منافقین بارها مادر شهید شکرآبی را تهدید به قتل پسرش کردند

Khatereh176

شهادت چمران

وقتی شهید چمران را به شهادت رساندند، او بی‌قرار از این بود که چرا خودش به شهادت نرسید؛ اما من از رفتن او دلهره داشتم. گفتم: «علی جان! دیگر نرو!»با همسرش در خانه ما زندگی می‌کردند، گفت: «مادرجان! 200 گاو و گوسفند خوردم، 100 خروار برنج و آرد خوردم، آخر سر هم که می‌میرم. خب چه بهتر که برای وطنم، برای اسلام و برای دینم بمیرم.

به نقل از مادر شهید علی ولی‌پور گودرزی

تهدیدهای منافقین

رضا بارها از طرف منافقین مورد تهدید و سوءقصد قرار گرفته بود؛ اما همچنان به راه خودش ادامه می‌داد. یک‌بار منافقین به خانه تماس گرفتند و خودم گوشی‌ را برداشتم. یکی از همان منافق‌ها بود، گفت: «به پسرت بگو دست از کارهایش بردارد، وگرنه او را می‌کشیم.» سرش فریاد کشیدم و گوشی را قطع کردم.

دوباره زنگ زدند؛ اما گوشی را جواب ندادم. وقتی رضا به خانه آمد، ماجرا را برایش تعریف کردم.

رضا گفت: «به هر کسی تلفن می‌زنند، یک هفته بعدش ... » حرفش را خورد.

گفتم: «یک هفته بعدش چی؟»

رضا گفت: «هیچی.»

رضا ده روز بعد از آن تلفن به شهادت رسید.

به نقل از مادر شهید رضا شکرآبی

منافقین و حمله شبانه

پدرم قبل از شهادتش بارها از طرف منافقین مورد تهدید واقع شد؛ به شکل‌های مختلف. هنوز نامه‌های تهدیدآمیز آن‌ها باقی است.

پدرم از بابت خودش باکی نداشت؛ اما یکی از دغدغه‌هایش این بود که منافقین در نبود او به خانه حمله کنند؛ به همین دلیل به مادرم تیراندازی با اسلحه را آموزش داد و اسلحه‌هایی را در خانه گذاشت که اگر منافقین در نبود پدرم به خانه حمله کردند، مادرم بتواند از خودش دفاع کند.

به نقل از فرزند شهید حسین ریاضی شوفر

بیشتر بخوانید:

پدرم میوه‌فروش بود که منافقین او را در بازار ترور کردند

شرح شهادت ادموند در مسیر بازگشت به خانه، توسط منافقین


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31