ، دین ، وحی ، ایمان و تقوا به دست می آید . انسان باید روح خود را از این رذالت ها ، جهالت ها ، گناهها و سرپیچی از قوانین الهی آزاد کند و از اسارت نفس ، شهوات و هواهای نفسانی بیرون آید . کسی که آزادی معنوی دارد تنها خدا را می پرستد :

• « وَيَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ وَالأَغْلاَلَ الَّتِي كَانَتْ عَلَيْهِمْ » ، " (این رسول گرامی) بار گرانشان را از دوششان بر می دارد و بند و زنجیرشان را می گشاید ."

انسانی که برده دنیا ، جاه طلبی ، ثروت و زیاده خواهی است نمی تواند ادعای آزادی داشته باشد . شهید مطهری در برابر این ملحدان و منافقان که دم از آزادی می زدند ، نخست اصلیت آن آزادی را رد کرد و سپس گونه ای آزادی معنوی را مطرح کرد که تابعی از گونه عالی آزادی است و جامعه ای که در پی آن نوع آزادی نباشد به این آزادی نخواهد رسید . (6)

امروز یکی از پرسش هایی که در غرب بیان می شود و برخی نویسندگان و گویندگان داخلی آن را بگونه ای مغالطه آمیز مطرح می کنند ، این است که " دین برای انسان است یا انسان برای دین ؟ " طبعاً پاسخ می دهند دین برای انسان است و از این نتیجه می گیرند که دین باید با انسان هماهنگ بوده ، پیرو خواسته های او باشد و هنگامی ارزش دارد که بتواند خواسته های آدمی را تأمین کند .

اما یک مسلمان واقعی می داند که این ادعا بی معناست . خداوند دین را برای هدایت بشر فرستاده و هر دین داری باید تسلیم خدا باشد . کلمه اسلام یعنی تسلیم و این ویژگی با آن آزادی به معنای هرزگی و رهایی که غرب ، مادیگراها و لیبرال ها مطرح می کنند سازگاری ندارد . آن آزادی الحاد ، کفر ، شرک و فسق را رواج می دهد و این آزادی مروج تقوا ، بندگی خدا و خوبی هاست .

پیرو این اختلاط هاست که برخی به خود جرأت می دهند به نام آزادی در برابر دین بایستند ؛ و گرنه چگونه امکان دارد کسی مسلمان باشد و هم زمان یک آزادی مطلق را معتبر و ارزشمند بداند ؟! این خطرها خزنده است .

آزادی در اسلام با عنایت به اصول اعتقادی ، باورها و ارزش های الهی تفسیر می شود . کسی که آزادی وارداتی را می پذیرد دیگر نمی تواند پیرو معصوم باشد ، از قرآن و سنت متابعت کند و ولایت فقیه را بپذیرد .

مطهری ریشه این انحرافات را می یافت ، خطر آنها را گوشزد می کرد و نیز مرزهای آزادی فکری ، آزادی معنوی و آزادی اجتماعی را از هم تفکیک می کرد . ایشان تأکید داشت معنا ندارد به یک عقیده مارکسیستی ، وارداتی ، ملحدانه و منافقانه اجازه جولان دهیم و بگوییم انسان آزاد است.

به تعبیر ایشان این آزادی ها ، آزادی معنوی را آسیب پذیر می سازد و از امنیت روانی و فکری جامعه می کاهد ، محدودیت هایی که اسلام معین کرده ، برای رعایت عدالت و توجه به حقوق انسانی است و در واقع اسلام مصالح عالی انسانی را در نظر گرفته است .

آن شهید فریاد می زد که اسلام جهاد و دفاع را برای نجات مظلومان لازم و قصاص و مجازات مجرمان را برای تأمین امنیت اخلاقی و فرهنگی جامعه واجب می داند . ولی از نظر غربی ها اینها ضد آزادی و سلب امنیت دیگران می شود باید جلویش را گرفت . در گذشته می خواستند اسلام را با مارکسیسم هماهنگ نشان دهند و اکنون می خواهند بگویند اسلام و لیبرالیسم همسویند .

باید در این عرصه ها هوشیار باشیم و از شهید مطهری پیروی کنیم که با فراست و اسلحه معرفت و اندیشه به مقابله با امواج الحاد رفت و آنها را سرکوب کرد . امروز نیز یک الحاد دیگر به ما چنگ و دندان نشان می دهد ، الحادی که با برخی مسائل مذهبی آمیخته اند تا مردم را بفریبند . بزرگداشت مطهری و تکریم واقعی او بدین معناست که راهش را با گام نهادن در این میدان فکری ادامه دهیم . باید افکار و ارزش های دینی را باز شناسیم ، آنها را به مردم نشان دهیم و با صراحت و شجاعت بگوییم اصل اسلام معنویت ، قرآن و سنت است .

این حقوق بشر دستاویز و بازیچه ای برای تأمین خواسته های قدرت های بزرگ است . طبیعی است وقتی می گوییم رشد انسان با بندگی خدا امکان پذیر است و آدمی در مسیر بندگی به شکوفایی می رسد ، خواسته های افرادی که غرق در تفکر مادی هستند ، تأمین نمی شود . به همین سبب دست به دامن تهمت می شوند و می گویند مرتجع ، دیکتاتور ، فاشیست و ... ولی ما نباید بترسیم .

خطرشناسان باید همچون علامه مطهری در این مواقع آژیرهای خطر را به صدا در آوردند ، تا انسان های غافل آگاه و بیدار شوند . دیده بان ها باید از مطهری درس بگیرند ، وقتی موج افکار الحاغدی و التقاطی به سوی جامعه سرازیر می شد و می خواست آسیبی وارد کند ، وی سریع اقدام می کرد و به مردم هشدار می داد ، زیرا با آگاهی ، احساس مسئولیت و بصیرت خود پیش بینی می کرد که این سیلاب ها چه آثار وخیمی دارند . (7)

 

پی نوشت:

1. بودایی آئینی است که پیروان آن از تعالیم سیدارته گوتمه یا ساکیامونی یا ساکیاسین ها (قرن پنجم و ششم قبل از میلاد) متابعت می کنند و آن مبتنی بر این است که حیات رنج است و رنج از هوس زاید و ترک نفس تنها وسیله رهایی از هوا و هوس است گرایش های اصلی در اخلاق بودایی منفی ، سرکوبگرانه و خشن است ، آئین بودا جزء ادیان آسمانی نمی باشد و باورهای آن با توحید ، یکتاپرستی و اعتقادات مبتنی بر وحی سازگاری ندارد و در عین حال پیروانی قابل توجه به ویژه در آسیای جنوبی ، شرقی و جنوب شرقی دارد . ر.ک ، رابرت . ا.هیم ، ادیان زنده جهان .

2. به پیروان برهما ، برهمایی گویند . پیروان این فرقه به سه رب النوع اعتقاد دارند : برهما (خدای بزرگ) ، ویشنو (محافظ) و شیوا (خراب کننده) . این آئین در آسیای جنوبی پیروان زیادی دارد و شهر مقدس آنها بنارس است .

3. در حدود اواخر قرن سوم و اوایل قرن چهارم هجری ، ابوالحسن اشعری (متوفی در حدود سال 330 هجری) که سال ها نزد قاضی عبدالجبار معتزلی مکتب اعتزال را فرا گرفته و در آن صاحب نظر شده بود ، از این مرام روی گردانید و به مذهب اهل السنه گرایید و چون دارای نبوغ و ابتکار بود و از سویی به مکتب اعتزال مجهز گزدیده بود ، همه اصول اهل السنه را بر پایه استدلال خاصی بنا نهاد و آن را به صورت یک مکتب در آورد . بدین گونه اشاعره به وجود آمدند که کلام و تکلم را جایز می شمارند . (ر.ک : مرتضی مطهری ، آشنایی با علوم اسلامی ، ج 2)

4. نهضت معتزله در اواخر قرن اول هجری ، یا اوایل قرن دوم هجری شکل گرفت ، معتزله پنج مسئله را از اصول اعتزال می شمارند : الف) توحید : یعنی عدم تکثر ذات و صفات . ب) عدل : یعنی خداوند عادلاست و ظلم نمی کند . ج) وعد و وعید : یعنی خداوند به بندگانش وعده پاداش اطاعت و وعید کیفر معصیت داده است و این دو تخلف بردار نخواهد بود . د) منزلت بین المنزلتین : یعنی فاسق (مرتکب گناهان کبیره) نه مؤمن است و نه کافر ، فسق حالتی است بین کفر و ایمان . ه) امر به معروف و نهی از منکر : معتزله عقیده دارند راه شناخت معروف و منکر منحصر به شرع نیست و عقل در تشخیص این اصل مؤثر است و مشروط به وجود امام نمی باشد و تنها برخی مراتب آن توسط امام اجرا می شود . (ر.ک: همان منبع)

5. مارکسیسم نظریه ای است در باب چگونگی تحول زندگی اجتماعی – تاریخی انسان و قانون های حاکم برآن که کارل مارکس (1983 – 1918 م) فیلسوف و جامعه شناس آلمانی و فردریش انگلس (1895 – 1825 م) آن را بنیان گذاشتند . اندیشه های مارکس در متن جنبش کارگری و سوسیالیستی که در نیمه دوم قرن نوزدهم میلادی به صورت یکی از مهم ترین نیروهای سیاسی در غرب در آمده بود ، پدیدار شد . مارکس مفاهیمی چون دیالکتیک ، از خود بیگانگی ، وحدت منطق و دیالکتیک و معرفت آزادی به عنوان ضرورتی درک شده ، نقش ابزارهای تولید در تکامل بشری ، تقابل بین ثروت و فقر ، تعریف قانون و قانونمندی در روند تکامل را از فلسفه هگل وام گرفته است . در حقیقت مارکس واضع ماتریالیسم دیالکتیک در برابر ایده آلیسم دیالکتیک هگل است ، با این تفاوت که مارکس به جای عنصر ایده آلیسم هگل ، عامل اقتصادی را پایه حوادث تاریخ بشر می داند

6. شهید مطهری دو سخنرانی ، یکی در اول مهر 48 و دومی یک هفته بعد در حسینیه ارشاد " با عنوان آزادی معنوی " ایراد نمود که در فصل اول کتابی به همین عنوان آمده و انتشارات صدرا به طبع آن اقدام نموده است .

7. جایگاه فلسفه اسلامی در بین مکاتب فلسفی کنونی جهان در گفتگو با آیت الله مصباح یزدی ، فروغ آسمان اندیشه ، ویژه نامه رسالت به مناسبت پانزدهمین سالگرد شهادت استاد مطهری

 

"آفتاب مطهر"(۲۵)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31