عروج خونین(5)

این شخصیت ها نیستند که دیوار آهنی به دور خود کشیده اند ، بلکه توطئه های دشمنان و منافقین کوردل چنین مسائلی را باعث شد . این آگاهی دشمنان انقلاب و ناآگاهی و عدم تجربه مسئولین امنیتی بود که باعث شد شخصیت های بزرگی همچون شهدای محراب و شهید بهشتی و استاد مطهری و دیگران را از این انقلاب گرفتند و این دشمنان از دیدن جریان کنونی و آگاه شدن مسئولین از مسائل امنیتی سخت عصبانی شده مانند حیوان درنده که همیشه در پی طعمه هستند ، در صدد ترور شخصیت های دیگری هستند

322529

پنجم : زهد و پارسایی

شهید محراب اگر در این جهت بی نظیر نبود لااقل کم نظیر بود ، بیست و سه سال در حوزه علمیه قم و ده سال در اصفهان به دور از خانواده در حجره ای می زیست ، جمعاً سی و سه سال . تمام دارایی ایشان چند جلد کتاب ، آن هم در اواخر این دوره و مختصری لوازم زندگی بود که بر روی هم پانصد تومان نمی ارزید .

ساده می زیست و غذایش اغلب نان بود و گاه پنیری در کنار آن . من خود پنج سال در حجره مدرسه فیضیه با ایشان بودم و خاطرات زیادی از آن دوران در ذهن دارم که شایسته نمی دانم آنها را شرح دهم . شاید روح آن مرد بزرگ راضی نباشد ، گرچه مصلحت هم دیده شود .

پس از این دوران طولانی که در فقر مطلق اما به پارسایی و زاهدانه سپری گشت ، اقامت بیست و هفت ساله ایشان در کرمانشاه آغاز شد . منزل ایشان در این شهر ، با این که نمایندگی مرحوم آیت الله بروجردی و امامت جماعت مسجد آیت الله بروجردی را بر عهده داشتند ، تا مدت شش هفت سال اجاره ای بود .

پس از این مدت عده ای از مؤمنین خیر با کسب اجازه از محضر امام خمینی که در نجف اشرف بودند و آیت الله گلپایگانی ، منزلی برای ایشان تهیه کردند . قیمت منزل پنجاه و سه هزار تومان بود که بیست هزار تومان آن وام بانکی بود که باید به مرور پرداخت می شد ، اداء دیون و قروض خانه مزبور بر عهده خود ایشان گذاشته شد .

در این رابطه حضرت امام نامه ای از نجف اشرف نوشتند که ضمن بیان مطالبی دستور پرداخت دیون شان را از محل سهم مبارک امام دادند . عین دست خط امام در اختیار خوانندگان عزیز قرار داده می شود تا دلیل باید بر صحت گفتار نگارنده و یادگاری و هم بازگو کننده توجه و عنایت شخص امام به این شهید بزرگوار و این که این شهید به قدری مقید بودند و در امور دنیا احتیاط می کردند که حتی حاضر نبودند وام منزل را بدون اذن امان و مرجع تقلید پرداخت نمایند .

لذا در وصیتنامه ایشان هم این موضوع آمده است که نصف منزل مسکونی متعلق به امام امت است و پس از مرگ من ورثه باید پول آن را به امام بدهند و ما هم به حسب وصیت شهید محراب عین وصیتنامه را پس از شهادت ایشان به محضر امام بردیم و از ایشان کسب تکلیف کردیم و امام امت هم با بذل عنایت و توجه کامل فرمودند : " من سهم خودم را به دو فرزند روحانی این شهید واگذار نمودم ."

آنچه لازم است در اینجا بگویم این است که پس از فوت مرحوم آیت الله حکیم و امر مرجعیت امام و نمایندگی و وکالت از سوی امام به شهید محراب و پس از پیروزی انقلاب و شروع امامت نماز جمعه شهر کرمانشاه توسط ایشان ، اکثر وجوهات شرعیه مردم مؤمن و مسلمان کرمانشاه که شاید سالانه زائد بر چند میلیون تومان بود به شهید محراب مراجعه می شد و ایشان با تقید بر این که وجوهات را باید به دست حضرت امام بدهند .

با این که ایشان می توانستند منزل مسکونی محقر را به منزل بهتری تبدیل کنند ولی نپذیرفتند و تا روز شهادت در این خانه ساده که سه اتاق بیشتر نداشت ، زندگی کردند و حتی تعمیرات جزئی را که برای خانه لازم و ضروری به نظر می رسید قبول نکردند .

از همه بالاتر این که منزل ایشان تا سطح خیابان چندین متر ارتفاع و پله های متعددی داشت که هر بیننده را به تعجب وا می داشت که چگونه ایشان با این کبر سن از این راه عبور می کنند ، فصل زمستان و سرما ، بارندگی شدید و برف و یخبندان زیاد این شهر خود حکایت مفصلی داشت . انسان هایی که دل به دنیا نبسته به معنویت و آخرت و حیات جاویدان می نگرند ، معلوم است که اعتنایی به این امور ندارند .

حدود چهل روز قبل از شهادت ایشان موضوع منزل به امام رسید و من خود حاضر و شاهد بودم که امام خطاب به ایشان فرمودند : " خانه ای باید برای شما تهیه شود ، خانه ای امن و وسیع و هر چه بود بر عهده من ." ظاهراً امام وضع منزل و احتیاط کردن فوق العاده ایشان را شنیده بودند ، لذا فرمودند : " من ضامن ." ولی تا آخر در منزل فعلی سکونت داشتند .

اگر این مرد اهل دنیا بود با توجه به این که اکثر وجوه شرعیه به دست ایشان می رسید ، می توانست خانه و زندگی مرتبی تهیه کند و چنین نکرد . او خانه جاودان ابدی را بر خانه موقت دنیوی ترجیح داد ، چنین است انتخاب مرداد بزرگ " عاش سعیداً و مات سعیدا طبی لهم و حسن ماب ."

وضع زندگی شهید محراب ، به قدری ساده و مختصر بود که نمی توانستند حتی از سه چهار نفر پذیرایی کنند ، لذا شخصیت هایی همچون شهید اول محراب و سومین شهید محراب آیت الله مدنی و آیت الله صدوقی که در رابطه با جنگ به جبهه غرب و کرمانشاه آمده بودند ، فقط یک نوبت میهمان ایشان بودند و آن یک نوبت هم با این که تعداد آنها به ده نفر نمی رسید ، غذا از میهمانخانه می آوردند ، همیشه توصیه می فرمودند : غذا به قدر مصرف تهیه می شود .

اگر به میهمانی هم می رفتند فقط از یک نوع خورشت استفاده می فرمودند . پاسداران محافظ ایشان در هفته فقط یک روز میهمان ایشان بودند ، آن هم روزهای جمعه و در آن روز غذا از خارج تهیه می شد . شهید شبها مطلقاً غذای طبخ شده میل نمی کردند ، غذای شب ایشان اغلب مختصری نان و پنیر یا مخلوط ماست و شیر بود .

در رابطه با جنگ و طرح بسیج اقتصادی و جیره بندی ارزاق و نفت از سوی دولت جمهوری اسلامی ، از سوی استانداری و بازرگانی به ایشان پیشنهاد شد اجازه بدهند مقداری برنج و قند و شکر برایشان فرستاده شود ، شهید زاهد که درد مردم را درک می کرد به هیچ وجه قبول نکرد .

می فرمود : " هیچ تفاوتی بین من و دیگر مردم نیست ، درست است که ایاب و ذهاب ما زیاد است ، ولی تعداد عائله ما دو الی سه نفر بیش نیست و در این موقعیت جنگی و کمبود ارزاق باید به دولت جمهوری اسلامی کمک کرد " ، لذا دفترچه ارزاق ایشان دو نفره صادر شد و یکی از خواهران حوزه علمیه همیشه ارزاق ایشان را تهیه می کرد و همچنین بود کارت نفت ایشان .

در آن سرمای سخت کرمانشاه و کبر سن ، ایشان مثل دیگران هر دوازده روز فقط یک بشکه نفت دریافت می کردند و هر چه اصرار می شد که اجازه بدهید برای شما نفت بیشتری داده شود ، قبول نمی فرمودند .

یکی دو نفر از دوستان و علاقه مندان شهید محراب که شنیده بودند ، ایشان در سرمای سخت زمستان در مضیقه نفت قرار دارند ، گاهی یک بشکه بیست لیتری برای ایشان نفت می آوردند و اظهار می داشتند " این سهمیه مصرفی خودمان است ، که اضافه آمده و برای شما آورده ایم ."

این بود مختصری از زندگی مردی که تمام مردم ایران او را می شناختند و فوق العاده مورد احترام علما و مراجع تقلید و حوزه های علمیه بود . شاید کسانی که این مطالب را باور نداشته باشند ، از خود بپرسند چگونه ممکن است یک انسان تا این حد به مسائل اجتماعی توجه داشته و درد مردم را درک کرده باشند و ملاحظه حال طبقه مستضعف را بکند .

خانه ای به ایشان پیشنهاد دادند و دیوار کشی هم کردند که ایشان را به آنجا منتقل کنند ، ولی نپذیرفت ، فرمودند : " دیگر از من گذشته است ، بیش از چند روز دیگر زنده نیستم و در همین منزل هستم ."

سقف یکی از اتاق های منزل به طور سطحی خراب شده بود و با این که نصف روز بیشتر تعمیر نداشت ، مدتی ما به ایشان اصرار کردیم تا بالاخره بعد از دو سال پانزده روز قبل از شهادت شان پذیرفتند که فقط با نصف روز بنایی خرابی سقف اتاق اصلاح شود .

پس از پیروزی انقلاب ، خرید و فروش تلویزیون از جهت شرعی دیگر اشکالی نداشت ، تلویزیون یکی از وسایل لازم و ضروری مردم به خصوص اینگونه افراد که باید از اخبار و جریانات کشور اطلاع پیدا می کردند ، بود . ولی ایشان در مورد خرید اینگونه وسایل یا هر وسیله دیگر با پول وجوهات شرط احتیاط را رعایت می کردند .

تا مدت بیش از یک سال و نیم از تلویزیون بسیار کوچکی استفاده می کردند که یکی از همسایگان به طور امانت در اختیار ایشان قرار داده بود و ایشان در این مدت به هیچ وجه حاضر نشد یک تلویزیون خریداری کنند ، تا این که یکی از ارادتمندان وی که لوازم خانگی داشت ، روزی به منزل ایشان آمد و یک تلویزیون کوچک برای شهید محراب آورد و هدیه نمود .

از آغاز اقامه نماز جمعه تا مدت دو سال شهید محراب همیشه با تاکسی (وسیله نقلیه عمومی شهری) و بدون محافظ به محل نماز جمعه می رفتند و گاه باید دقایقی منتظر وسیله نقلیه می شدند . بعد تا چندی یکی از همسایگان منزل ، ایشان را می بردند . سپس پیکان کهنه ای توسط استانداری کرمانشاه در اختیارشان قرار داده شد که اکثر اوقات خراب بود و بالاخره با توجه به مسائل امنیتی و تهدید شدن شخصیت ها ، یک پیکان جدید و دو پاسدار در اختیار ایشان قرار گرفت .

پس از جریان هفتم تیر ماه و شهادت هفتاد و دو تن و ترور اولین شهید محراب آیت الله مدنی و تجربه ای که مسئولین از این ترور به دست آوردند ، یک وسیله نقلیه نیز از شهربانی کرمانشاه در اختیار ایشان گذاشته شد و پس از شهادت دومین شهید محراب دو تن دیگر از پاسداران به محافظین ایشان اضافه گشت .

و بالاخره بعد از ترور سومین شهید محراب ، حضرت آیت الله صدوقی و توجه و عنایت و سفارش شخص امام مبنی بر امنیت و حفاظت از ایشان در این اواخر حدود سه ماه بود که یک اتومبیل زرهی به ایشان اختصاص یافت که شهید محراب از سوار شدن در این اتومبیل اکراه داشتند ، ولی برادران پاسدار به اجبار ایشان را در آن اتومبیل سوار می کردند .

شهید محراب از این مسائل رنج می برد و کراراً آرزو می کرد ای کاش مانند گذشته با تاکسی به نماز جمعه می رفت . از این که چند نفر به عنوان محافظ گرد ایشان بودند ناراحت بود و اکثر مواقع با محافظین مشاجره می فرمود و اظهار می داشت " چرا مردم را اذیت می کنید و چرا برای آنها مزاحمت ایجاد می کنید ، بگذارید با من ملاقات کنند ." و آنها هم چون وظیفه داشتند ناچار از مراجعین ناشناخته جلوگیری می کردند .

با توضیح این جریان خوانندگان عزیز متوجه می شوند که اگر ترور شخصیت ها و توطئه های دشمنان انقلاب و اسلام نبود ، هیچگاه احدی از شخصیت های مذهبی و مملکتی حاضر نبودند با وضع کنونی در جامعه ظاهر شوند و مایل نبودند چنین خود را مقید کنند .

من خود شاهد بودم پس از پیروزی انقلاب و اقامت امام در شهر قم ، شهید مظلوم دکتر بهشتی از میدان شوش با وسیله عمومی به قم سفر می کرد و به حضور امام می رسید ، با این که شهید بهشتی در زمان دولت موقت جزء شورای انقلاب بود .

پس این شخصیت ها نیستند که دیوار آهنی به دور خود کشیده اند ، بلکه توطئه های دشمنان و منافقین کوردل چنین مسائلی را باعث شد . این آگاهی دشمنان انقلاب و ناآگاهی و عدم تجربه مسئولین امنیتی بود که باعث شد شخصیت های بزرگی همچون شهدای محراب و شهید بهشتی و استاد مطهری و دیگران را از این انقلاب گرفتند و این دشمنان از دیدن جریان کنونی و آگاه شدن مسئولین از مسائل امنیتی سخت عصبانی شده مانند حیوان درنده که همیشه در پی طعمه هستند ، در صدد ترور شخصیت های دیگری هستند .

ولی بحمدلله پس از شهادت چهارمین شهید محراب دیگر تروری انجام نشد و در واقع خون این شهید بزرگوار و دیگر شهدا ، انقلاب را بیمه کرد . کاش مسئولین قبل از ترور این شخصیت ها به فکر می افتادند و نمی گذاشتند این مردان بزرگ طعمه آتش کینه دشمن قرار گیرند و این سرمایه های بزرگ علمی و اجتماعی در اختیار انقلاب بود و مردم از پرتو آنها بهره می گرفتند.

ولی افسوس و هزاران افسوس که دشمن بیدار بود و ما در خواب . هر روز حوادث ناگواری را شاهد بودیم که اگر هوشیاری ملت و پایمردی آنها نبود هر یک برای از پا در آوردن انقلاب کافی بود .

آخرین نکته ای که باید در اینجا به اطلاع خوانندگان محترم برسانیم زهد عبادی شهید است . تا آنجا که افتخار حضورشان را در حوزه علمیه قم داشتم (قریب پنج سال متوالی) هیچگاه نماز شب ایشان را تعطیل ندیدم . مقید بود نماز صبح را با جماعت در حرم مطهر حضرت معصومه (ع) بخواند .

و زمانی هم که ایشان به کرمانشاه آمد ، البته من در این مدت در قم بودم و کمتر در محضرشان بودم ، ولی گاهی که به زیارت ایشان والده به کرمانشاه می آمدم ، همانند برنامه قم ایشان را متهجد می یافتم . مقید بودند نوافل را اکثر اوقات بجا آورند ، که این هم یکی از ویژگی های یک انسان مؤمن است ، با توجه به روایات متعدد در باب انجام نوافل و این که نوافل مکمل فرایض اند .

 

عروج خونین(۴)


فروردین 1403
شنبه 1 شنبه 2 شنبه 3 شنبه 4 شنبه 5 شنبه جمعه
1
2
3
4
5
8
9
10
11
12
16
17
18
19
20
22
23
24
25
26
27
28
29
30
31