هرچند آزادسازی شهر موصل از تروریستهای «دولت خودخوانده اسلامی» در واقع شاهرگ حیات این گروه را قطع کرد و پایکوبی و شادی مردم عراق در کنار تبریکهای رهبران سراسر دنیا به مقامات بغداد را در پی داشت اما همگان متفق القول هستند که نه فقط عراق بلکه منطقه وارد مرحله دشوارتر بعد از «داعش» شده است. در حال حاضر نه تنها باید به این سوالات پاسخ داد که چه عواملی عراق و سوریه را به زمینهای حاصلخیز برای رشد و نمو یک گروه اسلامگرای افراطی که با تکیه بر ابزار توحش سه سال بر مساحت گستردهای از عراق و همچنان سوریه حکومت کرد، بلکه باید به پرسشهای مهمتری درباره آینده این گروه تروریستی و سربازان «خلیفه» بعد از شکست در عراق و سوریه و همچنین سرنوشت ایده تشکیل خلافت اسلامی پرداخت. همچنین نگرانی اصلی دیگر کشورهای منطقه و فرامنطقه مربوط به بازگشت اتباع خود که به عضویت این گروه درآمدند است. هرچند نام اعضای عرب غیر عراقی و سوری و همچنین غربی «داعش» بیشتر به گوش رسیده است اما حادثه تروریستی 17 خرداد در تهران توجه مردم به ایرانیانی که به این گروه تروریستی پیوستند را جلب کرد؛ عاملان دو حمله تهران ایرانیانی بودند که از داخل کشور به «داعش» پیوستند. در گفتگو با «رضا قزوینی»، رئیس میز تکفیر در بنیاد هابیلیان، به جدایی «داعش» از القاعده، ویژگیهای شخصیتی که ابوبکر البغدادی را به یک رهبر کاریزما بدل کرده، و آینده ایده خلافت اسلامی پرداختیم.
مسیر دو گروه القاعده در عراق و سازمان مادر با مخالفت محمد جولانی و ایمن ظواهری با تلاش برای ادغام شاخههای سوری و عراقی القاعده از هم جدا شد. آیا صرفا ملاحظات سیاسی این دو شبکه تروریستی را از یکدیگر متمایز میکند یا به لحاظ اندیشه سیاسی و تاکتیک هم میان آنان تفاوتهایی وجود دارد؟
پیش از آنکه «داعش» در سال 2013 به صورت رسمی اعلام موجودیت کند، تحت عنوان شبکه القاعده در عراق مطرح بود و در واقع بخشی از سازمان جهانی القاعده محسوب میشد. شخص «ابوبکر البغدادی» بعد از مرگ «ابوعمر البغدادی» و «ابوحمزه المهاجر» به عنوان مسئول دولت اسلامی در عراق توسط «ایمن الظواهری» تعیین شد. درباره شکلگیری القاعده در عراق باید گفت که در ماههای اولیه بعد از سرنگونی صدام حسین در سال 2003 گروه توحید و جهاد در عراق با سرکردگی «ابومصعب الزرقاوی» به صورت مستقیم حضور پیدا کرده و بعد از مدتی با اسامه بن لادن اعلام بیعت میکند و تحت عنوان «تنظیم القاعده فی بلاد الرافدین» به عنوان شاخه رسمی القاعده در عراق شناخته شد. هرچند تفاوتهایی هم در حوزه عملیاتی این شاخه القاعده با سازمان مادر داشت که غالبا در حوزه عملکرد خشن القاعده در عراق مشخص میشود و چندین مرتبه هم با واکنش منفی بن لادن در اعتراض به عملکرد بسیار خشن الزرقاوی روبهرو شد. در نهایت درنتیجه اختلافات بین عشایر و شخصیتهای عراقی با شبکه القاعده (که برخی از اعضای آن اعراب غیر عراقی بودند)، تصمیم گرفته شد که «تنظیم القاعده فی بلاد الرافدین» به «مجلس شورای مجاهدین» تبدیل شود که القاعده عراق یکی از مجموعه گروههای تشکیلدهنده آن بود. بعد از مدتی این مجلس به «دولت اسلامی عراق» و سپس به «دولت اسلامی عراق و شام» یا همان «داعش» تبدیل شد. اما عمده مشکلات میان «داعش» و «القاعده» که باعث شد این دو گروه از هم جدا شوند و بیانیهها و نامهنگاریهای تندی میان البغدادی و الظواهری رد و بدل گردد، در سال 2014 اتفاق افتاد. برداشت بنده این است که به نظر میرسد که یک سری جاهطلبیهای شخص بغدادی بود که باعث ایجاد این مشکلات بین شاخه عراقی سازمان القاعده و سازمان مادر و شخص الظواهری شد. در واقع از زمانی که بغدادی بر اساس جاهطلبیهای شخصی به دنبال این بود که القاعده در سوریه (که تحت عنوان جبهه النصره مطرح بود) را تحت لوای القاعده عراق درآورد و «دولت اسلامی» تشکیل دهد، مشکلات بین داعش و بین القاعده شروع میشود.
تمایزات میان دو گروه بعد از جدایی «داعش» از سازمان القاعده، به ویژه در حوزه رفتاری و عملیاتی، مشخص شد. «داعش» گروهی به شدت تندرو و افراط گرا است. شاید بتوان از تفاوتهای میان دو گروه، تمرکز آنها بر دشمن نزدیک و دشمن دور را مشخص کرد؛ القاعده گروهی است که همچنان ایالات متحده و غرب را به عنوان دشمن اصلی خود به شمار میآورد اما داعش این چنین نیست. عملکرد این گروه در تاریخ 4-3 ساله آن کاملا نشان میدهد که دشمن نزدیک «داعش» در خود منطقه یعنی شیعیان و حکومتهای منطقه (به ویژه عراق و سوریه) است. لذا در بحث تفاوت آشکار دو گروه موضوع دشمنان را در نظر بگیریم.
اشاره فرمودید که ابوبکر البغدادی به عنوان نماینده «دولت اسلامی» در عراق حضور داشت؛ بدین ترتیب میتوان گفت هم القاعده و هم «داعش» در اندیشه تشکیل دولت و خلافت اسلامی با یکدیگر اتفاق نظر دارند؟
هر دو گروه در موضوع تشکیل خلافت اسلامی متفق القول هستند اما به نظر میرسد که به هر حال چون گروه القاعده به لحاظ زمانی در دهه 1980 شکل گرفت و بسیاری از شخصیتهای موثر این گروه از نظریهپردازان جریان جهانی جهاد بودند بتوان گفت که القاعده به لحاظ فکری جریان با اصالتتری است که کمتر بیگدار به آب میزند. این تعبیر شخصی بنده است که نمیتوانیم «داعش» را همچون القاعده به عنوان یک جریان با دیسیپلین جهادی بنامیم؛ آنچه که بیشتر بر طبیعت این گروه غلبه کرده است جریان نظامیگری و توحش آن است. شبکه القاعده همواره سعی کرده تا با نظم و احتیاط بیشتری عمل کند. درست است که دو گروه در موضوع تشکیل خلافت اسلامی اشتراک نظر دارند اما القاعده بر اساس اصول بیشتری عمل میکند. زمانی که طالبان بر افغانستان مسلط شد، شخص بن لادن با ملاعمر- رهبر طالبان- بیعت کرد و حداقل خودشان هم این جاهطلبی را نداشتند که مستقلا یک حکومت اسلامی تشکیل بدهند از این جهت که بر اساس اصول آنها خلافت باید در دست شخصی بود که زمین دارد. شبکه القاعده که در افغانستان زمین نداشتند بلکه این اراضی در دست طالبان بود. لذا آنها بودند که عمارت و دولت اسلامی را تشکیل دادند و بن لادن با ملا محمد عمر بیعت کرد. اما گروه تروریستی «داعش» اینگونه عمل نکرد؛ آنها به سرعت بر القاعده تمرد و تلاش کردند بخش سوری شبکه القاعده را به خود منضم کنند تا عملا یک خلافت فراملیتی تشکیل دهند. خود القاعده هم الان با این موضوع مسئله دارد و حاضر به رسمیت و شرعیت شناختن خلافت خودخوانده «داعش» نیست.
با وجود اینکه «دولت اسلامی درعراق» دارای اراضی یا زمین در این کشور بود؟
بله آنها زمین ندارند اما به هر حال موجودیت شبکه القاعده یک موجودیت واحد است. این شبکه دارای رهبری واحد است که ابوبکر البغدادی با این شخص بیعت کرده است. هرچند خود البغدادی مدعی بیعت نیست اما الظواهری در یکی از نامهنگاریهای خود با البغدادی در جریان اختلافاتش در سال 2014 به صورت رسمی و علنی اعلام کرد که خود ابوبکر البغدادی با او بیعت کرده است. طبیعتا وقتی البغدادی از بیعتی که با رهبر القاعده داشته است، تمرد میکند از منظر شبکه القاعده یک شورش است که به هیچ وجه حاضر به رسمیت شناختن این موضوع نخواهند بود حتی اگر زمین هم در اختیار داشته باشند.
اخبار ضد و نقیضی درباره وضعیت ابوبکر البغدادی مطرح است؛ روسیه و ایران میگویند بغدادی کشته شده اما وزارت کشور عراق آن را تکذیب کرده است و امریکا هم میگوید نمیتواند مرگ او را تایید کند. آخرین اطلاعات شما درباره وضعیت حیات بغدادی چیست؟
بله، روسیه اواخر ماه می اعلام کرد که ابوبکر البغدادی را در جریان یک حمله هوایی کشته است و علی رغم اینکه مقامات روسیه نتوانستند ثابت کنند اما با اطمینان خاصی هم صحبت کردند. بعد از آن هم نماینده رهبری در سپاه این موضوع را تایید کردند. بعد از مقامات ایرانی، دیدهبان تکفیری دارالافتای مصر این موضوع را اعلام کرد که البته به نظرم سند خاصی نداشتند. در ادامه اشاره شد که امام جمعه شهر تلعفر در خطبه خود بعد از آوردن نام البغدادی گریه کرده است که آن نشانه مرگ او تعبیر کردند. در نهایت هم دیدهبان حقوق بشر سوریه این موضوع را اعلام کرد. اما دو روز قبل بود که یکی از مقامات عالیرتبه کشور عراق خبر مرگ البغدادی را نفی کرد؛ هرچند ایشان هم مثل سایرین که خبر مرگ البغدادی را تایید کردند، سندی را در تایید ادعای خود مبنی بر زنده بودن البغدادی ارائه نکرد. بنابراین اخبار موجود صرفا یک سری اخبار متناقض است. اما به نظرم آنچه اهمیت دارد واکنش خود سازمان تروریستی داعش است که از زمان اعلام روسیه تاکنون کاملا سکوت کرده است. به نظرم این امر کفه ترازو را به سمت این فرضیه که البغدادی کشته شده است سنگینتر میکند. به قول یکی از مقامات امریکایی که گفته بود تا نتوانیم ثابت کنیم که این شخص کشته شده یا زنده است فرض را بر زنده بودن او میگیریم. فعلا نه نشریات و نه تریبونهای رسمی «داعش» چیزی را درباره مرگ ابوبکر البغدادی تایید نکردند اما به هر حال این هم مشکوک است که چرا در این مدت آنها سکوت کردند.
این سوال مطرح است که آیا گروه تروریستی «داعش» از اعلام رسمی خبر مرگ رهبر خود واهمه دارد که این امر میتواند باعث بروز انشقاقهای گسترده در عراق و سوریه از یک طرف و بروز مشکلات جدی بین طیف عراقی و غیر عراقی «داعش» بشود؟ به هر حال علیرغم اینکه بسیاری معتقد هستند که شاید مرگ البغدادی تاثیرگذار نباشد اما به هر حال او شخصیت مهمی بوده است. البته در کلیت گروههای سلفی همینگونه است که با مرگ یک شخص اتفاق خاصی نمیافتد چون اون گروه مبتنی بر یک شخص نیست. در مورد مرگ بن لادن هم همین اتفاق افتاد؛ بعد از بن لادن، ایمن الظواهری رهبر القاعده شد و اتفاق خاصی نیفتاد. هرچند افرادی مخالفت خود را با الظواهری اعلام کردند و کار به جایی رسید که ماهها بعد از جدایی البغدادی از الظواهری حمایت خود را از البغدادی اعلام کردند. اما چون در حال حاضر «داعش» دارد شرایط خاصی را در منطقه (به ویژه سوریه و عراق) تجربه میکند، فکر میکنم مرگ البغدادی و اعلام رسمی این خبر تا حد مهمی میتواند بر آینده «داعش» تاثیرگذار باشد. تفاوتی که البغدادی با بسیاری از اشخاص دیگر دارد این است که او برای اعضای «داعش» در دنیا چهره کاریزمایی دارد؛ چهره البغدادی در دنیا دیده شده است اما چهره اغلب افراد عضو این گروههای سلفی و تروریستی مشخص نیست. البغدادی در سه سال اخیر اعتلادهنده «داعش» بود و توانست آن را به یک شبکه بسیار بزرگ و قدرتمند تبدیل کرد که توانستند مساحت گستردهای از عراق به اشغال خود درآورد. مسئله مهم دیگر ادعای قریشی بودن او است که یک شرط عمده برای به خلافت رسیدن یک فرد محسوب میشود. همچنین تحصیلات عالیه او در حوزه علوم اسلامی و قرآنی در دانشگاه بغداد به هر حال وزنهای برای او است. حالا گزینهای برای جایگزینی البغدادی بعد از تایید خبر مرگ او وجود دارد؟ ممکن است گزینههایی به عنوان رهبر گروه یا خلیفه مطرح شوند اما قطعا وزن البغدادی را نخواهد داشت.
شما به برخی ویژگیهای متمایزکننده البغدادی مثل جاهطلبی یا قریشی بودن یا دارای تحصیلات عالی مذهبی بودن اشاره کردید. اساسا ابوبکر البغدادی چه ویژگیهای شخصیتی و فردی دارد که باعث شد تا این زندانی سابق زندان بوکا به یکی از خطرناکترین تروریستهای جهان و رهبر یکی از بدنامترین گروههای تروریستی تبدیل شد؟
علاوه بر ویژگیهای فردی که هر شخصی میتواند داشته باشد و او را از دیگران متمایز کند، نباید از یک سری متغیرها و عوامل بیرونی هم غافل شد. درست است که خود البغدادی یک شخصیت جاهطلب و زیادهخواه است اما نمیتوان نقش قدرتها و حتی سازمانهای اطلاعاتی منطقهای و بینالمللی را در جایگاه دادن به یک فرد برای عرض اندام خود نادیده بگیریم. اگر بعضی از حمایتهای منطقهای و بینالمللی از این شخص وجود نداشت، شاید ابوبکر البغدادی و حتی شبکه «داعش» نمیتوانست به این قدرت که اوج آن در سالهای 2014 و 2015 بود، دست یابد. لذا فکر میکنم علاوه بر ویژگیهای شخصیتی، حمایتهای سازمانهای اطلاعاتی منطقهای و بینالمللی هم در این موضوع موثر بوده است.
منظورتان چه حمایتهایی است؟
بالاخره شاید شرایط منطقه ایجاب میکرد که در منطقه، به ویژه در عراق و سوریه، یک گروه قدرتمند شکل بگیرد که هم بتواند انرژی کشورهای منطقه را بگیرد و هم از یک طرف در سوریه در مقابل دولت دمشق قرار بگیرد و قدرت این حکومت را تضعیف کند و هم از طرف دیگر در عراق بتواند دولت رسمی بغداد تضعیف کند و حتی باعث بشود که دولت درگیر بعضی از مناطق داخلی گردد. زمانی که «داعش» توانست موصل را اشغال کند برابر با اوج مخالفتها با دوره سوم نخست وزیری نوری مالکی بود. در آن زمان علیرغم مخالفتهای شدیدی با شخص مالکی اما زمزمههایی مبنی بر این هم وجود داشت که شاید بعضی از سیاستمداران عراق حداقل در ظاهر دیگر مخالفت آن چنانی نسبت به نخست وزیر سابق نداشتند اما اشغال موصل در واقع تیر خلاصی بود به تلاشهای نوری مالکی و بخشی از حزب دعوه که خواهان نخست وزیری ایشان بودند. بنابراین با توجه به اینکه بعضی از بازیگران منطقه و بینالملل یک سری اهدافی در بحث نخست وزیری نوری المالکی، در موضوع تضعیف دولت عراق، و همچنین مسئله دولت سوریه و حکومت بشار الاسد داشتند، قابل تامل است که چرا «داعش» در آن دوره زمانی توانست به چنین قدرت و جایگاهی برسد.
به هر حال این عواملی که ذکر کردید زمینههای سیاسی قدرتگیری داعش را مورد توجه قرار داد اما نباید فراموش کرد که این گروه تروریستی در جذب نیروهای بومی و حتی خارجی توانست موفق عمل کند. به هر حال این سوال مطرح است که ریشههای فرهنگی و مذهبی پیوستن نیروهای بومی و خارجی به داعش را چگونه باید ارزیابی کرد؟ داعش چطور در جذب افراد موفق بود؟
به نظرم عوامل موجود در کشورهای مختلف دنیا که از آنجا نیروهایی جذب «داعش» شدند، متفاوت است؛ یک زمانی شما راجع به افراد جذب شده اروپایی صحبت میکنید، یک زمانی موضوع افرادی هستند که از عراق، سوریه و دیگر کشورهای منطقه جذب این گروه شدند. بنابراین برای بررسی بهتر علل جذب لازم است که این تقسیمبندی صورت بگیرد. به نظر میرسد بسیاری از افرادی که از اروپا به «داعش» پیوستند از افراد فرودست جامعه خود بودند، بخشی از این جذبشدگان اروپاییهای غیربومی هستند. مهاجران مسلمان عربی که به اروپا رفتند و در آنجا تابعیت گرفتند و بعد به داعش پیوستند؛ گفتمان آنها به گفتمان افراد جذب شده در منطقه نزدیکتر است. اگر بخواهیم علل در منطقه را بررسی کنیم باید به این عوامل اشاره کرد: 1- گفتمان جذاب خود «داعش»؛ در نظر بگیرید که در 15-10 سال اخیر بعد از موضوع 11 سپتامبر و حمله امریکا به افغانستان و سپس به عراق در شرایطی به سر میبریم که عملا کشورهای اسلامی تحت اشغال امریکا و قدرتهای همپیمان امریکا بودند. اینکه مسلمانانی که در این کشورها کشته میشوند و تحت تعدی قدرتهای اشغالگر قرار میگرفتند باعث شد تا این باور در ذهن کسانی که جذب «داعش» شدند شکل بگیرد که بخش عمده مشکلاتی که در منطقه وجود دارد ناشی از جنایتهای قدرتهای غربی و اشغالگری آنها است. 2- نقش مهم موضوع سوریه در جذب افراد تندرو در گروه تروریستی داعش؛ تبلیغات مبنی بر اینکه دمشق همراه با همپیمانانش در حال کشتن اهل سنت است، تاثیر مهمی داشت بر جذب بخشی از بدنه افرادی که نگاهشان به موضوع ایدئولوژیک است. 3- مسائل اقتصادی و مالی؛ بالاخره «داعش» ماهانه حقوقی را برای اعضای خود در نظر میگیرند. این موضوع در میان گروههای سلفی وجود دارد حتی خود شبکه القاعده هم از ابتدا به همین شکل بوده است که به اعضای خود و حتی در مواقعی به خانوادههای اعضایی که کشته شدند، حقوق پرداخت میکرد. قطعا در فضای بیکاری که در عراق، سوریه، یمن و کشورهای دیگر منطقه وجود دارد، عامل اقتصاد یک عامل موثری است. 4- تبلیغات سیاسی و رسانهای؛ تا پیش از رشد و نمود «داعش» در موصل، از طرف برخی از سیاستمداران و رسانههای منطقهای اینگونه تبلیغ میشد که اهل سنت در عراق مظلوم واقع شدند و به حاشیه رانده شدند. این امر باعث شد تا بخشی از جذب افراد به گروه «داعش» از این طریق صورت بگیرد.
یکی از بحث های اصلی که عمدتا نگرانی کشورهای منطقه و فرامنطقه است مسئله بازگشت نیروهای خارجی عضو داعش به کشورهای مبدا خود است. ائتلاف ب.م اعلام کرد که تا پایان سال 2016 حدود 15000 جنگجوی خارجی به داعش پیوستند. آیا آمار دقیقی درباره تعداد این اعضای خارجی وجود دارد و کدام کشورها بیش ترین جنگجوها را داشتند؟
هیچ وقت آمار دقیق و جزئی درباره تعداد اعضای «داعش» و جنگجویان خارجی وجود نداشته و همواره آمار متعددی مطرح بوده است. الان نمیتوانم درباره این تعداد صحبت کنم اما آماری که میتوان درباره آن با قطعیت صحبت کرد تعداد کشتهشدگان است تا نیروهای زنده؛ اعلام شده است که تعداد کشتهشدگان اعضای «داعش» در عراق در جریان جنگ ارتش علیه این گروه تروریستی حدود 25 هزار نفر است. هرچند برآوردی که از تعداد اعضای خارجی «داعش» وجود دارد همین تعداد 15000 تا 20000 نفر است.
با توجه به اینکه چهل روز از انجام دو حمله تروریستی در تهران میگذرد و بنا بر اعلام رسمی مقامات کشور این عملیاتها توسط ایرانیانی که از داخل عضو گروه تروریستی «داعش» شدند، آیا اطلاعاتی درباره تعدادی اعضای ایرانی «داعش»، حتی به صورت تخمینی، وجود دارد؟
هرچند باز هم نمیتوان از تعداد ایرانیان عضو «داعش» آمار دقیقی ارائه کرد اما حتی همان آمار تقریبی هم در اختیار نهادهای اطلاعاتی و امنیتی ایران است. به هر حال واقعیتی که وجود دارد این است که بخشی از بدنه گروه تروریستی «داعش»، حداقل در سوریه، ایرانی هستند. بنابراین ما تنها این اطلاعات را داریم که ایرانیان هم در گروه «داعش» عضو هستند. درباره اعضای ایرانی «داعش» باید به دو نکته اشاره کرد: اولا تعداد کسانی که از مناطق کردنشین کشور به سمت «داعش» جذب شدند بیشتر از سایر مناطق بوده است و ثانیا اصولا «داعش» به اعضای ایرانی خود با یک بیاعتمادی مینگرد. به هر حال وضعیت ایران از نظر «داعش» یک وضعیت خاص است؛ ایران کشوری شیعی و ضد ایدئولوژی «داعش» است. خود گروه «داعش» هم اعتماد چندانی به جذب نیروی ایرانی ندارد، حتی اگر این اعضا بخواهند در آنجا حضور یابند و بگویند از اهل سنت سلفی هستند.
پس بنابراین با توجه به این بیاعتمادی که از آن صحبت میکنید احتمالا اعضای ایرانی «داعش» تنها در جایگاه جنگجویان در میادین جنگی عمل میکنند و نمیتوانند به سطوح عالی این گروه دست یابند؟
در مقام جنگجو و شاید در این حد که در برخی مجموعهها به عنوان امیر شناخته میشوند. اما من ندیدم که اعضای ایرانی در سطوح عالی مدیریت و فرماندهی «داعش» حضور پیدا کنند. مسئولان «داعش» غالبا از شخصیتهای عرب و معدودی از آنها از اعضای غربی هستند.
پایان داعش به معنای پایان ایده خلافت اسلامی است یا اینکه در آینده شاهد این موضوع خواهیم بود که گروه دیگری پرچمدار تشکیل خلافت اسلامی باشند؟ منظور این است که چقدر بعد از شکست داعش ایده احیای خلافت اسلامی که قدمتی به اندازه یک قرن (از زمان پایان خلافت عثمانی) همچنان برای گروههای اسلامی فعال در منطقه جاذبه دارد؟ چقدر این امکان وجود دارد که ما چند سال بعد یک خلافت اسلامی تازه ای در منطقه شاهد باشیم؟
همانطور که اشاره کردید بعد از سرنگونی خلافت عثمانی در دهه دوم قرن گذشته، تقریبا دیگر گروهی نداشتیم که عملا اعلام خلافت کند؛ البته حزب التحریر به عنوان یکی از جریانات اسلامی همچنان بر موضوع خلافت اسلامی تاکید میکند اما «داعش» اولین گروهی بود که این موضوع را اعلام کرد. الان بعید میدانم که با توجه به شکست و ناکامیهای متعدد گروه تروریستی «داعش» در سالهای اخیر، بتوانیم گروهی را داشته باشیم که مجددا موضوعی را تحت عنوان خلافت اسلامی مطرح کند. شاید بازماندگان «داعش» همچنان ادامهدهنده این موضوع باشند اما بعید است که یک گروه جدیدی بیاید و این موضوع را اعلام کند. به هر حال باید توجه داشت که وقتی از تشکیل خلافت یا به معنای امروزی آن دولت صحبت میشود، این تشکیل دولت اقتضائات مالی، زمینی و انسانی خاص خود را دارد. با توجه به 1- ناکامیهای «داعش»؛ 2- فقدان گروهی که در حال حاضر دارای پتانسیل اقتصادی ( بعد مالی) و انسانی (هم در حوزه شهروندان آن به اصطلاح خلافت و هم رهبران و اشخاص قوام بخش این خلافت اسلامی) لازم برای تشکیل خلافت باشد؛ 3- فضای مبارزه با «داعش» که الان در منطقه به اینگونه شکل گرفته که به نظر میرسد فعلا اجماع روی نابودی خلافت «داعش» وجود دارد، به نظر نمیرسد که گروهی بتواند اعلام تشکیل خلافت اسلامی کند.
بالاخره در این موضوع باید وضعیت فعلی را در نظر گرفت که بر این اساس به نظر نمیرسد گروههای فعلی چنین ظرفیتی را داشته باشند. یکی از بزرگترین گروههای تروریستی موجود در کنار «داعش» گروه جبهه النصره است که به هر حال شاخه سوری القاعده است. این شبکه در حال حاضر در شرایط فعلی ایمانی به راه اندازی و برپایی خلافت اسلامی ندارد؛ این شرایط در زمان حکومت طالبان در افغانستان برای القاعده مهیا بود که همانطور که اشاره کردم دیدگاه خاص این شبکه و شرایط خاص این خلافت باعث شد تا در آن زمان هم اعلام خلافت نکند. از طرف دیگر گروههای باقی مانده دیگر در عراق و سوریه یک سری گروههای محلی هستند که گفتمان آنها جهانی و بینالمللی نیست بلکه غالبا گروههای بومی با گفتمانی بومی هستند؛ در حالیکه برای تشکیل خلافت به گفتمان بینالمللی نیاز است. بنابراین سایر گروههای موجود در سوریه، عراق و حتی افریقا و شرق آسیا فعلا جایگاه گفتمان جهانی و مقومهای اقتصادی و سایر ظرفیتهای لازم را برای تشکیل خلافت اسلامی ندارند. به علاوه اینکه سابقه ناکام تشکیل این دولت به اصطلاح «خلافت اسلامی» و همچنین مبارزه تمام دنیا علیه آن باعث شده است تا عملا دیگر به ذهن دیگر گروهها خطور نکند که بخواهند چنین فعلی را مجددا تجربه کنند.