
استان پهناور و کهنِ سیستان و بلوچستان بهرغم تنوع مذهب و قومیت از دیرباز شاهد همزیستیِ مسالمتآمیز اقوام و مذاهب گوناگون بوده است. مردمانی از تبارهای بلوچ و سیستانی و پیروان مذاهب شیعه و اهل سنت در کمال آرامش و همدلی در کنار یکدیگر زیستهاند و تفاوتهای قومی و مذهبی، هرگز خللی در پیوندهای عاطفی و اخوت دیرین آنان ایجاد نکرده است. این وحدت کمنظیر، ریشه در فرهنگ غنی اسلامیایرانی دارد؛ فرهنگی که تفاوتها در قومیت و مذهب نه مرز جدایی که پلی برای پیوند بر محور احترام متقابل، مدارا و تأکید بر مشترکات استوار بوده است.
در سفر به جنوبشرق، پای صحبت عبدالرزاق براهویی از ریشسفیدان بلوچ در زاهدان نشستیم و او برای ما از این همدلیها گفت و از فرزندی که جانش برای دوستان فارس و سیستانیاش در میرفت. از یازده نفری گفت که باوجود اختلاف در قومیت و مذهب همچون جانی واحد بودند. حتی یک لیوان آب را هم بین خود تقسیم میکردند و علیرغم اینکه سه روز از مرخصیشان باقی مانده بود، اما وقتی باخبر شدند دوستانش راهیاند بیدرنگ گفتند: «من هم میآیم». اینگونه با هم رفتند و در 24آذر1402 در حمله ناجوانمردانه گروهک تروریستی جیشالظلم به راسک با هم در خون خود غلطیدند.
امروز، عبدالرزاق براهویی نه در حضیض ماتم، که بر قله افتخار ایستاده و حاضر است راهی را که پسرش در آن قدم نهاده ادامه دهد. او تروریستهایی را که در این منطقه با لباس بلوچی خون مردم بلوچ را به زمین میریزند، دزدان راهزنی مینامد که از اسلام خارج شدهاند و بهدنبال برهمزدن امنیت و اتحاد در منطقه هستند.
در ادامه روایت عبدالرزاق براهویی را از فرزندش محمدحسن براهویی میخوانید.
محمدحسن را به نیروی انتظامی فرستادم که امنیت را برقرار کند
زمانی که به مدرسه ابتدایی رفت، به مسجد هم میرفت و قرآن میخواند. بعد از اینکه دیپلمش را گرفت، از او میپرسیدیم میخواهی چه شغلی را انتخاب کنی؟ میگفت من پلیس میشوم. من هم به او میگفتم برو پلیس شو و برای خلق الله خدمت کن. بچهام را خودم به نظام فرستادم. میدیدم که جیشالعدل نیروهای نظامی را هدف قرار میدهند و میکشند، به این خاطر محمدحسن را به نیروی انتظامی فرستادم که امنیت را برقرار کند. این خیلی ارزش دارد که تو در پلیس باشی و کار مردم را روبهراه کنی یا مشکل مردم را حل کنی. همینطور هم شد.
یک سال آموزشی در تهران بود و بعد به خاش رفت. زمانی که به نیروی انتظامی رفت و به اینجا آمد، اول در پاسگاه بود. همه مردم از او راضی بودند. هر سفیدریشی که در منطقه بودند و به آنجا مراجعه میکردند و میگفتند ما مشکلی داریم، فرماندهشان مشکل آنها را بهخوبی حل میکرد. اگر مشکل و خصومتی در بین خودشان داشتند و بر علیه یکدیگر بودند، سفیدریشها را میآوردند و مشکل آنها را بهخوبی حل میکرد. به ما نصیحت میکرد که من در پاسگاه برای محافظت از مردم هستم. برای کسانی اینجا خدمت میکنم که به من احتیاج دارند. من باید امنیت را برقرار کنم. تا آن لحظهای که شهادت را دریافت کرد.
11 نفر هم دل بودند
به همکارانش هم چنان علاقه داشت و با هم آنقدر صمیمی بودند که یک لیوان آب را بین همدیگر تقسیم میکردند. فرقی هم برای آنها نداشت که من بلوچ سنی هستم و این همکار من فارس هست و از تهران و گرگان یا جای دیگر است یا زابلی است. اینها همه مثل برادر بودند. همان شب که شهادت دریافت کرد مرخصی بود. سه روز از مرخصیاش مانده بود، رفیقانش به ستاد مرکزی زاهدان آمده بودند و به او زنگ زده بودند که من میروم، تو با من میآیی؟ گفته بود: «من میآیم». رفیقی داشت که فامیلش شهریاری بود که با هم شهید شدند و خانهاش در زابل بود. پدرش برای من تعریف کرد که پسر من راه افتاد که برود. به او گفته بود هنوز وقت داری. گفته بود: «محمدحسنِ من میرود، حسن جان میرود، من هم میروم». 11 نفر هم دل بودند که از همدیگر جدا نمیشدند.
پدر پوریا شیخ عکس محمدحسن من را با عکس پوریا یک جا قرار داده است. چند روز پیش یک بنده خدایی زنگ زد گفت: «من در آموزشی با شهید محمدحسن براهویی بودم. خیلی آقا بوده است. برادر من بوده است. ما اینجوری صمیمی بودهایم. زندگی ما دوستانه و برادرانه بوده است. برای رضای خدا کار کردیم و برای رضای خدا از این دنیا میرویم. همینجوری که او از دنیا رفته است».
دشمن میخواهد امنیت، اتفاق و اتحاد ما را بهم بزند
نظامیها برای امنیت مردم هستند و برای کشور خودشان خدمت میکنند. اینها دشمن قسمخوردهی اسلام هستند. صهیونیستها و کسانی که میآیند و این نظامیها را میزنند، اصلاً دین و ایمان در وجودشان نیست. اگرچه به زبان من باشند. اینها فقط همین کار را میکنند که پول بگیرند و چنین کسانی را بزنند و بهشهادت برسانند و آخرت خودشان را خراب کنند. اینها پیش خداوند متعال محاکمه میشوند. صهیونیستها دشمن قسمخورده ما هستند. این مال الان نیست. از ابتدایی که محمد رسول الله صلی الله و سلم بر پیامبری مبعوث شد آنها دشمن اسلام هستند. ما از اسلام خودمان دفاع میکنیم و هیچ موقع کوتاه نمیآییم.
اگرچه من پدر شهید هستم، این تقاضا را دارم که همانگونه که این دل ما میسوزد خداوند متعال پدر و مادر آن کسانی که اینها را بهشهادت میرسانند و امنیت را به هم میزنند هم در این دنیا و در آخرت گرفتار کند، که شدند. خیلی از اینها به جهنم رسیدند. و اینها تا آخر نمیمانند اگرچه بخواهند این انقلاب را از بین ببرند. این انقلاب، انقلاب مردمی است و انشاءالله از بین نمیرود. هر چه سختی بیاورند. آمریکا هر نوع تحریم کرده است، ما کوتاه نمیآییم. ما به خدا ایمان داریم. خدا هیچ موقع ما را ضایع نمیکند.
اینها میخواهند امنیت، اتفاق و اتحاد ما را بهم بزنند که هیچ موقع کامیاب نمیشوند. نیروی انتظامی یا سپاه بر خلق الله خدمت میکنند و به خاطر من پدر پیرمرد امنیت را برقرار میکنند. من امروز اینجا در خانه نشستهام، امنیت دارم، از همینها امنیت دارم. اگر اینها نباشند این آمریکا و صهیونیست ما را مثل غزه قتل عام میکنند. همینها هستند که خونشان میریزد برای مردم و بعضی مردمانی که مثل ما لباس میپوشند و به اسم داعش و چی و چی همه اسرائیلی و آمریکایی هستند. 11 نفر در یک آسایشگاه خونشان با هم قاتی شد. در یک جا و یک لحظه آنها را زدند. من بارها گفتم اگر اینها به گیر من بیافتند اینها را انشاءالله به جزای اعمالشان میرسانم و تیکهپارشان میکنم. چون اینها امنیت ما را بر هم زدند. پول میگیرند و یک پاسگاهی که امنیت مردم را برقرار کرده، میزنند و در خواب شهید میکنند.
راه را میگیرند و زمانی که آنها در ماشین هستند آنها را میزنند. چند روز پیش در راه خاش-زاهدان، سرهنگی را زدند. اینها چه گناهی کردند؟ الله تبارک تعالی در قرآن میفرماید اینها را به چه ذنبی کشتند؟ روز قیامت خدا از آنها سوال خواهد کرد که اینها چه گناهی کردند؟ آیا به شما نفعی نرساندند که شما آنها را از بین بردید و شهید کردید؟ چه خصومتی با اینها داشتید؟ اینها امنیت خود شما را برقرار کرده بودند و جان و مال شما را پاسداری میکردند و نگهبانی میدادند و خودشان را در خطر میانداختند. اینها دیگر بخشونی نیستند.
اگر عبدالمالک [ریگی] که قبلا در آمده بود و جیشالعدلی که هست و باقی گروهها که هستند اگر از حق ملی خودشان دفاع میکنند، این دفاع نیست. بیایند بنشینند با دولت، با مردم، با ریشسفیدان بگویند که این حق ماست. این حق را به ما ندادند، نه اینکه بیایند به ناحق مردم را بکشند، و این نظامیها را از پا دربیاورند و شهید کنند و یا سر راه را بگیرند. اینها گردنهبگیر و قطاعالطریق هستند. اسلام حکم داده که اینها قطاعالطریق هستند و اگر بمیرند، جنازهشان را در چاله بیاندازید.
اسلام محمدی اینها را قبول ندارد و هر ملایی که بر این کارها فتوا داده، او هم مثل همینها دزد و قطاعالطریق است. به خدا و آخرت ایمان ندارند. ساده میگویند که میازار موری که دانهکش است که جان دارد و جان شیرین خوش است. اینگونه کشت و کشتار یک یهودی و کافر هم جایز نیست که ناحق میکشند.
اینها که میآیند و میزنند، من اعلام کردم که چند بار من را بزنند و من بمیرم، زنده شوم باز هم خدمت انجام میدهم. از سردار رادان تقاضا کردم که من را مجهز کنید من میروم یا آنها من را میکشند یا من آنها را میکشم. سردار رادان دید من ضعیفم گفت تو نمیتوانی. گفتم دوشادوش شما میآیم.
ما از اینکه برای خلقالله خدمت کنیم دست نمیکشیم. ما برای رضای الله خدمت میکنیم و اگر خون ما ریخته شود برای رضای الله ریخته میشود. چون ما از کشور خودمان دفاع میکنیم. اگر اینها حقی دارند بیایند بنشیند و دفاع کنند. نه اینکه یک پاسگاهی را بزنند و بروند.
آرزوی ما این است که الله تبارک تعالی اینها را با شهدای صدر اسلام محشور کند و در جنت فردوس اینها را جا دهد. من هم شب و روز هر موقع نماز میخوانم از خدا میخواهم همه مسلمانان را با شهدای صدر اسلام جنت نصیب کند.