
جنگ دوازدهروزه اخیر، صحنهنمایش پیچیدهای از جنگ ترکیبی بود که در آن محور غرب-صهیونیسم با بهرهگیری همزمان از ابزارهای نظامی، رسانهای و سایبری، تهاجم چندبعدی بیسابقهای را علیه امنیت ملی ایران سازماندهی کرد.
این نبرد نامتقارن با پنج ویژگی محوری قابل تحلیل است: هماهنگی حسابشده سهجانبه نظامی-رسانهای-سیاسی رژیم صهیونیستی، نقش هدایتگرایانه آمریکا به عنوان طراح اصلی سناریوهای منطقهای، پروژه روایتسازی هدفمند رسانههای غربی در چارچوب جنگ شناختی، شبکه ارتباطات پنهان نهادهای رسانهای با گروهکهای تروریستی، و در نهایت سنجش ظرفیتهای دفاعی ایران در برابر این تهدیدات پیچیده. برای واکاوی این ابعاد، گفتوگویی تخصصی با دکتر مجید فرخی، استراتژیست ارشد مسائل امنیتی انجام دادهایم که تحلیلهای مستند آن تصویر جامعی از این نبرد هیبریدی ارائه میدهد.
- آیا میتوان حملات اخیر اسرائیل به ایران را مصداقی از جنگ هیبریدی دانست؟ اگر بله، کدام مؤلفههای هیبریدی در این درگیری مشاهده شد؟
حملههای اخیر اسرائیل به ایران را میتوان مصداقی از جنگ هیبریدی دانست؛ چراکه این حملات حاصل هماهنگی برنامهریزیشده بین سه ضلع اصلی شامل اروپا (در حوزه دیپلماسی هستهای)، آمریکا (به عنوان راهبر اصلی) و رژیم صهیونیستی (در بخش نظامی) بوده است. این مثلث قدرت، پیش از آغاز درگیریها نیز زمینهسازیهای لازم را انجام داد و جنگ را در راستای اهداف مشترک خود پیش برد. به گفته صدراعظم آلمان، اسرائیل نقش اجرایی «بخش کثیف» این عملیات را بر عهده داشته است. نکته حائز اهمیت این است که هم غربیها و هم بازیگران منطقهای به خوبی آگاه هستند که اسرائیل به تنهایی توان مقابله با ایران را ندارد و بدون حمایت غرب، جمهوری اسلامی ایران و گروههای مقاومت میتوانند به راحتی این رژیم را از صحنه روزگار محو کنند.
- آیا اقدامات اسرائیل در این دوره را میتوان بخشی از راهبرد گستردهتر آمریکا تلقی کرد؟ شواهد این هماهنگی چیست؟
اقدامات اخیر اسرائیل علیه ایران را باید بخشی از یک راهبرد کلانتر آمریکایی دانست که در قالب همکاری سهجانبه با اروپا و رژیم صهیونیستی به اجرا درآمده است. این هماهنگی راهبردی در چند سطح قابل ردیابی است: نخست در سطح دیپلماتیک، که نمونه بارز آن سخنان مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، در اولین سفر اروپاییاش بود؛ جایی که صراحتاً از اروپاییها خواست مکانیسم ماشه را فعال کنند. این خواسته به وضوح نشاندهنده تقسیم کار برنامهریزیشدهای بود که در آن اروپا مسئولیت اعمال فشارهای سیاسی و تحریمی را برعهده گرفت، آمریکا نقش بازیگر اصلی در صحنه مذاکرات را ایفا کرد و اسرائیل به عنوان بازوی نظامی این ائتلاف عمل نمود.
در سطح عملیاتی، این هماهنگی در واکنشهای پس از حمله اسرائیل به ایران به روشنی قابل مشاهده بود. رهبران اروپایی از جمله مکرون، استارمر و صدراعظم آلمان نه تنها از اقدام اسرائیل حمایت کردند، بلکه با توصیههای به ظاهر بیطرفانه برای "خویشتنداری" ایران، در واقع به توجیه این تجاوز پرداختند. این موضعگیری یکپارچه، تصادفی نبود بلکه حاصل همان هماهنگیهای پیشبینانهای بود که پیشتر در سخنان روبیو نمود یافته بود.
در بعد نظامی نیز، اگرچه مقامات آمریکایی مانند ترامپ مدعی مهار اسرائیل بودند، اما این ادعاها بیشتر جنبه روانی داشت. واقعیت این است که اسرائیل با پشتوانه کامل اطلاعاتی و لجستیکی آمریکا عمل میکند، همانگونه که در عملیاتهای ترور دانشمندان هستهای ایران یا حملات سایبری مشترک شاهد بودیم. کمکهای سالانه 3.8 میلیارد دلاری نظامی آمریکا به اسرائیل و همکاریهای امنیتی گسترده دو کشور، سندی محکم بر این ادعاست.
این همکاری سهجانبه در چارچوب استراتژی «جنگ میان جنگها» قابلتحلیل است؛ رویکردی که در آن اسرائیل با حمایت غرب میکوشد بدون درگیر شدن در جنگ تمامعیار، به تدریج توان دفاعی ایران را تحلیل ببرد. بنابراین، حملات اخیر را باید حلقهای از زنجیره بلندمدت فشارهای هماهنگ غرب علیه ایران دانست که با تقسیم کار دقیق و برنامهریزیشده در حال اجراست.
در تحلیل اقدامات اخیر اسرائیل باید تأکید کرد که این رژیم به تنهایی اجازه هیچ اقدامی را ندارد. هرچند لابی صهیونیستی نفوذ قابل توجهی هم در آمریکا و هم بر حکام کشورهای غربی و برخی دیگر از دولتها دارد، اما مرکز اصلی تصمیمگیری بدون تردید در واشنگتن است. به بیان دقیقتر، اسرائیل بدون دریافت چراغ سبز از آمریکا قادر به انجام هیچ اقدام مستقلی نیست. این واقعیت در هماهنگی کامل بین سه ضلع مثلث آمریکا، اروپا و اسرائیل در حملات اخیر به وضوح مشاهده میشد، جایی که هر کدام نقش مشخصی را در این راهبرد مشترک ایفا میکردند. حتی پس از حمله، موضعگیری یکپارچه کشورهای اروپایی در حمایت از اسرائیل و توصیه به ایران برای خویشتنداری، مؤید این هماهنگی از پیش طراحی شده بود. بنابراین میتوان نتیجه گرفت که اقدامات اسرائیل بخشی از یک طرح بزرگتر آمریکایی است که با مشارکت اروپا به اجرا درآمده است.
- در جنگ ۱۲ روزه، روایتسازی رسانههای غربی (مانند تمرکز بر «عدم آسیبپذیری اسرائیل» پس از حمله ایران) چگونه با نظریه جنگ شناختی مرتبط است؟ آیا ایران در مقابل این روایتسازی واکنش مؤثری داشت؟
در جنگ ۱۲ روزه اخیر، رسانههای غربی با اجرای یک پروژه هماهنگ روایتسازی، تلاش کردند تا تصویری کاملاً یکجانبه از رویدادها ارائه دهند. این رسانهها با بزرگنمایی تأثیر حملات اسرائیل و توصیف آن به عنوان اقداماتی ویرانگر و تعیینکننده، در مقابل تحقیر اقدامات ایران و نمایش آن به عنوان عملیاتی ضعیف و بینتیجه، به وضوح در چارچوب نظریه جنگ شناختی عمل کردند. هدف این روایتسازی ایجاد تصویری از شکستناپذیری اسرائیل و تضعیف روانی ایران بود. با این حال، جمهوری اسلامی با بهرهگیری هوشمندانه از فضای مجازی و انتشار مستندات تصویری از اصابتهای دقیق موشکی به اهداف استراتژیک، توانست این روایت غربی را به چالش بکشد. از روز سوم جنگ به بعد، انتشار این تصاویر نه تنها در افکار عمومی منطقه، بلکه حتی در محافل کارشناسی غربی نیز تأثیرگذار بود و موجب تعدیل نسبی روایت اولیه رسانههای غربی شد. این تقابل نشان داد که اگرچه جبهه رسانهای غرب از امکانات وسیعی برخوردار است، اما با اقدامات به موقع و مستند میتوان اثرگذاری آن را کاهش داد. با این حال، همچنان نیاز به تقویت توان روایتسازی ایران در سطح بینالمللی به عنوان یک ضرورت استراتژیک احساس میشود.
در تحلیل اقدامات ایران در جنگ ۱۲ روزه، باید اذعان کرد که هرچند در عرصه سیاسی و نظامی موفقیتهای قابل توجهی کسب شد - از جمله واداشتن کشورهای اروپایی به پیشنهاد مذاکره برای توقف جنگ که نشاندهنده شکست راهبردهای نظامی رژیم صهیونیستی بود - اما در حوزه رسانهای، بهویژه در رسانههای بینالمللی، نتوانستیم این موفقیتها را آنگونه که شایسته است تبیین و بازتاب دهیم. این ضعف رسانهای در حالی است که حقانیت مواضع ایران بر همگان آشکار بود، اما انتقال این واقعیت به افکار عمومی جهانی با چالشهای جدی مواجه شد. این مسئله نشان میدهد که علیرغم برخورداری از محتوای قوی و مستدل، نیازمند تقویت سازوکارهای رسانهای بینالمللی هستیم تا بتوانیم روایت دقیقتری از توانمندیها و مواضع کشور ارائه دهیم. این ضعف تاریخی که همواره گریبانگیر دیپلماسی رسانهای ما بوده، ضرورت سرمایهگذاری بیشتر و برنامهریزی منسجمتر در این حوزه را آشکار میسازد.
- مستنداتی از همکاری رسانههای غربی و گروههای تروریستی در جنگ شناختی اخیر وجود دارد؟
در پاسخ به سوال چهارم باید بگویم که جنگ اخیر علیه ایران یک جنگ تمامعیار از سوی محور شرارت بود که از تمام ابزارهای موجود، از جمله گروههای تروریستی، استفاده کردند. هرچند ما به اطلاعات دقیق دسترسی نداریم، اما بدون تردید بخشی از تلفات و آسیبهای وارد شده به ایران در جنگ ۱۲ روزه، نتیجه اقدامات همین گروههای تروریستی بود که در نقاط مختلف کشور فعال بودند - چه در اجرای حملات مستقیم و چه در انتقال تسلیحات. با گذشت زمان و انتشار جزئیات بیشتر، شواهد قطعیتری در این زمینه آشکار خواهد شد، اما همکاری این گروهها با دشمنان ایران در جنگ شناختی اخیر امری غیرقابل انکار است.
منبع: فرهیختگان