آقای علیرضا قاضی زاده، دانشجوی دکتری روابط بینالملل در مقالهای که به اولین کنگره ملی ۱۷۰۰۰ شهید ترور کشور ارائه کرد، نوشت: مقاله حاضر با هدف بررسی تحول در فعالیتهای تروریستی قبل و بعد از حادثه 11سپتامبر2001 و با تأکید بر سه محور اهداف، ابزار و سطح فعالیتها صورت گرفته است. شما می توانید در ادامه متن کامل آن را مشاهده کنید.
چکیده
تروریسم پدیدهای است که وقوع آن متأثر از زمینهها و عوامل مختلف شخصی و محیطی و شناخت دقیق انگیزه، هدف، ابزار، تکنولوژی و شیوههای به کارگیری آن مستلزم انجام تحقیقات و پژوهشهای دقیق علمی است.
تروریسم، به عنوان خشونتی نامشروع، همواره برای ایجاد تغییر، با هدف سیاسی یا عقیدتی، به دنبال تأثیرگذاری بر شرایط و اوضاع پیرامون بوده است. کشورها و مردمان زیادی از جانب تروریسم متحمل ضرر و خسارت جبرانناپذیری شدهاند. گزارش حاضر با هدف بررسی تحول در فعالیتهای تروریستی قبل و بعد از حادثه 11سپتامبر2001 و با تأکید بر سه محور اهداف، ابزار و سطح فعالیتها صورت گرفته است. مطالعه گروههای تروریستی مؤید این مطلب است که بیشتر این گروهها امروزه از نظر ساختاری در گروههای کوچک سازماندهی شدهاند و مانند سابق کمتر به گروههای بزرگ و گسترده گرایش دارند. بررسی عملکرد تروریستها نشان میدهد آنها از منظر هدف و ابزار با گذشته متفاوت هستند.
کليدواژگان: تروریسم نو، گروههای تروریستی، فناوری و تروریسم.
مقدمه
تروریسم از مسائلی است که به صورت دفعی و اتفاقی رخ نمیدهد، بلکه لازم است متغیرهای مختلف فردی و اجتماعی در پروسهای برنامهریزی شده بر یکدیگر تأثیر گذاشته تا در نهایت تروریسم پدید آید. تروریسم خشونت نامشروعی است که برای ایجاد تغییر اعمال میشود و اغلب دارای اهداف سیاسی یا عقیدتی است. گروهها، دولتها و افراد ممکن است به اقدامات تروریستی متوسل شوند. اهداف تروریسم ممکن است افراد نظامی یا غیرنظامی باشند. از دلایل توجه روزافزون به این پدیده، رشد فناوری مدرن و به کارگیری شیوههای جدید در حملات تروریستی است. حجم وسیع ارتباطات و سطح دسترسی به آن موجب شده هر گروه کوچک و بزرگ تروریستی، که به دنبال ایجاد تغییرات سیاسی است، از آن به عنوان عاملی تأثیرگذار استفاده کند. از آنجا که تهدیدات نوین ماهیتاً متغیر و فاقد شکل خاصی هستند، مبارزه با آنها نیز مستلزم انعطافپذیری و جامعنگری و هماهنگی در مقیاس جهانی است.
در دهههای 1960و1970 اعمال تروریستی در اروپا و دیگر قارههای گسترش فوقالعادهای یافت و گروههایی مانند «بریگاد سرخ» در ایتالیا و «بادر ماینهوف» در آلمان شکل گرفتند که تروریسم را به مثابه استراتژی مبارزه سیاسی- اجتماعی پذیرفته بودند. این گروهها از یکسو اشکال و روشهای جدید مانند آدمربایی، گروگانگیری، بمبگذاری در مجامع عمومی، هواپیماربایی، کشتیربایی و حتی اتوبوسربایی را به کار میبرند و از سویی دیگر به تروریسم جنبه بینالمللی دادند، یعنی برای اعمال تروریسم علیه مثلاً دولت اسپانیا، مهندسان و استادان هلندی در استخدام آنها را گروگان میگرفتند یا میکشتند! طبق آمار سیا، در بین سالهای 1968تا 1976 جمعاً 1152 عمل تروریستی بینالمللی انجام گرفته است. این وضع موجب شد که دولتهای اروپایی و حتی بعضی کشورهای دیگر پیکار جدیتری را علیه تروریسم آغاز کنند یا آن را شدت بخشند. اتحادیه اروپا در 10ژانویه1976 در طرح کنوانسیون اروپایی اعلام کرد اینگونه خشونتها، مانند آدمربایی، زندانیکردن خودکامه اشخاص و بمبگذاری در اماکن عمومی، را جرم سیاسی نمیشمارد.
تروریسم پس از حادثه 11سپتامبر2001 و فروپاشی برجهای دوقلو در نیویورک، تحولات و تعاملات جهانی را به شدت تحتالشعاع خود قرار داد و موجب شد نظام بینالملل توجه ویژهای به آن داشته باشد.
از اینرو گزارش پیشرو قصد دارد تحول ماهیت فعالیتهای تروریستی قبل و پس از یازده سپتامبر را از بُعد روش، شیوه اجرا و سطح تهدیدات و نیز نوع انتخاب سوژه را، در گذشته و حال، به صورت تطبیقی بررسی نماید. اگرچه عملیات تروریستی در تاریخ بشر سابقه دیرینهای دارد، ولی واقعیت آن است که در هیچ دورهای از تاریخ به مانند بعد از ورود به هزاره جدید، بشر تا این اندازه در معرض تهدیدات تروریستی و براندازانه قرار نگرفته است.
با آغاز هزاره جدید که با صحبت در خصوص تکامل آرمانها و رسیدن به صلح و همزیستی آغاز شد، انتظار میرفت انسانها شاهد دوره طلایی زندگی خود باشند، اما حوادث وحشتناک تروریستی نظیر آنچه در نیویورک، لندن، نایروبی، بالی، مسکو، ریاض، کازابلانکا، عراق و افغانستان اتفاق افتاد، بیدرنگ این پرده پندار را درید. حوادث اتفاق افتاده از این دست بیانگر این مسئله است که هیچ فردی، اعم از کوچک و بزرگ، در هیچ جای دنیا، از عملیات تروریستی در امان نخواهد بود و علاوه بر این پیشآمدن حوادثی از این قبیل در کشوری همچون ایالات متحده ـ بهعنوان جزیره ثبات ـ نشان داد کشورهای جهان بدون مساعدت و همیاری جامعه جهانی قادر نخواهند بود تا از وقوع چنین حملاتی جلوگیری کنند.
تروریسم نوین پس از یازده سپتامبر با نوع قبل از آن تفاوت فاحشی دارد و موجب شده نظام بینالمللی به شدت تحت تأثیر آن قرار گیرد. ایدئولوژی گروههای تروریستی، هدف از انجام عملیات، تعداد افراد کشته و زخمی در هر عملیات، نوع ابزار و تکنولوژی مورد استفاده، سطح عملیات به لحاظ سادگی و پیچیدگی و دوام و بقای اثر عملیات از مسائلی است که موجب ایجاد تفاوت در عملیات تروریستی قبل و بعد از حادثه یازده سپتامبر میشود. قربانیان تروریسم در شکل نوین آن اغلب شهروندان بیگناهی هستند که تصادفاً انتخاب شدهاند یا آنکه اتفاقی در موقعیتهای تروریستی حضور داشتهاند. پیشرفتهای تکنولوژیک نیز بر سرشت و ماهیت تروریسم تأثیرگذار شده است. نفوذ گروههای تروریستی در امور نظامی و انتظامی، بانکداری، تجارت، حملونقل، معاملات دولتی و خصوصی، تحلیل و انتقال اطلاعات میتواند آسیبهای اساسی به جامعه امروزی وارد کند.
ماهیت اهداف گروههای تروریستی
تروریستها اقدامات تروریستی خود را بنا به دلایل مختلفی انجام میدهند. عدهای از مذهب سیاسی خاصی پیروی میکنند. برخی دیگر، که نمایندگی مبارزه مسلحانه مشروعی را دنبال می کنند، نه تنها مصداق تروریسم نیستند، بلکه آن را دفاعی مشروع از خویشتن میدانند. قربانیان تروریسم بعضاً از رده دیپلمات، سفیر، کنسول، مقامات بلندپایه و رهبران سیاسی یا مأموران اطلاعاتی و پلیس هستند. تروریستها به دنبال اهدافی هستند که هرچه بیشتر توجه افکار عمومی و رسانهها را به خود جلب نمایند. از این رو پالایشگاههای نفت، ساختمانهای حکومتی، هواپیماهای مسافربری، اشغال اماکن مقدس[1]، انفجار در اماکن عمومی و... همیشه مدنظر آنان بوده است. تروریستها اینگونه حملات را برای نیل به اهدافی انجام میدهند که به آن اعتقاد دارند. دامنه اقدامات تروریستی ممکن است فراتر از کشور یا کشورهایی باشد که تروریستها به آن تعلق دارند. چنانکه ممکن است اختلافاتی در کشوری معین بروز کند، اما اقدامات تروریستی در کشور دیگری رخ دهد.
نظريههاي مربوط به تروريسم تاكنون به انگيزهها و اهداف ترويستها از ارتكاب به جنايت اشاره داشته است. برخي از ديدگاه روانشناختي، برخي ديگر از موضع جامعهشناسي و برخي نيز از منظر علوم سياسي به اين موضوع پرداختهاند. در واقع تروريستها به سبب رگههاي سياسي يا شبهسياسي موجود در انگيزههايشان از افراد خشونتطلب معمولي متمايز میشوند؛ بهويژه تروريستهاي معتقد به عصرسعادت[2] مانند تروريستهاي آلمان غربي، از تركيب شخصيتي به نسبت نادري برخوردارند. تركيبي از يك شخصيت روشنفكرانه در كنار خشونت فيزيكي، در بالاترين حد خود، بخشی از شخصیت آنها را شامل میشود. اين تركيب شخصيتي كه با خشونت ذاتي در اعمال و افراطيگري در سياستهايشان متفاوت است، تروريستها را به عنوان افرادي منحصر به فرد معرفي ميكند.
هدف از عملياتهای تروريستی در گذشته، سرنگوني رژيم حاكم و ايجاد بيثباتي در جامعه بود. آنان تلاش ميكردند از طريق بمبگذاري، انفجار، آدمربایی، هواپيماربايي و ايجاد زمينههاي شورش در جامعه، فضا را براي ناامن کردن اجتماع فراهم كنند. تحلیلگرانی که معتقدند چپ افراطی برای اِعمال خشونت توجیهاتی دارد عمدتاً فراموش میکنند که راست افراطی نیز برای خود دلایل مشروعی دارد. امروزه استفاده از اصطلاحات چپ و راست مشکلات عدیدهای در فهم تروریسم ایجاد کرده است. گروههای تروریستی چپ افراطی معمولاً گرایشات ملیگرایانه و گروههای راست افراطی نیز تمایلات ضدسرمایهداری و ضدامریکایی دارند. امروزه طرفداران تروتسکی از نیروهای طالبان حمایت میکنند و نئونازیها نیز با پیشنهاد «موضع سوم» نوعی ضدغربیگرایی را ترویج میکنند که میتواند افراطیون چپ و راست را متحد کند (liqueur, 2003: 36).
از آنجا كه اشكال تروريسم بسيار متنوع است و تجربه ترور باعث برداشتهاي سوء و مسووليتهاي سياسي شده است هيچكس خود را تروريست نميداند. آخرين گروهي كه خود را با اين نام توصيف كرد گروه «لهي[3]»، از فعالان مبارزه براي استقلال اسرائيل در دهه1940، بود. پس از آن شورشيان دائماً دشمنان خود را، يعني حكومتهايي كه با آنها مخالف بودند، با اين عنوان ميخواندند.
پس از جنگ جهاني دوم تروريستهایي كه براي كسب استقلال در مقابل قدرتی استعمارگر مبارزه ميكردند اغلب به «مبارزان آزادي» معروف شدند. پس از آن در گفتمان عمومي كشورهاي جهان سوم و دول كمونيستي اين دو واژه منحصراً اين معنا را يافت كه در عمل فرق نميكند كه شورشيان چه روشي را اتخاذ كنند، ولي همينكه در مقابل نفوذ غرب بجنگند ديگر نميتوان آنها را تروريست خواند و اين موضعي بود كه به شدت مانع همكاري بينالمللي در خصوص اين مسئله شد (راپوپورت، 1378: 135). از سوی دیگر در دهه1970 وسايل ارتباط جمعي كه مايل نبودند به عنوان طرفداران تروريستها شناخته شوند به نحوي تلاش كردند تا اين واژه را مشروع جلوه دهند و از بار منفی آن بکاهند.
تروریسم سنتی از سابقه دیرینهای در ایالات متحده برخوردار است. تروريسم سكولار و شورشي ويژگي تاريخ امريكاست، قبل از آنكه روسها، جهان را از تروريسم باخبر سازند. جمعيتهايي كه به مدد تيرهاي قيراندود انبارهاي غله را آتش ميزدند و از سوي فرزندان انقلاب امريكا سازماندهي شده بودند، به بيرون راندن تعداد قابل توجهی از افرادي كه در مظان اتهام هواداري از تاجوتخت بودند، كمك ميكردند. كوكلوس كلانها پس از جنگ داخلي و با ترور ميخواستند سربازان فدرال را وادار به ترك جنوب كرده و نقشههاي جمهوريخواهان راديكال را خنثي سازند، اما امريكاييها درصدد توضيح علل موفقيت خود و يا ايجاد منطقي براي ترور برنيامدند. روسها نيز به تبيين منطق ترور و توصيف جوامعي كه در مقابل آن از آسيبپذيري بيشتري برخوردار بودند، پرداخته و به اصول و اهداف استراتژيك آن اشاره میکردند. نظريه آنها از خلال مباحث نحوه ظهور انقلابها، پديد آمد. قيامهاي تودهاي نيازمند خصومتهاي طبقاتي كاملاً واضح بود اما در جوامع مدرن تنشها پنهان و پراكنده است.
هدف واقعی از انجام ترور ایجاد تأثیرات عمومی است که موفقیتهای زیادی نیز در این عرصه نصیب تروریستها شده است. هنگامی که تروریستها از پایگاه ملی متفاوتی با حکومت برخوردار بوده و احزاب مشارکتکننده عمده نیز وضعیت را استعمارگونه میدانند، فعالیت تروریستی گاه منجر به ایجاد دولتهای جدید میشود. از اینرو تروریستها در این دوره بیشتر به دنبال اهداف ایجابی بودند، بهگونهای که علاوه بر اینکه خواهان حذف حکومت مستقر هستند برای پس از آن نیز برنامه داشته و براساس ایدئولوژی خاص به دنبال ایجاد و استقرار حکومت مطلوب خود میباشند. هم از اینروست که هر حرکت تروریستی را انجام نمیدهند و به هر وسیلهای متوسل نمیشوند زیرا به حمایت مردمی نیاز دارند و میخواهند از این طریق اندیشههای نوینی را حاکم کنند. گروههای تروریستی در گذشته هرگز به بیرحمی گروههای امروز نبودند؛ در گذشته بمبها در شب منفجر میشدند تا سبب ایجاد ویرانی و خسارت به اماکن شود ولی تلفات انسانی حداقل باشد. کسانی که برای ترور و کشتن انتخاب میشدند معمولاً زمانی به قتل میرسیدند که تنها بودند. گروههایی مثل ارتش جمهوریخواه ایرلند عادت داشتند قبل از انفجار بمب به پلیس تلفن بزنند تا محل موردنظر را تخلیه کند و تلفات انسانی به حداقل برسد، اما امروزه همین گروه پس از انفجار از میزان کشتهها و مجروحین مستندات جمعآوری میکند.
با مطالعه شاخصها و معيارهاي تروريسم شرايط ذيل را ميتوان براي موفقيت تروريسم در نظر گرفت:
1. جامعه دچار بحرانهاي اقتصادي يا جنگ، فروپاشي يا اضمحلال باشد؛
2. فعاليت تروريستها از حمايت گروههاي مذهبي، ملي و قومي برخوردار باشد؛
3. هدف فعالان محدود به بيثباتي قدرت رژيم باشد؛
4. مخالفان تروريستها فاقد بودجه، اداره يا قدرت سياسي لازم براي مواجهه با آنها باشند.
برخی اهداف گروههای تروریستی در قبل از 11سپتامبر 2001
1. جلب حمایت افکار عمومی
گروههای تروریستی بیش از هر چیز، به حمایت مردم نیازمند هستند تا بتوانند اهداف خود را مشروع جلوه داده و اعتماد مردم را جلب کنند. از اینرو به نظر میرسد مانع از اقداماتی شوند که به نوعی موجب صدمه به مردم بیگناه شود. آنها معمولاً افراد عالیرتبه، سیاستمداران و نظامیان را هدف حمله خود قرار میدهند. زمانی که قصد دارند در اماکن عمومی دست به اقدام بزنند، تلاش میکنند زمانی اتفاق بیافتد که درصد کمتری از مردم در آنجا حضور داشته باشند و خسارات کمتری به مردم وارد شود. در این دیدگاه اساس فلسفه ترور بر این عقیده است که این خشونتها، اعضای گروههای هدف یا مردم بیطرف را وادار میکند تا دست از پشتیبانی رژیم یا مؤسسات بردارند و به جنبش موردنظر کمک کنند.
عمدهترین دلایل گروههای تروریستی در جهت جلب افکار عمومی عبارتند از:
الف. اظهار مظلومیت؛
ب. جذب نیروهای جدید؛
ج. اعلام حقانیت خود در اهداف و آرمانها؛
د. تقویت روحیه مبارزه در بین اعضای گروه؛
ه. تبلیغ مسلحانه (به عنوان یک روش).
2. کاهش اعتماد مردم نسبت به حکومت مستقر
از آنجايي كه ماهيت گروههاي تروريستي سياسي است، دائماً با نظامهاي سياسي درگير هستند و از اين طريق تلاش ميكنند اعتماد مردم نسبت به نظام حكومتي را مخدوش و كمرنگ کنند. آنها عمدتاً، به دنبال آشكاركردن چهره سركوبگر دولت هستند ولي اين هدف، به عنوان حقيقتي كه تنها با عمل ميتواند تحقق يابد، وقتي باعث تحريك دولت و آشكارشدن خصلت خشونتآميز آن ميگردد چيزي جز خونريزي به بار نميآورد كه در صورت سركوب گروهها از طرف دولت، حس بدبيني در مردم رشد میکند. وقتي حكومتها توان و اراده حكمراني را از دست ميدهند و ديگر گروهها يا طبقات بسيج و براي كسب قدرت آماده میشوند، تروريسم ميتواند نقش چشمگيري در دگرگوني جوامع بازي كند.
دولتها براي مقابله با اين چالش دو راهبرد اتخاذ ميكنند: سركوب كيفري تروريستها يا برخورد سياسي، كه در گرو ديپلماسي و همكاري در عرصه بينالمللي است. هريك از اين شيوهها بر مباني فلسفي مختلفي متكي است. مبارزه كيفري با تروريستها عمدتاً داراي ماهيتي فني است و به قوانين جزايي و آيينهاي دادرسي مدني كه در نظام حقوقي كشورها شناخته شده، متكي است. در راهبرد دوم نه تنها خود عمل بلكه چارچوب تحقق و پيام آن نيز مورد توجه قرار ميگيرد. مداخله دولتها با تروريسم شديداً تحت تأثير منافع ملي همان دولت است و به همين دليل ميتواند هرگونه تلاش براي همكاري و تعاون واقعي بينالمللي را به مخاطره افكند (عبداللهخانی، 1384: 234). بنابراين چه بسا هرگونه اقدام دولت در برخورد با تروريسم به بياعتمادي مردم نسبت به نظام سياسي اضافه کند.
3. بهرهبرداری از تبلیغات و رسانهها
مارگارت تاچر، نخستوزير پيشين انگليس، رسانهها را «اكسيژن تروريسم» ميخواند و معتقد بود براي مبارزه با اين پديده بايد به هر شكل ممكن جلوي استفاده ابزاري تروريستها از رسانهها را گرفت (صادقی حقیقی، 1380: 18). بايد قدرت دريافت و تفسير مخاطبان انبوهي را بشناسيم كه اقدامات خشونتآميز تروريستها براي آنها و اغلب به نام آنها صورت ميگيرد. شبكه ترور از طريق فضاي ارتباط الكترونيكي و غيرمكاني عمل و اقدامات تروريستي را براي جمعيتي جهاني بازتوليد و قالببندي ميكند. آنچه باعث بازسازي و بزرگنمايي نيروي تروريسم ميگردد قدرت مداخلهگري دولتها، رويههاي بازنمايي رسانهها و تفسيرهاي همدردانه مخاطبان است. در زمینه تروريسم، حوزهاي كه همچنان بيشترين اهميت را دارد و در عين حال كمتر مورد مطالعه قرار گرفته، فاصلهاي است كه بين يك اقدام تروريستي و سرنوشت تبليغاتي آن وجود دارد.
تروريستها در بعد رسانهاي از پنج اصل پيروي ميكنند:
الف. اعمال آنها با هدف جلبنظر شهروندان صورت ميگيرد و ماهيت تاكتيكي دارد؛
ب. قربانيان طوري انتخاب ميشوند كه حداكثر ترس را در مردم ايجاد كنند و بيشترين تأثير را بر آنها بگذارد؛
ج. رسانهها اقدام به پوشش میزان خشونتورزی تروريستها ميكنند؛
د. تروريسم موجب فعالشدن و هدايت يا فريب رسانهها براي پوشش تبليغاتي اعمال تروريستي است؛
ه. دولتها چارهاي ندارند جز آنكه يا خبر تروريستها را سانسور و يا آن را از رسانهها پخش كنند (سبیلان اردستانی، 1383: 65).
بنابراين تروريستها به دنبال رسانه هستند؛ آنها به سازوكارهاي ارزش خبري رويدادها و پوشش خبري آنها آگاهاند. افزايش مشروعيت و وجهه سياسي، افزايش قدرت و تهديد آنها در افكار عمومي، بالارفتن توانايي حمله به منابع و امكانات و جذب نيروهاي جديد، برخي از فوايد پوشش خبري رسانهها براي تروريستها است.
4. هویتبخشی به اقدامات خود
رسيدن به مرحله لازم براي كشتن افراد مستلزم فرايندي است كه در آن اعضاي جديد گروههاي تروريستي قادر به تشخيص كامل مسير دگرگوني خود نيستند. آموزشهايي كه افراد را از قيدهاي دروني آزاد ميسازد، معمولاً در محيطی گروهي مملو از تأثيرات شديد درون فردي انجام ميشود، محيطي كه اغلب از روند جاري زندگي اجتماعي به دور است. اعضاي جديد عميقاً در ايدئولوژي و نقشهاي اجرايي گروه غوطهور ميشوند و اينجاست كه به دنبال مشروعيت اقدامات خود برميآيند. تروريستها چنين وانمود ميكنند كه فعاليت آنان كاملاً مشروع و در جهت تأمين منافع مردم است. اعضاي اين سازمانها ممكن است براي صرف وقت و انرژي مورد نياز، جهت فعاليتهاي سازمانيافته مردمي، از شكيبايي و مهارت لازم محروم بوده يا احتمالاً انتظار نداشته باشند متناسب با تلاشهايشان به موفقيت دست يابند. صرفنظر از اينكه نارضايتي مردمي تا چه حد گسترده و بحراني باشد، تودههاي مردمي بهطور خودانگيخته و بدون هدف مشخص قيام نميكنند، حتي زماني كه بسيج منابع و نيروها ضرورت يابد، مردم علاقهاي به حضور در اينگونه فعاليتها ندارند. از اينرو تحركات تروريستها در جهت همراهي مردم با افكار خود در اين مرحله كاري بس دشوار است.
5. ایجاد تنش در روابط خارجی حکومت با نظام بینالملل
تروريسم صرفاً محصور به مرزهاي داخلي نيست بلكه در سطح نظام بينالمللي و عليه منافع كشوری خاص نيز اتفاق ميافتد. چه بسا تهديد تروريستي به نام كشوری عليه ساير دول صورت پذيرد و از اين طريق گروه تروريستي به دنبال ايجاد حس بدبيني نسبت به آن كشور در سطح بينالملل باشد و از طريق طراحي تروريسم بينالمللي درصدد ضربهزدن به منافع آن كشور برآید. در تروريسم بينالملل، تروريستها با پشتيباني برخي از دولتها اقدام به عمل در ديگر كشورها میکنند. از جمله اين اقدامات ميتوان به تسليح فالانژهاي لبناني از سوي اسرائيل در برابر مردم لبنان يا تسليح ضدانقلابيون نيكاراگوئه از سوي دولت ايالات متحده در برابر مردم آن کشور اشاره كرد. حمایت مادی و معنوی رژیم صدام حسین از منافقین و ترغیب آنان به ایجاد اخلال در موقعیت ایران در عرصه بینالمللی نیز نمونه دیگری از این اقدامات است.
6. حذف رژیم حاکم و ایجاد حکومت مطلوب خود
تروريستها هميشه در پشت اقدامات خود به ايدئولوژي و نگرش فكري خاصی اعتقاد دارند و بر مبناي آن به عضوگيري نيروهاي جديد، و طراحي حملات عليه مواضع خود اقدام ميكنند. اگرچه هدف يك تروريست ایجاد ترس يا نگراني شديد براي وادارساختن آماج اصلي خود به انجام رفتار يا اتخاذ سياستهايي است كه با يك نتيجه سياسي ارتباط دارد، اما هدف اصلي وي جايگزين کردن فكر و انديشه خود در جامعه نيز هست، تا از اين طريق بتواند ضمن حمله به نگرش حاكم، مردم را نسبت به ايدههاي خود ترغيب کند. وجود ايدئولوژي با ثبات در درون گروه تروريستي ضمن ایجاد اطمينان خاطر اعضا، باعث به چالشكشيدن نظام سياسي نيز ميشود. تروريسم ايدئولوژيك معمولاً نوعي تلاش براي تغيير قدرت سياسي حاكم است. به اعتقاد برخي این نوع تروريسم متضمن انقلاب است اما هميشه چنين نيست، براي مثال برخي حكومتها از جوخههاي مرگي استفاده ميكنند كه در ظاهر اقداماتشان بخشي از سياست سركوبگرانه دولت است اما عملاً ميتوان آنها را نوعي زائده تروريستهاي انقلابي قلمداد کرد (طیب، 1382: 202).
7. اهداف ایدئولوژیکی
تروریستها به دلایل ایدئولوژیکی به اهداف خود حمله میکنند. در واقع اهداف سیاسی و اجتماعی، آنها را جزو حملات تروریستی قرار میدهد. در جدول زیر توزیع اهداف برای هریک از امواج اصلی تروریسم توسط گروههای تروریستی ایالات متحده (شامل نژادپرستان جنوبی، ناسیونالیستهای سیاه، فرقههای سیاه، چپگرایان انقلابی، استقلالطلبان پورتوریکویی و راست افراطی معاصر) نشان داده شده است. الگوی حملات برای هر گروه مشخص است و در اغلب موارد، انتخاب اهداف با توجه به ایدئولوژی گروه توضیح داده میشود. به بیان دیگر ایدئولوژی به مثابه اصل سازماندهنده عملیات تروریستی عمل میکند. بخش اعظم عملیاتی که عنوان «سایر» دارد، شامل سرقتهای مسلحانه و حمله به خبرچینها و جناحهای رقیب است.
توزیع حملات تروریستها بر مبنای هدف و ایدئولوژی گروه (به درصد) (هیویت، 1384: 129)
نوع هدف
|
جداییطلبان جنوبی
|
ناسیونالیستهای سیاه
|
فرقههای سیاه
|
چپ
|
استقلالطلب
|
راست
|
خارجی
|
__
|
1
|
__
|
6
|
__
|
__
|
نژادپرست
|
88
|
1
|
66
|
__
|
__
|
60
|
دولت
|
__
|
__
|
__
|
9
|
11
|
4
|
پلیس/دادگاه
|
1
|
66
|
12
|
10
|
10
|
8
|
نظامی
|
__
|
__
|
__
|
9
|
14
|
__
|
لیبرال/چپ
|
8
|
__
|
__
|
__
|
__
|
5
|
محافظهکار
|
__
|
__
|
__
|
1
|
1
|
__
|
کسب و کار
|
__
|
1
|
__
|
41
|
38
|
__
|
ابزارها
|
__
|
1
|
__
|
7
|
12
|
1
|
اماکن عمومی
|
__
|
__
|
__
|
2
|
6
|
3
|
سایر
|
3
|
30
|
22
|
15
|
8
|
19
|
تحول مفهوم تروریسم پس از 11سپتامبر2001
تروریسم پس از حادثه یازده سپتامبر شکل متفاوتی به خود گرفت و وارد مرحله نوینی شد که شیوههای عمل آن با گذشته متفاوت بود. از این رو حوادث یازده سپتامبر، امريكا و جهان را وارد عصر جديدى كرد. ديگر ايالات متحده قادر نبود به چتر امنيتى دو اقيانوسى كه اين كشور و مردمش را احاطه كرده، متكى باشد. حملات تروريستى، مردم اين كشور را متقاعد كرد كه تهديد عليه امنيت ملى كشورشان، در دوران پس از جنگ، هيچگاه تا اين حد پيچيده و جدى نبوده است.
اكنون، اين كشور به جاى رويارويى با يك تهديد مشخص نظامى، كه با بسيج موقت مردم قابل رفع است، با تهديدهاى متعددى روبهرو است كه اگرچه به لحاظ ابعاد كوچكتر هستند، اما كنترل و مقابله با آنها به مراتب دشوارتر از تهديدهاى گذشته است. از آنجايى كه تهديدهاى نوين، ماهيتاً متغير، فاقد شكل مشخص و بسيار متغير و فرّار هستند، مبارزه با آنها نيز مستلزم انعطافپذيرى، جامعنگرى و هماهنگى در مقياس جهانى است (سیمبر، 1380). بنابراین ناامنی و تروريسم، پديدهاى نيست كه به يك كشور، منطقه یا حتى گروه خاصی محدود شود، بلكه اين پديده، به صورت شبكهاى عمل مىكند كه جهان را از شرق تا غرب و از شمال تا جنوب، حيطه فعاليت خويش قرارداده و اصولاً مرزهاى ملى را به رسميت نمىشناسد.
از آنجايى كه تروريسم تهديدی فرامليتى است، لذا پاسخی فرامليتى نيز مىطلبد. حمله به پنتاگون و مقر سازمان تجارت جهانى، اگرچه در خاك امريكا به وقوع پيوست اما تبعات و پيامدهاى آن، تمام جهان را فراگرفت. حال سؤال اينجاست كه جهان چگونه بايد با اين تهديد روبهرو شود؟ پاسخ به تهديد تروريسم، بايد جامعنگر باشد؛ سازماندهى، همكارى و هماهنگى عناصر اصلى این پاسخ هستند. نخست بايد چارچوب كلى پاسخ مورد نظر تعيين و سپس تلاش شود تا در چارچوب مزبور، منابع جهانى در خدمت پاسخی جهانى و يكپارچه بسيج شود.
در واقع، موفقيت بسيارى از این تلاشها درگرو مشاركت مؤثر كشورها و سازمانهاست. اين همكارى، كارايى خود را نشان داده است براى مثال، در جريان مراسم آغاز هزاره سوم ميلادى در اردن، مقامات اين كشور براى جلوگيرى از انجام حملات تروريستى برنامهريزىشده، عليه اتباع امريكا و توريستهاى غربى در منطقه، كمكهاى شايانى به دستگاههاى اطلاعاتى امريكا كردند.
علىرغم تأكيدى كه درحالحاضر بر نقشآفرينى بازيگران غيردولتى در صحنه مبارزه ضدتروريستى مىشود، بايد همچنان بر جايگاه دولت و نقش آن در مبارزه با تروريسم، كه تحتنظر دولت قرار دارند، تأكيد شود. بدان علت كه تروريستها ممكن است از كانال مجریان غيردولتى، به اطلاعات، تكنولوژى و قابليتهاى بالقوه تخريبى دست پيدا كنند. در گزارشى كه اخيراً از سوى «شوراى ملى اطلاعات امريكا» درباره سلاحهاى بيولوژيك منتشر شد، آمده است كه در حال حاضر، دهها كشور داراى سلاحهاى بيولوژيك تهاجمى بوده يا براى كسب آن تلاش مىكنند
اگرچه بازيگران غيردولتى، نسبت به عوامل دولتى، به منابع كمترى براى نيل به سلاحهاى كشتارجمعى دسترسى دارند، اما دست آنها در استفاده از اين سلاحها بسيار بازتر از دولتها است زيرا هرگونه استفاده از سلاح كشتارجمعى از سوى دولتها، خطر مقابله به مثل را درپی دارد، درحالىكه اين خطر در مورد بخش غيردولتى وجود ندارد.
تروريسم از ديرباز به عنوان تاكتيكی سياسى به كارگرفته شده است. پراتيسينها از اين حربه براى كشاندن رقيب به پشت ميز مذاكره استفاده مىكنند. اين روش، كم هزينه و پربازده است كه كشورهاى كوچك، گروههاى ملى و حتى افراد نيز مىتوانند به آن متشبث شوند. برخى از گروهها، در دنياى امروز، تحتتأثير مذهب يا باورهاى ملى راديكال، ديگر از تروريسم به عنوان حربهاى در خدمت مذاكره استفاده نمىكنند، بلكه آن را هم تاكتيك و هم استراتژى خود تلقى مىكنند. بهترين مثال در اين مورد، نمونه «اسامه بنلادن[4]» و سازمان «القاعده[5]» است. بنلادن، رئيس و تأمينكننده مالى اين گروه كوچك و راديكال تروريستى است، اين گروه، قابليت آن را دارد كه براى انجام عملياتی تروريستى، گردهم جمع شده و پس از انجام عمليات، دوباره در سراسر جهان پراكنده شود. القاعده در حال حاضر سر اين اژدهاى پنهان است كه در معرض ديد جهانيان قرار گرفته است.
ساليان درازى است كه تروريستها در استفاده از سلاحهاى متعارف، كارآزموده شدهاند و آنها را به بهترين شكل و بالاترين بازده به كار مىگيرند. اين سلاحها، ارزان و سهلالوصول بوده و استفاده از آنها نيز بسيار آسان است. برخى مواقع، تروريستها در به كارگيرى سلاحهاى متعارف، از روشهاى ابتكارى استفاده مىكنند كه قابليت تخريبى سلاحهاى مزبور را دوچندان مىكند. در عين حال تلاش مىكنند تا به سلاحهاى كشتارجمعى نيز دست یابند. در واقع، بنلادن صريحاً اعلام كرده است دستيابى به اين سلاحها را وظيفه مذهبى خود مىداند. استفاده از سلاح شيميايى، بسيار مرگبار است اما با محدوديتهايى نيز روبهرو است. اگرچه تأثير عامل شيميايى بسيار سريع و فورى است، اما مىتوان با اقدام سريع و به كارگيرى پادزهر مناسب[6] جان قربانيان را نجات داد. دسترسى تروريستها به سلاح هستهاى و به كارگيرى آن، بعيد به نظر مىرسد. توليد و به كارگيرى اين سلاح، مستلزم طىشدن فرآيند پيچيده تحقيقاتى و تكنولوژيك است كه معمولاً از توان عوامل غيردولتى خارج است. خطرى ك وجود دارد اين است كه مواد هستهاى از سوى دولتی حامى تروريسم در اختيار عناصر افراطى قرار گيرد و آنها اين مواد را در شرايط نامناسب و امكانات ناكافى، نگهدارى و مخفى كنند. تروريستها مىتوانند از طريق تطميع دانشمندان اتمى يا نگهبانان سلاحهاى هستهاى نيز به اين تسليحات دست پيدا كنند.
بزرگترين نگرانى امروز جهان، به سلاحهاى بيولوژيك مربوط مىشود. ميان این سلاحها و ديگر تسليحات امحاى جمعى تفاوت بزرگی وجود دارد که به امكان مقابله مرتبط است. از يك حمله بيولوژيك، تا مدتها پس از وقوع آن، نمىتوان مطلع شد. پيچيدگى مقابله با اين سلاح هنگامى بيشتر مىشود كه بدانيم تسليحات بيولوژيك ناقل بيماريهاى مسرى مانند آبله[7] و طاعون[8] هستند كه انتشار آنها پس از به كارگيرى سلاح به صورت تصاعدى بالا مىرود. اين «قاتل خاموش[9]»را نمىتوان ديد و تا مدتها پس از فعالشدن نيز قابل تشخيص و رؤيت نيست؛ معمولاً هنگامى شناسايى مىشود كه ديگر دير است و مدتها از انتشار اوليه آن گذشته است. همين عدم قطعيت، موجب هراس و وحشتى مىشود كه پيامدهاى مخرب آن را دوچندان مىكند. از آنجايى كه اين خطر داراى چهرههاى متعدد و رنگارنگى است، مقابله با آن نيز بايد كلىنگرانه و همهجانبه باشد.
سناريوى دهشتانگيز ديگر براى حملات تروريستى اين است كه تروريستها در حملات خود تركيبى از اين سلاحها را استفاده كنند يا اينكه بازيگران دولتى و غيردولتى، دستدردست يكديگر عمل كنند. اين حمله، ممكن است به شكل انتشار گازی سمى در يك فروشگاه يا انفجار يك نيروگاه هستهاى باشد. تلفيق تكنولوژى ساده و پيچيده در حملات تروريستى، احتمال ديگری است كه نبايد آن را دست كم گرفت. در شرايطى كه بنلادن انگشت خود را بر روى ماشه يك اسلحه اتوماتيك ۴۷-AK گذاشته، ممكن است انگشت برادرزاده او بر روى موس[10] يك كامپيوتر باشد. اين مثال ساده، اما وحشتانگيز، ضرورت اقدامی هماهنگ و همهجانبه جهانى را براى مقابله با تهديدات تروريستى به وضوح نشان مىدهد.
حوادث یازده سپتامبر و حملات ميكروبى متعاقب آن، نشان داد كه علاوه بر حفظ هوشيارى نسبت به حملات متعارف تروريستى، جهان بايد توجه بيشترى به حملات غيرمتعارف تروريستى داشته باشد. مردم و دولتمردان امريكايى تا قبل از یازده سپتامبر بر سر خطراتى كه اين كشور را تهديد مىكرد، اختلافنظر داشتند؛ برخى تصور مىكردند كه حمله تروريستى به تأسيسات نظامى آمريكا در خارج، خطر اصلى است؛ برخى ديگر، ظهور چين را، به عنوان ابرقدرت نظامى و اقتصادى، خطر اصلى مىدانستند؛ گروههاى ديگرى نيز از حمله كرهشمالى به كرهجنوبى، شليك موشك به امريكا از سوى يكى از دولتهاى «نامطلوب» و برخى مسائل ديگر به عنوان اولويت امنيتى امريكا ياد مىكردند. اين اختلافنظر در عرصه نحوه مقابله با حملات تروريستى دوچندان مىشد. حتى اكنون نيز به نظر مىرسد مردم امريكا پيرامون مسئله مبارزه با تروريسم به اجماع نرسيدهاند و در مورد نحوه مقابله با اين خطر، اتفاق نظر وجود ندارد. افكار عمومى بيش از هرچيز از حملات بيولوژيك، بهويژه سياهزخم[11] هراسناك است. كنگره امريكا نيز به دليل حساسيت افكار عمومى و نيز به دليل اينكه پس از حوادث یازده سپتامبر، گروهى از كاركنان كنگره نيز مورد حمله بيولوژيك تروريستها قرار گرفتند، حساسيت خاصى نسبت به مسئله از خود نشان داده است اما برعكس، توجه پنتاگون در وهله اول متوجه حفاظت از جان پرسنل خويش، به ويژه پرسنل شاغل در خارج از كشور، و در وهله بعد، متوجه احتمال حمله موشكى از خارج است. برای پاسخ به سؤالاتی نظیر: آیا سیاستها و نهادهاى فعلى، پاسخگوى ضرورتهاى مبارزه با تروريسم است؟ تاكنون چه گامهايى صحيح و چه قدمهایی ناصحيح برداشته شده است؟ لازم است راه طىشده مورد بازنگرى و نقد قرار گرفته، راهبردهاى جديد و دقيق تدوين و تنظيم شود. تنها پس از اين مرحله است كه مىتوان مبارزه عملى با تروريسم را در سطح جهانى آغاز كرد.
از آنجايى كه تروريسم متكى به سلاح كشتارجمعى، پديدهای فراگير وگسترده است، نمىتوان در چارچوب مرزها و استراتژىهاى ملى با آن مبارزه كرد. سياست «كجدار و مريز» در اين رابطه كارساز نيست و دولتها بايد علاوه بر مبارزه همهجانبه و فراگير با تمامى اشكال تروريسم، در چارچوب مرزهاى ملى، فعالانه در مبارزه گسترده جامعه جهانى با اين پديده مذموم نيز مشاركت ورزند. در حال حاضر ميان مديريت بحران و مديريت پيامدهاى بحران، خط فاصلهای تصنعى كشيده شده است. اين تفكيك در آينده ناكارآمدى خود را نشان خواهد داد. مديريت بحران (پاسخ فورى به بحران و شناسايى عللوعوامل آن) و مديريت پيامدهاى بحران (اقدام براى جبران خسارتهاى وارده و ارائه خدمات ضرورى) از يكديگر تفكيكناپذيرند و بايد به صورت همزمان اعمال شوند.
بايد درك خود را از مقوله برنامهريزى امنيتى در مقياس ملى، گسترش داده و مقابله با تروريسم متكى به سلاح كشتارجمعى و نيز حفاظت از زيرساختهاى حياتى كشور، از قبيل: سيستمهاى مخابراتى، برق، نفت، گاز، بانكدارى، حملونقل، آبوفاضلاب، خدمات دولتى و خدمات اورژانسى، را وارد اين مقوله کرد. ديگر مانند گذشته حفظ امنيت داخلى، وظيفه نهادی مشخص و خاص نيست و بازيگران جديدى (از امدادگران بشردوست گرفته تا بخش دولتى و خصوصى) وارد اين عرصه شدهاند، اما متأسفانه، در حال حاضر، هنوز بسيارى از اين نهادها مستقل كار مىكنند و اين وضع موجب دوبارهكارى و به هدررفتن منابع و بالارفتن بىمورد درجه ريسك مىشود. هريك از اين نهادها، به تنهايى به پيشرفتهاى مهمى در شناخت و مبارزه با تروريسم نائل شدهاند و اكنون جاى تنها چيزى كه خالى است، هماهنگى و انسجام ميان آنهاست. يكى از وظايفى كه دفتر امنيت داخلى امريكا، به رياست تام ريج[12]، دنبال مىكند نيل به همين هدف است. اين دفتر پس از حوادث یازده سپتامبر، به دستور جورج بوش، تأسيس شد. تمامى امكانات ملى، از خدمات بهداشتى و بشردوستانه گرفته تا امكانات امنيتى، تكنولوژيك و فكرى، بايد در خدمت مبارزه با تروريسم بيولوژيك قرار گيرد و اين كار زمان مىبرد.
حياتىترين مسئله در مبارزه با تروريسم، دسترسى به اطلاعات است؛ اطلاعات صحيح، دقيق و سريع، همراه با تجزيه و تحليل موشكافانه ركن اساسى این مبارزه است. تمام گامهايى كه در زمينه ديپلماتيك، نظامى، مالى و سياسى براى مبارزه با تروريسم برداشته مىشود متكى به اطلاعات دريافتى است. دريافت اطلاعات از منابع مختلف، نقش بسيار مهمى در هشدارهاى اوليه نسبت به حملات تروريستى ايفا مىكند.
اگرچه نمىتوان با تروريستهايى چون بنلادن مذاكره كرد، اما نقش ديپلماسى در مبارزه با تروريسم بسيار مهم است. تغيير جهت تروريسم، از سياسى به ايدئولوژيك، بدان معنى است كه از اين پس، بيشتر كشورهاى جهان ممكن است هدف حمله قرار گيرند، لذا روابط و پيوندهاى ديپلماتيك در اين شرايط میتواند نقش برجستهاى در مبارزه با تروريسم ايفا كند. در تدوين و تنظيم استراتژى ملى مبارزه با تروريسم، بايد حتىالامكان تمامى احتمالات را در نظر گرفت.
پس از حوادث یازده سپتامبر امريكا، كه تحولات و تعاملات جهانى را تحتالشعاع قرار داد و نگاه جدىترى را به پديده تروريسم در پى داشت، تعاريف متفاوتى براى تروريسم و مختصات آن ارائه شد. آنتونى ليتزينگر معتقد است عاملان حوادث تروريستى ممكن است انسانهايى داراى اختلالات روانى يا شخصيتهايى انتحارى باشند اما مربيان، حاميان و مديران آنها بازيگران سياسى خردمندى هستند. در واقع نه تنها تكنيكها بلكه راهبردهاى تروريسم دنبالهرو تحولى عمومى براى انطباق بهتر با جامعه مدرن هستند. به اعتقاد وی، تروريسم هنر تحتالشعاع قراردادن ديدگاهها و تصميمهاى سياسى با بهكارگيرى خشونت و روانشناسى جمعى است، به ويژه اينكه در حكومتی مبتنى بر دموكراسى يا رژيمهاى ديكتاتورى، ترورهاى هدفمند و دقيق بسيار مؤثر هستند. اساساً دو راهبرد براى گروههای تروريستی وجود دارد:
۱. باجخواهى جمعى؛
2. تحريك و برانگيختن.
براساس باجخواهى جمعى دشمن, عاملان تروريستى به خاطر صلح و امنيت مجبور به پرداخت بهاى سنگينى مىشوند كه مصالحه و سازش بخشى از آن است. اين امر آشكارا قصد و نيت ارتش جمهوريخواه ايرلند عليه دولت انگليس و جدايىطلبان باسك، موسوم به اتا، عليه اسپانيا است. در برخى موارد دشمن از جنبه سياسى ممكن است منزوى شود و متحدان از آن رويگردان مىشوند. بسيارى از گروههاى تروريستى كه عليه تركيه (براى جلوگيرى از پيوستن آن به اتحاديه اروپا) و امريكا اقدام مىكنند، در اين چارچوب قرار مىگيرند.
روش دوم يعنى تحريك و برانگيختگى در سال ۱۸۷۸ در بلغارستان صورت گرفت و به راهبرد مطلوب سرويسهاى سرى روسيه در سراسر قرن بيستم تبديل شد. اقدامات تحريكآميز با هدف تسويهحساب با مظنونان «عادى» صورت مىگيرد. حتى سوسياليستهاى ملى آلمان از يهودیان به عنوان سپر بلاى خود جهت اقدامات تروريستى استفاده میکردند. با اين حال هر دو راهبرد سنتى تروريستى، خطرناك و نابسامان است. تروريستها آموختهاند قربانيان با حمايت از رهبران سياسى خود و پذيرش سياستهاى جدى مبارزه با تروريسم، واكنش غيرمنتظرهای عليه اقدامات آنها صورت مىدهند. بسيارى از انسانهاى خوب (از ديد تروريستى) جان خود را براى دستزدن به اقدامات تروريستى به خطر مىاندازند و حتى گروههاى بسيار متعصب از بمبگذاران انتحارى داوطلب بىشمار برخوردار نيستند. در مورد روش تحريك تروريستها ممكن است نيروهاى مرد خود را حفظ كنند اما مجبور مىشوند زنان و كودكان را در تلاش براى كسب دلسوزى و همدردى، قربانى و دشمنان خود را به قساوت و بىرحمى متهم كنند. آيا ممكن نيست از روشى كه كمترين خونريزى را در پى داشته باشد، براى دستيابى به نتيجهاى مشابه استفاده كرد؟ تروريسم به توجه رسانهها نياز دارد؛ همانگونه كه گياه به نور خورشيد نياز دارد. اگر هواپيمايى منهدم شود ولى همه به اين تصور باشند كه انهدام هواپيما به دليل نقص فنى بوده است، تروريسم چيزى كسب نمىكند. اگر علت سقوط هواپيما لاينحل باقى بماند يا مبهم باشد، يك گروه تروريستى ممكن است مسئوليت اين حادثه را برعهده و به خاطر آن به عنوان يك دستاورد جشن بگيرد. اگر مهمترين فاكتور در حادثه سقوط هواپيما چگونگى وقوع حادثه و نيز معرفى عامل حادثه از سوى رسانهها نباشد واقعاً چه دليلى براى دستزدن به چنين اقدام دشوارى وجود دارد. تروريستها نيازمند خبرنگار هستند اما خبرنگاران همواره با اخبار بد و تهديد زندگى مىكنند. آنها با يكديگر همزيستى مسالمتآمیز دارند. خبرنگاران، تروريستها را در رأس اخبار قرار مىدهند و اين امر به تدريج به واكنش عمومى تبديل مىشود. تروريستها نيز مدارك و شواهد لازم براى تأييد اين اخبار را در اختيار خبرنگاران قرار مىدهند. یکی از اهداف کشتهشدن روزمره انسانها در عراق مشغول نگاهداشتن رسانهها و عاصىكردن مردم از جنگ است. كشتن پرسنل نظامى از اين جنبه تروريسم نيست اما هنگامى كه هدف ارعاب كل مردم از طريق توجه و پوشش مداوم رسانهاى باشد بايد آن را در رديف تروريسم طبقهبندى كرد. آدمربايىهاى پرسروصدا توجه مشابهى را در پى خواهد داشت بدون آنكه تلفاتى درپى داشته باشد. هنگامى كه بحث ارسال نامههاى حاوى ميكروب سياهزخم يا ميكروب سارس مطرح شد، مردم عادى به اين باور رسيدند كه ترافيك هوايى، پست و تجارت شخصى و دولتى فلج خواهد شد. روشهاى ديگرى نيز وجود دارد كه رسانهها تحتتأثير قرار مىگيرند. تروريسم مجازى در طولانىمدت به ساختاری تجارتگونه تبديل مىشود و تبليغات، دفاتر تبليغاتى و مشاوره همه به قرن بيستم تعلق دارند.
قرن بيستويك شاهد خصوصىشدن سازمانهاى سرى همهكاره و در آن واحد تروريستهاى حرفهاى مورد اعتماد است كه قابلیت ارتباط رسانهاى با كارشناسان بورس، محافظان شخصى، تاجران سلاح وكلاى حقوق بشر و مراكز نگهدارى اسناد دارد و حتى دادن اطلاعات غلط نيز غيرقانونى نيست. گرچه اين تحول ممكن است از جهاتى باعث مبراشدن تروريسم و حفظ جان انسانها شود، اما دنبالهرو مشكلات مشابه خواهد بود، برخى تروريستها به جنايتكاران معمولى تبديل مىشوند اما ديگران بازارهاى مالى را بسيار جذاب مىيابند. خطوط هوايى و شركتهاى بيمه به اقدامات تروريستها واكنش نشان مىدهند. ليتزينگر معتقد است تروريسم پديدهای همهگير و جهانى است و اهداف طبيعى تروريسم، جوامع آزاد و دموكراتيكى هستند كه رسانهها در آن سانسور نمىشوند، ساختار قضايى سختگير نيست و روند تصميمگيرى آشكار و قابل پيشبينى است. در اين ميان موفقترين سازماندهندگان و حاميان تروريسم ديكتاتورهايى هستند با مرزهاى بسته، داراى دولتهایى با عملكرد سرى، ساختار قدرت مبتنى بر سلسلهمراتب و نيروى كار ارزان و در عين حال حمایت جبهههايى بينالمللى را نیز دارند. چنين نابرابرى، روشن میکند تروريستها تحت حمايت ديكتاتورهايى خواهند بود كه مخالف دموكراسى هستند مگر آنكه جهان آزاد دست به اقدامات جدى زده و با به كارگيرى زور، دموكراسى را گسترش دهد تا از ديكتاتورىها برترى طبيعى را سلب كنند. روسيه که سابقه طولانى در تروريسم دولتى در كنار شبكه جهانى مأموران مخفى دارد؛ برقرارى محورگرايى مبتنى به ديدگاه روسى و در اختيارداشتن توان بالقوه مخرب به همراه مشكلات اقتصادى و مبتنى بر پراكندگى جمعيت، تروريسم را در اين كشور به وسوسهاى تبديل مىكند كه مقاومت در برابر آن بسيار دشوار است .تبلور تروریسم از نظر امریکا، القاعده بود؛ سازمانی که اقداماتش با اشکال دیگر تروریسم تفاوت پیدا کرده بود و در سراسر دنیا بهصورت شبکهای عمل میکرد که برای اولین بار در تاریخ شکلگیری تروریسم، سازمانی برای تحقق اهداف خود، به استفاده از سلاحهای غیرمتعارف تهدید کرد.
از این رو حادثه یازده سپتامبر برای امریکا از چند جهت مورد توجه واقع شد:
1. باز تعریف امریکا از ساختار نظام بینالملل و ایجاد فرصت برای تثبیت هژمونی؛
2. پیوند امنیتی بین منافع امریکا و نظام بینالملل.
این دو مؤلفه به دولتمردان امریکا اجازه داد بدون توجه به افکار عمومی و خواست سایر بازیگران نظام بینالملل (روسیه، چین و اروپا) برداشتهای خود را از تهدید به تمام سطوح نظام بینالملل گسترش دهد و براساس آن با برخی کشورهای مخالف خود، که به آنها عنوان یاغی داده بود، برخورد نظامی کند.
دولتمردان امریکا در باب تعریف از تروریسم به نکته جدیدی اشاره کردند، نکتهای که با ماده ۵۱ منشور سازمان ملل نیز همخوانی نداشت. آنها در تعریف تروریسم نه تنها نفس عمل تروریستی را مدنظر قرار دادند بلکه به قصد و نیت نیز اشاره کردند. امریکا این حق را برای خود قایل شد که برای حفظ امنیت و منافع ملی خود و جلوگیری از تهاجمات تروریستی، قبل از بروز هرگونه حمله، با توجه به نیت و اقدام مهاجم (گروه، حزب، سازمان و یا دولتها) اقدامات پیشدستانه یا پیشگیرانه انجام دهد. این امر به این معنا بود که احساس امریکا از بروز زمینههای حملات تروریستی در یک کشور، میتواند این کشور را مجاب به حمله یا اقدام پیشدستانه نماید. اقداماتی از قبیل:
تهاجم نظامی (مدل افغانستان، عراق)؛
توصیه به دموکراتیزهشدن (مدل کشورهای عرب)؛
تهدید ایران و سوریه به اقدامات پیشگیرانه.
از طرف دیگر امریکا برای مشروعیتدادن و ایجاد رویهکردن در تعاریف تروریستی و اقدامات پیشگیرانه، به شورای امنیت سازمان ملل نیز متوسل شد. تصویب قطعنامههای مبارزه با تروریسم (۱۱و۲۸ سپتامبر) در سازمان ملل نیز بر همین اساس بود در این قطعنامهها، شورای امنیت ضمن محکومکردن اعمال تروریستی انتحاری در شهرهای امریکا و اظهار همدردی با قربانیان و بازماندگان حادثه اعلام کرد این اقدام تروریستی مانند هر عمل تروریستی دیگری، تهدیدی برای صلح و امنیت بینالمللی است و از دولتها تقاضا کرد برای یافتن و مجازات عاملان این حوادث همکاری کند. همچنین از تمام کشورها درخواست شد برای سرکوب تروریسم بینالملل تهدیدات کنوانسیونهای مربوط به مقابله با تروریسم و قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کنند اما این قطعنامهها دارای نکاتی جدید بود که در مصوبات گذشته سازمان ملل در خصوص مبارزه با تروریسم دیده نشده بود:
- شورای امنیت دارای صلاحیت جدیدی در خصوص مبارزه با تروریسم بیناللملی شد، به این معنی که تلویحاً تعریف امریکا از تروریسم را پذیرفت؛
- بلوکهکردن داراییهای گروهها یا دولتهای متهم به حمایت تروریسم رسمیت پیدا کرد؛
- مجازات عاملین حمایت از تروریسم (این حمایت میتواند شامل سازمان های رهبری، هدایت و... باشد).
نکته مهمی دیگری که امریکاییها در باب مبارزه با ترویسم تلاش کردند آن را به صورت رویهای در حقوق بینالملل وارد کنند، این بود که دادگاههای داخلی خود را صالح رسیدگی به اتهامات مالی (حمایت از تروریسم) دولتها تشخیص دادند.
اهداف نوین گروههای تروریستی
رسیدگی به مسئله تروریسم به یکی از اولویتهای اصلی دولتهای جهان و سازمانهای بینالمللی تبدیل شده است. حادثه یازده سپتامبر باعث شد تروریسم جایگاه ثابتی برای خود بیابد. مطالعات بسیاری در مورد ریشههای تروریسم، اهداف تروریستها، انگیزه آنان از ارتکاب این اعمال و چگونگی مقابله با آن صورت گرفته است. برخی از اصطلاحاتی که امروزه در ادبیات تحقیقی تروریسم به کار میروند، در زمانهای گذشته نیز مطرح بوده است. تروریسم و جنگهای چریکی در طول تاریخ همیشه به عنوان «جنگهای نامتقارن» شناخته میشدهاند و این باور که تروریستها برای فعالیت خود به دولتهای ورشکسته[13] نیازمندند، در قدیم نیز وجود داشته است.
از سوی دیگر دوران مدرن، ابزارهای جدیدی در اختیار تروریستها قرار داده است. آنان امروزه به آسانی میتوانند به یکی از انواع سلاحهای کشتارجمعی دسترسی داشته باشند. زمانی که تعصبات افراطی سیاسی و مذهبی با دسترسی آسان به این نوع سلاحها همراه شود، موجب ایجاد انگیزه قوی برای حمله میشود.
نظام بینالملل پس از تحولات ۱۱سپتامبر۲۰۰۱ از نظر نقش و جایگاه بازیگران، ساختارها و هنجارها، دچار تغییرات اساسى شده است. این حادثه همانند جنگ جهانى اول، جنگ جهانى دوم، فروپاشى اتحاد شوروى و پایان جنگ سرد، سرفصل تعیینکنندهاى در تاریخ معاصر به شمار میآید. محورىترین متغیر و مفهوم پس از یازده سپتامبر «تروریسم و مبارزه با تروریسم» بوده است. هر یک از دولتها و در رأس آنها، امریکا تلاش کردهاند خود را موافق مبارزه با تروریسم نشان دهند اما وجه اصلى اختلاف بین دولتها، تعریف مصادیق تروریسم بوده است. تمامى بازیگران بینالمللى و منطقهاى تلاش کردهاند تا تروریسم را براساس راهبردهاى سیاسى و امنیتى، ارزشها و آرمانهاى خود تعریف کنند، اما روح واقعى حاکم بر فضاى بعد از یازده سپتامبر، تلاش امریکا براى ایفاى نقش برتر و تعیینکننده در معادلات بینالمللى و کاهش سطح حضور، مشارکت و بازى مؤثر سایر بازیگران در تعیین قواعد، ساختارها و هنجارهاى نظام جدید بینالمللى بوده است.
بررسى اجمالى وضعیت تروریسم در جهان، پس از حمله به برجهاى تجارت جهانى در نیویورک، نشان میدهد تروریسم از نظر حوزههاى جغرافیایى فعالیت خود گسترش یافته است و در حوزه کیفى نیز، گروههاى تروریستى موفق شدهاند خود را با شرایط محیطى جدید تطبیق دهند و سازماندهى خود را تجدید و تقویت کنند.
جهان شمولشدن مؤلفههاى اقتصاد سرمایهدارى، اعتباریافتن ارزشهاى فرهنگى غربى در فراسوى مرزهاى اروپا و امریکا با مشروعیتیابى روابط اجتماعى برآمده از غرب و گریزناپذیرى پذیرش فلسفه سیاسى حاکم در گستره اروپا و امریکا در جغرافیاى خارج از این محدوده حکایت از این دارند که تروریسم در آینده تداوم، گسترش و اشاعه خواهد یافت. تروریسم بعد از جنگ دوم ریشه در تفسیر غربى از شرایط حاکم بر غرب یافت. در حالىکه آنچه امروزه به تروریسم معروف است، به وضوح بازتاب واکنش گروههاى ساکن خارج از جهان غرب به شرایط حاکم بر کشورهاى غیرغربى است. عملیات تروریستى ممکن است در گستره غرب به وقوع بپیوندد یا اینکه در کشورهاى غیرغربى اتفاق بیفتد، لیکن آنچه همهگیر است، این واقعیت است که تروریسم واکنشى به گستردهشدن جهانى ساختارهاى اقتصادى، ترجیحات سیاسى، نگرشهاى فرهنگى و کیفیت حیات اجتماعى حاکم بر غرب است. در کشورهاى غیرغربى، گروهها، طبقات و بخشهایى هستند که غربىشدن جنبههاى متفاوت زندگى را در سرزمینهاى خود منفى تلقى کرده و آنها را مخرب مىیابند و به این دلیل مقابله و تعارض با این پدیدهها را مطرح ساختهاند اما آنچه درک شده این مهم است که امکان مقابله با استفاده از فرایندها و ابزارهاى متداول به شدت محدود و غیرمؤثر هستند. غرب موفق شده است با استفاده بهینه از توانمندىهاى داخلى خود، در هفت سده گذشته، و با استثمار منابع انسانى، مادى و ذهنى سرزمینهاى دیگر، در شش سده گذشته، به چنان موفقیتهایى دست یابد که در طول تاریخ بشرى بىسابقه بوده است. ظرفیتهاى اقتصادى، فرهنگى، اجتماعى و سیاسى در غرب به لحاظ اینکه کاملاً نهادینه شدهاند، به شدت قابلیت انطباق با دگرگونىهاى متفاوت در تمامى حیطهها را یافتهاند. آنچه در کشورهاى غیرغربى طى سدههاى اخیر به چشم آمده است، ناتوانى گسترده این سرزمینها در جهت ایجاد دگرگونىها و تحولات ضرورى با ماهیت بومى بوده است. سنتهاى غیرپویا در تمامى حیطهها همچنان به اقتدار و حاکمیت خود ادامه دادهاند و به همین روى نهادهاى بومى از ایجاد ظرفیت براى تطابق با تحولات زیربنایى در زمینههاى مختلف حیات عاجز ماندهاند. این ضعف گسترده به این معنا است که این واحدها از تولید کالاهاى رقابتی با کالاهاى غربى ناتوان هستند؛ این ناتوانى سبب شده است این ممالک به زیر انقیاد مستقیم یا غیرمستقیم غرب، در حیطه اقتصادى، درآیند. در اکثر ممالک غیرغربى امروزه انباشت ثروت بالاترین ارزش است و در قلمرو فرهنگ در بسیاری از واحدهاى غیرغربى مفاهیمى از قبیل فردمحورى، کلیتستیزى و برابرى همهجانبه بدون توجه به جنسیت نفوذ کردهاند، در حوزه سیاست، در بسیارى از جوامع غیرغربى دموکراسى به عنوان نمادی گریزناپذیر به ریشهگرفتن افتاده است و در زمینه اجتماع، حقوق شهروندى، به جاى حقوق تاریخى، در عملکردها جایگزین شده است. شیوع و اشاعه مقولههاى غربى در سرزمینهاى خارج از غرب منجر شده است احساس عدم بهرهمندى از توانایى براى رقابت به وجود آید و در اینجاست که باید به ریشه تروریسم رسید. گروههایى که از ظرفیت یکسان، مشابه یا مؤثر براى رقابت متقارن بىبهره هستند، به جنگ غیرمتقارن روى آوردهاند. آنها از ابزار ضرورى براى ضربهزدن به ظرفیتهاى اقتصادى، فرهنگى، سیاسى و اجتماعى در غرب که «آماج سخت» و به عبارتى «اهداف سختافزارى» هستند، بىبهرهاند و به همین دلیل به تروریسم روى آوردهاند. تروریسم در این مفهوم، یعنى توسل به ابزار در دسترس براى ضربهزدن به «آماج نرم»؛ به عبارتى «اهداف نرمافزارى» در غرب است. با درنظرگرفتن این مفهوم از تروریسم باید گفت: اولاً تروریسم تداوم خواهد داشت؛ ثانیاً تروریسم در تداوم سلطه غرب خللى ایجاد نخواهد کرد. تروریسم، تداوم خواهد داشت و در طول دهههاى آینده توسعه و شدت رشد آن بیشتر خواهد شد زیرا احساس ضعف هر روز بیشتر در بین گروهها و طبقاتى در کشورهاى خارج از جهان غرب گسترش خواهد یافت. تروریستها متوجه مىشوند از این ظرفیت برخوردار نیستند که از شیوع و اشاعه مؤلفههاى غربى جلوگیرى کنند، پس به «آماج نرم» حمله کنند؛ یعنى به کشتار افرادى بپردازند که حضور یا عدم حضور آنها تأثیرى در میزان قدرت غرب نخواهد داشت.
تروریسم نشانگر این است که غرب به آنچنان تفوقى دست یافته که حس بیهودهبودن را در افرادى در جوامع غیرغربى به وجود آورده و اینان به جهت عدم توانایى در مقابله با آماج سخت به تخریب آماج نرم روى آوردهاند. این روش به ضرورت تجارب تاریخى و الزامات اخلاقى در نهایت توفیقى را نصیب نخواهد کرد، از این رو اهداف تروریستها نیز پس از حادثه یازده سپتامبر تفاوتهایی با قبل از آن دارد.
برخی اهداف گروههای تروریستی پس از حادثه 11سپتامبر2001
قبل از بررسی اهداف این گروهها، ذکر این نکته لازم است که برخی پارامترها دارای مرز مشترک در هر دو مقطع تاریخی است و دلیل ذکر آن در یک مقطع به معنای قطعیت آن نیست. با این توضیح عواملی مثل خرابی و نابودی، ایجاد رعب و وحشت، زدن ضربه اساسی به نظام حاکم پس از حادثه یازده سپتامبر پررنگتر شده است.
1. ایجاد نهایت خرابی و نابودی
يكي از اهداف تروريسم نو، بر خلاف گذشته، ايجاد نهايت تخريب و نابودي است. دسترسي سهلالوصول به سلاحهاي پيشرفته اين امكان را به وجود آورده تا تروريستها به سادگي قادر باشند هر تخريبي را، با هر نوع وسعت و گستردگي، به سادگي ايجاد کنند. از آنجا كه ميزان خسارت و تلفات براي تروريستها امري مهم است، آنان به دنبال واردکردن حداكثر تلفات هستند. اهداف دولتي و عمومي تفاوتي در اين جريان ندارند، زيرا آنچه مهم است انعكاس ميزان خسارتها در رسانههاست كه افكار عمومي را تحتتأثير قرار مي دهد. انفجارهای پیدرپی در متروهای لندن در سالهای 2006و2005، انفجار اماکن عمومی در روسیه نمونهای از این اهداف است.
2. ایجاد رعب و وحشت در اذهان مردم از طریق کشتار کورکورانه
در گذشته، از جمله زمان استالین، برخی ترورهای صورت گرفته با هدف رعب و وحشت انجام میگرفت اما در ترور نوين، قربانيان عمدتاً شهروندان بيگناهي هستند كه يا تصادفي انتخاب شدهاند يا اتفاقي در صحنههاي تروريستي حضور داشتهاند. ايجاد خوف و وحشت در اذهان مردم در كوتاه مدت يكي از اهداف بلافصل تروريستها است. تروريسم تا حد زيادي براساس ترس، آرزو و خشونت استوار است.
در سالهاى میانى و پایانى قرن بیستم اگر دامنه اینگونه عملیاتها به درون مرزهاى یک کشور محدود مىشد و حتى کشورهاى همسایه نیز از آسیبهاى عملیات قهرآمیز و تروریستى در امان بودند، اکنون تروریسم در هیچ مرزى محدود نمىشود و نه تنها همسایگان که حتى متحدان و دوستان را فارغ از موقعیت جغرافیایىشان تحت تأثیر قرار مىدهد؛ چنانکه عملیات تروریستى به زبان مشترک مخالفان دولتها یا نظام جهانى تبدیل شده و نه تنها در اروپا و ایالات متحده که در کشورهاى مسلمان نیز توسل به اقدامهاى قهرآمیز، سادهترین و در عین حال سهلالوصولترین شیوه براى دستیابى به اهداف مورد ادعاست. اگرچه ایجاد رعب و وحشت فصل مشترک ترور در دو مقطع قبل و بعد از یازده سپتامبر است اما پس از آن گستره و دامنه آن شدیدتر شده است.
3. ایجاد ضربه شدید و اساسی به نظام حاکم
ايجاد ضربههاي ناگهاني و اساسي براي ناتوان نشاندادن دولتها، مهمترين هدف گروههاي تروريستي است. تروريستها در پي آن هستند تا با ايجاد خرابكاري و انفجارهاي شديد ذهن مردم را نسبت به تأمين امنيت مختل کرده و اينگونه وانمود كنند كه دولت مركزي قادر به برقراري امنيت و ايجاد آسايش براي مردم نيست. همين امر ممكن است موجب رويگرداني مردم از زمامداران و اعتماد آنها به گروههاي تروريستي شود؛ اقدامات تخریبی و انفجارهای پیاپی مخالفان حکومت فرانسه در سال2005 نمونهای از این اعمال است. انفجار در خطوط انتقال نفت و گاز ایران در زمان جنگ تحمیلی نیز از این جهت قابل ارزیابی است.
4. استفاده از تکنولوژی و فناوری مدرن
استفاده از تكنولوژي روز و پيشرفته، موجب افزايش قدرت مرگبار فعاليت تروريستها ميشود. بهرهبرداري از سيستمهاي اطلاعاتي و فناوري ديجيتالي (رايانهها و شبكهها) در سطح ملي يا بينالمللي از اهداف اساسي گروههاي تروريستي است. با توجه به کیفیت تازه اعمال تروریستی و آمادگی گروهها برای استفاده از سلاحهای میکروبی یا هستهای، نحوه استفاده از آن تنها به زمان و اراده گروهها بستگی دارد. بدین معنا که اگر تروریستها به سلاحهای کشتارجمعی دست یابند، هیچ تردیدی در به کارگیری این سلاحها نخواهند داشت. با توجه به گسترش تکنولوژی تسلیحات شیمیایی، میکروبی و هستهای که با وجود نهادهای کنترلکننده بینالمللی صورت میگیرد و به دلیل ماهیت این مسئله که به سختی میتوان آن را تحت نظر گرفت، باید این تهدید را بسیار جدی گرفته و تدابیر لازم را جهت مقابله با آن به اجرا درآورد. رویآوردن تروریستها به روشهای نوین عملیاتی و استفاده از تکنولوژی مدرن ارتباطی باعث شده است اقدامات ضدتروریستی با مشکلات فراوانی روبهرو شود. اگرچه تروریستها تاکنون به این اعمال دست نیازیدهاند اما خطر استفاده از آن همواره جامعه بینالمللی را در ترس و دلهره قرار داده است.
5. ممانعت در مقابل حکومتها (اهداف سلبی)
از نظر والتر لاکوئر ترورهاي آينده بيشتر بر انگيزهها و نارضايتيهاي قومي استوار خواهد بود تا انگيزههاي ايدئولوژيك. به علاوه تمايز بين تروريسم و ساير جنايات مشكلتر خواهد شد و مهمتر از همه اينكه تروريسم در آينده براي جوامعي كه از نظر فنآوري پيشرفته هستند، تهديدي جدي تلقي خواهد شد (هیویت، 1384). تروریستها در این عرصه با انگیزههای فردی و ارائه دلیل مخالفت با دولت اهمیتی نمیدهند، بلکه آنچه از منظر آنان باارزش است، ایجاد مانع برای نظامهای سیاسی است تا در اداره جامعه مشکل ایجاد کنند.
تنشهای قومی و مذهبی، فقر و استثمار، جهانگرایی و ضدجهانیشدن، افزایش فاصله طبقاتی، ضعیفترشدن کشورهای ضعیف و... بخشی از مسائلی است که موجب افزایش انگیزه تروریستها در حمله به منافع ملی یک کشور میشود.
6. بهرهگیری از رادیکالیسم افراطی و سوءاستفاده از احساسات جوانان
شرایط افراطی و برخوردهای تند در هر جامعه بهترین زمینه برای رشد و گسترش فعالیتهای تروریستی است. این گروهها در چنین شرایطی به سادگی رشد کرده و اقدام به جذب نیرو میکنند. عناصر افراطی و احساسات نقش اساسی در تحریک انگیزههای تروریستی دارد؛ از اینرو هرچه قدرت سیاسی بتواند بیشتر تساهل و خودمداری نشان بدهد، به همان نسبت زمینه را برای رشد اینگونه گروهها محدودتر میکند. تروریسم نوین دیگر بر انگیزههای سیاسی استوار نیست، بلکه دیدگاهها و انگیزههای مذهبی و قومی در شکلگیری آن نقش عمدهای دارد. توجه به اقدامات خشونتبار نشان میدهد در طی سالهای اخیر تروریسم تغییر شکل اساسي داده است. تروریسمی که با انگیزههای سیاسی و با برخورداری از پشتیبانی چند کشور برای دستیابی به اهدافی مشخص، علیه اهداف یا دشمنانی شناخته شده، انجام میگرفت، با گذشت زمان جای خود را به اقدامات خشونتبار و سوءقصدهایی داده است که با انگیزههای مذهبی و قومی صورت گرفته و توسط گروههای کوچک و به زحمت قابل شناسایی انجام میشود. این گروههای کوچک میتوانند در سراسر جهان فعالیت نمایند. انگیزه اصلی آنها از رویآوردن به اقدامات تروریستی سوءاستفاده از احساسات جوانان است (لاکور، 1377).
ويژگيهاي تروريسم از منظر انتخاب نوع هدف
تروريسم سنتي در مقايسه با تروريسم مدرن داراي وجوه تشابه و تفارقي هست، اگرچه تروريستها در گذشته الگوي فكري بعضاً متفاوتي با دوره نوين داشتند، اما در برخي اهداف نقاط مشتركي نيز داشتند. بمبگذاري، قتل، حملات مسلحانه، آدمربايي، گروگانگيري و هواپيماربايي بعضا ًدر هر دو دوره وجود داشته است اما ميزان و نحوه اجرا و نوع تهدیدات متفاوت بوده است. ويژگيهاي عمده تروريسم در هر دوره داراي وجوه زیر است:
- تروريسم همواره متضمن خشونت يا تهديد به خشونت است؛
- تروريسم لايههاي پاييني[14] داراي ريشههاي گوناگونی چون جنبشهاي معترض ديني، شورشهاي سياسي و خيزشهاي اجتماعي است؛
- قربانيان تروريسم اغلب شهروندان بيگناهي هستند كه يا تصادفي انتخاب شده يا اتفاقی در موقعيتهاي تروريستي حضور داشتهاند؛
- پويايي و قدرت مرگآفريني بسيار فعاليتهاي تروريستي در پناه استفاده از تكنولوژي و ابزار نوين است؛
- استفاده از رسانههاي ارتباطي مدرن براي تحت تأثير قراردادن افكار عمومي به گونهاي كه هر اقدام خشونتباري تحت پوشش خبري قرار گيرد؛
- استفاده از باورهاي مذهبي، فرقهاي و ملتگرايانه براي ايجاد حس منجيمآبانه؛
- برخي از انواع تروريسم بر نگرانيهاي شبهمذهبي و زيستمحيطي استوارند، برخي اساساً سرشتي جنايتكارانه دارند، برخي نيز فرقهاي بوده و جزء نابودساختن تمدن بشر هدفي ديگر ندارند.
تروريستها علاوه بر انگيزه اقدام به ترور، در انتخاب هدف خود نيز معيارهايي را مدنظر دارند اينكه به مردم عادي حمله كنند يا ديپلماتها؟ هدفشان نظاميان باشد يا مأموران سياسي؟ نكتهاي است كه ابتدا در مورد آن توافق ميكنند.
نتیجهگیری
بررسی اهداف گروههای تروریستی در دو مقطع قبل و بعد از حادثه یازده سپتامبر ممکن است در برخی محورها شباهتهایی با یکدیگر داشته باشد و تفکیک مرز روشن و مشخص بین آنان کاری دشوار باشد، اما کاربرد و کارآیی آن در برخی مقاطع دارای شدتوضعف بوده است. از اینرو مواردی مثل بهرهبرداری از تبلیغات و رسانهها در هر دو زمان کارآیی داشته است ولی گروههای سنتی بیشتر از آن استفاده کردهاند. گروههای نوین تروریستی بعضاً با حداقل امکانات، قادر هستند بیشترین ضربهها را وارد نمایند. تکنولوژی و فناوری مدرن به شدت مورد کاربرد این افراد است و چه بسا در مواردی پیشرفتهتر از سیستمهای موجود نیز عمل میکنند. در نحوه برخورد با تروریسم چه بسا کشوری نتواند موفق شود و لازم است تشریک مساعی بینالمللی در شیوه برخورد به وجود آید. تروریستها در گذشته به دنبال اهداف کلان، از جمله براندازی نظام سیاسی مستقر، بودند، اما امروزه آنان به دنبال آن هستند که با ایجاد خرابی و نابودی، افکار عمومی را علیه حکومتها بشورانند. بررسی سایر شاخصها حاکی از آن است که تروریسم سنتی علاوه بر براندازی نظام سیاسی به دنبال جلب حمایت افکار عمومی، کاهش اعتماد مردم نسبت به حکومت مستقر، بهرهبرداری از تبلیغات و رسانهها و هویتبخشی به اقدامات خود بودند. اما تروریسم نوین به دنبال ایجاد حداکثر رعب و وحشت در بین مردم عادی، کشتار کورکورانه، ایجاد ضربه شدید و اساسی به نظام حاکم و نه براندازی آن میباشد. هر چند حذف رژيم حاكم از اهداف تروريستها است، اما در صورت عدم تحقق آن، واردكردن حداقل ضربه نيز براي آنان داراي اهميت ميباشد. تخریب اماکن عمومی، انفجار در مترو و ریل راهآهن و کشتار مردم عادی اهدافی است که تروریسم مدرن آن را دنبال میکند و کمتر در گذشته وجود داشته است.
کتابنامه
راپوپورت، دیوید سی، 1378، تروریسم در کتاب گزیده مقالات سیاسی - امنیتی، تهران: پژوهشکده مطالعات راهبردی.
سبیلان اردستانی، حسن، 1383، «عملیات روانی و دیپلماسی رسانهای»، فصلنامه عملیات روانی، شماره 7.
سیمبر، رضا، 1380، «رویکردهای مختلف نسبت به تروریسم بینالمللی: یک بام و دو هوا»، اطلاعات سیاسی – اقتصادی.
صادقی حقیقی، دخت، 1380، «مروری اجمالی بر اقدامات مجمع عمومی و شورای امنیت در مقابله با تروریسم بینالمللی»، اطلاعات سیاسی - اقتصادی، دی ماه.
طیب، علیرضا، 1382، تروریسم: تاریخ، جامعه شناسی، گفتمان، حقوق، تهران: نشر نی.
عبداللهخاني، علي، 1384، كتاب امنيت بين الملل (3): فرصتها، تهديدات و چالشهاي فراروي امنيت ملي جمهوري اسلامي ايران، تهران: مؤسسه فرهنگي مطالعات و تحقيقات بين المللي ابرار معاصر. تهران.
لاکور، والتر، 1377، «جهانیسازی تروریسم»، ترجمه ق. طولانی، هفته نامه ترجمان سیاسی، شماره 150.
هیویت، کریستوفر، 1384، درک تروریسم در امریکا: از کوکلوس کلان تا القاعده، ترجمه مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور، تهران: انتشارات مؤسسه مطالعات اندیشهسازان نور.
Laqueur, Walter (2003) NO End to War: Terrorism in the Twenty – First Century, The United States of America: Continuum, p 36.
2. مانند یورش و اشغال موقت مسجدالحرام در سال 1400 ه.ق. و یورش گروه تروریستی و مسلح اسرائیلی به جماعت نمازگزار فلسطینی در قدس.
[2]. Millenarianism
[3]. lehi
[4]. OSame Bin Laden
[5]. Al-Qaide
[6]. Antidote
[7]..Smallpox
[8]. Plague
[9]. Silent killer
[10]. Mouse
[11]. Anthrax
[12]. Tom Ridge
[13]. Failed States
[14]. Terrorism from Below